شرق شناسی و روشنفکری در ایران/ رضا بیگدلو

1394/12/17 ۰۹:۵۱

شرق شناسی و روشنفکری در ایران/ رضا بیگدلو

شرق‏شناسی به عنوان پدیده‏ای که در چند سده اخیر کشورهای شرقی با آن مواجه هستند، عبارت است از مطالعات و تحقیقاتی که کشورهای غربی در مورد مسائل تاریخی، اجتماعی، مردم ‏شناسی، زبان شناختی، فرهنگی، مذهبی و غیره کشورهای شرقی انجام می‏دهند. در مورد اهداف و انگیزه‏ها و شیوه پژوهش‏های شرق‏شناسی نظرات متفاوتی بیان شده است که مهمترین آن‏ها دو نظریه است. یکی اینکه شرق‏شناسی مجموعه مطالعات بی‏غرضانه و علمی است و اشخاص بنا به ذوق و علاقه به آن مشغول می‏شوند.

 

مقدمه

شرق‏شناسی به عنوان پدیده‏ای که در چند سده اخیر کشورهای شرقی با آن مواجه هستند، عبارت است از مطالعات و تحقیقاتی که کشورهای غربی در مورد مسائل تاریخی، اجتماعی، مردم ‏شناسی، زبان شناختی، فرهنگی، مذهبی و غیره کشورهای شرقی انجام می‏دهند. در مورد اهداف و انگیزه‏ها و شیوه پژوهش‏های شرق‏شناسی نظرات متفاوتی بیان شده است که مهمترین آن‏ها دو نظریه است. یکی اینکه شرق‏شناسی مجموعه مطالعات بی‏غرضانه و علمی است و اشخاص بنا به ذوق و علاقه به آن مشغول می‏شوند. غرض از مطالعات شرق‏شناسی شناخت و کشف تمدن‏ها و مسائل مختلف جامعه شرقی است و چون و چرا در شیوه و نتایج مطالعات آنها جز از جهت معیار و ملاک‏های علمی وجهی ندارد و تنها با پژوهش دقیق‏تر و علمی‏تر می‏توان درستی یا نادرستی مطالعات شرق‏شناسی را معلوم کرد.  نظر دیگر این است که شرق‏شناسی به مقتضای منافع و مصالح اروپائیان به وجود آمده و در پشت سر این پژوهش‏ها اهداف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی نهفته است. و مراکز متعدد شرق‏شناسی نیز در راستای این اهداف به وجود آمده‏اند و به صورت غیر مستقیم یا مستقیم نتیجه پژوهش‏های شرق‏شناسی در جهت استیلا و استعمار کشور‏های شرقی به کار می‏رود.

برای قضاوت دقیق‏تر در این باره و پی بردن به ماهیت شرق‏شناسی باید دورویه بورژوازی غرب و مبانی تشکیل دهنده این تمدن را درنظر گرفت و تکیه بر هر یک از نظریات فوق پاسخ سوال را ناقص می‏گذارد و صرفا دیدن یک روی قضیه است. واقعیت این است ، همان‏طور که تمدن اروپایی بر دو پایه بنا نهاده شده است یکی علم و دانش و فناوری و پیشرفت‏های علمی و تکنولوژی، دیگری هم استعمار و استثمار کشورهای جهان سوم برای تامین منافع و استفاده از بازار و منابع اولیه آن‏ها برای کارخانجات صنعتی خودشان است.

در مورد رویه نخست می‏توان بسیاری از شرق‏شناسان را مثال زد که با علاقه و انگیزه خود به دنبال پژوهش در موضوعات شرق‏شناسی رفته و چه بسا عمر خود را بر سر این کار گذاشته و در بسیاری موارد یک نوع علقه ذاتی بین شرق‏شناس و موضوعات پژوهشی بوجود آمده است. اما رویه دیگر تمدن اروپایی که شرق‏شناسی به تبع آن برآمده و در خدمت آن است، رویه استعماری و استثماری آن است و شرق‏شناسی در این زمینه معطوف به اهداف و کارکردهای کاملات مشخص سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی می‏باشد. در این نگرش شرق‏شناسی هم شامل نویسندگان، جامعه شناسان، مورخان، فیلسوفان و زبان‏شناسان است که در مورد موضوعات شرق‏شناسی کار می‏کنند و هم یک سبک و شیوه‏ای از تفکر است که بر پایه جهان‏بینی و معرفت‏شناسی ویژه‏ای استوار است که بین شرق و غرب تفاوت قائل است(cliford,2001,p23). شرق‏شناسی گفتمانی است که شرق رازآلود در نظر غربیان را به پدیده‏ای قابل فهم و معقول در درون شبکه‏ای از طبقه‏بندیها، جداول و مفاهیم معرفی می‏کند که به‏وسیله آن شرق همزمان هم تعریف شده و هم تحت نظارت قرار می‏گیرد. وظیفه شرق‏شناسی کاستن از پیچیدگی‏ بی‏پایان شرق و ایجاد نظم مشخص در سنخ‏ها شخصیت‏ها و ساختارها بود. از مهمترین ویژگی‏های گفتمان شرق‏شناسی که در نتیجه پژوهش‏های شرق‏شناسی به وضوح دیده می‏شود و خود نیز در بسیاری از موارد برآمده از مبانی نظری تمدن غربی می‏باشد می‏توان به موارد ذیل اشاره نمود:

- دشمنی با اسلام: دشمنی غرب با اسلام ریشه طولانی دارد و به آغازین سده پیدایش اسلام بر‏می گردد که در طی سالیان متمادی تداوم پیدا کرده است. پس از ظهور اسلام تنها نیروی اسلام بود که اروپا را در زمینه‏های سیاسی، فکری، و اقتصادی وی تهدید می‏کرد و همواره قلب سرزمین‏های اسلامی نزدیکترین منطقه به اروپا بود و از پایان سده اول هجری / هفتم میلادی اسلام در چهره‏های گوناگون عربی، شمال آفریقایی و اسپانیایی و عثمانی بر اروپای مسیحی تفوق و برتری داشت و آن را تهدید می‏کرد. و این مسئله پیوسته نویسندگان و اندیشه‏گران مسیحی را رنج می‏داد و نوشته‏های آنان نشانگر بیم و تنفر عمیق آن‏ها از اسلام و مسلمانان است( حائری، 1373، ص52 ) .

در مورد نگرش اروپائیان نسبت به اسلام و مسلمانان گونه‏ای اندیشه همگانی رشد و استقرار یافت که از یکپارچگی فراوانی برخوردار بود و این نگرش یک بنیان مستحکم و اساسی یافت بطوریکه پس از درهم‏شکستن وحدت مذهبی و ایدئولوژیکی چه در زمینه تقسیم مسیحیان به کاتولیک و پروتستان و چه در جریان گسترش مادیگری و انکار خدا همچنان پا‏بر‏جا ماند( حائری،همان، ص53 ).

بسیاری از مهمترین روشنفکران، متفکران، و بنیانگذاران رنسانس و تمدن جدید غربی تا شرق‏شناسان و نویسندگان دهه‏های اخیر در ارائه نظریات خصومت‏آمیز درباره اسلام و مسلمانان پیشگام و متفق‏القولند. چنانچه منتسکیو به عنوان یکی از بزرگترین و تاثیرگذارترین متفکران  در بررسی شرق و بخصوص اسلام از این مسئله برکنار نیست. نظریات وی و کسان دیگری چون ولتر درباره اسلام همراه با نا‏آگاهی، کینه و عداوت همراه بود و این نگرش ناشی از بدبینی و دشمنی جهان غرب با اسلام و نیز ناشی از آموزه‏های جدید اومانیستی بود. چنانچه در مورد گروش مردم به اسلام منتسکیو بیان می‏دارد که (( دیانت اسلام به زور بر مردم تحمیل شده است چون اساس آن متکی بر جبر و زور بوده و باعث شدت و سختی شده است و اخلاق و روحیات مردم را نیز تشدید کرده است )) ( منتسکیو، 2535، ص678 ).

در بسیاری از پژوهش‏های شرق‏شناسی درباره اسلام، پیامبر اسلام به شیادی می‏ماند که سعی می‏کند خود را مثل حضرت عیسی بشناساند و در پیامبری و آوردن دین جدید از وی تقلید ‏نماید. آن‏ها با ارائه مجموعه‏ای از آثار تفسیری و تاویل گون، اما بسیار ماندگار درباره اسلام اعتبار آن را در مقام دین و فرهنگ در معرض تردید و پرسش قرار دادند. و عقب‏ماندگی و انحطاط و انزوای تاریخی مسلمانان را به مسائل ذاتی و درون‏مایه آن نسبت دادند. در نگاه ویژه شرق‏شناسی، اسلام چون با یک قیام ناگهانی شکل گرفت دچار یک انحطاط سریع و تمام‏عیار نیز شد و این دین قادر به برآوردن وعده‏هایش در‏مورد جهان و انسان نیست و بر‏اساس این نگرش، شکوفایی و زوال اسلام با ارجاع به ویژگی‏های ذاتی و تغییر‏ناپذیر شیوه فکری و ذهن مسلمانان تبیین می‏شود و در تاویل جامعه‏شناختی خود بر وجود نقصان ذاتی در ساختار اجتماعی اسلام و شکاف‏های ادعایی در جامعه اسلام تاکید می‏شود.

دیگر اینکه حتی اگر اسلام را شکل ناقصی از مسیحیت پل مقدس ندانیم حداقل این است که دین خشکی است و اسلام در حوزه معنوی فقط به سنت یهوی- مسیحی وابسته است و در نهایت وقتی شرق‏شناس در موضوع کار خود غوطه‏ور می‏شود فاصله روحی و نفرت فرهنگی خاصی بوجود می‏آید که شرق‏شناس را از اسلام جدا کرده و در او نسبت به شرق و اسلام انزجار پنهانی بوجود می‏آورد( ترنر،  1384، ص2-131). گذری بر آثار مورخین و شرق‏شناسان بنام دوره کلاسیک شرق‏شناسی به تمامی موید این مدعاست چنانچه آثار نلدکه، گلدزیهر، لامانس، توماس کارلایل، موئیه و دیگران سرشار از چنین اظهاراتی است( دسوقی، 1376، ص37-31).

شرق‏شناسی جدید هم با کسانی چون برنارد لوئیس و دیگران از نگرش‏ها و نظریات قدیمی برکنار نیست، هرچند تحولات و تطورات زیادی در شرق‏شناسی رخ داده است، اما بن‏مایه نگاه خصومت‏آمیز با اسلام همچنان پایدار مانده است. اسلام در نظر لوئیس عبارت است از نیرویی ارتجاعی و ذاتاً خصمانه-علی‏الخصوص در ارتباط با غرب- نامعقول و متعصب، متمایل به تسخیر جهان، اسیر بی‏بصیرتی خود- که ناشی از تنگ‏نظری‏های لایتغیر سنتی است- و بالاتر از همه پدیده‏ای که از همزیستی با ادیان و مردمان دیگر جوامع مطلقاً ناتوان است. در مقایسه با غرب یک اسلام خشن و با تعصب وجود دارد و در مقابل آن یک غرب سکولار معقول مدرن که بین آن‏ها کشمکش استوار است( میرسپاسی، 1384 ، ص102).

در نظریه هانتینگتون به عنوان یکی از مهمترین نظریه‏پردازان معاصر اسلام به طور ذاتی غیر و معارض غرب است و دیگر اینکه کل تمدن‏های غیر غربی به طور ذاتی غیر بوده و دست‏کم این استعداد را دارند که دشمن غرب باشند. اینجاست که در‏َ‏می‏یابیم مکاشفات هانتینگتون در‏باره جهان جدید، قطعات ساده‏ای از لفاظی‏های شرق‏شناسانه کلاسیک است و بدین‏سان دوگانه‏انگاری وجود شناختی بین غرب و شرق دوباره مورد تاکید قرار می‏گیرد( میرسپاسی، همان، ص103).

- نژادپرستی: اگرچه در یک بررسی کلی می‏توان ریشه نژادپرستی اروپائیان را به نگاه خاص یونانیان به دیگر اقوام و همسایگان خود نسبت داد که در مقابل خودشان آن‏ها را بربر می‏نامیدند و تنها یونانیان را دارای آداب و فرهنگ می‏دانستند. در دوره اعتقاد نیز مسیحیان نگاه تحقیرآمیزی نسبت به یهودیان و مسلمانان داشتند و نسبت به آن‏ها تحقیر روا می‏داشتند و بخصوص یهودیان را در داخل جامعه اروپایی به عنوان کشندگان مسیح مورد انواع آزارها قرار می دادند.

اما با شروع انقلاب صنعتی و نیز پیدایش رژیم‏های مبتنی بر دولت- ملت، نظریات جدیدی در‏مورد برتری نژادی بنا به شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی پدیدار گشت. گرچه مسئله نژادپرستی در اروپا پدیده تازه‏ای در جامعه غربی نبود لکن استدلال‏های جدید زیست‏شناختی مبتنی بر نظریات داروین و دیگران این موضوع را حیات ویژه‏ای دادند. چنانچه در سراسر مغرب‏زمین از این مفاهیم برای توجیه امپریالیسم جدید در سده نوزدهم و بیست استفاده می‏شد.   ملی‏گرایان تندرو برای وصول به عظمت ملی استدلال می‏کردند که احتیاجات فردی می‏باید تابع منافع ملی باشد و غالباً تاکید می‏کردند ملت‏ها نیز درگیر تنازع بقا هستند و تنها آنهایی که اصلح و انسب باشند باقی می‏مانند( فوگل، 1380، 2 / 1122).

استوارت چمبرلن(1927-1855) در آلمان با انشاء کتابش با عنوان (( شالوده‏های سده نوزدهم)) تاثیر خاصی در آلمان بر‏جای نهاد. در نظر وی آلمانی‏های کنونی نوادگان خالص‏نژاد آریایی بودند که نژاد آریایی تحت رهبری آلمان می‏باید خود را برای حفظ تمدن مغرب زمین و نجات آن‏ها از تهاجم مخرب نژادهای پست‏تر چون یهودیان، سیاه‏پوستان و شرقیان آماده کند( همان،ص 1123).

در مورد برتری نژادی آریایی ها بویژه شاخه توتن اظهار می‏دارد که آن‏ها از برتری فکری، اخلاقی و جسمانی در میان خویشاوندان خود برخوردارند. و آن‏ها رسالت دارند که بر میراث عهد عتیق سلطه یافته و بنیانگذار تمدن جدیدی باشند و تنها در صورت اختلاط با سایر نژادها بخصوص سامیان و شرقیان است که خصایل نیکو و برتری نژادی‏شان تبدیل به خصایل پست و ناپسند می‏گردد(بومر، 1380  ، ص760).

در انگلستان و آمریکا هم تلاش‏های زیادی در راستای نظریه‏پردازی جهت تداوم استعمار و استثمار کشورهای شرقی وآفریقایی صورت می‏گرفت چنانچه هویت و ویژگی‏های فردی و اجتماعی افراد را در میراث ژنتیکی بیان می‏کردند که فرد بر اساس میراث بیولوژیکی خاصی زاده می‏شود که تشکیل دهنده هویت قومی و فرهنگی وی بوده و  از جمله منش‏های فردی و صفات روان‏شناختی است که حالتی کم‏و‏بیش فطری دارد( کوش، 1381،ص144).

برای توجیه برده‏داری نیز اقدام‏هایی در توجیه به ظاهر علمی برحسب وحشیگری آفریقائیان مادون انسان صورت پذیرفت.برای نمونه کتاب تاریخ جامائیکا اثر ادوارد لانگ (E.long ) که در سال 1774 انتشار یافت. این استدلال‏ها برخی از اندیشمندان تحت نفوذ روشنگری را بر‏آن داشت تا هواداری از برده‏داری را تداوم ببخشند و تا آنجا پیش رفتند که اعلام کردند سیاه‏پوستان در مرتبه انسانی قرار ندارند(هارمن، 1386، ص312).

- اروپا‏محوری: از دید بسیاری از منتقدین شرق‏شناسی چون ادوارد سعید، محمود دسوقی و دیگران، شرق‏شناسی نوعی گفتمان به معنای فوکویی کلمه است در رشته‏ای بسیار منظم و روشمند که فرهنگ اروپایی به مدد آن توانست شرق را در دوره مابعد روشنگری ابداع، تولید و کنترل کند و شرق به ابژه‏ای مناسب برای مطالعه در دانشگاه، برای نمایش در موزه، بخش‏های نظری در‏باب انسان شناسی، زیست‏شناسی، زبان‏شناسی،تاریخی و نژادی درباره انسان و برای ارائه مواردی در تائید نظریه‏های فلسفی، اقتصادی و جامعه‏شناختی راجع به توسعه، انقلاب و منش‏های ملی و مذهبی تبدیل گردید. شرق‏شناسی از طریق نظامی از تقابل‏های دوتایی عمل می‏کند که در آن غرب، داشته‏ها، ویژگی‏های فرهنگ و تمدن خود را با کشورهای شرقی به ارزیابی و مقایسه می‏پردازد و پس از بررسی، ارزیابی و تحلیل به این نتیجه می‏رسد که اصلی‏ترین مؤلفه تشکیل دهنده اروپایی این ایده است که هویت اروپایی در مقایسه با تمام فرهنگ‏ها و مردمان غیر‏اروپایی و شرقی و اسلامی برتر و والاتر است(میلز و براویت، 1385، ص205).

در این نگرش شرق‏شناسی به خودی خود نمایی از حضور و سیادت علمی، فرهنگی و سیاسی غرب است و غرب بر‏آن است تا به شرق ثابت کند که در عقل و خرد و اندیشه و روش نیز برتر است و باید شرق علم و فرهنگ و تاریخ و آرمان خود را در غرب بجوید. این ایده‏پروری‏ها مقدمه و زمینه‏ای برای استیلای سیاسی-فرهنگی غرب بر شرق بود. از طرف دیگر در تاریخ‏پردازی شرق‏شناسی تلاش گردید پیشینه تمدن جهانی از شرق بریده شود و تا آنجا که نویسندگان تاریخ امپریالیستی غرب ریشه‏های تمدن شرق و اسلامی را برساخته اروپائیان می‏دانستند که توسط یونانیان بنا نهاده شده بود.(دسوقی، همان، ص17و20) این تحلیل‏ها به همان اندازه که نتیجه واقعیت‏های قابل ارجاع تاریخی بود به همان اندازه هم محصول اوهام و خیال‏پردازی‏های غرب درباره دیگری و غیر بود و هدف آن همسان کردن اشکال غیر غربی زندگی با چهارچوب‏های از پیش‏ساخته شده اروپایی بود که مسلماً چنین پژوهش‏هایی حتی با وجود مجهز بودن آنها به سلاح علمی و فلسفی صرفا اقدامی پژوهشگرانه نبود بلکه با رخدادهای سیاسی و اقتصادی آن زمان ،به ویژه با نیازهای اجرایی و اداری امپراتوری استعماری در ارتباط بود و هدفی چپاولگرایانه را دنبال می کرد.(دالمایر،1384،ص 241)

ازنمونه‏های قابل استناد دو تن از مهمترین و تاثیرگذارترین نویسندگان اروپایی یعنی منتسکیو و هگل است که تحلیل نگرش‏های خاص آن‏ها درباره شرق بخوبی نشان‏دهنده ماهیت اروپا‏محوری و برتری‏جویی و استعمار‏طلبی غربیان درباره شرق است.

((نامه‏های ایرانی)) منتسکیو دستاویزی است برای مبارزه با اقتدار و سلطه دینی و سنتی جامعه فرانسه و آرائ شرقی عاملی است که مدرنیته اروپایی به وسیله آن تقابل با سنت‏های نابخردانه را آغاز می‏کند. و استبداد را در زادگاه مدرنیته یعنی فرانسه محکوم می‏کند. استفاده منتسکیو از مدل شرقی و ایرانی و عرضه آن در این مصاف اتفاقی نیست. وی نیروهای ارتجاعی جامعه فرانسه را تبدیل به شرقی می‏کند که دارای تفکر و منش و روش استبدادی و ظالمانه است که هیچ تغییر و تحولی در آن راه ندارد. از دید منتسکیو در کل نگاه عقل‏گرای غربی، شرق همچون یک دنیایی تصور می‏شود که بر سرتاسر آن سبوعیت و قدرت مطلق و افسارگسیخته‏ای حاکم است و شرقی‏ها در استفاده از تجارب و اختراعات غربی‏ها عاجز و در تجارت و صنعت ناتوانند(میرسپاسی، ص55-52).

هگل به عنوان نخستین فیلسوفی که مفهوم روشنی از مدرنیته به‏دست داد و ایده‏ها و نظریاتش به طور قطع انقلابی در عرصه تفکر بود و پس از وی تقریباً همه متفکران متأثر از آراء و نظریات وی بودند و حتی تا امروز تقریباً همه متفکران از تأثیر عظیم فکری از تأثیر عظیم فکری وی برکنار نیستند. نگرش همگون و مشابهی با دیگر شرق‏شناسان درباره شرق و تاریخ و فرهنگ آن دارد، و به طور کاملاً  آشکار دیدگاه‏های اروپا‏محورانه و برتری‏جویانه جامعه و فرهنگ غربی در نظریاتش در مقام مقایسه و ارزیابی جوامه غربی و شرقی دیده می‏شود که به سختی می‏شود آن را در پشت فلسفه‏ورزی عقلی پولادین پنهان ساخت.( میرسپاسی، ص69) در نظر هگل جامعه شرقی، جامعه‏ای ایستاست چرا که این جامعه به طور ثابت در تسلط طبیعت است. اذهان شرقی نیز اذهان غیر‏عقلانی‏اند و قدرت آن را ندارند تا خود را از استغراق در گرداب طبیعت برهانند. ساختار سیاسی این جوامع به طور ذاتی استبدادی است، زیرا آن‏ها آن مایه از خود ندارند که برای آزادی لازم است.

هگل در‏پی تهیه گزارشی از شرق و زمانه خودش است و به این نتیجه می‏رسد که شرق معتقد بود و امروز نیز هست که تنها یک تن آزاد است و بر مبنای چنین رأیی جای شگفتی ندارد که هگل به ناگاه از آسمان به زمین هبوط می‏کند و از یک فیلسوف درون‏گرا به سیاست‏ورزی استعمارگر مبدل می‏شود و سخنانی از این دست بر‏زبان می‏اورد که (( انگلستان یا ترجیحاً کمپانی هند شرقی، اربابان هند هستند و این تقدیر محتوم امپراتوری‏های آسیایی است که مطیع اروپائیان می‏باشند، چنانچه چینی‏ها نیز در یکی از همین روزها مجبور خواهند شد به تقدیر خود تن در‏دهند)) ( Solomon,1983,p.102-104) .

هگل معتقد است که روح، خانه خود را تنها در غرب می‏یابد و در آنجا به کمال مطلوب مطلوب خود می‏رسد اما شرق مسیر حرکت روح را گم می‏کند و به طور ذاتی بدون تغییر می‏ماند و آشکارا بیان می‏کند که شرق فاقد ویژگی‏های انسانی و فرهنگی لازم است تا خود به آزادی دست یابد و به کنایه بیان می‏دارد که این برعهده غرب است که بر فرهنگ‏های شرق تفوق و سیادت یابد تا آن‏ها را به رهایی رهنمون کند و تنها راه ممکن برای شرقی‏ها در جهت نیل به تاریخ جهانی و تحقق یک دنیای برتر فرهنگی، پذیرش برتری غربی‏هاست( میرسپاسی،همان ص74).

- گرایش به فرهنگ باستانی یونان و روم:از دوره رنسانس یکی از گرایش‏های اساسی نویسندگان و متفکران اروپایی به فرهنگ و آداب و رسوم دوران یونانی و رومی بود. خود لغت رنسانس به معنی نوزایی و تولد مجدد است و منظور از آن دوره‏ای است که در آن تجدید حیات ادبی و علمی دوران باستان در اروپا امکان‏پذیر شد. اروپائیان از آن جهت این دوران را رنسانس نامیدند که به نظر آن‏ها عصر رستاخیز پیروزمندانه روح فرهنگ یونان و روم پس از هزار سال استیلای بربریت قرون وسطایی بود( ویل دورانت، ج5 ، ص77).

اومانیست‏ها در ترسیم سیمای انسان دلخواه خود طبعاً به نمونه‏های باستان رجوع کرده و بر این اعتقاد بودند که زندگی و تفکر در دوره هزار ساله مسیحیت چیزی جز غفلت و تاریکی نبوده است و برای تجدید عظمت باید به فرهنگ و ادب باستانی نظر داشت. آن‏ها این دوران را فارغ از تعصبات دینی دانسته و علم و ادب این دوران را عقلانی‏تر می‏شمردند و افرادی مانند فرانچسکو پترارک و نیکولائونیکولی از جمله افرادی بودند که تلاش و کوشش فراوانی در راستای احیای زبان و ادبیات یونانی و لاتینی از خود نشان داده و در سده‏های بعد توجه به این شعر و ادبیات باستانی یکی از گرایشات غالب فرهنگی و فکری گردید( بومر، 1380،ص61-154).

با توجه به این مؤلفه‏های مؤثر در گفتمان شرق‏شناسی که بیان گردید، در بررسی موضوعات شرقی، این گرایشات به وضوح در آثار شرق شناسان  هویداست و بخصوص در ایران‏شناسی که یکی از شاخه‏های مهم شرق‏شناسی است این مولفه ها  نمود خاصی پیدا می‏کنند.

در مورد پدید آمدن اولین آثار ایران‏شناسی، جای پای استعمار و شرایط و اقتضائات آن کاملاً آشکار است. اگر اولین اثر ایران‏شناسی عصر جدید را کتاب (( تاریخ ایران)) سرجان ملکوم بدانیم که هست، بنابر اظهارات خود مؤلف کاملاً بر اساس نیازهای استعماری بوجود آمده است . اولین انگیزه ملکم از نوشتن تاریخ ایران یک انگیزه رسمی بود یعنی تهیه اطلاعات از ناحیه‏ای که از نقطه‏نظر سیاست انگلیس جهت حفظ و حراست از مستعمره بزرگ آنان-هند- ضروری بود. در خلال اولین سال‏های قرن نوزدهم خطر حمله فرانسه به هند باعث شد که حکومت انگلیس بخصوص کمپانی هند شرقی به عنوان بازوی اجرائی بریتانیا در آسیا تعدادی از ماأمورین خود را برای فراهم آوردن اطلاعات درباره کشورهای همسایه هند گسیل کند.( یاپ، 1360 ، ض136) سرجان مالکم به عنوان سفیر انگلیس که سه بار به دربار فتحعلی‏شاه اعزام شد و موفق به بستن قراردادی با شاه گردید که منافع انگلستان را تأمین نماید، بیشتر کارهای مطالعاتی کتاب تاریخ ایران را به کمک زیردستانش در حین ماموریت‏هایش به ایران انجام داده و منابع و اطلاعات آن را فراهم می‏آورد. در سال 1800م./1215 در نامه‏ای می‏نویسد که (( همه ساعاتم را صرف پژوهش درباره این کشور خارق‏العاده (ایران) می‏کنم که اطلاعات ما از آن بسیار کم است)) ( رایت، 1359، ص174).

علاوه بر مالکم، بیشتر ایران‏شناسان هم از ماموران رسمی دولت انگلیس یا کمپانی هند شرقی بودند و بیشتر کارهای مطالعاتی خود را در جریان ماموریت‏های سیاسی و رسمی به ایران انجام داده‏اند از جمله آن‏ها می‏توان به جیمز موریه، سرگوراوزلی، ویلیام اوزلی، راولینسون-که موفق به خواندن خطوط میخی شد- لرد کرزن و سرپرسی سایکس می‏توان اشاره داشت( همان، ص175). در مورد فریزر،رایس-که خود از ماموران بلندپایه انگلیس در ایران بوده- اظهار می‏دارد که (( فریزر در سال 1249ق/1833.م به ایران بازگشت و این‏بار پالمرستن او را برای جاسوسی و کسب اطلاعات به ایران فرستاد و سفرهای وی در‏این‏باره مبنای نوشتن کتاب مفصلی شد( همان، ص178).

در آثار ایران‏شناسان هماهنگی و همگونی کاملی با دیگر شرق‏شناسان در مورد نگاه آن‏ها نسبت به مسائل شرق و اسلام دیده می‏شود و اگر در‏این‏باره تنها یک گریزی زده شود، نظریات مالکوم در مورد فقدان پیشرفت ایرانیان است. که علت مسئله را در سلطه اسلام بر جامعه ایران و جلوگیری از فعالیت اجتماعی زنان توسط اسلام می‏داند. و اظهار می‏دارد که اسلام دینی است که ویژگی‏های خوب آن از دین مسیحی اقتباس شده است و طبیعت اسلام مملوّ از تعصب و جنگ و قتل و غارت و استبداد است.( ملکوم، 1362، ص367)

همان طورکه بیان شد  اولین روشنفکران، متفکران و مورخین ایرانی به سبک جدید به صورت مستقیم یا غیر مستقیم تحت تأثیر روشنفکران و شرق‏شناسان اروپایی بودند. از جمله نویسندگان و متفکرانی که تأثیرات شگرفی بر اولین روشنفکران ایرانی از قبیل میرزا‏فتحعلی آخوندزاده و میرزا آقاخان کرمانی داشته و بر جهت‏دهی فکری آنان نقش به سزایی داشتند کسانی چون ولتر، مونتسکیو و ژان ژاک روسو بودند( kedourie,1980,p67 ).

بسیاری از نخستین متفکران و مورخین ایرانی یا بصورت مستقیم شاگرد شرق‏شناسان شهیر بودند که  از جمله آن‏ها می‏توان به تقی‏زاده، پورداوود، کسروی، ایرانشهر و دیگران نام برد و یا اینکه از آموزه‏ها و تفکرات شرق‏شناسان و ایران‏شناسان متأثر بودند.تأثیرات مؤلفه‏های اساسی شرق‏شناسی در آثار این نویسندگان کاملاً هویداست.

از مهمترین گرایشات جریان روشنفکری ایران معرفی اسلام به عنوان نابودگر تمدن ایرانی و عامل انحطاط و عقب‏ماندگی ایرانیان است، که تداوم دین اسلام و آداب و رسوم آن باعث پایدار ماندن این انحطاط گردیده است. جلال‏الدین میرزا قاجار، آخوندزاده و آقاخان کرمانی از پیشگامان چنین اندیشه‏ای بودند.

آخوندزاده با معرفی اسلام و اعراب مسلمان به عنوان عامل واپس‏ماندگی ایران در نامه‏ای به جلا‏الدین میرزا می‏نویسد: (( کاش ثالثی پیدا شدی و ما را از قید اکثر رسوم ذمیمه این عرب‏ها که سلطنت هزار ساله عدالت آئین ممدوحه بلند‏آوای ما را به زوال آوردند و وطن ما را که گلستان روی زمین است، خراب اندر خراب کردند و ما را بدین ذلت و سرافکندگی و عبودیت و رذالت رسانیدند، آزاد نمودی)) ( آخوندزاده ، 1376، ، ص 172).

میرزاآخان کرمانی از پیشگامان تاریخ‏نویسی جدید علاوه بر آشنایی با آرائ آخوندزاده و ملکم خان مطالعات پراکنده‏ای هم در زمینه زبان‏های فرانسه، انگلیسی و اوستا داشت و در استانبول با افکار و اندیشه‏های جدید غربی آشنا شده و به طور قابل ملاحظه‏ای تحت تأثیر این افکار قرار گرفت و آثار نویسندگانی چون ژان‏ژاک‏روسو، منتسکیو، دکارت و داروین را خوانده و تا حدودی با آثار اجتماعی اروپای سده هجده و اوایل نوزده آشنا شد(kedourie,p66 ).آقاخان با اینکه در کتاب (( آئینه سکندری)) خود به فساد  و تباهی ایران اواخر دوره ساسانی اشاره می‏کند اما ترجیح می‏دهد که سلطه عرب‏ها را ریشه مشکلات ایران بداند و هر‏گاه درباره اعراب بحث می‏کند چنان احساس خشم و نفرتی بر وی غالب می شود که استدلالات منطقی و عقلانی را به کنار نهاده و با احساساتی آتشین‏تر از آخوندزاده بر آنان تاخته و ایرانیان را به دوری و کنار گذاشتن آداب و رسوم و آئین آن‏ها دعوت می‏کند: (( حیف از تو و افسوس بر تو {ای ایران} چه شد آن قدرت آسمانی و کجا رفت آن آئین و خوی بزرگواری؟ یک مشت تازی لخت و برهنه، وحشی و گرسنه، دزد و شترچران... بر کاروان هستی تو تاختند.)) پس ایرانیان را به خاطر قبول کردن دین اسلام و قبول حاکمیت و فرمانروایی مسلمانان، سرزنش کرده می‏گوید: (( لعنت بر کسانی که دولت به آن بزرگی را تسلیم راهزنان کرده و دل خویش را به موهومات بستند تا به سعادت دو جهان نایل گردند.از نسیه که خبر نداریم حرفی است که سعدوقاص و یک جمع نسناس به توهم گفته‏اند، از نقد همین قدر بگوئیم که با سوختن آثار علم و حکمت و فنون، آتش به دانش آفاق زدند و به جای نوشته‏های بزرگمهر حکیم و جاماسب بیدار دل و مزدک فرزانه، اوراقی به هم ریخته و بی‏سر‏وته به دست مردم دادند که یک جمله آن را هیچ عجمی نمی‏فهمد.)) ( آدمیت، 1357 ،ص283).

عرب‏ستیزی و به تبع  آن اسلام‏ستیزی به  یکی از جریان‏های فکری و فرهنگی متداول سده نوزده و بیست ایرانیان بدل گردید که در آن روایات اسلامی تاریخ، که دوره پیش از اسلام را عصر جهالت و دوران اسلام را زمانه تمدن و روشنی معرفی می‏کرد، جای خود را به این گزارش داد که زمانه پیش از اسلام عصر عظمت ایران و گسترش اسلام آغاز بدبختی و ویرانی ایران شناخته شد.( توکلی طرقی، 1381، ص15)

- باستانگرایی و پیدایش ناسیونالیسم قومگرایانه: همانطور که در اروپا از عصر رنسانس به بعد گرایشی به سوی احیای فرهنگ و ادب باستانی یونان و روم شکل گرفت و هرچند که آن‏ها قبول داشتند که عالم یونانی-رومی پایان پذیرفته و دیگر عیناً قابل برگشت نیست اما می‏تواند مبنای ساختن عالم جدید نیز قرار بگیرد. روشنفکران ایرانی که در تماس‏هایشان با غرب با افکار و آموزه‏های عصر زروشنگری و متفکران قرون هفده و هجده آشنایی پیدا می‏کردند و تحولات و مفاهیم رنسانس اروپا بازتابی در ذهن و فکر آن‏ها داشت همانند آن‏ها دوران اسلامی تاریخ ایران را در دوره تباهی و انحطاط شمرده و در پی احیای آداب و رسوم، زبان و فرهنگ باستانی ایران برآمدند. به دنبال این داد‏و ستدهای فرهنگی با غرب زمینه بازپردازی ایران و ملت در گزارش تاریخ و گفتمان سیاسی فراهم گردید. تاریخ نگاری ایران مدار جایگزین تاریخ نگاری اسلامی شد و گذشته‏های خاموش و فراموش شده که به کمک باستان‏شناسان و ایران‏شناسان اروپایی دوباره به ایرانیان معرفی می‏شد بصورت گذشته‏ای پرشکوه جلوه کرد. در این گذشته نوساخته کیومرث نخستین انسان و آغازین پادشاه بشر، مزدک نظریه‏پرداز آزادی، برابری، کاوه آهنگر بنیان‏گذار جنبش‏های ملی و انوشیروان پادشاهی عدل‏پرور و مشروطه‏مسلک برشمرده شد. زبان فارسی از مفاهیم و اصطلاحات عربی پیراسته می‏شد و با رواج پارسی‏نگاری و گزینش خاطره‏ها و اسطوره‏های باستانی حکایت از تأثیرات شگرف آموزه‏های اروپایی بر اندیشه ایرانیان داشت.( توکلی طرقی، 1381، ص90).کشف دوباره تمدن‏های باستانی ایران چون مادی، هخامنشی، و اشکانی و شناخته شدن هنر، معماری و شکوه و عظمت برخی از این تمدن‏ها توسط ایران‏شناسان تأثیر فراوانی بر شکل‏گیری هویت ایرانیان به ناسیونالیسم باستان‏گرا داشت. باستان‏شناسی به عنوان ابزار فنی شرق‏شناسی این تمدن‏ها را از غبار قرون گذشته خارج کرد و با خوانده شدن کتیبه‏های میخی و پدیدار شدن عظمت و شکوه آن‏ها هیجان جدیدی در ایرانیان بوجود آورد. همانطور که در میان روشنفکران ترک کشف و رمزگشایی سنگ‏نبشته‏های ((ارخون)) باعث پیدایش یک حس ملی در میان آنان شد که تأثیر زیادی در ناسیونالیسم ترک و گرایش آنان به آداب و رسوم اصیل ترک داشت.( مناف‏زاده، 77، ص127) . کشفیات آثار باستانی در ایران هم‏چنین تأثیراتی برجای گذاشت. خواندن خطوط میخی توسط راولینسون، کشفیات دیولافوآ و دمرگان فرانسوی و هرتسفلد آلمانی باعث یک توجه به آثار باستانی شد. ضمن اینکه با در نظر گرفتن عقده‏حقارت و روحیه در‏هم‏شکسته ایرانیان با توجه به شکست‏های مختلف از استعمارگران روس و انگلیس و عقب‏ماندگی از قافله تمدن جدید اروپایی این کشفیات مرهمی بر زخم‏های آن‏ها بود تا بدین‏وسیله عقده‏گشایی نمایند.

از طرف دیگر ورود اندیشه‏های سیاسی جدید بر مبنای دولت-ملت که در سده هجده و نوزده در اروپا بوجود آمده و شکل گرفته بود نیز بر نگرش‏های ایرانیان تأثیر‏گذار گردید و بسیاری از نویسندگان، مورخان و دانشجویان ایرانی با این ایده آشنا شدند. در عرصه فکر پیشروان اصلی ناسیونالیسم آخوندزاده و آقاخان کرمانی بودند.آن‏ها در تلاش برای بیداری ملی و دست یافتن به هویت فرهنگی و تاریخی مردم ایران بودند و سعی در ساختن یک ایدئولوژی ملی داشتند.(آدمیت، همان، ص 270).

این ناسیونالیست‏های اولیه بنا به علل مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی به سوی ایران قبل از اسلام گرایش پیدا کردند و این گرایش آن‏ها همراه با طرد و بی‏توجهی نسبت به ایران بعد از اسلام و فرهنگ و تمدن آن بود. آن‏ها در ساختن ناسیونالیسم ایرانی، پایه‏های آن را بر فرهنگ و تمدن ایران قبل از اسلام بنا کردند. و بسیاری از آنان همانند آقاخان کرمانی که در پی کشف هویت ملی و ساختن ایدئولوژی ملی بود هویت ایرانیان را در آئین زردشت و نژاد آریا می‏دید.

ناسیونالیست‏های باستان‏گرای ایران از تمام عناصری که در ساختن یک ملت واحد نقش دارند از قبیل زبان، مذهب، تاریخ و احساس مشترک بیشترین اهمیت را به تاریخ و فرهنگ باستانی دادند و بجای این‏که آن را در جامعه و عصر کنونی خود جستجو نمایند، آن را در دو هزار سال پیش کاویدند و با مبنا قرار دادن ایران باستان به عنوان هویت ایرانی و ندیده گرفتن اسلام و مذهب شیعه بین اسلامیت و ایرانیت جدایی افکندند.

در دوران جنگ جهانی اول و پس از آن احساسات تند و تیز ناسیونالیستی توسط طیف وسیعی از شاعران، روزنامه‏نگاران، نویسندگان بر مبنای اندیشه کسانی چون آخوندزاده و آقاخان کرمانی، عرضه می‏شد. که از شکوه و افتخارات ایران باستان آگاهی پرشور و نقادانه‏ای ایجاد کرده و آن را بصورت عامه‏پسند در جامعه رواج می‏دادند.( بروجردی،  1378   ، ص46) این نوع ناسیونالیسم که ارتباط تنگاتنگی با شرق‏شناسی و یافته‏های جدید تاریخی و باستان‏شناختی داشت به یک جریان فرهنگی-فکری و سپس سیاسی تبدیل شد. و وقتی که شاعران و روزنامه‏نگارانی چون عارف، میرزاده عشقی، فرخی یزدی، پورداوود، تقی‏زاده با روزنامه کاوه و کاظم‏زاده ایرانشهر باروزنامه ایرانشهر صحنه را مهیا ساختند. رضاخان با تکیه بر چنین اندیشه‏هایی و با حمایت انگلستان زمینه را برای صعود به اریکه قدرت فراهم ساخته و سپس از این ایدئولوژی به عنوان عامل مشروعیت حکومت خود استفاده کرد.

از دیگر مواردی که شرق‏شناسی بر ایرانیان تأثیر داشت با توجه به اندیشه‏های اروپا‏محوری و برتری‏طلبی فرهنگ و اندیشه غربی که توسط متفکران و شرق‏شناسان ارائه می‏شد.برخی از نویسندگان و اصلاح‏طلبان ایرانی را بر‏آن داشت که برای مدرن کردن ایران از روایت‏های مطلق‏انگارتر و خشک‏تری دفاع می‏کردند. و با وجود آرای متعدد و تلقی‏های گوناگون در جنبش مشروطه و پس از آن گرایشی بوجود آمد که تسلیم همه جانبه در مقابل ایده‏های اروپایی و کنار گذاشتن فرهنگ و آداب و رسوم ایرانی را توصیه می‏کرد . دعوت به تسلیم همه جانبه در مقابل غرب که با پیشگامانی چون ملکم‏خان و تقی ‏زاده و برخی مدرنیست‏های رادیکال با شورمندی خاصی دفاع می‏شد حتی برای عمل خود انتظار مقبولیت و اعتبار بودند.( میرسپاسی، ص120). آنها اعتقاد داشتند که در کشاکش سنت و مدرنیته پیروزی از آن مدرنیته است. و این گرایش دیگر جایی برای دیگر گرایش‏هایی که معتقد به اقتباس و تلفیق سنت و مدرنیته بودند، نمی‏گذاشت.

اندیشه‏های نژادپرستانه اروپائیان در بین برخی از نویسندگان و متفکران ایرانی تأثیر بسزایی بر‏جای نهاد و جالب اینجاست که یکی از بزرگترین نظریه‏پردازان اندیشه نژاد‏پرستی اروپا در قرن نوزده در ایران حضور داشت. این شخص کنت‏دو‏گوبینو سفیر مختار فرانسه در ایران بود که در سال‏های 1855 و 1862 در ایران حضور داشت. کتاب مهم وی با عنوان (( عدم برابری نژادهای انسانی)) از آثار مهم و تأثیرگذار در زمینه برتری نژادی آریائیان می‏باشد.( سعید، 1371، ص 274) گوبینو در تبیین نظریات تاریخی خویش نژاد را مهمترین عامل تعیین کننده در تاریخ انسان‏ها می‏داند و علت انحطاط تمدن‏ها را در فساد نژادها جستجو می‏کند که بواسطه آمیزش نژادهای برتر با نژادهای پست پدید می‏آید. وی که به شدت ضد‏سامی بود معتقد بود که اگر نژاد سامی با نژاد آریایی آمیخته شود در نتیجه این آمیزش آریایی نژادان همه صفات اصیل خود را که زیبایی، استواری اندام، دلیری و رادمردی و پرهیز از دروغ است، از دست داده و تبدیل به مردانی حریص، فریبکار، ترسو و سخت‏جان می‏شوند.( ناصح ناطق، 1364، ص52). در مورد تاریخ ایران وی معتقد است که ایران باستان بالاترین مظهر اخلاق پاک انسان‏ها بوده است و شاهنشاهی هخامنشی را در دوره طلایی ایران و نژاد آن‏ها را نیز نژاد طلایی می‏داند. در بحث از نژاد آریایی بودن ایرانیان می‏گوید که از روی کمال صحت می‏توان ثابت نمود که ملت ایران از همان نژاد آریایی بوده است.(گوبینو، بی تا، ص5) و از طرف دیگر اختلاط نژادی ایرانیان و عرب‏ها را از عوامل انحطاط تمدن ایران می‏شمارد که به زعم وی به زور و اجبار بر ایرانیان تحمیل شده است. کتاب (( تاریخ ایرانیان)) وی در سال 1286ق/1869م. در دو جلد در پاریس چاپ شد و قسمتی از آن در عهد ناصرالدین شاه به فارسی ترجمه شد. تأثیرات چنین اندیشه‏هایی را در آراء و افکار بسیاری از نویسندگان ایرانی چون آقاخان کرمانی، آخوندزاده، پورداوود، صادق هدایت و دهها نفر دیگر می‏توان دید که نظر به برتری نژادی و فرهنگ ایرانی بر اعراب داشتند. و از اعراب با تحقیر و تنفرد یاد می‏کردند.گرچه تأثیرات شرق‏شناسی را به تمامی نمی‏توان نامطلوب ارزیابی کرد.در برخی موارد چون بدست دادن روش‏های جدید پژوهش و کمک به شناسایی گذشته و ابعاد مختلف تاریخ و تمدن گذشته کمک شایانی به کشورهای شرق از جمله ایران داشته است. اما حاکم بودن آموزه‏هایی چون دشمنی با اسلام، نژادپرستی، اروپامحوری و غیره تأثیرات زیادی بر متفکران و نویسندگان و حتی سیاستمداران شرقی از جمله ایرانی داشته است. چون بسیاری از این متفکران در پژوهش‏ها و مطالعات خود یا متأثر از اندیشه‏های آنان بودند و یا بصورت مستقیم شاگرد آن‏ها بودند که یا در اروپا درس خوانده و یا در کشورهای شرقی در پرتو یک نظام آموزشی و تربیتی مبتنی بر نظام فکری اروپایی تحصیل کرده‏اند. لزوم یک نقادی همه‏جانبه در مورد اندیشه‏ها و محصولات فکری و فرهنگی شرق‏شناسی و بنیان گذاری یک نظام فکری و فرهنگی مبتنی بر واقعیات دنیای شرقی و به دور از سوء‏تعبیرها و مقاصد و مصالح شرق‏شناسانه بیش از پیش ضروری و لازم است.

منابع ماخذ

1-آخوندزاده، میرزا‌فتحعلی، الفبای جدید و مکتوبات، به کوشش حمید محمدزاده،نشر احیا تبریز، 1376.  //  2-آدمیت، فریدون، اندیشه های آقاخان کرمانی،انتشارات پیام، 1357.  //  3-آقاخان کرمانی، عبدالحسین، آیینه سکندری، بی تا، 1326ه ق.  //  4-انتخابی، از عثمانی گری تا تورانی گری، نگاه نو،ش 16، مهر و آبان1372.  //  5-بروجردی، مهرزاد، بحثی در باب تعابیر ملی گرایانهاز هویت ایرانی، ترجمه علی صدیق زاده، کیان، سال 9، ش 47، خرداد و تیر1378.  //  6-ترنر، اس.برایان، شرق شناسی پست مدرنیسم و جهانی شدن، ترجمه محمدعلی موحدی، نشر یادآوران،1384.  //  7-دورانت، ویل و آریل، تاریخ تمدن، ج5، ترجمه صفدر تقی زاده و ابوطالب صارمی،سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1368.  //  8-سعید، ادوارد، شرق شناسی، ترجمه عبدالرحیم گواهی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی،1371.  //  9-دنیس، رایت، انگلیسیها در میان ایرانیان، ترجمه لطفعلی خنجی، انتشارات امیر کبیر، 1359.  //  10-کوش، دنی، مفهوم فرهنگ در علوم اجتماعی، ترجمه فریدون وحیدا، سروش،1381.  //  11-گوبینو، آرتور، تاریخ ایرانیان، ترجمه ابو تراب خواجه نوریان، چاپخانه شرکت مطبوعات، بی تا.  //  12- فوگل،اشپیگل، تمدن مغرب زمین، ترجمه محمدحسین آریا،جلد 2، امیرکبیر،1380.  //  13-منتسکیو، روح القوانین، ترجمه علی اکبر مهتدی، امیرکبیر، 2535. //  14-میلز، آندرو، جف براویت، درآمدی بر نظریه فرهنگی معاصر، تدجمه جمال محمدی، انتشارات ققنوس،1385.  //  15- ناطق، ناصح، ایران از نگاه گوبینو، چاپ موقوفات دکتر افشار،1364.  //  16- هارمن، کریس، تاریخ مردمی جهان، ترجمه پرویز بابایی و جمشید نوایی،انتشارات نگاه،1386.  //  17-یاپ،م.ای.دو مورخ انگلیسی تاریخ نگاری ایران، در تاریخ نگاری در ایران،گردآوری یعقوب آژند، نشر گستره،1360.

Clifford,james,on orientalism,Edward said,vo II,edited by Patrick William,sage publications,2001.  //  -solomon,Robert c.in the spirit of hegel,new york,oxford university press,1983.   //  -kedourie.elie,toward a modern iran,frank class.1980.

منبع: اطلاعات حکمت و معرفت، سال ششم، شماره یکم

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: