خمینی، روح الله
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
شنبه 15 مرداد 1401
https://cgie.org.ir/fa/article/240871/خمینی،-روح-الله
سه شنبه 2 بهمن 1403
چاپ شده
22
خُمِیْنی، روحالله، رهبر انقلاب اسلامی، و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران. آیتالله سید روحالله، فرزند حاج آقا مصطفى موسوی خمینی (20 جمادیالآخر 1320- 28 شوال 1409 ق / 1 مهر 1281-14 خرداد 1368 ش / 23 سپتامبر 1902-4 ژوئن 1990 م)، فقیه و مرجع تقلید، سیاستمدار و رهبر یکی از مشهورترین و اثرگذارترین انقلابهای اواخر سدۀ 20 م. وی هم بهسبب جایگاه معنوی، و هم به دلیل راهبری انقلاب اسلامی مردم ایران در سالهای دهۀ 1350 ش، به «امام» اشتهار دارد. ایشان طی حدود 4 دهه مبارزۀ سیاسی و اجتماعی منطبق با قالبهای رهبری دینی، و با شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی»، رژیم شاهنشاهی خاندان پهلوی را با همراهی مردم ایران سرنگون نمود؛ در پی آن، با یک دهه راهبری جمهوری اسلامی ایران، مبانی اندیشۀ ولایت فقیه و حکومتی دینی را پایهریزی کرد. شخصیت ممتاز امام خمینی، نه تنها اسباب اشتهار او را در سطح جهانی به وجود آورد، بلکه حتى جمهوری اسلامی ایران به نام خمینی کبیر شناخته شد.
آیتالله سید روحالله خمینی در خانوادهای اهل دانش و متنفذ در خمین دیده به جهان گشود (انصاری، حدیث ... ، 14؛ مرادینیا، سطر اول، 145-156). پدرش، حاج آقا مصطفى از مجتهدان آن دیار، و پدربزرگ وی، سید احمد هندی از عالمان متنفذ آنجا بود. سلسلۀ نسب خاندان وی از سید احمد به قبل چندان روشن نیست؛ تنها گفته شده است که نسب ایشان به میر حامد حسین هندی میرسد. در واقع اصلیترین منبع پیرامون شرح احوال خاندان امام خمینی، بیان خاطرات برادر ایشان، آیتالله سید مرتضى پسندیده، است که در مجموعهای گرد آمده است. بر اساس این روایت محمدنصیر نیشابوری، از سادات شیعیمذهب و دولتمرد صفوی، در 1118 ق / 1706 م با مهاجرت به هند و حضور در دیوان بهـادر شـاه مغول (حک 1119-1124 ق / 1707-1712 م)، منصبی در دربار او یافت. در 1120 ق فرزندش، برهانالملک محمدامین، صوبهدار گجرات شد (رامپوری، 1 / 12-17؛ عبدالحی، 6 / 285) و به سبب لیاقتی که داشت، به دستگاه ناصرالدین روشناختر، معروف به محمد شاه پیوست و این امر قدرت و جایگاه ایرانیان در دربار هند را فزونی بخشید (شاهنواز، 1 / 464؛ مالک، 73, 77). برهانالملک در 1130 ق / 1718 م به حکومت اوده منصوب شد و با همکاری شیعیان منطقه، توانست اعلام استقلال کند و به عنوان بنیانگذار سلسلۀ نوابان اوده شناخته شود (آزاد، 74؛ رضوی، 52-53 ,II / 45؛ هالیستر، 151-152؛ اروین، 134-135). وی در 1151 ق از دنیا رفت (آزاد، 75-76؛ شاهنواز، 1 / 465-466). پس از وی، فرزندانش در آن دیار حکومت کردند و حضور سادات در هند فزونی یافت (حکیمی، 105). تحت حمایت همین خاندان حاکم شیعیمذهب، یک سده بعد، میر حامد حسین نیشابوری (1246-1306 ق / 1830- 1889 م)، صاحب عبقات الانوار فعالیت فرهنگی خود را شکل داد (قمی، 91-92؛ مدرس، 3 / 377-379؛ آقابزرگ، 15 / 214؛ امین، 4 / 381؛ روحانی، 1 / 35). پدر او، سید محمدقلی موسوی (د 1260 ق / 1844 م)، و برادرانش سید سراج حسین و سید اعجاز حسین (نک : مدرس، 5 / 356) از علمای ایرانی مقیم هند و دانشآموختۀ محافل فقه، اصول، حدیث و کلام بودند. در آن عصر، مولوی عبدالعزیز دهلوی (د 1239 ق / 1824 م) کتابی در رد عقاید شیعه تحت عنوان تحفة اثنى عشریة تدوین نمود. میر حامد حسین (ه م)، کتاب عبقات را در رد بر آن نگاشت.فرزند میر حامد حسین، سید ناصر حسین ملقب به شمسالعلما نیز همچون پدر و جد خود، مرجع شیعیان هند بود و تألیفاتی از او برجای است (مدرس، 6 / 97- 98؛ قمی، 92). شمسالعلما 3 پسر داشت: سید محمد سعیدالمله (د 1387 ق / 1967 م) که در نجف اشرف تحصیل کرده، و مقیم هند بود و علامه امینی در سفرش به هند، در 1380 ق در لکهنو با او ملاقات کرده است (امینی، مقدمه ... )؛ اطلاعات دربارۀ برادر وی، سید محمد نصیرالمله، به مراتب کمتر است؛ و سومین فرزند شمسالعلما، سید احمد موسوی، نیای بزرگ آیتالله خمینی است. از نوادگان شمسالعلما، سید دینعلی معروف به دینعلیشاه، جد اعلای امام، از علمای کشمیر و ساکن در هندوستان بود (در آن زمان کشمیر جزو هندوستان بود). از آنجا که بنا بر فرهنگ مردم کشمیر و پاکستان سادات را «شاه» لقب میدادند، میتوان به سیادت وی پی برد. آیتالله مرتضى پسندیـده، بـرادر امام خمینی، میگوید: بنـا به نقل یکی از مطلعان، دینعلیشاه در اصل نیشابوری بوده و به کشمیر هندوستان مهاجرت کرده بوده است (نک : خاطرات، 44-45). آیتالله پسندیده به نقلی بیان کرده است که نیای بزرگشان که در شمار شخصیتهای روحانی کشمیر بوده، در آن دیار به شهادت رسیده است (همانجا). دینعلیشاه، پدر سید احمد بود. سید احمد چندی پس از شهادت پدرش، از کشمیر به نجف و کربلا عزیمت کرد. او به سرعت به مقامات علمی والایی نائل گشت و از مراجع وقت نجف اجازۀ اجتهاد دریافت نمود. در آن دیار با یوسف خان، فرزند محمدحسین بیگ فرفهانی، اهل روستای فرفهان یا فراهان از روستاهای خمین آشنا شد (نک : همان، 42). محمدحسین بیگ فرفهانی از اشراف خمین، و به اهل علم و دیانت نزدیک بود. وی پسرش، یوسف خان را راهی نجف کرده بود تا ضمن زیارت، عالمی را برای تبلیغ در منطقهشان دعوت نماید. بدین ترتیب سید احمد که جدش نیز مهاجری از ایران به شمار میرفت و قبلاً از نیشابور به کشمیر رفته بود، دعوت یوسف خان را پذیرفت، و به آن دیار رهسپار گشت. در حدود سال 1250 ق سید احمد همراه با یوسف خان به خمین رفت. تاریخ دقیق عزیمت سید احمد به خمین معلوم نیست، اما آیتالله مرتضى پسندیده احتمال داده است که بر طبق برخی اسناد ملکی، حضور وی در دهۀ 1240 ق، و با احتساب مدت تحصیل در نجف، احتمالاً در اواخر دهه بوده است؛ حال آنکه، طبق عقدنامۀ موجود، وی در 17 رمضان 1257 با سکینه، دختر محمدحسین بیگ ازدواج کرده است و این سند عقدنامه نشان از حضور وی در آن زمان در خمین دارد. به هر روی، حاصل این ازدواج 3 دختر و یک پسر بود. دخترها: سلطان خانم، آغا بانو و صاحبه خانم نام داشتند، که تنها تولد آغا بانو در 1272 ق مشخص است. چهارمین فرزند، مصطفى (پدر امام خمینی)، در 29 رجب 1278 ق / 10 بهمن 1241 ش متولد شد (پسندیده، مرتضى، همان، 43-44).سید احمد پس از ازدواج با سکینه خانم، همسران دیگری نیز اختیار کرد. از دومی تنها صاحب پسری به نام سید مرتضى شد که در جوانی، یک سال پس از مرگ پدر، در حالی که در سلک روحانی بود، درگذشت. دو همسر دیگر او شیرین خانم، دختر آقا عابد گلپایگانی و دیگری بیبیجان، دختر کربلایی سبزعلی (صدرعلی) بودند (همان، 43-44). سید احمد از 1264 تا 1282 ق املاکی را در روستاهای شاهین، واسوران و نازی، و در خمین یک کاروانسرا و باغ خریداری کرد و از درآمد این املاک امرار معاش مینمود. وی در اواخر سال 1285 یا اوایل 1286 ق در خمین درگذشت؛ پیکر او به کربلا انتقال یافت. این انتقال به کربلا حدود یک ماه به درازا کشید. آیتالله مرتضى پسندیده با دقت تمام به مخارج آن سفر هم اشاره کرده است که حدود 10 تومان بود، و 23 تومان نیز هزینۀ نماز و روزه محاسبه شده است (همان، 46، 47).آقا مصطفى، پدر آیتالله خمینی، هنگام فوت پدرش 7 یا 8 سال بیش نداشت. تحصیلات اولیه را در مکتبخانههای خمین گذراند. پس از طی آموزشهای ابتدایی، صرف و نحو عربی را نزد آقا میرزا احمد خوانساری، پسر آخوند حاج ملاحسین خوانساری آموخت. سپس برای ادامۀ تحصیل به اصفهان رفت. در مدت اقامت در اصفهان در 1300 ق با هاجر خانم (هاجر احمدی)، دختر یکی از استادانش، میرزا احمد مجتهد از معروفترین عالمان خمین و از خانوادهای اهل علم ازدواج کرد. هاجر خانم از نوادگان حیدر بن محمد خوانساری، صاحب کتاب زبدة التصانیف بود. برادران هاجرخانم عبارت بودند از حاج میرزا محمدمهدی و میرزا عبدالحسین، هر دو از مجتهدان تحصیلکرده در نجف که از علمای بانفوذ خمین بودند؛ برادر دیگر ایشان در خمین امام جماعت بود و یکی دیگر از برادرانشان هم در کمره سردفتر محضر ازدواج بود (همان، 54-55، 71؛ مرادینیا، سطر اول، 177-185، 244- 248).آقا مصطفى که در اصفهان دورههای عالی فقه را فراگرفته، و به دریافت عنوان حجتالاسلامی نائل گشته بود، در اوایل سدۀ 14 ق به همراه همسرش به نجف رهسپار شد، و نخستین فرزندش، مولوده آغا خانم، در 1305 ق / 1888 م در آن سرزمین به دنیا آمد. حاج آقا مصطفى در نجف فراگیری فقه را ادامه داد. اگرچه اطلاع دقیقی از استادان وی در اختیار نیست، اما بیشک حضور در محافلی که عالمان طراز اولی همچون میرزای شیرازی و آخوند خراسانی بودند، در شکلگیری روحیۀ او مؤثر بوده است. با ابتنا بر زمان درگذشت میرزای شیرازی در 1312 ق و بازگشت حاج مصطفى به دیار خویش در همان تاریخ، میتوان پنداشت که وی از ملازمان میرزا بوده و مرگ او را تاب نیاورده، راهی وطن گشته است. به هر روی، وی در طی چند سالی که در محافل علمی نجف بود، توانست به درجۀ اجتهاد نائل گردد و در بازگشت به شهرش، خمین، با القابی چون حجتالاسلام و فخرالمجتهدین خوانده شد (مبارزات ... ، 22-23؛ مرادینیا، همان، 158، 207- 208).آقا مصطفى علاوه بر رتق و فتق امور در خمین، با علمای اصفهان و تهران نیز ارتباط داشت؛ همچنین در تهران با برخی از رجال، وزرا، وکلا و درباریان دیدار داشته است (همان، 214-216). او با کمک پسرش، سید مرتضى، و در کنار آخوند ملا محمدجواد (عموی همسرش)، به امور مردم رسیدگی میکرد. به سبب شرایط خاص کشور پس از قتل ناصرالدین شاه (1313 ق)، آقا مصطفى برای خود گروه نظامی و تفنگچی تشکیل داد. قدرت نظامی و بُعد معنوی آقا مصطفى به نحوی بود که بیت ایشان را به محل بستنشینی مظلومان تبدیل کرده بود (همان، 209، 210). وی در مرافعات شرعی به جهت مراعات احتیاط وارد نمیشد (پسندیده، مرتضى، خاطرات، 72؛ مرادینیا، همان، 214) و اگرچه لقب امام جمعه داشت، اقامۀ جمعه نمیکرد (همانجاها).حاصل ازدواج آقا سید مصطفى با هاجر خانم 6 فرزند بود؛ 3 پسر و 3 دختر: مولوده آغا (ز 1305 ق در نجف)، همسر آقا نجفیان؛ فاطمه (ز 1312 ق)، همسر آقای شمس؛ سید مرتضى پسندیده (ز 1313 ق)؛ سید نورالدین (هندی، ز 1315 ق)؛ آقازاده خانم (ز 1318 ق)؛ و بالأخره آخرین فرزند او به نام سید روحالله. همۀ فرزندان آقا سید مصطفى دایه داشتند، و دایۀ آقا روحالله، ننهخاور نام داشت (پسندیده، مرتضى، همان، 72-74؛ مرادینیا، همان، 222).زمانی که (در 1304 ش) صدور شناسنامه برای ایرانیان اجباری شد، آقا روحالله 25 سال داشت. هنگام گزینش نام خانوادگی، بنا به نام پدرش، مصطفى، نام خانوادگیِ مصطفوی را انتخاب کرد و در شناسنامهاش (به شمارۀ 2744)، به روحالله مصطفوی نامور شد (پسندیده، مرتضى، همان، 181-182؛ مرادینیا، همان، 263-265)؛ برادرش، نورالدین که بزرگتر از روحالله بود، لقب پدربزرگش را بر خود نهاد و در شناسنامه، نام نورالدین هندی یافت؛ و مرتضى، بزرگترین برادر آنها، لقب پسندیده را برگزید. البته امام خمینی در اشعاری که در جوانی سروده، به «هندی» تخلص کرده است (نک : دیوان، 131).در آن زمان خمین از توابع اراک بود. نایبالحکومۀ آن نیز از سوی عضدالسلطان، یکی از شاهزادگان قاجار، تعیین میشد. بهرغم ظلم و ستم حاکم بر جامعه و رعایا توسط حکام و خوانین و شاهزادگان (نک : امجد، 47)، بسیاری کسان در برابر این ستم ایستادگی میکردند که حاج آقا مصطفى یکی از این افراد بود. در دهۀ دوم سدۀ 14 ق، 3 تن از خوانین خمین که برادرانی بودند به نامهای جعفر قلی خان، میرزا قلی سلطان و بهرام خان، تعدی و ظلم به مردم را به نهایت رسانده بودند. حاج مصطفى در مقابل این زورگوییها مقاومت میکرد و حتى یک بار که نوکر او حاج قنبرعلی را دستگیر کرده بودند، حاج مصطفى با مقاومت و اصرار، او را خلاص کرد و سپس بر ضد جانیان اقدام نمود. این اقدام او منجر به دستگیری بهرام خان گردید (پسندیده، مرتضى، همان، 78). بهرام خان پس از مدتی در زندان جان داد. پس از آن، خوانین همچنان به شرارت خود ادامه میدادند و به دلیل نسبت خویشاوندی با بزرگانی همچون صدرالعلما، با گشادهدستی، خود را از هر قید و بندی فارغ میپنداشتند. اما با التفات به خویشاوندیهای تودرتو در نظام روستایی، گونهای از ارتباط خویشاوندی هم میان ایشان و حاج آقا مصطفى برقرار بود. از سوی دیگر عباس خان، پسر جعفرقلی، و آقا میرزا عبدالحسین (برادر زن حاج آقا مصطفى) و حاج سید آقا ناظمالتجار، هر سه از دامادهای صدرالعلما بودند (همان، 78- 79). با درگذشت بهرام خان، تعدی دو برادر دیگر، جعفرقلی خان و میرزا قلی سلطان به مردم فزونی یافت. مردم نیز بر حسب معمول، در برابر مظالم حکومتیها یا خوانین به علما پناه میآوردند. از این رو حاج آقا مصطفى که از علمای سرشناس خمین و مورد احترام اهالی بود و از طرف خانوادۀ همسرش نیز به خانوادۀ معروف خوانساری، از علمای سرشناس اصفهان، بستگی داشت، رقیب مهمی برای خوانین محسوب میشد. بر همین اساس، از نظر خوانین، تنها راه مقابله با مقاومت و نفوذ آقا مصطفى از میان بردن او بود (نک : مرادینیا، همان، 224-227).حاج آقا مصطفى برای حل مشکلات مردم آن دیار، به عزم دیدار عضدالسلطان، والی اراک، و استمداد از وی برای کنترل اوضاع به اراک عزیمت کرد. جعفرقلی خان و میرزا قلی سلطان که از قصد او آگاه شدند، در جمعه 12 ذیقعدۀ 1320 ق / 10 فوریۀ 1903 م، در نزدیکی اراک، میان راه دو قریۀ کوچ و گیلی، معروف به گردنۀ کوچ، حاج آقا مصطفى و یارانش را غافلگیر کردند و پس از درگیری، وی را از پای درآوردند (پسندیده، مرتضى، همان، 81-82؛ مرادینیا، همان، 229-231).مرحوم حاج آقا مصطفى در آن زمان 42 سال بیش نداشت. عدهای از مردم و علما، ازجمله حاج معتمدالسادات که از روستاییان خمین، و از علمای بزرگ مقیم اراک در آن زمان بود، به روستایی در نزدیکی محل قتل رفتند و پیکر وی را از آنجا به اراک بردند. گفته شده است که در آن زمان، اراک یکپارچه تعطیل شده بود. پیکر حاج آقا مصطفى را ابتدا بیرون دروازههای تهران، جایی که بعدها ناصرالدین شاه بر مقبرۀ میرزا ابوالقاسم امام جمعه، عمارتی معروف به «سرِ قبرِ آقا» بنا کرد (آقابزرگ، 3 / 146)، به صورت امانت به خاک سپردند و چندی بعد آن را به نجف انتقال دادند (پسندیده، مرتضى، همان، 82).هنگامی که خبر کشته شدن حاج مصطفى به خمین رسید، مردم به خانۀ قاتلان رفتند و آن را آتش زدند (برای حوادث پس از قتل، نک : مرادینیا، همان، 232-234). قاتلان گریختند و سرانجام به قلعۀ یوجان در دو فرسخی خمین که ملک خودشان بود، پناه بردند. صاحبه خانم، خواهر حاج آقا مصطفى، با پیگیریهای فراوان و آگاهی یافتن از محل اختفای آنها، سرانجام ماجرا را به اطلاع امینالسلطان، صدر اعظم وقت رساند. به دستور صدراعظم، قاتلان دستگیر و به تهران فرستاده شدند و املاک آنها نیز ضبط گردید (پسندیده، مرتضى، همان، 84-85؛ مرادینیا، همان، 234-237). از میان آن دو، میرزاقلی سلطان در زندان مرد و جعفرقلی خان به تنهایی در تهران محبوس بود. علمای بزرگ اراک و تهران، حکم اعدام قاتل را صادر نمودند. سید مرتضى و سید نورالدین و مولوده آغا، خواهر بزرگ آنان (3 فرزند سید مصطفى) در صفر 1323 به همراه خانوادۀ حاج آقا مصطفى جهت پیگیری قصاص قاتل عازم تهران شدند. اعضای خانوادۀ مرحوم سید مصطفى در این سفر بهجز 3 فرزند ایشان، عبارت بودند از: دو همسر او (هاجر آغا خانم، مادر امام خمینی، و شاهزاده آغا)، و صاحبه خانم، خواهر مرحوم. همچنین حاج شیخ فضلالله رجایی، عموی مادر امام خمینی و عباسقلی ابرقویی، نوکر آنان، خانوادۀ مرحوم آقا مصطفى را همراهی میکردند. آنها در تهران، در نزدیکی منزل میرزا سید محمد کمرهای، شوهر دخترعمۀ امام خمینی، اقامت گزیدند. آقا سید محمد، از رؤسای مشروطهخواهان، و دارای موقعیت مهمی در تهران بود. بسیاری از بزرگان و سرشناسان تهران همچون دو داماد ناصرالدین شاه، یعنی امام جمعۀ تهران، حاج میرزا ابوالقاسم معروف به آقا، و سید جواد ظهیرالاسلام، و برادر دیگر ایشان سید محمد معروف به امامزاده، به خانوادۀ داغدیده مساعدت نمودند؛ در میان ایشان تنها سید محمد امامزاده مشروطهطلب بود (عاقلی، 1 / 24، 63، 65، 125-126؛ سپهر، 135، 141، 283، 285؛ بامداد، 5 / 218- 219).چون مجازات اعدام جعفرقلی خان به طول انجامید، اعضا و منسوبین خانوادۀ مقتول به همراه سید محمد کمرهای و نجمالواعظین به عنوان تحصن به عمارت صدراعظم عینالدوله رفتند و در باغ عینالدوله بست نشستند، و هنگامی که عینالدوله قصد خروج از عمارت را کرد، جلو او را گرفتند. سید مرتضى که در آن هنگام 10 ساله بود، برحسب آنچه به او آموخته بودند، قبای عینالدوله را گرفت و با گریه، و به کنایه گفت: «اگر شما عادل هستید، ما خودمان ظالم هستیم؛ قاتل را به ما تحویل دهید، خودمان میکشیم». عینالدوله به تأسی از مظفرالدین شاه که دستور داده بود قاتل پدرش، ناصر الدین شاه را در محرم و صفر نکشند، علت تأخیر را ابا از کشتن در ماههای محرم و صفر بیان کرد؛ اما خانوادۀ مرحوم سید مصطفى قانع نشدند و گفتند که تا قاتل کشته نشود، از عمارت بیرون نمیروند. عینالدوله نیز دستور داد که تا زمان اجرای حکم اعدام، خانوادۀ سید مصطفى در ساختمانی در عمارت مستقر شوند؛ اما ظهیرالاسلام، برادر امام جمعه، آنها را قانع کرد که به منزل خود بازگردند تا پس از ماه صفر قاتل را اعدام کنند. سرانجام در 4 ربیعالاول 1323، در غیاب مظفرالدین شاه و عینالدوله که به سفر فرنگ رفته بودند، در پیگیری کار خانوادۀ سید مصطفى، مشیرالسلطنه که به جای عینالدوله عهدهدار امور کشور شده بود، ضمن دلجویی، و در کمال احترام به سید مرتضى گفت: «دستور کشتن قاتل صادر شده»؛ سپس همگی به کاخ گلستان رفتند. محمدعلی میرزا، ولیعهد که در غیاب پدر قائم مقام وی بود، برای لحظهای سید مرتضى و سید نورالدین را به حضور پذیرفت. در همان روز جعفرقلی خان را برای اعدام به میدان توپخانه (یا میدان بهارستان) بردند و آن دو برادر را چون خردسال بودند، از حضور در میدان منع کردند و سرانجام در حضور اعضای خانواده و منسوبان، جعفرقلی خان اعدام گردید. شهادت حاج آقا مصطفى و در پی آن قصاص قاتل، یکی از رخدادهای تأثیرگذار در عصر مشروطهخواهی به شمار میرود که مخصوصاً در ایجاد برخی توازنهای سیاسی آن عصر اثرگذار بود. درج مقالهای از مجدالاسلام کرمانی، از علمای کرمان، با عنوان «روح تدین و جوهر تمدن» در نشریۀ ادب به سردبیری ادیبالممالک، در شمارۀ مورخ 10 ربیعالاول 1323، یعنی 6 روز بعد از قصاص، ضمن تبیین موضوع و شرحی از قضیۀ شهادت سید مصطفى و اعدام قاتل، تلاشی در تثبیت جایگاه محمدعلی میرزا نیز بود (نک : پسندیده، مرتضى، خاطرات، 86- 89؛ مرادینیا، سطر اول، 237-242). این سخن نشان از آن دارد که خاندان امام خمینی، در بیشترین و مهمترین دورههای تاریخ سیاسی ایران ایفای نقش نمودهاند.
امام خمینی در رمضان 1348 / بهمن 1308 در سن 28 سالگی صیغۀ عقد ازدواج دائم با خانم خدیجه ثقفی ملقب به قدس ایران را در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) در شهر ری جاری نمود. واسطۀ وصلت امام با خاندان ثقفی، آیتالله سید احمد لواسانی از دوستان مشترک امام و آیتالله میرزا محمد ثقفی بود (ثقفی، 1 / 55). شرح آشنایی و ازدواج امام با همسر، و وقایع دوران زندگی مشترک 60 سالۀ ایشان در کتاب بانوی انقلاب، خدیجهای دیگر به قلم برادر همسر امام، علی ثقفی بر اساس خاطرات مکتوب و شفاهی همسر و فرزندان امام به نگارش درآمده است (همانجا). بانو خدیجه ثقفی در ربیعالآخر 1333 در تهران در خاندانی متموّل که از ناحیۀ پدر و اجداد پدری از علمای معروف تهران و از طرف مادر از اعیان رجال دولت ناصرالدین شاه قاجار بودهاند، متولد گردید. پدر ایشان آیتالله میرزا محمد ثقفی تهرانی مجتهد جامعالشرایط، مفسر، ادیب و شاعر، از شاگردان آیتالله عبدالکریم حائری و آیتالله شیخ محمدرضا اصفهانی، و امام جماعت مسجد پامنار تهران بود. اجتهادنامۀ ایشان را آیات عظام: حائری اصفهانی، محمدتقی خوانساری، ضیاءالدین عراقی و سید ابوالحسن قزوینی تصدیق و توشیح کردهاند (همو، 1 / 505 -510). از ایشان آثار ارزشمندی همچون تفسیر روان جاوید، غرر العوائد من درر الفوائد، حاشیه بر مکاسب شیخ انصاری، حاشیه بر الکفایۀ آخوند خراسانی، حاشیه بر سیوطی، کتاب النکاح (تقریرات درس آیتالله حائری)، و حاشیه بر منظومۀ سبزواری برجای مانده است (همانجا). جد پدری همسر امام، آیتالله علامه میرزا ابوالقاسم ثقفی نوری تهرانی معروف به کلانتر، حکیم، متکلم، فقیه اصولی، از شاگردان برجستۀ شیخ انصاری و آخوند خراسانی و صاحب کتاب مطارح الانظار (تقریرات درس اصول شیخ مرتضى انصاری) بود. مادر همسر امام خمینی، خانم خازنالملوک دختر حاج میرزا غلامحسین خزانهدار (مستوفی خزانه) و مادربزرگ وی دختر میرزا هدایتالله، وزیر دربار ناصرالدین شاه بود (همانجا). خانم خدیجه ثقفی قبل از ازدواج در دورۀ متوسطۀ دروس جدید به تحصیل و فراگیری زبان فرانسه اشتغال داشت و بعد از ازدواج نیز سالها به صورت منظم علوم پایۀ حوزوی را از محضر امام فراگرفت. وی اهل مطالعه بود و به شعر و ادبیات معاصر نیز علاقۀ وافر داشت. ایشان در تمام فراز و نشیبهای زندگی امام خمینی با صبر و استقامت در کنار امام، مسئولیت تربیت فرزندانی شایسته و مدیریت و ادارۀ اندرونی بیت امام، به عنوان بیت مرجع تقلید و رهبر انقلاب را برعهده داشت. وی در اول فروردین 1388 در جماران دیده از جهان فروبست و فردای آن روز با حضور دههاهزار تن از مردم تهران در محل برگزاری نماز جمعه (دانشگاه تهران) تا حرم امام خمینی تشییع شد و در مجاورت ضریح امام به خاک سپرده شد (همانجا). آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی در پیامی به مناسبت درگذشت ایشان، وی را بازماندۀ دودمان علمی نامداری نامید که «سالیان متمادی یار و همراه امام و مایۀ آرامش ایشان در همۀ مراحل دشوار جهاد مستمر که با صبر و عزم و توکل، زندگی پرافتخاری را گذرانید، بود». در فروردین 1394 کنگرۀ بزرگداشت خدمات و زحمات بانو خدیجه ثقفی از سوی دولت جمهوری اسلامی ایران با همکاری مؤسسۀ نشر آثار امام خمینی برگزار گردید.ثمرۀ ازدواج امام با تنها همسرش خانم خدیجه ثقفی، 8 فرزند بود: سید مصطفى (همسر معصومه حائری)، سید علی (فوت در کودکی)، صدیقه (همسر آیتالله شهابالدین اشراقی)، فریده (همسر محمدحسن اعرابیفرد)، زهرا (همسر محمود بروجردی)، سعیده (فوت در کودکی)، سید احمد (همسر فاطمه طباطبایی)، و لطیفه (فوت در کودکی).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید