صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / فرهنگ مردم (فولکلور) / دانش عامه / پدیده های طبیعی / باران خواهی /

فهرست مطالب

باران خواهی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 23 دی 1398 تاریخچه مقاله

در سایر مناطق همچون کرمان و مناطق اطراف آن، این رسم به‌صورت مختصر و با نامهای دیگری برگزار می‌شود. در دوران (بخش مرکزی شهرستان مسجدسلیمان) و فنجان (در شهرستان آباده) عده‌ای از جوانان ترکه به دست می‌گیرند و یکی از آنها چند مشک کهنۀ خشکیده را بر سر چوبی می‌بندد و با خواندن «الله خدا بارون بده/ وَر گلۀ چوپون بده»، به در خانه‌ها رفته، آرد جمع می‌کنند. در شهربابک به این رسم «الله‌بارونی» می‌گویند و در نعیم‌آباد زرند به آن «تالوگردانی» می‌گویند که اجرای آن بدین صورت است: با دو چوب و یک قبا، آدمکی درست می‌کنند، کلاهی بر سرش می‌گذارند و 5 «دراک» (زنگولۀ بزرگ) به آن آویزان می‌کنند. یک نفر آن را به دست می‌گیرد و درحالی‌که تکان می‌دهد، زنگوله‌ها را به صدا درمی‌آورد، شعرهای باران‌خواهی می‌خواند و به در خانه‌ها می‌رود؛ گروه آدمک‌گردان آرد جمع می‌کنند و کماچ می‌پزند. در داج از توابع نرماشیر، کسی که ضامن می‌شود از همان روز آغاز ضمانت، هر روز بعدازظهر به‌همراه عده‌ای از افراد محل، به نقطه‌ای از آبادی می‌روند، آتش می‌افروزند و ضمن پریدن از آن می‌گویند: «شری بدر گری بدر»، یعنی شر و بدی از ما دور شود. در پسوجان سیرجان، به این مراسم «تالِ منتالو» می‌گویند. اهالی روی یک کدوی قلیانی که بالای آن شبیه کلۀ آدم است با دوده یا زغال، اجزاء کامل صورت انسان را می‌کشند، آن را بر سر یک چوب می‌گذارند، چوب دیگری را عمود بر چوب اول می‌بندند، قبا یا بالاپوشی بر آن می‌پوشانند، دو زنگوله هم به آن می‌آویزند و به همراه یک دایره‌زن به در خانه‌ها می‌روند و شعرهای باران‌خواهی را می‌خوانند. در ده یادگار سیرجان، اگر قول فرد گناهکار مبنی بر بارش باران تحقق پیدا کند، او را سوار اسبی می‌کنند، لباس سبزرنگی به تنش می‌پوشانند و اسب را هم با پارچه‌ای‌ رنگی زینت می‌دهند؛ آن‌گاه به در خانه‌ها می‌روند و می‌گویند: «چون راست گفته مزدش را بدهید». آنها معتقدند که قبلاً به سبب شریربودن او باران نمی‌آمد و اکنون که باران آمده، نشانۀ پاکی و درستکاری او ست. تالو در سرآسیاب شیش (بخش مرکزی شهرستان کرمان)، مترسکی است که کاملاً به شکل یک چوپان آرایش شده است؛ مردم کلاه نمدی بر سرش می‌گذارند و کپنک تنش می‌کنند. در کرمان، بیشتر مراسمی که با عنوان تالو برگزار می‌شود، مانند شاه بارون طی 3 شب ادامه می‌یابد (تحقیقات).
در مجموعۀ باورها و مراسمی که در این بخش بررسی شدند و همۀ آنها نیز مربوط به استان کرمان بودند، موارد قابل توجهی وجود دارد که عبارت‌اند از: 1. جدی‌بودن اجرای مراسم به گونه‌ای که در بسیاری از نمونه‌ها اشخاص بزرگ‌سال در آنها شرکت می‌کنند. جدی‌بودن تنبیه فرد گناهکار نیز دلیل دیگری بر این مدعا ست؛ در مواردی او را به حدی کتک می‌زنند که خون از بدنش جاری می‌شود. این موضوع بیش از هرچیز از بی‌آبی منطقه، و درنتیجه اهمیت فراوان باران حکایت دارد؛ 2. براساس گزارشهای موجود، اعمال ضدجادویی در این آیینها کمتر به چشم می‌خورد؛ 3. در همۀ نمونه‌ها مردم بر روی باران‌خواهان آب می‌ریزند؛ 4. دادن و گرفتن سوزن و چسباندن آن به لباس جمعیت باران‌خواه، می‌تواند به مفهوم دورکردن نیروهای شر از نیروهای باران‌ساز باشد؛ 5. از لحاظ شکلی، بیشتر آیینهایی که در این منطقه اجرا می‌شوند، کاملاً حالت نمایشی دارند.
این مراسم به شکل متفاوتی در فارس و برخی از شهرهای جنوب نیز اجرا می‌شود. در روستای نزاع در استان کهگیلویه‌وبویراحمد، شخص بلندقدی را انتخاب می‌کنند، یک «کُردَک» (کپنک) چوپانی را وارونه به او می‌پوشانند، چند تکه پارچۀ رنگی به وی می‌آویزند، از پشم میش برایش ریش و سبیل درست می‌کنند، کمی آرد به صورتش می‌مالند و چند حلب خالی و یک زنگولۀ بزرگ هم به پشتش می‌بندند. این شخص را «حاجی‌گلین» می‌گویند. فردی نیز وزیر او می‌شود و درحالی‌که یکی دو نفر دایره و تنبک می‌زنند، به در خانه‌ها می‌روند و حاجی‌گلین این شعر را می‌خواند: حاجی‌گلینم/ شاخ زرینم// باد آوردم/ بارون آوردم// هیچی نمی‌خوام/ گندم می‌خوام// آرد می‌خوام/ آب می‌خوام؛ صاحب‌خانه کاسه‌ای آب روی حاجی‌گلین می‌ریزد و می‌گوید: «نه آرد می‌دهم و نه آب». حاجی‌گلین هم رو به آسمان کرده، می‌گوید: ای خدا ببار بارون/ سی خاطر عیالوارون// مردم ندادنُم نون/ از ترس قحطی نون؛
اما صاحب‌خانه پشت سر حاجی‌گلین، مقداری آرد در کیسۀ وزیر می‌ریزد. بعد از آنکه به همۀ خانه‌ها سر زدند، آردها را خمیر کرده، قرص نان بزرگی می‌پزند که در آن مهره‌ای نیز گذاشته‌اند. از این قسمت به بعد، شبیه مراسم باران‌خواهی در مناطق دیگر است که پیش‌تر گفته شد. در روستای چاه‌انجیر سروستان فارس نیز پیرمردی را کم‌وبیش مانند مورد قبل درمی‌آورند و به دو طرف سرش دو گیوه می‌بندند که حالت شاخ پیدا می‌کند. وی بر سر چوب بلندی که زنگوله‌ای به آن آویزان است می‌رود و به‌همراه جمعیتی از کودکان به در خانه‌ها می‌روند. مردم از پیرمرد می‌پرسند: از کجا می‌‌آیی؟ می‌گوید: از مازندران. چی‌چی آوردی؟ برف و باران. چند تا بچه داری؟
هزار تا. چند تا را آب برد؟ دویست تا. بعد از آن روی او آب می‌ریزند و چیزی به گروه می‌دهند. بچه‌ها وسایل جمع‌آوری‌شده را فروخته، انجیر می‌خرند و ریگی در درون یکی از انجیرها می‌گذارند و مراسم شبیه مناطق دیگر ادامه می‌یابد (فقیری،
74-75).
در روستای قاضیان از توابع بوانات، فرد گناهکار فرار می‌کند و به خانۀ یکی از سادات محترم می‌رود. سید ضامن او می‌شود و می‌گوید: اگر باران نیامد، مرا کتک بزنید. مردم معتقدند که خداوند به خاطر سید به رحم می‌آید و باران را نازل می‌کند. در اقلید، کوسه به داخل خانه‌ها می‌رود که برخی از اعمال او، ازجمله غَش‌کردن، شبیه مراسم کوسۀ چوپانها ست (قس: انجوی، 2/100). حتى کلاه او نیز مانند کلاه کوسۀ چوپانها، همۀ سر و صورتش را به‌استثنای چشم و دهان می‌پوشاند. او شعرهایی را هم که می‌خواند، مضمون طلب باران ندارد. شباهت آن با کوسۀ باران‌خواهی یکی هدف و زمان اجرای آن است و دیگر، پختن آش و انداختن مهره در آن برای تشخیص فرد گناهکار. در ایل بختیاری مراسمی با عنوان «گل‌گل‌کوسه» و «هلهله‌کوسه» («باران ... »، 184-187) یا «هار هار هارونیکی»  اجرا می‌شود.
در میان ایل قشقایی، مراسمی با عنوان کوسه‌گلین، شب‌هنگام اجرا می‌شود. هیئت کوسه مانند موارد پیشین است. در این مراسم، پختن مواد غذایی و تشخیص گناهکار وجود ندارد (همانجا). در روستای فیض‌آباد داراب، گروهی از مردان و جوانان آدمکی از چوب و پارچه درست می‌کنند. اهالی یک نفر را هم به شکل شیر در‌می‌آورند، پیراهنی راسته و سفید به او می‌پوشانند و چند زنگوله بر وی می‌آویزند. اول شب، یک نفر آدمک چوبی را به دست می‌گیرد و «شیر» هم چهاردست‌وپا به همراه او راه می‌افتد و بقیه نیز آنها را دنبال می‌کنند. به در هر خانه‌ای که رسیدند، آنکه آدمک را به دست گرفته می‌گوید: «شیرعلی چی می‌خواد؟»؛ بقیه فریاد می‌زنند: «از خدا بارون می‌خواد». صاحب‌خانه ضمن ریختن آب روی آنها، مقداری آرد یا گندم به آنها می‌دهد. پس از رفتن به در همۀ خانه‌ها، چند تن از زنان روستا از آرد جمع‌آوری‌شده، خمیر درست می‌کنند و در میان آن چند نخود می‌گذارند. بقیۀ مراسم مانند موارد پیشین است. در روستاهای خرنجان و زاهدان فسا، نیز بَختاجِرد داراب همین مراسم اجرا می‌شود، با این تفاوت که آدمک درست نمی‌کنند و افزون بر این، طنابی به گردن «شیر» می‌اندازند و او را راه می‌برند. در روستای علی‌آباد از توابع فسا، به مراسم باران‌خواهی «بارانی» می‌گویند. چوپانان و گروهی از جوانان لباس زردی را به تن شخصی می‌پوشانند، زنگولۀ بزرگی به گردنش می‌آویزند و صورتش را مثل شیر می‌آرایند؛ اسمش را «گداعلی» گذاشته، او را در جلو انداخته، به دنبال او راه می‌افتند و ضمن خواندن شعرهای باران‌خواهی، به در خانه‌های محل می‌روند. ادامۀ مراسم مانند موارد پیشین است، با این تفاوت که با تشخیص فرد گناهکار، او و گداعلی را با‌هم کتک می‌زنند (فقیری، 90-91).
در کاشمر، رسم باران‌خواهی را «اتّالو متّالو» یا چوله‌قزک می‌گویند. بچه‌های خردسال و نوجوانان آدمکی درست می‌کنند که به آن «چوله‌قزک» می‌گویند. یک نفر آن را بر دوش می‌گیرد و همگی به در خانه‌ها رفته، چنین می‌خوانند: چوله‌قزک بارون کن/ بارون بی‌پایان کن// گندما دِ زیر خاکه/ از توشنیا (تشنگی) هلاکه// مثل برنج پاکه. گروه باران‌خواهان به در هر خانه‌ای که می‌رسند، شعری در تکریم صاحب‌خانه می‌خوانند. صاحب‌خانه نیز ابتدا قدری آب روی سر چوله‌قزک می‌ریزد، با این نیت که باران بیاید؛ سپس مقداری خوراکی یا پول به آنها می‌دهد. در برخی از روستاهای سربیشه، در آغاز یک شب ابری، نوجوانان و زنان با یک «اتالو» راه افتاده، به در خانه‌ها می‌روند و شعر بلندی را می‌خوانند که بخشی از آن چنین است: اتالو بارو داره/ بارون بی‌پایو (بی‌پایان) داره// اتالو عمل داره/ بزهای ما جمل (دوقلو) داره// بزهای سرخ لالگی/ همه مردن از تشنگی// آی بارون، آی بارون/ بسته بباره بارون// تا سیر شوَن مال‌دارون/ تا کور شه گندم‌دارون؛ در اینجا نیز اهل هر خانه بر سر اتالو آب می‌ریزند و سپس آرد یا روغن به جمعیت می‌دهند که با آن فطیر درست ‌کنند (پاپلی، 190). مصرع آخر که نفرین است، ناظر بر این باور است که گندم‌داران (محتکران) باران را جادو کرده‌اند تا گندم خود را گران بفروشند. به مترسک، در دشت بیاض قاین «تالو»، در استیر و گودچاه سبزوار «چولی‌چغل»، در فردوس «چول‌قزک»، در برون فردوس «دهول» و در کریموی فردوس «تالو» می‌گویند. در این میان، در استیر یک مرد مسن و در برون زنان مسن بچه‌ها را همراهی می‌کنند. در همۀ این مناطق، اشعار باران‌خواهی در ضمن مراسم خوانده می‌شود و اهل هر خانه نیز روی مترسک آب می‌ریزند. در گزارشهای برخی از مناطق مانند فریمان و ژرف نیشابور، از بالای بام به روی جمعیت باران‌خواه آب می‌ریزند (همو، 194-195).
در جلمبادان برکوه سبزوار، هنگام خواندن اشعار باران‌خواهی توسط سرگروه، جمعیت با واگویه‌کردن «حسین حسین» او را همراهی می‌کنند. آنها آرد گردآوری‌شده را در آب حل می‌کنند و از بالای بامی، درون ناودان می‌ریزند و بعد هم چولی‌چغل را در آب می‌اندازند. ایشان همچنین اگر دو نفر دوقلو نیز سراغ داشته باشند، با خود می‌برند و آن دو را در آب می‌اندازند (همو، 193-194).
براساس گزارشهای موجود از بیرجند و برخی از توابع آن مانند خوسف و دُرُح، به هنگام تالوگردانی و در ادامۀ خواندن مشهورترین شعر باران‌خواهی رایج در خراسان یعنی «گندم به زیر خاکه/ از تشنگی هلاکه»، این ابیات را اضافه می‌کنند: این سر کوه لاله‌زار/ اون سر کوه لاله‌زار// میون کوه خیمه زده میر هزار/ رمۀ او صدهزار// بلوچکا سرمستند/ کلۀ ما بشکستند// ور شاخ قوچا بستن/ وَر دُم لوکا بستن// الله بده تو بارون». این ابیات احتمالاً ناظر بر یک واقعۀ تاریخیِ فراموش‌شده است، زیرا راوی نیز خود نمی‌توانست توضیحی دربارۀ معنای آن بدهد. در برخی از اشعار باران‌خواهی در همین منطقه، مردم خدا را در کنار قرآن‌کریم به «چوب چرب چوپانان» قسم می‌دهند: الله بده تو بارو/ وَر حرمت مزارو// وَ آیه‌های قُراو ( قرآن)/ وَ چوب چرب چُپّو (چوپانان)// الله بده تو بارو، که مبین اهمیت دامداری در آن منطقه است. در سراب، تکاب، بیرجند و نهبندان نیز با کپنک چوپانی، تالو درست می‌کنند. تأکید بر چوپان که درحقیقت تأکید بر دامداری است، در برخی دیگر از اشعار باران‌خواهی مناطق مرکزی و جنوبی خراسان نیز رایج است.
آنچه در این قسمت بررسی شد، بخشی از مراسم باران‌خواهی رایج در مناطق مرکزی و جنوبی خراسان است که به‌رغم تفاوتهای جدی در کلیت خود، شبیه به مراسمی است که در جنوب و غرب ایران با نام کوسه اجرا می‌شود. مترسکی که با نامهای مختلف ساخته می‌شود، هیئتی مردانه دارد. به لباس این مترسک که در برخی از مناطق، کپنک چوپانی یا قبا ست، پیش از این اشاره شد. در برخی از مناطق، مانند رقاصان زیبد گناباد، برای آدمک یا «تری‌اتالو» ریش بلندی از پنبه درست می‌کنند که به‌گفتۀ راوی، نشانۀ برف است. در مناطقی نیز مانند تقی‌آباد و دستگردان طبس، پوست بره‌ای بر سر جوانی می‌کشند و او را «اتالو» می‌نامند. اتالو چوبی در دست می‌گیرد و به هنگام حرکت، آن را دور سر خود می‌چرخاند. این آرایش و بازیها یادآور آرایش کوسه است (قس: انجوی، 2/93-94).
تأییدی دیگر بر این برداشت، گزارشی در همین زمینه از مناطق ترک‌نشین شمال و مرکز خراسان است. در درگز، آدمکی را که با چوب و پارچه می‌سازند، «کوسا» می‌نامند. شخصی «کوسا» را بر دوش گرفته و به‌همراه جمعیت به در خانه‌ها می‌رود. او شعری با مضمون باران‌خواهی می‌خواند که ترجمۀ بخشی از آن چنین است: کوسا کوسا چه می‌خواهد/ از خدا باران می‌خواهد// خدایا باران بده/ ببار به مزرعۀ یتیمها// ببار به باغچۀ صغیران/ ببار به دیمۀ (کشتزار) پیران؛ اهل خانه نیز روی کوسا آب می‌ریزند و از خدا طلب باران می‌کنند (میرنیا، 229-230).
در پایان این بخش، ضروری است به موضوع کوسه‌برنشین یا رکوب‌الکوسج که در متون گذشتۀ فارسی و عربی از آن سخن رفته، اشاره شود. براساس آنچه مسعودی (2/343)، بیرونی( التفهیم، 256-257) و گردیزی (ص 352) نوشته‌اند، در زمان ساسانیان و در آذرماه، مردی کوسه پشت و روی بر خری می‌نشسته و در یک دست کلاغی و در دست دیگر بادبزنی می‌گرفته است. او با آن بادبزن، خود را باد می‌زده و با این کار با زمستان وداع می‌کرده است. در این میان، مردم با ریختن آب و پرت‌کردن گلوله‌های برف به سویش، او را بدرقه می‌کرده‌اند. مرد کوسه از بازاریان پول مطالبه می‌کرده است و آنها نیز به‌ناچار این پول را می‌پرداخته‌اند. کوسه هرچقدر پول تا ظهر جمع می‌کرده، باید به حاکم می‌داده، و پول جمع‌آوری‌شده پس از نیمروز را خود برمی‌داشته است. بیرونی تأکید می‌کند که در زمان وی، این رسم فقط در شیراز رایج بوده است (همان، 256). به نظر می‌رسد آیین کوسه‌برنشستن که در متون کهن به آن اشاره شده است، شباهت چندانی با آیینهای باران‌خواهی که با عنوان کوسه‌گردی یا کوسه‌گلین برگزار می‌شود، ندارد. به نظر برخی از پژوهشگران، کوسۀ مذکور در متون گذشته احتمالاً نماد عدم باروری و زمستان است. «بیشتر یک مظهر زمستانی است که دیگر وقتش گذشته است، اما هنوز به زندگی‌اش ادامه می‌دهد» (بهار، از اسطوره، 329-330).
میرشکرایی ضمن بررسی کوسه‌برنشستن، 6 ویژگی برای آن برشمرده است که مهم‌ترین آنها عبارت‌اند از: کوسه‌برنشین نمایش نمادین تضاد سرما و گرما ست و پایگاه آن جوامع شهری‌ای است که اقتصاد مبتنی بر تجارت دارند. در نمایش کوسه‌برنشین هیچ نشانی از باران‌خواهی و درخواست برکت و فراوانی به چشم نمی‌آید (ص 135). از نظر فریزر، کوسه‌برنشین بازماندۀ تعریف‌شدۀ یک فرمانروای موقت است که «برای مدت کوتاهی از شکوه و تجمل و امتیازات سلطنتی برخوردار می‌شد» (ص 684-685). اگرچه این خصوصیت را در برخی از تجلیات آیینهای باران می‌توان دید ــ مانند برخی از اقدامات و ویژگیهایی که در «شاه بارون» وجود دارد ــ اما باید در نظر داشت که کارکرد اصلی مراسم «شاه بارون» طلب باران است. ازاین‌رو، باید با جمع‌بندی میرشکرایی موافقت کرد که کوسه‌برنشین را با آیینهای باران‌خواهی و برکت‌زایی مرتبط نمی‌داند (همانجا).

11. عروسک‌گردانی

  یکی از آیینهای بسیار رایج باران‌خواهی چنین است که زنان و دختران برای طلب باران، عروسکی را با ظاهری زنانه می‌سازند و در مواردی، خود یا پسربچه‌ها آن را مانند اتالو بر دست گرفته، به در خانه‌ها می‌روند و ضمن خواندن اشعار باران‌خواهی، نیازهایی را از مردم طلب می‌کنند. اهل هر خانه نیز پس از پاشیدن آب روی عروسک، خواستۀ بچه‌ها را می‌دهند. بچه‌ها این نیازها را که موادی خوراکی مانند آرد، روغن، گندم و یا برنج است، یا برای تشخیص گناهکاری به کار می‌گیرند که فکر می‌کنند باعث نباریدن باران شده است، یا با نیت اینکه باران زودتر بیاید، آنها را میان مستمندان تقسیم می‌کنند. همان‌گونه که برخی از پژوهشگران گفته‌اند، این مراسم از لحاظ کیفیت اجرا با مراسم کوسه مشابهتهای فراوانی دارد (همو، 99) که ازجمله می‌توان به گردیدن در کوچه، خواندن اشعار باران‌خواهی، جمع‌کردن مواد غذایی و پاشیدن آب بر روی عروسک از طرف صاحب‌خانه‌ها اشاره کرد.
در یزد و برخی از شهرهای کرمان، به آن عروسک «گشنیز»، و در مواردی با اضافه‌کردن مصوت تحبیب «و»، «گشنیزو» یا «گُل گشنیزو» می‌گویند. در ایل رائینی سیرجان، دختران عروسکی به نام گُل گشنیزو درست می‌کنند و آن را به دست پسرها می‌دهند. پسرها نیز عروسک را بر دست گرفته، به در خانه‌ها می‌روند و می‌خوانند: ابر اومد و ابر اومد/ از سیِ کوه خَبْر اومد// میش بره‌دار اومد/ بزِ کره (بزغاله) دار اومد// اشتر با قطار اومد/ هلّله میشو؛ در اینجا همۀ بچه‌ها می‌گویند: «بع‌بع هلله میشو، بع‌بع». صاحب‌خانه ابتدا روی گل گشنیزو آب می‌ریزد و سپس مقداری آرد به بچه‌ها می‌دهد. بچه‌ها از آرد گردآوری‌شده، کماچ می‌پزند و مهره‌ای در خمیر آن می‌گذارند. بقیۀ مراسم مانند رسمهای کوسه است (فرهادی، 68- 69). در ایل بچاقچی سیرجان، به این عروسک «گشنیزو» یا «شابارون» می‌گویند (همو، 70).
در برخی از ایلات، عروسک و عروسک‌گردانی فراموش شده است، اما ترانه‌هایی به نام گل گشنیزو در مراسم باران‌خواهی خوانده می‌شود (همو، 68- 69). در برخی از مناطق کهگیلویه‌وبویراحمد، شخصی که فرزند اول خانواده است، عروسکی با نی و چوب درست می‌کند و لباس آبی‌رنگی بر تنش می‌پوشاند؛ سپس به پشت در خانۀ شخصی دوزنه می‌رود و عروسک را با پارچۀ سفیدی دفن می‌کند و می‌گوید: ای عروسک بی‌گنا/ تو غایبی از نظر ما// دعا کن ترا خدا/ بارون بیاد؛ آن‌گاه بازمی‌گردد و تا به خانه‌اش نرسد، با کسی حرف نمی‌زند. وی هنگام ساخت عروسک، نقاب بر چهره می‌زند تا «آسمان صورتش را نبیند» و موقع دفن آن نیز چادر به سر خود می‌کشد. در ماهشهر، گروهی از زنان عروسکی را که لباس زیبایی بر تنش کرده‌اند، زیر ناودان خانه‌ای دفن می‌کنند. یک نفر از بالای بام در ناودان آب می‌ریزد و هنگامی که آب بر روی «گور» عروسک رسید، زنان «کِل» می‌زنند. در کرمانشاه، بچه‌ها عروسکی به نام چمچه‌گلین (یا عروس چمچه) درست می‌کنند. آنها با عروسک به در خانه‌ها می‌روند، حبوبات جمع‌آوری می‌کنند و با آن آش می‌پزند و میان مستمندان تقسیم می‌کنند (باشگوز، شم‍ 18، ص 119).
در کردستان، به عروسک باران‌خواهی «بُوِکه‌وارانه» می‌گویند که به معنی «عروسِ باران» است. زنان و دختران این عروسک را درست می‌کنند. یکی از دختران که از دیگران نیرومند‌تر است، آن را بر دوش گرفته، همگی به در خانه‌ها رفته و به زبان کردی شعر باران‌خواهی می‌خوانند که ترجمۀ آن چنین است: عروس باران آب می‌خواهد/ آب در میان گندمزار می‌خواهد// تخم‌مرغ تازه و نطفه‌دار می‌خواهد/ سنجاق سینۀ دختران نوجوان را می‌خواهد. اهل خانه نیز ضمن دادن تخم‌مرغ و سنجاق سینه به آنها، روی سر و صورت «عروس باران» آب می‌ریزند. دختران هم آنچه را به دست آورده‌اند، میان خود تقسیم می‌کنند (معمار، 1138- 1139). در سقز، ترجمۀ شعر باران‌خواهی چنین است: الٰهی بریزی باران/ برای فقیران و بیچارگان// عروس باران نان می‌خواهد/ آب می‌خواهد// سوزن دختران بالغ را می‌خواهد (فاروقی، 344). در بانه نیز کم‌وبیش مراسم با همین جزئیات اجرا می‌شود، با این تفاوت که بیشتر بر گرفتن تخم‌مرغ تأکید می‌کنند (توکلی، 68- 69). در نور مازندران، به این عروسک «جمجمه (چمچه) خاتون» می‌گویند. گروه باران‌خواهی به در خانه‌های مردم رفته، خطاب به جمجمه‌خاتون می‌گویند که زمینهایشان آب ندارد و پدرشان رفته تا آب را روی زمین بیاورد. اهل هر خانه به آنها قدری برنج می‌دهند و می‌گویند: «بروید بلکه گفتار شما کردار خدا بشود». آنها برنجها را به سیدی می‌دهند؛ سپس گروه باران‌خواهی او را بر سر چشمه‌‌ای برده، غفلتاً در آب می‌اندازند («دعا ... »، 56).
عروسک باران‌خواهی در ترکیه با نامهایی مانند چُمچه‌گلین، عروس چمچه، دُدو، سوگلین (عروس آب)، و یگمورگلین (عروس باران)، در یوگسلاوی و آلبانی به دُدُله یا دُدُلیچه، و در سوریه به اُم‌القوس (مادر باران) معروف است. ترکمنهای عراق نیز به آن چمچه‌گلین می‌گویند (باشگوز، شم‍ 19، ص 140-141). همچنین ازبکها و تاجیکها این مراسم را اجرا می‌کنند و آن را سوس‌خاتون می‌گویند (قادرُف، 291-294).

صفحه 1 از6

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: