صفحه اصلی / مقالات / شاهنامه /

فهرست مطالب

شاهنامه


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 17 خرداد 1401 تاریخچه مقاله

III. فرهنگ مردم در شاهنامه

به‌درستی گفته‌اند که شاهنامه تاریخ فرهنگ ایران پیش از اسلام است (خالقی، «شاهنامه ... »، 161-162)؛ ازاین‌رو و به‌تأکید، باید گفت که در هیچ کتاب دیگری به این اندازه دربارۀ دقایق فرهنگ ایران باستان مطلب وجود ندارد. توضیح این دقایق فرهنگی نیازمند کتابی به حجم خود شاهنامه است؛ بدین سبب و به‌ناچار، در این نوشته به بسیاری از مقوله‌های فرهنگی مطرح‌شده در شاهنامه پرداخته نشده است؛ مانند این موارد: انواع دانشهای عامه و فناوریها و چگونگی دستیابی مردم ایران به آنها؛ واحدهای سنجش و اندازه‌گیری؛ موسیقی، شامل انواع سازها، سرودها، پرده‌ها؛ پزشکی و چگونگی درمان بیماریها؛ عجایب و غرایب مانند شهر آدم‌خوارها؛ برخی از باورهای کهن؛ لباس و پوشاک و زیورآلات؛ هدیه‌دادن و گرفتن؛ مشاغل و پیشه‌های مختلف؛ مناسبات خانوادگی؛ شیوه‌های عیاری؛ و جز اینها. با این مقدمه، اکنون برخی از جلوه‌های فرهنگ مردم در شاهنامه توضیح داده می‌شود: 

ازدواج

 ازدواج یا زناشویی (ه‍ م) از مهم‌ترین مراحل زندگی انسانها ست و به‌جز مواردی نادر، همۀ افراد نوع بشر خود را ملزم به اجرای آن می‌دانند. در شاهنامۀ فردوسی نیز به‌ضرورت ازدواج مردم ــ از هر طبقه‌ای، با هر تفکر و اندیشه‌ای، و پیـرو هر کیش و آیینی ــ تأکید شده است. از دیدگاه فردوسی، خواه «شاه»، خواه «زیردست»، و خواه «پاک‌دل‌مرد یزدان‌پرست»، از «انتخاب جفت» گریزی ندارد (چ خالقی، 7 / 145). در شاهنامه، 38 مورد ازدواج، به‌شرح یا به‌اشاره، آمده است. ازلحاظ انگیزه، این ازدواجها را می‌توان به دو گروه تقسیم کرد؛ ازدواجهایی که انگیزۀ سیاسی داشته‌اند و ازدواجهایی که بر مبنای عشق و عاطفه صورت گرفته‌اند: 
از گروه اول، به ازدواجهای اسکندر با روشنک، اسکندر با دختر کید هندی، خسرو پرویز با مریم، و انوشیروان با دختر خاقان چین می‌توان اشاره کرد. هدف از این ازدواجها، تحکیم موقعیت سیاسی، پیشگیری از بروز جنگ، ایجاد روابط دوستانه میان دو کشور متخاصم و نیز کسب ثروت و موقعیت اجتماعی بود (برای بررسی هریک از ازدواجهای سیاسی شاهنامه، نک‍ : پیامنی، 117-120). 
از گروه دوم، این ازدواجها را می‌توان یاد کرد: زال با رودابه، رستم با تهمینه، بیژن با منیژه، گشتاسپ با کتایون، خسرو با شیرین و چند مورد دیگر که همه براساس عشق و عاطفه بوده‌اند. در این ازدواجها، عاشق‌شدن به چند صورت است: گاه هریک با شنیدن وصف دیگری از زبان نزدیکان خود عاشق آن‌یک می‌شوند، مانند رودابه و زال (نک‍ : فردوسی، همان چ، 1 / 183-184، 187)، همچنین تهمینه و رستم، چنان‌که تهمینه به رستم می‌گوید: به کردار افسانه از هرکسی / شنیدم‌همی داستانت بسی (همان چ، 2 / 122). گاه یکی از دو طرف با یک نظر بر دیگری عاشق می‌شود، مانند منیژه، گلنار و مالکه که با یک نگاه به‌ترتیب شیفتۀ بیژن، اردشیر و شاپور ذوالاکتاف می‌شوند (نک‍ : دنبالۀ مقاله). 
نمونه‌ای دیگر از عاشق‌شدن وجود دارد که در شاهنامه منحصر‌به‌فرد، و از برترین نمونه‌های شیوۀ عاشقی در ادبیات داستانی ایران، به‌ویژه داستانهای ادب شفاهی است. این مورد مربوط به عاشق‌شدن کتایون بر گشتاسپ است. او در خواب گشتاسپ را می‌بیند و شیفتۀ او می‌شود. قیصر که زمان شوهرکردن 3 دخترش فرارسیده است، روزی همۀ جوانان روم را جمع می‌کند تا براساس رسمی کهن، دخترانش از میان فرزندان بزرگان، همسر مناسب خود را، با دادن دسته‌گلی به او، انتخاب کنند. کتایون، دختر بزرگ، با جست‌وجوی فراوان گشتاسپ را می‌بیند و بلافاصله به یاد می‌آورد که او همان شخصی است که در خواب دیده است؛ ازاین‌رو، او را انتخاب می‌کند. این انتخاب مورد پسند قیصر قرار نمی‌گیرد، زیرا گشتاسپ به‌صورت ناشناس و به‌عنوان شخصی عامی در روم زندگی می‌کرد. هم ازاین‌رو، قیصر به‌رغم گردن‌گذاشتن به انتخاب کتایون، او را از کاخ بیرون می‌راند. این دو زندگی خود را در خانه‌ای معمولی ادامه می‌دهند (همان چ، 5 / 19-24). این ماجرا باآنکه در روم رخ می‌دهد، اما داستانی ایرانی است. عاشق‌شدن در خواب از بن‌مایه‌های تکرارشونده در ادبیات شفاهی و کتبی ایران است (نک‍ : ه‍ د، افسانه). 
پژوهشگران ازدواجهای شاهنامه را از نقطه‌نظرهایی متفاوت بررسی و تحلیل کرده‌اند؛ برخی از دیدگاه مردم‌شناسی به آنها پرداخته، و انواع متفاوت آن را این‌گونه شرح کرده‌اند: برون‌همسری یا برون‌گروهی (انتخاب همسر از بیرون قوم و قبیلۀ خود)؛ درون‌همسری یا درون‌گروهی (انتخاب همسر از درون گروه یا خانواده و قبیلۀ خود)؛ پدرمکانی که زن پس از ازدواج به خانۀ شوهر خود می‌رود؛ مادرمکانی که شوهر به خانۀ زن می‌رود و به خانواده یا قبیلۀ زن می‌پیوندد؛ تک‌همسری یا چندهمسری (روح‌الامینی، 879 بب‍ ؛ پیامنی، 113-126). 
بیشتر ازدواجهای شاهنامه، و نیز تأثیرگذارترین آنها، برون‌همسری و پدرمکانی بوده است، مانند ازدواجهای پسران فریدون با دختران شاه یمن، کاووس با سودابه، کاووس با مادر سیاوش، زال با رودابه، رستم با تهمینه، بیژن با منیژه، و گشتاسپ با کتایون. ازدواج مادرمکانی ظاهراً در ایران باستان مرسوم نبوده است و هم ازاین‌رو، در شاهنامه نمونه‌ای ندارد؛ اما نمونۀ نزدیک به آن، ازدواج سیاوش با فریگیس (دختر افراسیاب) است که سیاوش به‌سبب حضورش در توران، پس از ازدواج در آنجا می‌ماند. اما همسر و پسرش، پس از کشته‌شدن او، در نخستین فرصت، به ایران می‌آیند (فردوسی، چ خالقی، 2 / 430 بب‍ ؛ روح‌الامینی، 882). امروزه نیز در ایران بیشتر ازدواجها پدرمکانی است، به‌استثنای برخی از مناطق جنوب و آن‌هم به‌صورت موقت (برای آگاهی بیشتر، نک‍ : دریایی، 120؛ سعیدی، 234 بب‍ ‌). 
ازدواجهای درون‌همسری یا درون‌گروهی در شاهنامه متنوع است که گاه شامل ازدواج با محارم هم بوده است، مثل ازدواج بهمن با دخترش هما (فردوسی، همان چ، 5 / 483)؛ گاه نیز به‌صورتهای دیگر است، مثل ازدواج شاپور، پسر اردشیر، با دختر مهرک نوش‌زاد، یا ازدواج قباد با دختر دهقانی در اهواز (همان چ، 6 / 209-210، 7 / 64). ازدواج با بیوۀ برادر نیز رسمی رایج بوده است. در برخی نسخه‌های شاهنامه، از ازدواج فریبرز با فریگیس، بیوۀ سیاوش، سخن رفته، که از ظاهر روایت پیدا ست که این موضوع عادی بوده است. فریبرز خواستگاری فریگیس از کیخسرو را بر عهدۀ رستم می‌گذارد. رستم هنگام طرح موضوع، به کیخسرو می‌گوید که این کار مورد تأیید پروردگار نیز هست. کیخسرو بعد از شنیدن این سخن، به رستم می‌گوید: «نباید ز گفتار تو جز بهی»؛ که نشان می‌دهد برای او نیز موضوع بسیار عادی و طبیعی است (همو، چ علیُـف، 4 / 315- 318). این‌گونه ازدواجها امروز نیز در ایران، به‌ویژه در میان عشایر، بسیار رایج است (جعفری، تحقیقات ... ). 
در بخشهای مختلف شاهنامه، چندهمسری یا دقیق‌تر، چندزنی امری بسیار رایج است؛ حتى برخی از پادشاهان در این زمینه افراط نیز می‌کرده‌اند. برای نمونه، ازدواجهای فراوان بهرام گور است که اعتراض پنهانی بزرگان و درباریان را در پی دارد، به گونه‌ای که یکی از آنها با استناد به اینکه در شبستان شاه بیش از 100 زن وجود دارد، می‌گوید: «شهنشاه ازین‌باره باشد، بد است» (فردوسی، چ خالقی، 6 / 488- 489). ازدواج هم‌زمان با چند خواهر نیز امری ناپسند نبوده است، همان‌گونه که بهرام گور 4 دختر آسیابان (همان چ، 6 / 452-457) و 3 دختر برزین (همان چ، 6 / 480-481) را هم‌زمان به زنی می‌گیرد. 
نکتۀ دیگری که از این نظر در ازدواجهای شاهنامه می‌توان بر آن تأمل کرد، آزمونهایی است که داماد پیش از ازدواج با آنها روبه‌رو می‌شود و چنانچه در این آزمونها پیروز شود، امکان عملی ازدواج برای وی فراهم می‌گردد. این آزمونها که در افسانه‌شناسی به آزمونهای قهرمان مشهورند، در مردم‌شناسی بخشی از آیینهای گذر به شمار می‌روند و به آنها سنتهای تشرف، مناسک گذر (ه‍ م) و آیینهای آشناسازی یا رازآموزی می‌گویند (نک‍ : باباخانی، کاربرد ... ، 188- 198) و در بسیاری از افسانه‌ها و داستانهای گذشتۀ ما بازتاب یافته‌اند که از جملۀ آنها می‌توان به افسانۀ بانوی حصاری در هفت‌پیکر نظامی (نک‍ : ص 738 بب‍ ؛ خالقی، سخنها ... ، 167-173)، و نیز «حکایت ملک‌زاده با دختر فغفور» (پادشاه چین) و پرسشهای دختر از خواستگارانش اشاره کرد (جامع ... ، چ جعفری، 371-404؛ نیز نک‍ : عوفی، 1(2) / 379-391). این آزمونها در شاهنامه گاه از سوی خانوادۀ داماد و گاه از سوی خانوادۀ دختر طرح می‌شوند. هنگامی‌که منوچهر، پادشاه ایران، از عاشق‌شدن زال و قصد وی از ازدواج با رودابه آگاه می‌شود، مجلسی از بزرگان و موبدان تشکیل می‌دهد تا دانایی زال را در آن مجلس بیازماید. موبدان 6 پرسش و چیستان برای زال طرح می‌کنند؛ زال به همۀ آنها به‌درستی پاسخ می‌گوید. منوچهر سپس آزمون توانایی جسمانی را برای زال برگزار می‌کند؛ زال از این آزمون نیز سربلند بیرون می‌آید. پس از آن، منوچهر به زال خلعت می‌دهد و با نامه‌ای که حاوی شادباش است، او را نزد سام می‌فرستند (فردوسی، همان چ، 1 / 247-255، نیز برای نمونه‌هایی دیگر، نک‍ : 1 / 92-101: ازدواج فرزندان فریدون، 5 / 24: ازدواج گشتاسپ و کتایون). 
برخی پژوهشگران مواردی از زن‌سروری را در ازدواجهای آن دوران نشان داده‌اند (نک‍ : مزداپور، سراسر مقاله). برخی نیز ازدواجهایی را که در شاهنامه آمده‌اند، براساس کارکردی که در داستانها دارند، بررسی کرده‌اند. از این دیدگاه، ازدواج در شاهنامه داستان‌ساز و زمینه‌ساز بسیاری از غم‌نامه‌های این کتاب است، مانند ازدواج رستم و تهمینه، ازدواج کاووس با مادر سیاوش، و ازدواج سیاوش و جریره که به‌ترتیب غم‌نامه‌های رستم و سهراب، سیاوش، و فرود را زمینه‌سازی کرده‌اند (سرامی، 501-505). 
جدا از این دیدگاهها، در شاهنامه به بسیاری از آداب‌و‌رسوم ازدواج مانند خواستگاری، عقد، رونمادادن و عروس‌کشان پرداخته شده است که ازلحاظ فرهنگ مردم و به‌ویژه بررسیهای تاریخی این آداب و آیینها اهمیت دارند که به برخی از این آداب و مصداقهای آنها اشاره می‌شود: 
در بیشتر ازدواجهای شاهنامه، خانوادۀ پسر پا پیش می‌گذارند و دختر را از خانواده‌اش خواستگاری می‌کنند. برای این موضوع نیز معمولاً مردی جهان‌دیده از طرف خانوادۀ داماد یا به نمایندگی از او، این وظیفه را بر دوش دارد؛ مانند جندل که از سوی فریدون مأموریت می‌یابد تا «سه خواهر ز یک مادر و یک پدر» که زیباروی، پاک و شاهزاده باشند، برای 3 پسر فریدون به زنی بگیرد. جندل هم پس از جست‌وجوی فراوان، 3 دختر پادشاه یمن را که چنین ویژگیهایی داشته‌اند، برای پسران فریدون خواستگاری می‌کند (فردوسی، همان چ، 1 / 92-95). انوشیروان نیز «پیری خردمند و راد» به نام مهران شتاد را به همراه 100 نفر به درگاه خاقان چین می‌فرستد تا یکی از دختران خاقان را که با «شرم و داد» است و مادری «خاتون‌نژاد» دارد، از او خواستگاری کند (همان چ، 7 / 265-266). فریبرز نیز رستم را واسطۀ خواستگاری فریگیس از کیخسرو می‌کند (نک‍ : سطرهای پیشین). کیکاووس هم مردی «دانش‌پژوه، گران‌‌مایه و گُرد» را به خواستگاری سودابه نزد شاه هاماوران می‌فرستد (همان چ، 2 / 72). 
در شاهنامه، ازدواجهایی وجود دارد که دختران نقش بسیار فعالی در آنها دارند. در این نوع ازدواجها معمولاً دختران برای ابراز عشق و دلدادگی پیش‌گام می‌شوند. گاه این ابراز عشق کاملاً صریح و همراه با خواستگاری است، مانند درخواست تهمینه از رستم: «ترایم کنون گر بخواهی مرا» (همان چ، 2 / 123). هنگامی‌که شاپور ذوالاکتاف قلعۀ غسانیان را محاصره کرده است، مالکه، دختر طایر غسانی، او را می‌بیند و شیفتۀ او می‌شود و به او پیغام می‌رساند که «مرا گر بخواهی حصار آن تُست» (همان چ، 6 / 295). منیژه نیز چون بیژن را می‌بیند، شیفته‌اش می‌شود و دایۀ خود را مأمور می‌کند که بیژن را نزد وی آورد (همان چ، 3 / 317- 318). 
گاه دختر عشق خود را به‌صورت غیرمستقیم ابراز می‌کند. نمود این شیوه را در خودآرایی، پیش‌گامی در ارتباط کلامی با مرد مورد نظر، نشان‌دادن لیاقت و شایستگی خویش، پوشیدن لباسهایی خاص مانند لباسهایی با رنگ تند، و نوازندگی و آوازخوانی می‌توان یافت (پیامنی، 120)؛ برای نمونه، شیرین با خودآرایی و پوششی خاص، دختر مهرک نوشزاد با نشان‌دادن شایستگی و توانایی جسمانی خویش و سخن‌گفتن نیک، و دختر ماهیار گوهرفروش با هنر نوازندگی خود عشقشان را به‌ترتیب به خسرو پرویز، شاپور اردشیر و بهرام گور ابراز می‌دارند و آنها را شیفتۀ خود می‌کنند (نک‍ : فردوسی، همان چ، 6 / 208- 209، 490-494، 8 / 263؛ پیامنی، 120-123). 
در برخی از ازدواجهای سیاسی، پدر دختر پیشنهاد ازدواج را مطرح می‌کند. مثلاً قیصر روم پس از آنکه اخترشمار دربارش آیندۀ خسرو پرویز را در کسب تخت و تاج پیش‌بینی می‌کند، به خسرو پیشنهاد ازدواج با مریم را می‌دهد (فردوسی، همان چ، 8 / 118 بب‍‌ ). ازدواج روشنک با اسکندر، ازدواج بهرام با سپینود، و ازدواج انوشیروان با دختر خاقان چین نیز به همین صورت است (همان چ، 5 / 558، 6 / 581، 7 / 258). 
از دیگر رسمهای ازدواج، هدیه‌فرستادن برای عروس است. اسکندر به همراه مادر خود هدیه‌هایی فراوان شامل انواع جواهر و زیورآلات، و جامه‌های زربفت برای روشنک می‌فرستد (همان چ، 6 / 8). پیران نیز از سوی سیاوش هدیه‌هایی بی‌شمار نزد فریگیس روانه می‌کند. نکتۀ جالب توجه اینکه بسیاری از این هدیه‌ها را در طبق می‌گذاشته‌اند: زبرجد طبقها و پیروزه جام / پر از نافۀ مشک و پر عود خام / / ... / / ز سیمین و زرین شتروار سی / طبقها و از جامۀ پارسی / / ... / / همان صد طبق مشک و صد زعفران / همی‌رفت گلشهر با خواهران (همان چ، 2 / 302-303). رسم حمل هدیه و جهیزیه با طبق تا همین سالهای اخیر در ایران رایج بوده است (نک‍ : شهری، 3 / 122-127؛ نیز ه‍ د، جهیزیه؛ طبق و طبق‌کشی). 
رسم هدیه‌دادن به عروس برای دیدن چهرۀ او، یا به تعبیر امروزی، رونمادادن و رونماگرفتن نیز در شاهنامه بازتاب یافته است. در روز عروسی زال و رودابه، سام از سیندخت می‌خواهد که عروس را به آنها نشان دهد؛ سیندخت نیز برای این کار از او هدیه طلب می‌کند (فردوسی، چ خالقی، 1 / 262؛ اخیانی، 82؛ قس: کتیرایی، 224-225؛ قیصری، 91-92؛ نیز نک‍ : ه‍ د، رونما؛ عروسی). نکتۀ جالب توجه اینکه در شاهنامۀ چاپ کلکته به جای هدیه، واژۀ رونما، و در نسخه‌ای دیگر، ره‌نما آمده است که بی‌گمان تحریف همان رونما ست (نک‍ : خالقی، یادداشتها ... ، 1 / 309-310). 
تدارک و حمل جهیزیۀ عروس (جهیزبران) با آداب و مراسم خاص نیز از ضروریات مراسم عروسی بوده است. میزان و تنوع اقلام جهیزیه، همچون امروز، ارتباطی مستقیم با وضعیت اجتماعی خانواده‌های عروس و داماد داشت؛ چنان‌که در شرح جهیزیۀ فریگیس، روشنک، دختر خاقان چین، و مریم (دختر قیصر روم)، انواع مختلف جواهرات، زیورآلات، ابریشم، انواع جامه، فرش، مواد خوش‌بوکننده، غلام و کنیز آمده است (نک‍ : فردوسی، همان چ، 2 / 304، 6 / 9، 7 / 270-271، 8 / 115-116). اگرچه سنگینی و سبکی جهیزیه به وضعیت و شأن اجتماعی خاندان عروس و داماد بستگی داشت، اما درظاهر، تدارک بعضی از اقلام آن برای همۀ طبقات الزامی بوده است و همین موضوع سبب می‌شده که برخی خانواده‌ها توانایی تهیۀ جهیزیه و درنتیجه، عروس‌کردن دختران خود را نداشته باشند؛ چنان‌که در داستان بهرام‌گور و آسیابان، هنگامی که بهرام از آسیابان می‌پرسد چرا دخترانت را شوهر نداده‌ای؟ آسیابان پاسخ می‌دهد که به‌سبب فقر چیزی ندارد که همراه آنها کند. بهرام نیز می‌گوید آنها را بی هیچ چیزی به زنی می‌گیرد (همان چ، 6 / 454-455). 
آرایش عروس نیز رسمی رایج بوده است. برای آراستن عروس از جواهر، تاج، جامه‌های حریر، لوازم آرایش و انواع مواد خوش‌بوکننده استفاده می‌کردند (اخیانی، 83؛ نیز نک‍ : فردوسی، همان چ، 6 / 27- 28، 7 / 274-275). براساس برخی از نسخه‌ها، به هنگام آرایش عروس، تعویذ و جادو بر او می‌نوشتند و در پایان، او را در اتاقی می‌گذاشتند و اجازه نمی‌دادند کسی نزد او برود: بیاراست رودابه را چون بهشت / بر او بر بسی جادوییها نبشت / / نشاند اندر آن خانۀ زرنگار / کسی را برِ او ندادند بار (همو، چ دبیرسیاقی، 1 / 195). امروزه نیز برای پیشگیری از برخی گزندها، ازجمله چشم‌زخم یا رفع جادوجنبل در ارتباط با عروس، اعمال مختلفی انجام می‌دهند (نک‍ : ه‍ د، عقد، مراسم؛ جادو؛ تعویذ). 
لباس عروس برخلاف امروز سپید نبوده، بلکه لباسی زربفت، از جنس حریر و زرد یا سرخ‌رنگ بوده است (فردوسی، چ خالقی، 2 / 206؛ اخیانی، همانجا). امروزه نیز در برخی از نقاط ایران، ازجمله در میان ایل کلهر در استان کرمانشاه، و مردم ترکمن، لباس عروس به رنگهای قرمز، زرد یا سبز است (میرنیا، 83-84، 89). در ماهشهر نیز تا حدود 50 سال پیش، لباس عروس سبزرنگ (جعفری، تحقیقات)، و در سیستان بیشتر از پارچه‌های زری‌دوزی‌شدۀ اطلس یا پارچۀ خامه‌دوزی‌شده با رنگهای تند قرمز و صورتی یا رنگهای شاد دیگر بود (رئیس‌الذاکرین، 72-73). 
بر‌تخت‌نشاندن عروس و داماد و گذاشتن تاج شاهی بر سر داماد از دیگر رسمهای رایج در آن دوره بوده است (نک‍ : فردوسی، همان چ، 1 / 263، 2 / 304). در برخی از نقاط ایران هنوز هم عروس و داماد را بر تخت می‌نشانند (شاه‌حسینی، 111). 
آذین‌بندی خانه، پای‌کوبی، رقص، رامشگری و آوازخوانی در جشن عروسی بسیار رایج بوده است. فیلها را می‌آراستند و رامشگران بر پشت آنها سوار می‌شدند و رامشگری می‌کردند. پَش و یال اسبان را نیز با مشک و زعفران خوش‌بو می‌کردند. در عروسیهای بزرگان، شهر را نیز آذین می‌بستند و بر سر کاروان عروس، مواد خوش‌بو و گران‌بها نثار می‌کردند. پختن غذا و پذیرایی از مردم نیز مرسوم بوده است. در مراسم عروسی سیاوش و فریگیس، آن‌قدر غذا می‌پزند که شرکت‌کنندگان در جشن، افزون‌بر خوردن، توانستند مقداری نیز به خانه ببرند. در عروسی زال و رودابه، دو بار جشن می‌گیرند؛ یک بار در کابل، و بار دیگر در زابل، هنگامی‌که عروس و داماد را به آنجا می‌آورند (نک‍ : فردوسی، همان چ، 1 / 261-263، 2 / 304-305، 6 / 9-10، 7 / 274؛ نیز اخیانی، 86-87؛ پیامنی، 142-145). برخی از پژوهشگران جشن دوم را برابر «پاتختی» که امروزه رایج است، می‌دانند (اخیانی، 87). 

تولد کودک و آداب مترتب بر آن

 خبر تولد کودک را در نخستین فرصت به پدرش، و در مواردی به نیای پدری‌اش نیز اطلاع می‌دادند. پس از تولد منوچهر، او را بلافاصله نزد نیایش، فریدون، بردند و به او مژده دادند: «یکی شاد کن دل به ایرج نگر» (فردوسی، همان چ، 1 / 126). چنانچه پدر یا نیای نوزاد در شهری دیگر می‌بود، با فرستادن پیک، او را آگاه می‌کردند. در چنین وضعیتی، معمولاً نشانه‌ای از کودک نیز همراه پیک می‌فرستادند. هنگام به‌دنیاآمدن رستم، نیای او، سام، در زابل نبود و برای مژده‌دادن به وی تندیسی پارچه‌ای از کودک می‌سازند و بر بازوی آن نقشی از اژدها می‌کشند و «به یک دست گوپال و دیگر عنان» می‌گذارند و آن را بر اسبی می‌نشانند و به همراه نامه‌ای از سوی زال به دست فرستاده‌ای می‌دهند تا به سام برساند (همان چ، 1 / 268- 269). پس از تولد فرود نیز پیران طی نامه‌ای خبر به‌دنیاآمدن نوزاد را به سیاوش می‌دهد و به دستور جریره، مادر فرود، دست کودک را زعفرانی می‌کنند و بر پشت نامه می‌زنند و نامه را به «سواری چو باد» می‌دهند تا به سیاوش برساند (همان چ، 2 / 321، حاشیۀ 2، نیز چ دبیرسیاقی، 2 / 549). به آورندۀ خبر نیز مژدگانی و پاداش می‌دهند. سیاوش آن‌قدر به آورنده پول می‌دهد که وی نمی‌تواند آنها را حمل کند (همانجا). سام نیز همین کار را می‌کند (همان، چ خالقی، 1 / 269). 
معمولاً پس از تولد نوزاد جشن می‌گرفته‌اند؛ چنان‌که پس از تولد رستم، هم در کابل و هم در زابل جشنی باشکوه برگزار می‌کنند. مهراب به درویشان صدقه می‌دهد؛ سام نیز با شنیدن خبر، جشنی برپا می‌دارد که در آن رامشگران به اجرای برنامه می‌پردازند (همان چ، 1 / 268- 269). قیصر نیز پس از آگاهی از زایمان دخترش، مریم، و تولد شیرویه، یک هفته جشن می‌گیرد و سپس هدایایی فراوان برای دختر و نوۀ خود می‌فرستد (همان چ، 8 / 246- 248). از اخترشماران نیز می‌خواستند که با کمک زیج و اسطرلاب، آیندۀ کودک را پیش‌بینی کنند؛ در شاهنامه این موضوع بسیار تکرار شده است (نک‍ : همان چ، 2 / 207، 6 / 364، 8 / 248). 
چگونگی و سبب نام‌گذاری کودک که در بسیاری از موارد جنبۀ فولکلوریک دارد، نیز در برخی از داستانهای شاهنامه دیده می‌شود. دربارۀ منوچهر، آمده است که فریدون، نیای منوچهر، چون چهرۀ او را شبیه خود می‌بیند، وی را منوچهر نام می‌نهد (همان چ، 1 / 126). زال دو نام دارد: یکی همین نام که به‌سبب رنگ پوست و مویش بر او می‌نهند و دیگر، دستان که سیمرغ بر وی گذاشته است و سبب آن را این‌گونه توضیح می‌دهد: نهادم تو را نام، دستان زند / که با تو پدر کرد دستان و بند. سپس از زال می‌خواهد وقتی به میان خانواده برگشت، به سام بگوید که او را به این نام بخواند (همان چ، 1 / 171، حاشیۀ 4). 
دربارۀ سبب نام‌گذاری رستم نیز آمده است که چون زایمان رودابه به‌سبب بزرگی جثۀ رستم، با سختی فراوان همراه بود، پس از زایمان رودابه می‌گوید: «برَسْتَم»، هم ازاین‌رو نام نوزاد را رستم گذاشتند (همان چ، 1 / 268، نیز حاشیۀ 15). در برخی از نسخه‌ها دربارۀ سبب نام‌گذاری سیاوش نیز آمده است که چون اخترشناسان بخت او را خفته دیدند، کاووس نامش را سیاوش گذاشت (همان چ، 2 / 207، حاشیۀ 13). سبب نام‌گذاری داراب نیز این بوده است که «ز آب روان یافتندش کنام» (همان چ، 5 / 492). 
در برخی از موارد، دو نام برای کودک در نظر می‌گرفتند؛ یکی نام اصلی، که آن را پنهان می‌داشتند، و دیگری نام آشکار، که در جمع او را بدان می‌نامیدند. برای نمونه، خسرو پرویز هنگام تولد فرزندش نامهای قباد و شیرویه را به‌ترتیب برای نامهای نهان و آشکار او انتخاب می‌کند و براساس رسم آن زمان، نام نخست را در گوش نوزاد می‌خواند (همان چ، 8 / 243-244). این‌گونه نام‌گذاری برای دفع چشم‌زخم و پیشگیری از زیان‌رساندن نیروهای جادویی و اهریمنی به کودک بوده است؛ زیرا باور داشتند نام، کلید در هستی است و چنانچه جادوان نام راستین کودک را بدانند، می‌توانند به او آسیب برسانند (خالقی، یادداشتها، 1 / 2، «نکته‌ها»، 874-875). این باور هنوز هم در برخی از مناطق ایران رایج است؛ برای نمونه، در جنوب، گاه روی برخی بچه‌ها با نیت پیشگیری از چشم‌زخم دو نام می‌گذارند و معمولاً نام آشکار که دیگران او را بدان می‌خوانند، نامهایی مانند نمکی، نمکو، بمونی، ماندنی و جز اینها ست (جعفری، تحقیقات). پوشیده نگاه‌داشتن نام برای پیشگیری از آسیب‌رساندن به شخص در بخشهای دیگر شاهنامه نیز بازتاب دارد؛ ازجمله اینکه در مواردی، پهلوانان نام خود را به حریف نمی‌گفتند؛ برای نمونه، وقتی اشکبوس از رستم نامش را می‌پرسد، رستم ضمن پوشاندن نام خود، پاسخی استهزاءآمیز به وی می‌دهد (فردوسی، چ خالقی، 3 / 183). 
پس از تولد، نوزاد را به دایه (ه‍ م) می‌سپردند تا به وی شیر دهد. برای رستم، به‌سبب بزرگی جثه‌اش، 10 دایه می‌گیرند (همان چ، 1 / 270). به بهرام گور نیز دو دایۀ تازی و دو دایۀ «دهقان ز تخم کیان» شیر می‌دادند (همان چ، 6 / 367). بر همین اساس، و به‌تسامح، فردوسی گاو برمایه که فریدون را شیر می‌داد و سیمرغ که زال را پرورش داد، دایه نامیده است (همان چ، 1 / 65، 169). نوزاد چنانچه دختر بود، پس از آنکه او را از شیر می‌گرفتند، دایه همچنان پیش او باقی می‌ماند تا بزرگ شود. او رازدار دختر در همۀ موارد زندگی، ازجمله عشق و دلدادگی و ازدواج بود. دایه‌ها، به‌ویژه در این زمینه، نقشی اساسی بر عهده داشتند؛ اخبار عاشق و معشوق را به هم می‌رساندند و معمولاً واسطۀ پیوند آنها می‌شدند. برای نمونه، می‌توان به نقش دایه‌های منیژه، و مالکه، دختر طایر غسانی، اشاره کرد (همان چ، 3 / 317- 318، 6 / 295-296). در خاندان شاهی، نوزادان پسر را پس از گرفتن از شیر، و گاه از همان زمان شیرخوارگی، مانند سیاوش و بهرام گور، به پهلوانان می‌سپردند تا آنها را در زمینه‌های مختلف آموزش دهند. 

صفحه 1 از9

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: