مقالات

نمایش تا از مورد
نتیجه جستجو برای :
  • جرجانی، رکن الدین | جُرْجانی، رکن‌الدین محمد بن علی بن محمد استرابادی حلی نجفی‌غروی، متکلم، اصولی و از علمای امامی سده‌های 7 و 8 ق/ 13 و 14م.
  • جرجانی، شمس‌الدین | جُرْجانی، شمس‌الدین محمد بن علی حسینـی (د 838 ق/ 1435م)، ادیب، منطق‌دان و متکلم. شمس‌الدین محمد (برخی از وی با لقب نورالدین یاد کرده‌اند. نک‍ : حاجی‌خلیفه، 2/ 1198؛ GAL, II/ 271 GAL, S, II/ 294;) فرزند میرسید شریف جرجانی (740-816 ق)، متکلم بلندآوازه بود. از این‌رو، به تبعِ زادگاه پدر، او را نیز جرجانی خوانده‌...
  • جرجنت |
  • جرجانی، علی | جُرْجانی، علی بن ‌محمد بن علی، مشهور به میر سیدشریف، متکلم، منطق‌دان و ادیب (شعبان 740 ـ ربیع‌الثانی 816). نسب او با 13 واسطه به محمد بن زید، فرمانروای زیدیۀ شمال ایران می‌رسد (شوکانی، 1/ 488). او در جرجان (سیوطی، 2/ 196-197؛ فسایی، 2/ 1138) و به روایتی (عبدالرزاق، 169) در قریۀ طاغو، از توابع استراباد زاده شد...
  • جرجانیه |
  • جرجرایا | جَرْجَرایا، شهری کهن در کرانۀ شرقی رود دجله، واقع بر سر راه بغداد به واسط. نام این شهر در برخی از منابع کهن به صورت جَرْجَرای نیز آمده است (حدودالعالم، 151؛ ادریسی، 2/ 669).
  • جرجیس | جِرجْیس، یکی از بندگان موحد و صالح خدا که بنابر اخبار و روایات در فاصلۀ زمانی میان عیسى(ع) و محمد(ص) می‌زیست. نام او در قرآن کریم نیامده است، اما در برخی از تفاسیر، روایات و قصص اسلامی از نام و سرگذشت او به عنوان یکی از پیامبران الٰهی پس از عیسى(ع) یاد شده است ( ترجمۀ تفسیر...، 3/ 695؛ بلعمی، 599؛ مجلسی، حیوة...
  • جرجیس بن جبرائیل |
  • جرجرایی | جَرْجَرایی، عنوان خاندانی که از جرجرایا در جنوب عراق برخاستند و شماری از آنها در قلمرو عباسیان و فاطمیان مصر به امارت و وزارت رسیدند:
  • جرس تهرانی | جَرَسِ تِهْرانی، میرزا محمدمهدی، متخلص به جرس، از شاعران فارسی‌گوی نیمۀ دوم سدۀ 13ق/ 19م. پدرش حاجی میرزا جانی (شعری، 167؛ دیوان‌بیگی، 1/ 367؛ نیز نک‍ : آقابزرگ، 9(1)/ 193؛ منزوی، 3/ 2270)، از زمان آقامحمدخان قاجار تا اواسط دولت محمدشاه یکی از کدخدایان برجسته و نامیِ بازار تهران، و شخصیتی معتبر به شمار می‌آمد...
  • جرم | جِرْم، واژه‌ای که در متون فلسفی و علمی دوران اسلامی گاه مترادف با جسم و غالباً به معنایی متفاوت اما نزدیک به آن به کار می‌رود. کاربرد جرم به جای جسم چندان رایج نیست، اما در برخی از آثار فلسفی و علمی دیده می‌شود (مثلاً نک‍ : کندی، 165، که جرم را به چیزی که سه بُعد داشته باشد تعریف می‌کند، که این همان تعریف متک...
  • جرم | جُرْم (معادل فارسی آن: بزه و در انگلیسی:offence/ crime)، عملی که قانون آن را منع کرده، یا ترک عملی که قانون آن را لازم دانسته است. این واژه در اصل به معنای قطع کردن است و از این رو برای این مفهوم به کار رفته که عمل واجب‌الوصل را قطع می‌کند و به معنای ارتکاب زشتی و گناه نیز آمده است (قرشی، 1/ 28).
  • جرقویه | جَرْقویه، در قدیم روستا و ناحیه‌ای کهن از توابع اصفهان و امروزه نام دو بخش از بخشهای شهرستان اصفهان به نامهای جرقویۀ سفلى و جرقویۀ علیا. دربارۀ سبب نام‌گذاری جرقویه آراء متفاوتی ابراز شده است که هیچ یک از آنها مستدل به نظر نمی‌رسد؛ ولی آنچه پذیرفتنی می‌نماید، این است که جرقویه را می‌توان معرب گرکویه دانست. در...
  • جرفادقانی | جُرْفادِقانی، ابوشرف ناصح بن ظفر بن سعد منشی، ادیب، شاعر و مترجم تاریخ یمینی، نوشتۀ ابونصر عتبی در سدۀ 7ق/ 13م.
  • جرح و تعدیل | جَرْحْ وَ تَعْدیل، اصطلاحی در علوم حدیث ناظر به ارزیابی منفی یا مثبت در نقد راویان حدیث. چنین می‌نماید که این اصطلاح نخست در حیطۀ فقه در مبحث شهادت کاربرد داشته، و از آنجا به حوزۀ نقد رجال راه یافته است. در اواخر سدۀ 2ق/ 8 م، شافعی در کتاب الام تعبیر جرح را در تقابل با تعدیل در خصوص شاهد به کار برده است (مثلا...
  • جرمی | جَرْمی، ابوعمر صالح بن اسحاق (د 225ق/ 840م)، نحوی و لغت‌شناس. نسبت او برگرفته از جَرْم، نام یکی از قبایل یمنی است (نک‍ : سمعانی، 3/ 251). گویند چون وی مدتی در میان این قبیله می‌زیسته، یا از موالی جَرْم بن رَمّان (رَبّان یا زَبّان و یا ریّان) بوده، به این نام منسوب شده است. برخی نیز او را از موالی جَبَلة (یا ب...
  • جرون |
  • جریج | جُرَیْج، راهب بنی اسرائیلی که در زمان فترت وحی ــ دورۀ پـس از ظهـور عیسى(ع) و پیـش از بـعـثـت پـیـامـبـر اکرم(ص) ــ می‌زیست و متهم به زنا شد، اما به سخن درآمدن و شهادت دادن نوزاد زنی که چنین تهمتی به او زده بود، بی‌گناهی او را ثابت کرد. چنان‌که از منابع موجود پیدا ست، نخستین‌بار نام و احوال جریج تنها از طریق ...
  • جریاب |
  • جرهم | جُرْهُم، از قبایل کهن یمنی‌تبار شبه جزیرۀ عربستان که مطابق روایاتی در زمان ابراهیم(ع) در مکه ساکن شدند و زمام امور آنجا را چندی در دست گرفتند. برخی واژۀ جرهم را معرب ذرهم و برخی دیگر آن را کلمه‌ای عربی و کهن دانسته‌اند (نک‍ : ابن درید، 2/ 1137؛ جوالیقی، 241).
  • جرید | جَرید، منطقه‌ای تاریخی در مرکز کشور تونس. جرید به معنی نخلستان است. این سرزمین که بلاد جرید نیز خوانده می‌شود، در گذشته قَسطیلیه نامیده می‌شد (عبدالوهاب، 3/ 288؛ رکلو، XI/ 211) و در شمال افریقا به «شوط الجرید» معروف است. منطقۀ پست و گرم جرید میان شط جرید و شط غرسه جای دارد. بادهایی که از سمت شمال شرقی آن می‌و...
  • جرئت | جُرْئَت، تخلص چند تن از شاعران پارسی‌گوی درشبه قارۀ هند:
  • جریده | جَریده، نوعی عَلَم عزا در دسته‌های سینه‌زن و زنجیرزن که آن را چند روز از ماه محرم در برخی از نواحی ایران، به ویـژه در کاشان، قم، کرمان، یزد، خراسان و هرمزگان می‌گردانند.
  • جریر | جَریر، ابوحَزْره جریر بن عطیة بن خَطَفی تمیمی (د رمضان 110/ سپتامبر 729)، شاعر عصر اموی. ابوعبیده معمربن مثنّیٰ، خَطَفی را لقب نیای جریر دانسته و نام او را حُذَیفَة بن بدر بن سَلَمه ذکر کرده است (نک‍ : 1/ 1؛ نیز ابوعبید، 1/ 292-293). جریر در یمامه در میان قبیلۀ کُلَیب بن یَرْبوع به دنیا آمد. مادرش اُمّ قیس بن...
  • جریره | جَریره، واژه‌ای که به شکل ترکیب «ولاء ضمان جریره» به کار رفته، و در اصطلاحی فقهی نوعی ارتباط بین دو نفر از طریق عقد است. در منابع اهل سنت اصطلاح «ولاء موالات» به همین معنا به کار رفته است. اثر شرعی عقد ولاء، لزوم پرداخت دیه (عقل) و ارث بردن یکی از متعاقدان یا هر دوی آنها از دیگری است.
  • جریر بن عبدالله بجلی | جَریرِ بْنِ عَبْدُ اللّٰهِ بَجَلی، ابوعمرو یا ابـو عبـدالله (د ح 51-54ق/ 671-674 م)، صحابی پیامبر (ص) و از مردان مشهور نیمۀ نخست سدۀ 1ق. نسب او به بنی‌بَجیله، یکی از تیره‌های قبیلۀ یمانی ازد می‌رسید (کلبی، نسب...، 1/ 375-376؛ ابن‌حزم، 387؛ برای سلسلۀ نسب او، نک‍ : ابن‌درید، 516؛ ابن‌عساکر، 72/ 69).
  • جریریه |
  • جریری |
  • جریمه |
  • جریریه | جَريريّه، يکی از مذاهب فقهی اهل سنت از طيف اصحاب حديث که منتسب به محمد بن جرير طبری است. برای پيروان اين مذهب به جز نسبت جريری، ظاهراً نسبت «طبری» نيز به کار می‌رفته است؛ همچنین به نظر می‌رسد که نسبت طبری در معرفی کسانی مانند ابوالحسن دقيقی حلوانی و ابواسحاق سقطی طبری (ابن نديم، 292) ناظر به تعلقات مذهبی، و ن...
  • جزء | جُزء، عنوان مشترک طيفی از تأليفات حديثی که وجه مشترک آنها محدود بودن حجم و دور بودن از جامعيت است. جزء نزد محدثان عبارت از صورت تأليف شدۀ احاديثی است که از فردی واحد از صحابه، تابعين يا عالمان پسين نقل شده باشد، يا از حيث موضوع به مطلبی واحد از مطالب مورد بحث در کتـب جامـع ــ البته بـا امکان بسطـی بيشتـر ــ ا...
  • جورجیر، مسجد |
  • جوری | ابراهیم چلبی، شاعر دیوانی و خطاط عثمانی که به سبب وابستگی به طریقت مولویه به جوری دده و جوری چلبی (پاکالین، 410 ff.، I / 342) نیز معروف بوده است، وی ظاهراً در دهۀ نخست سدۀ 11ق / 17م در استانبول به دنیا آمد («دائرةالمعارف دیانت1»، VII / 460؛ «دائرةالمعارف ترک2»، X / 294).
  • جورقانی | ابوعبدالله حسین بن ابراهیم بن حسین (د 16 رجب 543 ق / 30 نوامبر 1148م)، محدث همدانی و صاحب کتاب الاباطیل. وی منسوب به جورقان در حومۀ همدان بود. منابع متقدم در انتساب این نام دچار چندگانگی شده‌اند: جوزقانی (ابن حجر، لسان ... ، 2 / 270؛ سخاوی، 2 / 105)، جوزقی (کتانی، 149)، و حتى جوزجانی (بغدادی، 1 / 313)، نمونه‌...
  • جوری، شیخ حسن | شیخ حسن (د 743ق / 1342م)، از نخستین رهبران قیام شیعی سربه‌داران در خراسان.
  • جوریان |
  • جوزا | (توأمان، دوپیکر)، سومین صورت فلکی دایرة البروج که همچون دو انسانِ (کودکِ) ایستاده است که «هر یکی یک دست بر دیگر پیچیده دارد تا بازوی او بر گردن دیگر نهاده» شده است (بیرونی، التفهیم، 90).
  • ابوبکر محمد بن مظفر |
  • ابوبکر محمد بن ثابت خجندی |
  • ابوبکر کلاباذی |
  • ابوبکر عندی | ابوالعتیق فخرالدین ابوبکر بن احمد بن محمد عندی (عیدی) یمنی (د ح 580 ق / 1184 م)، ادیب و صاحب دیوان انشای زُرَیعیان یمن.
  • ابوبکر نجاد |
  • ابوبکر محمد کرجی |
  • ابوبکر واسطی |
  • ابوبکر وراق | محمد بن عمر حکیم تِرْمِذی بلخی، عارف بزرگ ایرانی سدۀ 3 ق.
  • ابوبکر فراء | محمد بن احمد بن حمدون فرّاء (د 370 ق / 980 م)، عارف و صوفی.
  • ابو بلال |
  • ابوبکره | نُفَیع بن مسروح (د 52 ق / 672 م)، صحابی و یکی از موالی پیامبر (ص). مادر نفیع سمیه نام داشت که به روایت ابن قتیبه (ص 288) اهل زَندوَرْد (نزدیک واسط) بود.
  • ابو البیداء ریاحی | اسعد بن عصمه، شاعر سدۀ 2 ق / 8 م. وی در بادیه پرورش یافته بود (ابن جراح، 69؛ قس: EI2, S) و گویا به همین سبب به ابوالبیداء (= پدر صحرا) مشهور شده است.
  • ابو البیان | نَبَأ بن محمد بن محفوظ قرشی دمشقی شافعی، معروف به ابن حورانی (د 551 ق / 1156 م)، صوفی، ادیب، شاعر، فقیه و محدث.

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: