صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / فرهنگ مردم (فولکلور) / دانش عامه / پدیده های طبیعی / باران خواهی /

فهرست مطالب

باران خواهی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 23 دی 1398 تاریخچه مقاله

5. باران‌خواهی با توسل به سنگهای «باران‌ساز»

  در برخی از مناطق در کنار مزارها و زیارتگاهها سنگهایی وجود دارد که مردم اعتقاد دارند اگر این سنگها در وضعیت خاصی قرار گیرند، باعث بارش باران می‌شوند. در حبیب ‌السیر افسانه‌ای دربارۀ سنگ‌ باران وجود دارد که براساس آن، حضرت نوح (ع) دعایی به فرزندش، یافث، آموخت تا هرگاه که خواهد باران ببارد. یافث آن را بر سنگی نقش کرد و هرگاه باران می‌خواست، به‌وسیلۀ آن سنگ سحاب عنایت الٰهی در فیضان می‌آمد. اعراب آن را «حجر المطر»، عجمیان «سنگ یده» و ترکان «جده تاش» می‌گویند (خواندمیر، 3/4-5). در روستای کلخوران ویند و در کنار یکی از زیارتگاههای آن به نام «مزار قوجاپیر»، سنگ بزرگی وجود دارد که به هنگام خشک‌سالیهای ممتد، مردم آن را حرکت می‌دهند و به رودخانۀ علی درویش می‌اندازند و منتظر می‌شوند تا باران ببارد. اگر باران بیاید، سنگ را با سلام و صلوات به جای اول برمی‌گردانند (عناصری، «آیین»، 44). نجم‌الدوله در سفرنامۀ خوزستان که در زمان ناصرالدین شاه آن را نوشته، از سنگ سیاهی یاد می‌کند که در خارج از شهر اهواز بوده و هر وقت باران دیر می‌شده است، مردم آن را چند متری جابه‌جا می‌کرده‌اند (ص 49). در کدکن از توابع تربت حیدریه و در کنار زیارتگاه «پیر یاهو» که بر بالای کوهی واقع است، سنگ بزرگ سفیدرنگی وجود دارد که مردم به هنگام اجرای مراسم آش باران، سنگ را کمی جابه‌جا می‌کنند و سپس ملای ده مشغول روضه‌خوانی می‌شود. در منطقۀ بختیاری و حد فاصل ییلاق و قشلاق، بقعه‌ای به نام شاه قطب‌الدین وجود دارد که مردم کرامات فراوانی به او نسبت می‌دهند. در کنار این زیارتگاه، 3 قطعه‌سنگ استوانه‌ای وجود دارد که در رأس هریک از آنها فرورفتگی کوچکی دیده می‌شود. به هنگام خشک‌سالی، مردم در کنار این سنگها که از نظر آنها باران‌زا هستند، ضمن قربانی‌کردن گاو و گوسفند، برای بارش باران دعا می‌کنند (صحراشکاف، 174).
انتساب خاصیت باران‌زایی به انواع سنگها، به‌ویژه شهاب‌سنگها در سایر مناطق جهان نیز وجود دارد. الیاده ارزش و اهمیت این‌گونه سنگها را در این می‌داند که آنها چون آسمانی هستند، برای بشر مقدس‌اند، یا اینکه «مشابهتهایی است که گمان می‌رود میان آن سنگها و بعضی قوا و صور و اشکال و موجودات حاکم بر باران وجود دارد» (ص 223). وی در این ارتباط، سنگی را در سوماترا برای نمونه می‌آورد که مشابهتی با گربه دارد و چون گربۀ سیاه در برخی آیینهای باران‌خواهی آن منطقه نقش ایفا می‌کند، مردم نیز برای آن سنگ خواص و قدرتهای همانندی قائل هستند (همانجا).

6. باطل‌کردن جادو یا آزادکردن باران از بند

  اگر همۀ نمونه‌های باران‌خواهی در بطن خود مقابله با پتیارگان باران و در عین حال حمایت از نیروهای باران‌ساز را به همراه دارند، اما در این بخش به مواردی اشاره خواهد شد که به‌طور مشخص در آنها اعمال جادویی نقش دارند.
در بسیاری از نقاط ایران به هنگام خشک‌سالی، مردم می‌گویند: «باران را بند کرده‌اند». یکی از راههای «بازکردن» باران اجرای رسم «بستن چهل‌کچلان» است. در جویم لارستان، شب‌هنگام چند دختر کنار هم جمع می‌شوند. یکی از دختران ریسمانی به دست گرفته، در وسط می‌نشیند و هریک از دختران چند کچل از اهالی آبادی خود یا آبادیهای دیگر را، به شرط آنکه آشنا باشند، نام می‌برند؛ دختر ریسمان به دست هم به‌ازای نام هر کچل گره‌ای به ریسمان می‌زند. پس از آن، یکی از دختران کوزه‌ای از خانۀ یک پیرزن حسود می‌دزد؛ آن‌گاه دختری که ریسمان را گره زده، به بالای بامی که ناودانش رو به قبله است، می‌رود و ضمن خواندن یکی از سوره‌های قرآن کریم، ریسمان را در ناودان می‌سوزاند، آب کوزه را روی آن می‌ریزد و در پایان کوزه را می‌شکند. آنها معتقدند که به این ترتیب طلسم باران‌ باطل می‌شود.
در جهرم هنگامی که باران نبارد، می‌گویند: «بارون چله‌کشی کرده» و برای مقابله با آن به «بستن چهل‌کچلون» اقدام می‌کنند که کم‌وبیش مانند مورد پیشین است، با این تفاوت که پس از آتش‌زدن ریسمان، خاکسترش را در ظرف دزدیده‌شده می‌ریزند و به ناودانی رو به قبله می‌بندند یا در زیر آن می‌گذارند. اهالی معتقدند که تا 40 روز بعد باران می‌آید و می‌گویند طی این مدت کچلهایی که به نامشان ریسمان را گره زده‌اند، سردرد می‌گیرند و با اولین قطرۀ باران، سردرد آنها خوب می‌شود. در میاندۀ فسا، خاکستر ریسمان را در آب جاری می‌ریزند. در روستای چوگام از توابع خُمامِ گیلان، به نام 7 کچل، 7 گره بر ریسمان می‌زنند و آن را به درخت می‌بندند؛ آن‌گاه با نیت کتک‌زدن کچلها، با چوب‌دستی بر ریسمان می‌کوبند. در روستای ماکلوان (در شهرستان فومن)، نام کچلها را بر پوست درخت کول می‌نویسند و آن را به درخت گزنه آویزان می‌کنند (باشگوز، شم‍ 19، ص 136). در چقاد شهرکرد به‌ازای نام 40 کچل، 40 قطعه‌چوب را با طناب می‌بندند؛ سپس طناب را به دیواری آویزان می‌کنند و با چوب‌دستی بر آن قطعه‌چوبها می‌کوبند. یک نفر ضامن کچلها می‌شود که چوب نخورند و قول می‌دهد که تا چند روز دیگر باران بیاید. در مسجدسلیمان نام کچلها را روی کاغذ نوشته و آن را به درختی آویزان می‌کنند و معتقدند که بعد از چند روز باران می‌بارد.
مردم قشم خشک‌سالی را ناشی از قضا و بلایی می‌دانند که از طرف پریها گریبان‌گیر آدمها می‌شود و برای رفع این قضا و بلا از غذایی که با گوشت قربانی تهیه می‌کنند، سهمی هم برای پریها در گوشه‌ای از حیاط مسجد قرار می‌دهند. آنها به این غذا نمک اضافه نمی‌کنند، زیرا معتقدند که پریها از نمک بدشان می‌آید (نادری، 157). در همین منطقه، سیاهان به خارج شهر می‌روند، غذایی بی‌نمک درست می‌کنند، و در همان‌جا بر زمین می‌ریزند تا موجوداتی که باران را به بند کشیده‌اند، آن را رها کنند (اسدیان، 31). ازجمله باورهای مردم لرستان دربارۀ کم‌شدن آب چشمه‌ها این است که می‌گویند پریان بر سر مهر آمده‌اند و مجرای آب را برگردانده‌اند (عسکری، 2/37).
از دیگر اعمالی که برای باطل‌کردن جادوی باران
انجام می‌‌گرفته، سوزاندن جمجمۀ الاغ مرده بوده است. در کُندُر از توابع کاشمر، به هنگام خشک‌سالی، مردم می‌گویند که محتکران جادوکرده‌اند. از نظر آنها یکی از محتکران جمجمۀ الاغی را با یک برگ از قرآن کریم به هم بسته‌ و در چاهی آویزان کرده است. هر وقت بخواهد باران بیاید، جمجمۀ الاغ عرعر می‌کند و این صدا مانع بارش باران می‌شود؛ درنتیجه خشک‌سالی ادامه می‌یابد و محتکران می‌توانند گندمهای خود را به هر قیمتی که می‌خواهند، به فروش برسانند. برای باطل‌کردن این جادو، مردم جمجمۀ الاغی را بزک می‌کنند، لچک و چارقد بر سرش می‌بندند، آن را بر سر یک چوب می‌گذارند و با رقص و شادمانی به سوی چشمۀ آب می‌روند. ابتدا هرکس با هر وسیله‌ای که به همراه دارد، آن قدر بر آن جمجمه می‌کوبد تا خرد شود؛ سپس آن را می‌سوزانند. در روستای قنات‌ملک از توابع آباده نیز همین اعتقاد و همین رسم وجود دارد، با این تفاوت که جمجمه را بزک نمی‌کنند و به سر چشمه نمی‌برند، بلکه پس از سوزاندن آن، دختری خاکسترش را در دستمالی ریخته، به سر نهر می‌رود و آن را در نهر می‌ریزد. او بی‌آنکه به پشت سر خود نگاه کند، نزد جمعیت بازمی‌گردد.
در قائن، جمجمۀ خر را در یک سینی می‌گذارند و سرپوشی رویش می‌کشند؛ فردی هم زنجیری به دست می‌گیرد و بقیه چنین می‌خوانند: کلۀ خر دَ زنجیره، بارش نمی‌باره/ ره عروس ما دوره، بارش نمی‌باره. آنها با رقص و پای‌کوبی به سر چاهی می‌روند و کلۀ خر را در چاه رها می‌کنند، با این نیت که به‌زودی باران می‌آید. در دیسفان گناباد، کلۀ خر را زیر ناودانِ رو به قبلۀ یکی از خانه‌ها می‌سوزانند و خاکسترش را پیرزنی به‌طور پنهانی در آب قنات می‌ریزد. عشایر بهلولی بیرجند رسم دارند که روی جمجمۀ الاغ، نام 40 کچل را می‌نویسند و آن را آتش می‌زنند؛ جمعیت هم دور آتش به شادی و پای‌کوبی می‌پردازند.
در روستای کریمو (در شهرستان فردوس)، اعمال ضدجادویی کمی پیچیده‌تر است. آنها پس از سوزاندن کلۀ خر، خاکسترش را در منقلی می‌ریزند. بعد از آن، منقل را برداشته و شادی‌کنان به سر قنات می‌روند؛ اهالی خاکستر را در دهانۀ قنات می‌ریزند و با آب آمیخته به خاکستر، در کنار قنات جو می‌کارند. افزون بر این به هنگام آتش‌زدن کلۀ خر، یکی از مردان روستا 7 قطعه‌سنگ برمی‌دارد، ذکری می‌خواند و آنها را به میان آتش می‌اندازد. در حسین‌‌آباد جنگل از توابع نیشابور، روی جمجمۀ خر شکلهای مضحکی مانند سگ، خوک و موش می‌کشند و روی هر شکلی اسم یکی از قاتلان و دشمنان خاندان نبوت را می‌گذارند؛ سپس آن را بر سر چوبی می‌کنند، دور ده و زمینهای کشاورزی می‌گردانند و بعد آن را آتش می‌زنند. ضمن سوختن جمجمه، جمعیت دشنام و ناسزاهای فراوانی نثار قاتلان امام حسین (ع) می‌کنند. در سایر مناطق خراسان نیز رسم سوزاندن جمجمۀ الاغ مرده کم‌وبیش رایج بوده است. در ایل قرایی سیرجان، پس از سوزاندن جمجمۀ الاغ، خاکستر آن را به آب روان می‌دهند و به دنبال آن می‌روند و می‌خوانند: «خر را آب برد، خر را آب برد» و پشت سرشان را هم نگاه نمی‌کنند (فرهادی، 73).
اگرچه رسم سوزاندن جمجمۀ الاغ در برخی دیگر از مناطق ایران نیز وجود دارد، اما در میان گزارشهای ثبت‌شده در استان خراسان، چنین رفتاری بیشترین بسامد را دارد. برای نمونه، از میان پژوهشگران ایرانی فقط پاپلی یزدی به این رسم پرداخته و سعی کرده است آن را با نیروهای باران‌زای اساطیر ایرانی مرتبط کند. از نظر وی جمجمۀ این خر نماد جمجمۀ «خر سه‌پا»، موجود اساطیری شگفت‌انگیزی است که تشتر را در نبرد با اپوش یاری می‌دهد (ص 202-204). دقت در اعمال و رفتاری که مردم طی سوزاندن جمجمۀ خر انجام می‌دهند، ما را به این نتیجه می‌رساند که مضمون این آیین، براساس گزارشها و اطلاعات موجود، بیش از هرچیز مقابله و ضدیت با پتیارگان باران است. مردم ــ همان‌گونه که نشان می‌دهند ــ با سوزاندن جمجمۀ الاغ، طلسم خشک‌سالی و نباریدن باران را باطل می‌کنند. توجه به برخی از اعمالی که در این آیین صورت می‌گیرند ــ اعمالی که متأخر هستند و می‌توان آنها را اضافات سده‌های اخیر به شمار آورد، مانند نوشتن نام قاتلان خاندان نبوت بر جمجمه پیش از سوزاندن آن ــ تأییدی بر برداشت ما از این آیین است. البته برخی از آیینهای باران‌خواهی، با اسطورۀ «خر سه‌پا» مرتبط هستند که در دنبالۀ مقاله به آن می‌پردازیم.
در تربت حیدریه، مردم اورادی را بر برگ کاغذی می‌نویسند و به درخت می‌آویزند، یا روی 4 سنگ صاف، دعاهایی را می‌نویسند و در 4 استخر می‌اندازند. در کازرون، مردم معتقدند که برای شکستن طلسم خشک‌سالی، باید کوزه یا دولچه‌ای را که بر لب دیوار یا بر پشت‌بام خانۀ‌ همسایه گذاشته شده است، بدزدند، یا اینکه کوزه‌‌ای را از خانۀ یکی از «آدمهای دولت» (کارمندان دولت)، رمّالان، فال‌گیران، روضه‌خوانان، قاری گورستان، یا از مرده‌شوی بربایند و بر سر چهارراه محله بشکنند؛ یا اینکه جمجمۀ قاطری را در گورستان دفن کنند تا باران بیاید. در برخی از ایلات سیرجان، اگر در بهار باران در منطقه‌ای دیگر ببارد و بخواهند تغییر جهت داده و به جانب آنها ببارد، پیرمردی باسواد آیۀ «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لایَرْجِعُونَ» (بقره/2/ 18) را بر 7 برگ می‌خواند و به سمتی که می‌خواهند باران در آن جهت ببارد، پرتاب می‌کنند. در ایل رائینی همین شهر، گروهی از دعانویسان به استخوان جمجمۀ شسته‌شدۀ الاغی وردی می‌خواندند و آن را از درختی آویزان می‌کردند که باران بیاید (فرهادی، 68).
در مشهد، برخی از دعانویسان در مقابل دریافت مبلغی دعای باران می‌نویسند. چنین فردی ابتدا هر شب، 80 مرتبه سورۀ «اِنّا اَعْطَیْناکَ ... » (کوثر/ 108/1) را تا آخر می‌خواند. بعد «اِنّا اَعْطَیْناکَ» را به حساب حروف ابجد درمی‌آورد که 755‘2 می‌شود؛ آن‌گاه آن را با حروف «باران» که برابر با 254 است، جمع می‌کند و براساس قواعدی خاص بر یک لوح 8 × 8 نقر می‌کند. کار کندن باید در ساعتهای خوب باشد. پس از آن، دعانویس سحرگاهان یک گلاب‌پاش، یک چادر، یک طشت مسی وقفی و یک جارو برمی‌دارد و به‌همراه چند تن از دهقانان، بی‌آنکه کسی آنها را ببیند، به بیابان می‌رود. آنها در میان راه مرتب صلوات می‌فرستند و این بیت را تکرار می‌کنند: یا رب! سبب رحمت دهقان بفرست/ از دایۀ ابر، شیر باران بفرست؛ وقتی به تپۀ نسبتاً بلندی رسیدند، بر سر تپه چادری بر پا می‌کنند. سپس تخته‌سنگ‌ صافی می‌آورند و دعانویس لوح دعا را روی تخته‌سنگ با مرکب می‌نویسد. او همچنین در اطراف آن، دعای باران و سورۀ کوثر را می‌نویسد و سنگ را به‌صورتی که قسمت مکتوب آن رو به پایین باشد، در طشت می‌گذارد. پس از آن، دعانویس با جارو آب طشت را بر بام چادر می‌پاشد و یکی از همراهانش نیز در همان محل با گلاب‌‌پاش گلاب می‌ریزد. آنها این کار را آن‌قدر تکرار می‌کنند تا قسمت داخلی چادر چکه کند. ایشان با نیت اینکه پس از این اعمال باران فراوانی می‌آید، به خانه برمی‌گردند.
اگرچه بخشی از اجزاء اعمال و رفتاری که در این قسمت توضیح داده شد، شبیه به دعا و نیایش است، اما باید گفت که کلیت هریک از این رفتارها با دعا و نیایش تفاوت محسوسی دارد. در دعا و نیایش انسان به‌طور مستقیم خداوند یا ایزدان را مخاطب قرار می‌دهد، اما در افسونها و باطل‌کننده‌ها نیروهای جادویی را هدف قرار می‌دهد تا بتواند آنها را تضعیف یا نابود کند.
اعمال ضدجادویی را در باران‌خواهی می‌توان با تقسیم‌بندیهای فریزر از انواع جادو منطبق کرد. برخی از این اعمال با اصل «وانمودسازی» تطابق دارند. براساس این اصل، انسانِ معتقد به جادو تصور می‌کند که با آسیب‌زدن به نقش دشمن خود، دشمن نیز آسیب می‌بیند و با نابودشدن نقش، اصل آن نیز نابود می‌شود (فریزر، 89)؛ مانند از بین بردن جمجمۀ خر که نمادی از پتیارگان باران است. برخی دیگر از این اعمال مبتنی بر این تصور است که چیزهایی که زمانی مجاور و به‌هم پیوسته بوده‌اند، اگر پس از مدتی از هم جدا شوند، به‌سبب ارتباط همدلانه‌ای که با هم داشته‌اند، آنچه بر یکی واقع شود، اثر مشابهی بر دیگری نیز می‌گذارد (همو، 104). دراین‌باره می‌توان به ریختن آب به درون ناودان اشاره کرد.

7. باران‌خواهی با خر

برخلاف تعبیری که از جمجمۀ الاغ به‌عنوان یاری‌دهندۀ نیروهای شر وجود دارد، در برخی از آیینهای باران‌خواهی ایران، الاغ زنده به‌عنوان یاریگر نیروهای باران‌ساز، مورد محبت قرار می‌گیرد. در انارک، الاغی را با سرخاب و سرمه آرایش می‌دهند، پارچه‌های گران‌بها بر پشتش می‌اندازند، و زیورآلات به آن می‌آویزند؛ سپس دسته‌جمعی الاغ را به بالای کوه برده، در آنجا مشغول رقص و پای‌کوبی می‌شوند. آن‌گاه به آبادی بازمی‌گردند و آن را در کوچه می‌گردانند؛ در پایان نیز آش باران را که از قبل بار گذاشته‌اند، میان مستمندان تقسیم می‌کنند. در فروتقۀ کاشمر، دستمالهای رنگارنگ به گردن الاغ می‌بندند، و شخص دایره‌زنی سوار الاغ می‌شود و دایره می‌زند؛ جوانان محل نیز رقص‌کنان و دست‌زنان ضمن ترانه‌‌خواندن، آن را دوره کرده و به حمام می‌برند. در آنجا ظرف آبی بر سر الاغ می‌ریزند و باز با رقص و آواز به سر قنات محل بازمی‌گردانند و دوباره الاغ را می‌شویند. نکتۀ جالب توجه اینکه در همان زمان، جمجمۀ الاغ مرده‌ای را که روی آن چند لعن نوشته شده است، می‌سوزانند (تحقیقات).
در قوچان، الاغی را بر سر چهارراهی می‌برند، سر الاغ را به طرف قبله نگه می‌دارند و با دقت سرش را می‌شویند. وقتی کار شست‌وشو پایان یافت، مردم صلوات می‌فرستند و می‌گویند: «خدایا! ما باران می‌خواهیم». در طاهرآباد تربت حیدریه، الاغ را با رنگهای مختلف زینت می‌دهند و او را به حمام می‌برند؛ اگر در حمام عرعر کرد، صدای او را نشانۀ بارش باران می‌پندارند، در غیر این صورت، بیرونش می‌آورند و زنی وارونه بر آن می‌نشیند و تلاش می‌کند تا خر دوباره به عرعر درآید. در طرقبۀ مشهد، زنان آبادی خری را آرایش می‌کنند، آینۀ کوچکی به پیشانی حیوان می‌بندند، و با ساز و دهل، حیوان را بر سر رودی که خارج از آبادی است، می‌برند. در آنجا پس از رقصیدن و چوب‌بازی، یکدیگر را در آب می‌اندازند، و دست آخر نیز خر را در آب می‌اندازند و این شعر را می‌خوانند: «الله بده تو بارون/ از حرمت مزارون// گندمای سرخ لاله/ از تشنگی می‌ناله// بزغاله شیر مایه/ چوپون پنیر مایه// سگش خمیر مایه/ ... ». اگر با انجام این کار باران نیامد، خر را به حمام می‌برند و چند نفر از زنان آن را می‌شویند؛ بقیۀ زنان هم می‌رقصند و شاباش می‌دهند. در مغان، الاغ را به کنار چشمه می‌برند و سرش را می‌شویند. در قلعه‌سنگی لرستان، این کار را بر پشت‌بام خانه انجام می‌دهند. در دزفول، به هنگام خشک‌سالی، الاغ سفیدی را به کنار زیارتگاهی می‌برند و دست و پایش را می‌بندند. فردی با کاردی بزرگ تظاهر به کشتن الاغ می‌کند؛ اما در همان زمان، کسی می‌آید و ضامن الاغ می‌شود که مثلاً تا 3 روز دیگر باران می‌آید (تحقیقات).
مجموعۀ این مراسم را که شرح دادیم، می‌توان با دو موجود اسطوره‌ای از اساطیر ایرانی مرتبط دانست. اول، موجودی به نام «خر سه‌پا» که در اوستا (1/212) به‌صورت گذرا به آن اشاره شده، و به‌عنوان موجودی پاک، مورد ستایش قرار گرفته است. در متنهای پهلوی دربارۀ این موجود، آگاهیهای بیشتری در دست است و خویشکاریهایی برای آن توضیح داده شده است. براساس بندهش، این آفریده دارای 3 پا، 6 چشم، 9 گُند، دو گوش و یک شاخ است؛ سرش کبود و تنش سفید است، در دریای فراخکرد ایستاده است و «بدان شاخ همۀ آن بدترین خطرهای کوشنده را برطرف سازد». این موجود شگفت‌انگیز به هنگامی که بانگ می‌کند، «همۀ آفریدگانِ مادۀ آبزیِ هرمزدی آبستن ]می[‌شوند» و همۀ موجودات آبیِ اهریمنی عقیم می‌گردند. وی با پیشاب خود همۀ آب دریاها را پاک می‌کند که اگر چنین نمی‌کرد، اهریمن‌ با ریختن پلیدی همۀ آبها را نابود می‌کرد. یکی از مهم‌ترین خویشکاریهای او یاری‌کردن به تشتر است تا از دریا آب بیشتری بستاند (ص 101-102). در مینوی خرد نیز دربارۀ او آمده است که وی با نگاه خود «هر آب آلوده به لاشه و دشتان (حیض) و کثافتهای دیگر» را پاک می‌کند (ص 81). برخی نیز معتقدند که خر سه‌پا یکی از تجلیات ابر طوفان‌زا ست (کارنوی، اساطیر ... ، 23-24). در آیینهای باران‌خواهی رایج در میان مردم، نکاتی وجود دارد که با برخی از توصیفات اسطوره‌ای تطابق دارد؛ ازجمله اینکه تلاش مردم بر این است که به هر صورت ممکن، خری را که زینت داده و به مراسم آورده‌اند، به عرعرکردن (بانگ‌زدن) وادارند. نکتۀ دیگر سفید‌بودن خر است که در برخی از گزارشها بر آن تأکید شده است.
اما موجود اسطوره‌ای دیگری که این مراسم را به آن می‌توان مربوط کرد، تشتر، ایزد باران، است. یکی از حالتهای تشتر در پیکرگردانیهای سه‌گانۀ خود، درآمدن به‌صورت اسبی سفید با گوش زرین و لگام زرنشان است ( اوستا، 1/334). آراستن خر و قراردادن پارچه‌های گران‌قیمت بر آن و انداختن پارچه‌های رنگین بر گردنش، در برخی از مناطق، با صورت یادشدۀ تشتر نزدیک است.
یک مورد دیگر نیز وجود دارد که این ارتباط را مؤکد می‌کند و آن اجرای مراسم سوزاندن جمجمۀ خر، به‌مثابۀ نماد دیو اپوش، در کنار خر آراسته و زینت‌داده‌شده است. در برخی از مناطق به جای خر از گاو آراسته و زینت‌داده‌شده استفاده می‌کنند. همچنین در رودخانه از توابع تربت حیدریه، مردم به هنگام کم‌آبی و بی‌بارانی، استخوان گاوی را که از سالها قبل برای چنین روزی نگه داشته‌اند، می‌آورند و دور آن را با پارچۀ سیاهی می‌پوشانند؛ آن‌گاه چوب دراز و صافی را هم به همین صورت پارچه‌‌پیچ می‌کنند و سر گاوی را روی آن قرار می‌دهند. بعد یک نفر آن را بر دوش می‌گیرد و دیگران که هریک دستمال بزرگی به همراه دارند، با حالتی پریشان و غمگین چنین می‌خوانند: هو خدا بارو(ن) بته (بده)/ ور چوب چپانو بته// گندم دَ زیر خاکه/ از توشنگی هلاکه// مثل برنج پاکه/ هو خدا بارو بته// خدا بته تو رحمت/ به حرمت محمد// خدا بته تو بارو/ به حرمت مزارو(ن)؛ سپس به در خانه‌ها می‌روند. مردم ضمن دعا برای آمدن باران، به سر و روی گروه اجراکنندۀ نمایش و جمجمۀ گاو آب می‌پاشند. این مراسم با پختن فطیری که مواد آن با همیاری مردم تهیه شده است، ادامه می‌یابد. در پایان نیز جمجمۀ گاو را برای چنین مراسمی در سالهای بعدی در جای امنی قرار می‌دهند (تحقیقات).

صفحه 1 از6

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: