»یا ایها الرّسول بلّغ ما اُنزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته. والله یعصمُک من الناس ان الله لایهدى القوم الکافرین: اى پیامبر، آنچه از ناحیه پروردگارت به تو نازل شده، برسان؛ وگرنه اصلاً پیغام پروردگار را نرساندهاى و خدا تو را از [شر] مردم نگه مىدارد؛ زیرا خدا کافران را هدایت نمىکند.» (مائده، ۶۷
این مرد نامور کتابشناسی ایران، در کتاب با ارزش مؤلفین کتب چاپی زندگی خود را در چند سطر چنین نوشته است: « در تهران تولد یافت. پس از اتمام تحصیلات مقدماتی و متوسطه به خدمت وزارت دارایی درآمد و در ضمن نزد استادان وقت به تحصیل علوم قدیمه پرداخت. در وزارت دارایی در ادارات تحدید کل و کارگزینی و مالیات بر درآمد و کلاس مالی خهده دار خدمت بود. پس از بیست و یک سال کارمندی دولت به میل خود باز نشسته شد و به امور کشاورزی پرداخت.»
اشعار دلکش و زیبای شهریار سخن، شاعر شیرین کلام معاصر سید محمد حسین شهریار علاوه بر وصف های بدیع و جاذب شاعرانه و کاربرد مضامین جدید و تصاویر خیال انگیز و رعایت تناسب و هم آهنگی واج های زبان فارسی و موسیقی شعر و دارا بودن تجسم شیوه زندگی دل انگیز روستایی و مشحون بودن از مفاهیم فرهنگ عامه،دارای نکات مهم و اشارات قابل اعتنا از تاریخ هنر معاصر است.
این که صادق هدایت را در نثر و نیما یوشیج را در شعر طلایهداران ادبیات ایران خواندهاند، بیشک از پارهای جهات مبالغه بیحجت نیست؛ اما در این هر دو عرصه، اهمیت و حیثیت بهار را هم نمیتوان نادیده گرفت و لامحاله شهریار را در شعر و جمالزاده را در شعر و جمالزاده را در نثر نیز باید به گروه پیشروان ادبیات این عصر افزود. این طلایهداران نامدار، هر یک در حد خود و در محدوده «نفوذ» خویش فعالیت ادبی را در ایران بعد از مشروطه در جاده تحول و تجدد انداختهاند.
از نمام آنچه فرهنگ گذشتۀ ایران به دنیا هدیه کرده است، هیچ چیز از ادبیات عرفانی آن انسانی تر نیست. این ادبیات عرفانی محکمترین حلقۀ پیوندی است که فرهنگ ایران را با تمام آنچه در ادبیات دنیا، انسانی و جهانی است ارتباط می دهد. درست است که حماسۀ ملی، شعر غنائی، قصه و داستان، حکمت و اخلاق هم حلقه های دیگری از این پیوند روحانی است اما آن پیوندها بیشتر تابع علاقه های تاریخی یا قراردادهای انسانی است و ناچار ارزش آن در معرض تبدّل و تغییرست اما ادبیات عرفانی مولود تجارب عمیق روحانی انسانی استو تغییر و تبدّل کمتر در آن راه دارد.
اسم بنده، محمد و اسم پدرم عبدالوهاب بن عبدالعلی قزوینی است. پدرم یکی از مولفین اربعهی ‹‹نامه دانشوران›› است و تراجم احوال نحاه و لغویین و ادبا و فقها غالباً به او محول بود و اسم او در مقدمه آن کتاب و ترجمه حال مختصری ازو در کتاب ‹‹المأثر و الأثار›› مرحوم اعتمادالسلطنه محمد حسن خان، مسطور است. پدرم در سنهی 1306 در طهران مرحوم شد.
عبدالصمد میرزا عزالدوله و فرزند قهرمان میرزا عین السلطنه در سال 1330ق. به مناسبت احتیاج به پول مرقعاتی را می فروشند. وصف آنها را حسینقلی عمادالسلطنه (فرزند ارشد عزالدوله) در خاطرات خود چنین نقل کرده است:
شمه یی از سرگذشت مرا خواسته اید اجمالش آنست که عمری در مدرسه صرف کردم و از آنچه بیشترینهُ مردم آن را به بیهوده در کتاب و مدرسه می جویند نشانی ندیدم و بعد از هفتاد سال هنوز آن را هکه جا می جویم و هیچ جا نمی یابم . در اواخر اسفند ماه سال 1201 شمسی در بروجرد در کوی صوفیان چشم به جهان گشودم. در پنج سالگی به مکتب رفتم و آنجا با سوره های کوتاه قران کریم آشنا شدم،اما خطی نیاموختم و سال بعد از آن در یک مدرسه غیر دولتی به نام «دبستان» با خط و حساب آشنایی پیدا کردم. دوره ابتدایی و قسمتی از دوره متوسطه را در همان شهر زادگاه خود طی کردم،اما تحصیلات متوسطه ام را در طهران به پایان رساندم.
درباره نسخه چاپی رباعیات خیام که در روسیه شوروی منتشر کرده اند فرصتی به دست می دهد که چند کلمه ای در خصوص آن نسخه خطی که همراه این چاپی به صورت عکس نشر داده اند،نوشته و به اطلاع عامه رسانیده شود.
آنچه در پی میآید، بخشی از دیباچه مرحوم آیتالله طالقانی بر تفسیر پرتوی از قرآن است که همه یا عمده آن در زندان نگاشته شده است و ایشان اشاره کردهاند که در چه وضعی به سر میبردهاند. توجه عمیق آن بزرگوار به آموزههای وحیانی و ضرورت بازگشت به قرآن کریم و آوردن آن به عرصه زندگی فردی و اجتماعی و زیانهای ناشی از محدودکردن آن به مجالس ذکر و تلاوت، در همین مقدمه پیداست.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید