صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / خمینی، روح الله /

فهرست مطالب

خمینی، روح الله


آخرین بروز رسانی : شنبه 15 مرداد 1401 تاریخچه مقاله

IV. شاخصهای اندیشه و رفتار سیاسی

1. کلیات

بررسی سیرۀ عملی و اندیشه‌های امام خمینی از پیش از انقلاب، و پیگیری روند رخدادهای تاریخی ایران و رویکرد وی نسبت به آنها و نیز التفات به سخنرانیها، نامه‌ها و آثار ایشان، دست‌کم این واقعیت را به روشنی نشان می‌دهد که امام از همان آغاز دارای اندیشه‌ای منسجم در موضوعات عمومی و خصوصی فرد و اجتماع بوده و تمامی آنچه از او در دست است، برسازندۀ بخشی از یک نظام مجموع در اندیشۀ ایشان است. شاکلۀ کلی دستگاه و نظام فکری امام خمینی دارای زوایای مختلفی است که همه با یک هدف و مقصدی مشخص، قرار است یک مسیر را بپیمایند. برپایی حکومت اسلامی اگرچه یکی از مهم‌ترین و اصلی‌ترین موضوعات مطرح در نظام فکری امام خمینی در موضوع اندیشۀ سیاسی به شمار می‌رود که نه‌تنها بخش گسترده‌ای از مباحث مهم را در قالب مسئلۀ ولایت فقیه و حکومت اسلامی در عرصۀ اندیشۀ سیاسی بیان نموده، بلکه وی مبتنی بر آن، به طور واقعی و عینی، نظام جمهوری اسلامی ایران را بنا نهاد؛ اما واقعیت این است که چنین موضوعی به این گستردگی و پردامنگی، خودْ زیرمجموعۀ تفکر انسان‌شناسانۀ او، و ذیلی بر مفاهیم مربوط به تکامل انسان و جامعه در راه دستیابی به تکامل انسان و انسان کامل است. بر همین اساس برای فهم رویکرد بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران نسبت به موضوعات و مفاهیم سیاسی، نخست باید ضمن اصطلاح‌شناسی واژگان کاربردی توسط ایشان، به ریشه‌یابی و شناخت مبانی فکری وی در این زمینه دست یافت. همچنین برای نیل به درک ساحت بیرونی اندیشۀ سیاسی ایشان در سطح جامعه و بین‌الملل، و نیز نمودهای عینی و واقعی آن در اجتماع، باید لایه‌های حکومت اسلامی از دیدگاه وی را مبتنی بر دانش سیاسی شناسایی کرد.

الف ـ اصطلاح‌شنـاسی

سخـن از سیـاست، سخـن از یکـی از پیچیده‌ترین و گسترده‌ترین ‌نمودها و ظهورهای اساسی جامعه است که به دقیق‌ترین شکلی نمود بیرونیِ اندیشۀ ساخت جامعه و مفاهیم زیربنایی آن است. سیاست و حکومت کاملاً عینیت‌یافتۀ ریشه‌های اندیشۀ برسازندۀ جامعه است. برخلاف پیچیده بودن دانش سیاست، موضوعات و مفاهیم اساسی آن، در بادی امر به نظر ساده می‌رسد، و به شکلی معلوم و مشخص به ذهن متبادر می‌شود؛ و نخستین تصویر ذهنی از آن، غالباً در شمایل گروه و مجموعه‌ای حکومتگر مانند دولت، نمود پیدا می‌کند، و معنای حکومت‌کردن از آن استنباط می‌شود. همین تلقی در کاربرد روزانه و عامیانۀ آن، سبب شده است که غالباً سیاست را چیزی مربوط به دولت بدانند. در واقع انبوه تداعیهای این واژه در زبان روزمره، آن را اصطلاحی پر از معانی مختلف کرده است (هیوود، 9). اما واقعیت این است که این نهاد، پیچیدگیهای خاصی دارد که درک درستی از آن، تنها با بررسی موشکافانۀ ظرایف آن امکان‌پذیر می‌گردد. به همین دلیل برای یافتن چنین درک درستی از اندیشۀ امام خمینی، ناگزیر باید پیش‌تر به واکاوی برخی مفاهیم و اصطلاحات این دانش پرداخته شود، تا از این رهگذر به اصطلاح‌شناسی سیاسی امام خمینی راه یافت. 
مفهوم عام حکومت با مفهوم گستردۀ سیاست دارای رابطه‌ای پیچیده است و برای فهم حکومت، فهم سیاست ناگزیر می‌نماید. پیش‌تر باید دانست که اصطلاحات دانش سیاسی که به شکل امروزین مورد استفاده دارد، دست‌کم به دلیل آنکه تدوین و علم‌شدگی آن در فرهنگهای اروپایی صورت گرفته است، به طور طبیعی در فرهنگ و زبانهای بومی خود آنها، تقریباً حد و مرزهای معنایی مشخصی را دارا ست؛ اما ورود این مفاهیم فرهنگی و علم‌شده به جغرافیای فرهنگی ایران، در بستری تاریخی، با برخی دخل و تصرفها و برگردانهای فارسی و غیره صورت گرفته که سبب شده تا این اصطلاحاتِ از فرنگ آمده، روند تاریخی مخصوص و بومی خود را داشته باشد و عملاً به نوعی ایرانیزه شده است. به همین دلیل فهم درست اندیشۀ امام خمینی در مباحث سیاسی، منوط به درک اولیه از همپوشانیهای معنایی برخی مفاهیم این دانش است؛ مفاهیمی همچون سیاست، اندیشۀ سیاسی، دولت، و حکومت. کاربرد اصطلاح سیاست در زبان فارسی دو طیف معنایی متفاوت را در بر می‌گیرد و هر دو معنا از آن اراده می‌شود که باید تفاوت میان آنها را دانست. از این دو طیف معنایی، یکی عبارت است از هر آنچه به مبانی و شالوده‌‌ها و پایه‌های یک تفکر سیاسی مربوط می‌شود که دربردارندۀ سطحی وسیع از موضوعات و مفاهیم است و از آن به اندیشۀ سیاسی یاد می‌کنیم. در طیف دوم از معنای سیاست، منظور نمود بیرونی آن است که از آن رفتار سیاسی اراده می‌شود. طیف دوم معنای سیاست یا همان رفتار سیاسی، خود، یکی از چندین زیرمجموعه‌های طیف نخست، یعنی اندیشۀ سیاسی به شمار می‌رود.
در زبان فارسی، مبتنی بر نظر جواد طباطبایی، اصطلاح حکومت نیز مانند اصطلاح سیاست مراحلی چندگانه را طی نموده است. با بررسی روند معنایی اصطلاح حکومت، می‌توان به شناسایی، تفکیک معنایی و گونۀ کاربردی این اصطلاحات توسط امام خمینی دست زد و به فضای اندیشۀ وی در این زمینه واقف شد. موضوع از این قرار است که واژۀ حکومت در طی یک‌ونیم سدۀ اخیر در زبان فارسی، معانی مختلفی داشته است، همچون: حکومت مستقل، گونه و نوع حکومت، دولت، قانون و سیاست دولتی، قلمرو یک حاکم، قدرت عالیه، و ... . مشخص است در نوشته‌های حقوق‌دانان و مفسرانِ قانون اساسی مشروطیت ابهامی دربارۀ این معانی وجود داشته و حتى در دوره‌های متأخر نیز این ابهام که پیوسته میان مفاهیم دولت و حکومت و سیاست موجود بوده، همچنان ادامه داشته است. این روند به آرامی به سمت یکسان‌سازی معنایی پیش رفت و تثبیت این معانی را می‌توان در کتاب حقوق اساسی و نهادهای سیاسی ابوالفضل قاضی (1310-1377 ش) یعنی حدود دهه‌های پایانی سدۀ اخیر مشاهده نمود که حکومت را مفهومی مشترک یاد کرده، که عبارت است از: 1. عمل حکومت و رهبری؛ 2. رژیم سیاسی؛ 3. ارگانهایی که در عمل، حکومت را در یک دولت ـ کشور برعهده دارند، به‌ویژه ارگانهایی که قوۀ اجرایی را اعمال می‌کنند (برای توضیح، نک‍ : ه‍ د، حکومت). بدین ترتیب عملاً مفهوم‌سازیهای نهایی برای این اصطلاحات در دوره‌های کاملاً متأخر تثبیت گشته است. امام خمینی که دانش سیاسی وی به شکل غیر مَدرَسی و صرفاً مبتنی بر ریشه‌های آموزه‌های فقهی ـ اخلاقی ایشان استوار است، در ربع نخست همان سده به نوعی از این اصطلاح در چند سطح متفاوت استفاده کرده، و آن را در کتاب کشف الاسرار خود گنجانده است.
طرح اولیۀ اندیشۀ حکومت اسلامی در تفکر امام را باید در نیمۀ دوم دهۀ 1320 ش پی گرفت؛ وی در آن زمان با تألیف و تدوین کتاب کشف الاسرار، آراء خود در زمینۀ حکومت اسلامی را در شکل اولیه، تبیین نمود. البته نباید از یاد برد که اساس تألیف این کتاب، در قالب پاسخ به اثری بوده است که علی‌اکبر حکمی‌زاده در هفته‌نامۀ پرچم در 1322 ش تحت عنوان «اسرار هزارساله» منتشر، و در آن برخی عقاید شیعه را نقد و دربارۀ آنها پرسش کرده بود (حکمی‌زاده، سراسر کتاب؛ درخشه، 207- 209). اگرچه جزئیات آراء و اندیشۀ فقهی امام خمینی در این موضوع، در بخش «فقه امام خمینی» از همین مقاله بررسی خواهد شد، بررسیهای مربوط به اصطلاحات مربوط به سیاست و حکومت، و نقش اجتماعی و فراگردِ نهادشدگی آن در همین قسمت پیگیری می‌شود. موضوع این است که در آن زمان که متخصصان و دانشوران علم سیاست و حقوق، هنوز در چنبرۀ اصطلاحات و معانی مختلف حکومت و سیاست و دولت درگیر بودند، امام خمینی به طور مشخص حکومت را با چند معنی خاص به کار می‌برد؛ اگرچه گفتنی است که دو اصطلاح حکومت اسلامی و دولت اسلامی در قاموس ایشان به شکلی هم‌معنا کاربرد دارد. واقعیت این است که وی اصطلاح حکومت را مفهومی فراگیر، با شاخه‌های معنایی هم‌گرا می‌داند. در ساحت نخست، وی از حکومت، گونه‌ای از معنای اندیشۀ سیاسی را اراده می‌کند و بر آن است که در درون مفهوم حکومت، معنای اندیشۀ سیاسی در قالب سطحی از سطوح، و یکی از لایه‌های معنای عام و گستردۀ حکومت است. در این منظر، روش و مشی مورد التفات است و مسئله به مبنا و شالوده و ریشه‌های بنیادین ارتباط دارد. به همین دلیل است که از نظر ایشان سخن از حکومت اسلامی (با این معنای نخست)، مطلب جدیدی نیست، چرا که به عنوان روش و مشی بنیادین، هر آنچه از احکام و شرایع اسلام و قوانین الٰهی در بُعد مباحث سیـاسی که در شـرع اسلام آمـده، برسازنـدۀ سطح انـدیشۀ سیاسی حکومت است؛ سطحی که اتفاقاً تمامی لایه‌ها و سطوح را دربر می‌گیرد. برای نمونه، اصلی‌ترین مبانی آن را باید در مفهوم عدالت پی جست؛ مفهومی که کلیت تفکر عام امام خمینی بر آن گذارده شده است. در همین مسیر است که از نظر امام، مفهوم ولایت فقها که از اصل ولایت در دین آغاز شده، و خود آن هم ریشه در مفهوم امامت دارد، مقوله‌ای دیرین و دارای سابقۀ روایی در پیشینۀ دین اسلام و مذهب شیعه است. 
بدین ترتیب محیط دایرۀ اندیشۀ حکومت یا دولت اسلامی در نظر امام خمینی، تمامی ابعاد منتشرۀ دین اسلام است و عملاً اندیشۀ سیاسی وی با ابتنا بر قوانین الٰهی و شرع اسلام شاکله‌بندی می‌شود. لذا بر آن است که قوانین اسلام به همۀ نیازهای انسان پاسخ می‌گوید و در مباحث سیاسی و اقتصادی و اجتماعی نیازهای مردم را برای ترقی واقعی برآورده می‌سازد ( کلمات ... ، 28- 29)؛ لذا معتقد است اسلام یک دین سیاسی است (همان، 30) و دارای مبانی حکومتی است و برای حکومت برنامه دارد و دارای خط مشی است (همان، 29-30). «قانون اسلام در طرز تشکیل حکومت و وضع قانون مالیات و وضع قوانین حقوقی و جزائی و آنچه مربوط به نظام مملکت است، از تشکیل قشون گرفته تا تشکیل ادارات، هیچ چیز را فروگذار نکرده است» و لذا «کسی جز خدا حق حکومت بر کسی ندارد و حق قانون‌گذاری نیز ندارد، ... اما قانون همان قوانین اسلام است که وضع کرده ... » ( کشف ... ، 232-233).
از دیگر سوی امام در بسیاری از موارد اصطلاح حکومت را به معنای دولت، و گاه حتى به صورت جایگزین یکدیگر یاد کرده است. در این حالت، وی دولت را دستگاه حکومت‌کردن در گسترده‌ترین معنای آن می‌داند که به منزلۀ مجموعه‌ای است برای سازمان‌دهی جمعی که در کنار هم جای دارند (هیوود، 129-130). برداشت این معنا از کاربرد اصطلاح حکومت در بیان امام خمینی را تقریباً می‌توان با معنای دولت در دانش سیاسی مطابق دانست که مبتنی بر آن، دولت عبارت است از ساخت قدرتی که ملت برای دفاع از خود و سرزمین خود و برقراری نظم و قانون در میان خود و نگهبانی نظام خود پدید می‌آورد. در درون این معنا 3 شاخص دولت، ملت، و مرز / سرزمین (کشور) گنجانده شده است (آشوری، 162-163؛ مک‌لین، 472-474). طبیعی است این معنای دولت در دانش سیاسی، با آنچه به مفهوم مجموع دستگاه اداری، سیاسی، انتظامی، آموزشی و نظامی کشور که در رأس آن هیئت دولت یا هیئت وزیران قرار دارد، و از آن تحت عنوان حکومت یاد می‌شود، متفاوت است. در این راستا جمله‌ای از امام برایند دقیقی از همین معنا ست که مبتنی بر آن، در صدر اسلام دو بار حکومت اصیل اسلام محقق شد، یکی زمان رسول‌الله (ص) و دیگری در زمان حضرت علی (ع)؛ و در این دو زمان بود که حاکم ذره‌ای از قانون تخلف نمی‌کرد. جملۀ پر اهمیت در شناخت مفاهیم اصطلاحی ایشان آن است که گوید: چنین دولتی «دولت اسلامی و تحت رهبری رهبران اسلام است و هرگز ظلم به غیر هرچند ضعیف باشد، روا نمی‌دارد و ظلم از غیر هرچه قوی باشد، تحمل نمی‌کند» (نک‍ : دهشیری، درآمدی ... ، 200)؛ که در جملۀ اخیر هر 3 رکن دولت، مردم، و مفهوم مرز گنجانده شده است. همچنین ایشان در جمله‌ای با نگاهی به تاریخ، بر آن است که «در اسلام این سیره بود که حکومت در خدمت مردم بود و ارتش در خدمت مردم بود. حکومتها از مردم انشا می‌شدند و ارتش نیز از آنها؛ و اگر حکومتها و ملتها به سیرۀ رسول اکرم (ص) و ائمۀ مسلمین عمل می‌کردند، آرامش در همه جای ارض بود» (صحیفه، 7 / 117- 118).
در ساحت تشکیل حکومت نیز بر آن است که لایه‌ای از حکومت و ساحتی از ساحات حکومت، تصدی امر هدایت و رهبری است؛ در فضایی که اندیشۀ سیاسی امام خمینی مبتنی بر قانون دین اسلام است، وی فقیه عادل و روحانی عالم به احکام خدا را انتخاب اصح می‌‌داند. در واقع در این بخش از آراء خود، به سطحی دیگر از مفهوم حکومت نظر دارد و آن رهبری و نظارت عام بر کلیات حکومت و چیزی شبیه حاکمیت در مفهوم سیاسی آن است ( کشف، 234-237؛ مک‌لین، 464؛ نیز نک‍ : ه‍ د، ولایت فقیه). در بُعد دیگر، وی در درون مفهوم متشکلِ حکومت اسلامی، به دولت در قالب هیئت وزیران / اجرایی، و مجری قوانین الٰهی اسلام اشاره دارد و یکی دیگر از مفاهیم منتزع از این اصطلاح را با معنای متداول دولت همسان می‌داند؛ و این دقیقاً همانی است که در مصطلحات دانش سیاسی معنای اصلیِ حکومت است.
امام خمینی سالها بعد، با تدوینی کامل‌تر از نظریۀ خویش در باب ولایت فقیه و تأسیس حکومت اسلامی، آراء خود را در کتاب ولایت فقیه تبیین نمود. کتاب ولایت فقیه که باب جداشده از کتاب البیع او ست، حاصل یک دوره درس‌گفتارهای ایشان در حوزۀ نجف در طی سال 1348 ش است. در برگهای نخستین از این کتاب توضیح دقیق وی پیرامون چرایی لزوم تشکیل حکومت اسلامی، ساحات مختلف حکومت یعنی اندیشۀ بنیادین سیاسی، نوع رهبری و حاکمیت، و نوع رژیم و دولت در قالب اجراکنندگان قوانین را یکجا وصف کرده و اینها را معنایی عام برای حکومت اسلامی دانسته است. وی سرانجام قصد نهایی از تشکیل حکومت را هم بیان داشته و گوید که «لزوم حکومت به منظور بسط عدالت و تعلیم و تربیت و حفظ نظام جامعه و رفع ظلم و حراست مرزهای کشور و جلوگیری از تجاوز بیگانگان» امری عقلانی و لازم است (ولایت فقیه، 23-24). 
بخش تکمیلی از نظریۀ امام را می‌توان در آبان سال 1357 پیگیری نمود، آن زمان که در مصاحبه با روزنامۀ گاردین، افزون بر تمام ابعاد حکومت، نوع حکومت اسلامیِ برگزیده و منتخب خویش را نیز بیان داشته و آخرین و اصلی‌ترین حلقه از مجموعۀ حکومت یعنی ملت را نیز مورد توجه قرار داده است. وی که سالها پیش از آن، دو نوع حکومت مشروطۀ سلطنتی و جمهوری را در کنار هم، و در مقابل حکومت اسلام نهاده بود (نک‍ : اسلام ناب، 109)، در این زمان، به عنوان تکملۀ نظریۀ خود بر آن است که «ما خواهان استقرار یک جمهوری اسلامی هستیم، و آن حکومتی است متکی به آراء عمومی؛ شکل نهایی حکومت ... توسط خود مردم تعیین خواهد شد» (صحیفه، 4 / 248).
سرانجام یادکردنی است آنچه از آراء و عقاید امام خمینی در کشف الاسرار به عنوان قدیم‌ترین نمونۀ اندیشۀ وی در این باره بیان شد، در طی زمان صورت‌بندی دقیق‌تری یافته و مخصوصاً از دهۀ 1350 ش به بعد، شاکله‌بندی این عقاید به شکلی منسجم و کامل روی نموده است و افزون بر آثار مختلف، به‌ویژه در سخنرانیهای ایشان قابل پیگیری است. شک نیست آنچه در این قسمت بررسی شد، صرفاً شناسایی مفهوم اصطلاح حکومت از نظر امام و نیز منطق کاربردی آن نزد ایشان بوده است؛ لذا در ادامه با خروج از موضوع اصطلاحِ حکومت و سیاست، به اساس اندیشۀ وی در این زمینه‌ها پرداخته خواهد شد.
پس از آنچه پیرامون تفکر امام دربارۀ اصطلاحات مربوط به اندیشۀ سیاسی بیان شد، مفاهیم پایه‌ای در نظریۀ ایشان مربوط به ارتباط تنگاتنگ دین و سیاست از مهم‌ترین موضوعات قابل بررسی است؛ نظریه‌ای که دست‌کم در نسل پیش از ایشان، نزد روحانیونی چون شهید آیت‌الله مدرس دارای اشتهار بسیار بود. روی‌هم‌رفته مجموعۀ اندیشۀ سیاسی امام خمینی را باید نقطۀ اوج و مهم‌ترین مرحله در تطور فقه سیاسی شیعه در نظر آورد که مخصوصاً به دلیل انتظام فکری و هدفمندی موجود در آن، به تشکیل جمهوری اسلامی ایران نیز منتهی شد. در این میان، برداشت عمومی از نظریۀ سیاسی ایشان در قالب ولایت فقیه و حکومت اسلامی، مخصوصاً از آن رو امکان پذیرش عام یافت که وی به عنوان یک روحانی، مجتهد و مرجع تقلید، به‌ویژه به سبب نقش خاص او به مثابۀ پیشرو در مسائل دینی و سیاسی، مورد اقبال جامعه قرار داشت (درخشه، 207).
با توجه به آنچه از مفاهیم اندیشۀ سیاسی نزد امام خمینی بیان شد و همچنین درک طول و عرض اصطلاح حکومت در نظر ایشان، حلقۀ دیگر در شناخت عمیق‌تر این اندیشه، عبارت از دریافتی از مبانی و سرچشمه‌های آن نزد امام است.

ب ـ ریشه‌یابی اندیشۀ سیاسی

امام خمینی به دین با رویکردی حداکثری می‌نگریست و به جامعیت و کمال دین در ارائۀ احکام کامل و جامع برای همۀ زمانها اعتقاد داشت. طبیعی است که چنین دینِ حداکثری، لاجرم اقتضای رفع تمامی نیازهای مادی و معنوی، و این‌جهانی و آن‌جهانی انسان را دارد. از پیش مشخص است که اساس و پایۀ رویکرد امام چیزی به‌جز مفاهیم منبعث از اسلام نیست، اما شناخت اینکه این مبانی از کدام ساحت دین برخاسته است، می‌تواند در استدراکات نهایی کارآمد باشد. برای نیل به این هدف، بررسی آراء ایشان بسیار کمک‌رسان خواهد بود؛ مخصوصاً با عنایت به این امر که به یاد داشته باشیم وی عالمی فقیه و سالکی عارف بود؛ همچنین در کارنامۀ آموزه‌هایش با مسائل فلسفی نیز در ارتباط مستقیم قرار داشته است؛ بدین سان می‌توان زاویۀ دید نسبتاً مشخصی را از آغاز در نظر داشت، یعنی 
فقه و عرفان و فلسفه. برای درک فضای ذهنی امام باید دانست که هر علمی را در کدام طبقه قرارداده، و به هر دانشی از چه زاویه‌ای می‌نگریسته است؛ در آن صورت است که می‌توان مبتنی بر شناخت زاویۀ دید و طبقۀ علوم از نظر وی، زیرمجموعه‌های آن را نیز شناسایی نمود.
شمای کلی اندیشۀ دانش فقه در فضای ذهنی امام خمینی بدین صورت است که وی مبتنی بر حدیثی از رسول اکرم (ص)، علوم را به 3 بخش آیۀ محکمه، فریضۀ عادله و سنت قائمه تقسیم می‌کند و بر اساس گونۀ دیگری از تقسیم علوم، آنها را به علوم نافع، علوم مضر و علوم بی‌اثر که نه نافع‌اند و نه مضر تقسیم می‌کند. در ترکیب این دو نوع تقسیم‌بندی، امام خمینی علوم سه‌گانۀ یادشده در حدیث پیامبر (ص) را از جملۀ علوم نافعه یاد کرده است. از سوی دیگر در بررسی این 3 نوع علم نافع، برای شناساندن حدود و ثغور آنها و متکفلان آنها بر آن است که: منظور از آیۀ محکمه، علوم عقلی است، و به‌جز پیامبران و اولیا، فلاسفه، بزرگان حکما، و اصحاب معرفت و عرفان متکفل و مسئول آن‌اند. منظور از فریضۀ عادله، علم اخلاق است و افزون بر پیامبران و اولیا، عالمان علم اخلاق و اهل ریاضت و معرفت تکفل آن را برعهده دارند. در نهایت سومین نوع این دانشها، سنت قائمه است که از آن به علم ظاهر و علوم آداب قالبیه یاد می‌کند؛ امام خمینی این نوع علم را که مربوط به تربیت ظاهر است، علم فقه و مبادی آن، علم معاشرت و تدبیر منزل، و سیاست مدن یادکرده و متکفلان آن را به‌جز پیامبران و اولیا، علمای ظاهر، فقها و محدثان می‌داند (شرح چهل حدیث، 387، نیز 407 بب‍‌ ). با این تقسیم‌بندی و شناسایی کلیت جایگاه این علوم نزد امام تقریباً پلان و نقشۀ اصلی مسیر اندیشۀ سیاسی ایشان مشخص گردیده است.
مطالب یادشده آن زمان تکمیل‌تر می‌شود که تعریف امام از دانش فقه را در نظر آوریم. او علم فقه را «علم معاد و معاش مردم»، و نیز «تئوری واقعی و کامل ادارۀ انسان از گهواره تا گور» یاد کرده است (صحیفه، 21 / 289). به همین دلیل در معنای کلی بر آن است که اسلام برای همه چیزِ انسان برنامه دارد، از پیش از تولد تا زمانی که او را در قبر می‌گذارند. لذا با بیانی درست تصریح می‌کند که اصلی‌ترین و بیشترین بخشهای ابواب فقه را مباحث غیر عبادی در بر گرفته است. وی تأکید می‌کند یک دوره کتاب حدیث که حدود 50 کتاب است، تنها 3 یا 4 کتاب آن مربوط به عبادات است و باقی مربوط است به اجتماعیات، اقتصادیات، حقوق، سیاست، و تدبیر، که همه مربوط به راه و رسم زندگی دنیوی انسانها ست. لذا مبتنی بر این مباحث رویکرد وی به حکومت و ارتباط آن با فقه قابل درک است. ایشان در جمله‌ای تصریح کرده است که حکومت در نظر مجتهد واقعی، فلسفۀ عملی تمامی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت است. حکومت نشان‌دهندۀ جنبۀ عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی، سیاسی، نظامی و فرهنگی است (همان، 13 / 12، 21 / 289).
هنگامی که سخن از جنبۀ عملی فقه به میان می‌آید، در واقع بازتاب نهایی اندیشۀ فلسفی امام خمینی پیرامون فقه تبیین شده است. این بدان معنا ست که امام با تقسیم دوگانۀ عقل نظری و عقل عملی، اولی را ادراک، و دومی را مجری و عملی‌کنندۀ آن کارهای معقوله گفته است. اما وی در تکمله به عنوان رأی ثابت و منتخب خویش بر آن است که در هر دو، عمل لازم است. او عقل نظری را به عقل عملی، و عقل عملی را به عقل نظری معطوف کرده است، و در نهایت برای هر دو، عمل را لازم می‌داند. بدین ترتیب معتقد به یکی بودن غایت هر دو ست؛ اما کمال انسانی را به عقل عملی و نه عقل نظری می‌داند. لذا جایگاه عمل برای او والاتر از نظر است و حوزۀ عقل عملی که در نگاه ایشان حوزۀ اجتهاد سیاسی است، و از آن به سیاست مدن یا فقه سیاسی یاد می‌شود، در فضای اندیشۀ وی از مرتبۀ ارزشمندی برخوردار است (یوسفی فخر، 205-206).
با توجه به مطالب یادشده، از نظر امام، سیاستْ تابعی از فقه اسلامی است که با تأکید بر متون دینی و منابع و ادلۀ فقهی توسط مجتهدان استنباط می‌شود. بر آن مبانی باید گفت امام خمینی کوشیده است تا با استفاده از ادلۀ عقلی و نصوص اسلامی و سیرۀ نبوی و امامان (ع) سیاست را با مفاهیم شرع درگیر کند و نیازهای سیاسی جامعه را در قالبهای احکام فقهی برطرف سازد؛ لذا در جمله‌ای بیان می‌کند که «آنچه مربوط به نظارت و ادارۀ عالیۀ کشور و بسط عدالت بین مردم و برقراری روابط عادلانه میان مردم می‌باشد، همان است که فقیه تحصیل کرده است» (ولایت فقیه، 138).
از موضوعات بسیار قابل تأمل آن است که آنچه از مبانی اولیه در بررسی اندیشۀ امام در سخن از جایگاه دانش فقه و سیاست بیان شد، آن است که ایشان آنها را در یکی از آثار عرفانی خویش تحت عنوان چهل حدیث تدوین نموده است. هم این مسئلۀ بسیار حائز اهمیت، و هم برخی شاخصه‌های دیگر مسیر بررسی اندیشۀ سیاسی در فضای ذهنی امام را به‌جز فقه و فلسفه، به ساحت عرفان اسلامی سوق می‌دهد (بهرامی، سراسر اثر). در این ساحت، امام ابتنای اندیشۀ خود را بر مفهوم فراخ توحید می‌نهد و اساس همۀ مسائل انسان را لقاء‌الله می‌بیند. صورت‌پذیری عملی با نیت الٰهی، دقیقاً یعنی تحقق توحید؛ یعنی انسان از نفس خود بریده و از وسوسۀ شیطان رهیده و با تحمل ریاضت و کوشش فراوان تربیت الٰهی یافته است (صحیفه، 8 / 435، 12 / 509). چنین انسانی تربیت‌یافته به آموزه‌های پروردگار، انسانی در مسیر تکامل است و عامل به نیات الٰهی؛ و عمل به نیت الٰهی آن است که فرد ولایت الٰهی را بر خود پذیرفته، و به سبب توحید عملی، به ولایت خداوندی ورود یافته است (فتحی، 163 بب‍‌ ). 
امام خمینی تأکید می‌کند که ریشه و اصل همۀ عقاید اصیل ما مسلمانان در اصل توحید است (همان، 5 / 387). در فضای اندیشۀ عرفانی امام، توحید که تسلیم در برابر خدا ست، عقلاً با سرسپردگی و بندگیِ غیر، مغایر است و معنای دقیق بروز آزادگی است. پس در ادامۀ سخن از مباحث توحید بر آن است که «هیچ انسانی هم حق ندارد انسانهای دیگر را به تسلیم در برابر خود مجبور کند، و ما از این اصل اعتقادی، اصل آزادی بشر را می‌آموزیم» (همانجا). پذیرش اصل توحید، عملاً برابر با ایستادگی در مقابل ستمگران و سلطه‌گران است، حال آنکه این مفهوم، عدالت‌خواهی را نیز با خود همراه دارد؛ بنابراین «جامعۀ توحیدی ضد نظام استبدادی و دیکتاتوری، و ضد قدرت‌طلبی دنیامحورانه است» (همان، 11 / 305-306) و در یک چنین «جامعۀ سیاسی توحیدی، قرآن کریم برنامۀ عمل در تمام شئون فردی و اجتماعی است» (همان، 16 / 39). با اوصاف بیان‌شده اصلی‌ترین ریشه‌های اندیشۀ سیاسی امام در ساحت فقه و فلسفه و عرفان شناخته می‌شود؛ اگرچه نباید نادیده انگاشت که در بُعد عملی، واقعیات زندگی و رخدادهای عصر وی بسیار تعیین‌کننده و اثرگذار بوده است و روند تاریخی زمان وی، سبب شد تا اندیشۀ سیاسی ایشان امکان آن را بیابد تا در قالب رفتار سیاسی نیز به ظهور رسد.
 

صفحه 1 از21

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: