صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / مردم شناسی / پزشکی اسلامی /

فهرست مطالب

پزشکی اسلامی


آخرین بروز رسانی : شنبه 24 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

از میان‌ شاگردان‌ برجستۀ جورجس‌ عیسی‌ بن‌ شهلافا، ابراهیم‌ و سرجس‌ نامدار بودند. عیسی‌ نه‌ از لحاظ علمی‌ و نه‌ از لحاظ اخلاقی‌ با استاد قابل‌ مقایسه‌ نبود. در 148ق‌ جورجس‌ كه‌ نخست‌ می‌خواست‌ دو شاگرد خود سرجس‌ و ابراهیم‌ را با خود ببرد، به‌ ناچار سرجس‌ را بگذاشت‌ و عیسی‌ را با خود برد تا دردسری‌ برای‌ كاركنان‌ بیمارستان‌ فراهم‌ نكند! عیسی‌ در 150ق‌ به‌ پیشنهاد استاد در زمرۀ پزشكان‌ دربار درآمد. وی‌ پس‌ از آنكه‌ در 152ق‌ جانشین‌ جورجس‌ سالخورده‌ شد، با سوءاستفاده‌ از جایگاه‌ خود نزد خلیفه‌، از ثروتمندان‌ و به‌ ویژه‌ مقامات‌ دینی‌ مسیحیان‌ باج‌خواهی‌ كرد، تا آنكه‌ منصور با آگاهی‌ از این‌ مسئله‌ او را بركنار و تبعید كرد (ابن‌ ابی‌ اصیبعه‌، 1 / 124-125؛ قفطی‌، 158-160؛ ابن‌ عبری‌، همانجا). قفطی‌ (ص‌ 247- 248) با خلط میان‌ وی‌ و عیسی‌ پسر چهاربخت‌ (نک‍ : ادامۀ مقاله‌)، برخی‌ پژوهشگران‌ معاصر را نیز به‌ اشتباه‌ انداخته‌ است‌. پس‌ از بركناری‌ عیسی‌، به‌ پیشنهاد جورجس‌، شاگرد دیگرش‌ ابراهیم‌ پزشك‌ خلیفه‌ شد و دست‌ كم‌ تا مرگ‌ منصور در 158ق‌ پیوسته‌ در این‌ منصب‌ بود (همو، 158، 248؛ ابن‌ ابی‌ اصیبعه‌، همانجا). سرجس‌ گویا در روزگار مهدی‌ به‌ بغداد رفت‌ و دست‌ كم‌ در 171ق‌ / 787م‌ از جملۀ پزشكان‌ دربار هارون‌ بود (همو، 1 / 126). 
در همین‌ روزگار پزشكی‌ به‌ نام‌ خصیب‌ از مردم‌ بصره‌ پس‌ از آنكه‌ درمان‌ نادرست‌ وی‌ به‌ مرگ‌ محمد بن‌ ابی‌العباس‌ سفاح‌ (برادرزادۀ منصور خلیفه‌) انجامید (150ق‌) به‌ زندان‌ افتاد و در همان‌جا درگذشت‌ (همو، 1 / 148). در تاریخ‌ نامه‌های‌ پزشكی‌ دربارۀ نام‌ و كنیۀ ابن‌ لجلاج‌، دیگر پزشك‌ منصور، چیزی‌ نیامده‌ است‌ و تنها گفته‌اند كه‌ وی‌ با توجه‌ به‌ ناسازگاری‌ آب‌ و هوای‌ حجاز با مزاج‌ منصور عباسی‌ مرگ‌ وی‌ پیش‌ از رسیدن‌ به‌ مكه‌ را به‌ درستی‌ پیش‌بینی‌ كرد (همو، 1 / 152؛ قفطی‌، 439). اما ابن‌ سرابیون‌ (گ‌ 114آ) هنگام‌ یاد كرد تركیب «اقراص‌ الزرانیخ‌» او را «ابوعباد بن‌ لجلاج‌» می‌نامد. رازی‌ در الحاوی‌ 6 بار تنها از «ابن‌لجلاج‌» (4 / 24، 59، 5 / 109، 7 / 100-101، 160، 23 / 75)، دو بار از كناش‌ وی‌ (1 / 264، 4 / 11) و یك‌ بار نیز از « كناش‌ ابی‌ عباد اللجلاج‌» یاد كرده‌، و سپس‌ همان‌ مطلب‌ را این‌ بار به‌ نقل‌ از «ابن‌ لجلاج‌» تكرار نموده‌ است‌ (همان‌، 23 / 70، 75). 
ابن‌ ندیم‌ (ص‌ 354-355) اخبار مربوط به‌ بختیشوع‌ پسر جورجس‌ و نوه‌اش‌ بختیشوع‌ بن‌ جبرئیل‌ را به‌ یكی‌ از این‌ دو نسبت‌ داده‌ است‌. قفطی‌ نخست‌ ضمن‌ تكرار سخن‌ ابن‌ ندیم‌، به‌ فعالیت‌ بختیشوع‌ فرزند جورجس‌ در دربار ابوالعباس‌ سفاح‌ (روایتی‌ به‌ اصطلاح‌ اصلاح‌ شده‌ از نظر صاعد، 191) اشاره‌ (با این‌ حساب‌ بختیشوع‌ دست‌ كم‌ 100 سال‌ در خدمت‌ خلفای‌ عباسی‌ بوده‌ است‌)، و سپس‌ تأكید كرده‌ است‌ كه‌ بختیشوع‌ نه‌ منصور را دید و نه‌ سفاح‌ را، و این‌ پدرش‌ بود كه‌ به‌ خدمت‌ منصور درآمد (ص‌ 100-101). 
گزارش‌ طبری‌ (8 / 87) دربارۀ رسیدن «بختیشوع‌ اكبر» از سوس‌ (از توابع‌ جندی‌شاپور) به‌ نزد منصور نیز احتمالاً به‌ جورجس‌ مربوط است‌ (نک‍ : همانجا؛ ابن‌ ابی‌ اصیبعه‌، 1 / 125). بختیشوع‌ كه‌ برخلاف‌ پدر در خدمت‌ به‌ خلیفگان‌ بغداد شتاب‌ داشت‌، پس‌ از رفتن‌ وی‌ به‌ بغداد به‌ ریاست‌ بیمارستان‌ رسید؛ در خلافت‌ مهدی‌ (158-169ق‌) برای‌ درمان‌ هادی‌ به‌ بغداد رفت‌، اما به‌ رغم‌ موفقیت‌ در كار خود، اندكی‌ بعد با حسد ورزی‌ ابوقریش‌ عیسی‌، پزشك‌ عرب‌ دربار، و دسیسۀ خیزران‌ همسر مهدی‌، به‌ ناچار به‌ جندی‌شاپور بازگشت‌. او در نخستین‌ سال‌ خلافت‌ هارون‌ (171ق‌) به‌ دعوت‌ یحیی‌ بن‌ خالد به‌ بغداد رفت‌ و اندكی‌ پیش‌ از برافتادن‌ برمكیان‌ (187ق‌) درگذشت‌. بختیشوع‌ نیز كناشی‌ نوشت‌ كه‌ گویا به‌ الكناش‌ المختصر مشهور بود (همو، 1 / 123-127؛ قفطی‌، 100-101، 158-160؛ ابن‌ عبری‌، 226؛ نیز گراف‌، II / 110؛ اولمان‌، «پزشكی‌ در اسلام‌»، 109، كه‌ اشارات‌ ابن‌ قتیبه‌ در عیون‌، 1 / 309، 2 / 103، 4 / 94 به‌ بختیشوع‌ [ بن‌ جبرئیل] را به‌ خطا مربوط به‌ بختیشوع‌ بن‌ جورجس‌ دانسته‌ است‌). 
رازی‌ در الحاوی‌ دست‌ كم‌ 38 بار از «بختیشوع‌» (بدون‌ هیچ‌ توضیح‌ دیگر) یاد می‌كند (مثلاً 1 / 99، 3 / 79، 6 / 253، 7 / 41، 235، 8 / 59، 157، 17 / 26) كه‌ به‌ احتمال‌ قوی‌ مقصود همین‌ بختیشوع‌ است‌. این‌ مطالب‌ قاعدتاً از یك‌ كناش‌ نقل‌ شده‌ است‌، زیرا اگرچه‌ در بخش‌ پزشكی‌ الحاوی‌ گاه‌ به‌ نقل‌ از بختیشوع‌ به‌ خواص‌ برخی‌ داروها اشاره‌ شده‌، اما در بخش‌ داروشناسی‌ الحاوی‌ هرگز نامی‌ از وی‌ به‌ میان‌ نیامده‌ است‌ و پیداست‌ كه‌ مباحث‌ درمانی‌ مبحث‌ اصلی‌، و خواص‌ دارویی‌ از مطالب‌ فرعی‌ كتاب‌ بختیشوع‌ بوده‌ است‌. اگر بخواهیم‌ ارجاع‌ رازی‌ (همان‌، 11 / 65-66) به‌ ششماهی‌ بختیشوع‌ را جدی‌ بگیریم‌ (باید توجه‌ داشت‌ كه‌ متن‌ چاپی‌ الحاوی‌ گاه‌ بسیار مشوش‌ است‌)، باید گفت‌ كه‌ او نیز احتمالاً كتابی‌ به‌ شیوۀ شوسماهی‌ خوز نوشته‌ است‌. همچنین‌ نظر سزگین‌ (GAS, III / 211) دربارۀ یكی‌ بودن‌ بختیشوع‌ و ایشوع‌ / یشوع‌ بُخت‌ كه‌ تنها در بخش‌ چشم‌ پزشكی‌ الحاوی‌ رازی‌ از او یاد شده‌ است‌ (2 / 111، 146، 155، 202، 207)، درست‌ به‌ نظر نمی‌رسد. 
در منابع‌ به‌ ابوقریش‌ عیسی‌، پزشك‌ دربار مهدی‌ تا هارون‌، تشخیصهایی‌ حیرت‌انگیز (از جمله‌ تشخیص‌ پسر بودن‌ جنین‌ در نخستین‌ روزهای‌ بارداری‌) نسبت‌ داده‌اند؛ اما گویا وی‌ تنها از داروها سررشته‌ داشت‌ و از شناخت‌ بیماری‌ و درمان‌ آنها چیز چندانی‌ نمی‌دانست‌ و تنها با حمایت‌ خیزران‌ (مادر هادی‌ و هارون‌) به‌ كار خود ادامه‌ می‌داد (ابن‌ ابی‌ اصیبعه‌، 1 / 126، 149-153؛ قفطی‌، 101، 430-435؛ ابن‌عبری‌، همانجا؛ نیز لكلر، I / 121). 
ابوزكریا ماسویۀ خوزی‌ (دربارۀ این‌ نسبت‌، نک‍ : ابن‌ ابی‌ اصیبعه‌، 1/178؛ قفطی‌، 387) پزشك‌ نسطوری‌ ایرانی‌، از داروسازان‌ جندی‌شاپور و بعدها داروساز بیمارستان‌ هارون‌ و نیز چشم‌ پزشك‌ فضل‌ بن‌ ربیع‌ بود. وی‌ احتمالاً نخستین‌ پزشكی‌ بود كه‌ در دربار خلیفگان‌ عباسی‌ تنها به‌ یك‌ شاخۀ تخصصی‌ پزشكی‌ (چشم‌ پزشكی‌) اشتغال‌ داشت‌. دو فرزند وی‌ میخائیل‌ و یوحنا (مشهور به‌ ابن‌ ماسویه‌) نیز هر یك‌ پزشكانی‌ مشهور شدند. در مورد جایگاه‌ علمی‌ و چگونگی‌ آمدن‌ ماسویه‌ به‌ بغداد، دو روایت‌ متفاوت‌ وجود دارد (رهاوی‌، 167-169؛ ابن‌ابی‌اصیبعه‌، 1/171-175، 178؛ قفطی‌، 328-329، 383-384، 387). ماسرجویۀ جندی‌شاپوری‌ پزشك‌، چشم‌پزشك‌ و داروشناس‌ مشهور ایرانی‌ در اواخر سدۀ 2ق‌ می‌زیست‌. اگر یكی‌ بودن‌ او و ماسرجیس‌ را درست‌ پنداریم‌، باید عیسی‌ بن‌ ماسرجیس‌ و ابوزید چهاربخت‌ را دو فرزند وی‌ دانست‌ (ابن‌ ابی‌ اصیبعه‌، 1/163-164، 204؛ ابن‌ جلجل‌، 61؛ ابن‌ عبری‌، 192-193؛ قفطی‌، 325-326؛ بیهقی‌، ابراهیم‌، 425). شهرت‌ ماسرجویه‌ بیشتر در داروشناسی‌ و نیز چشم‌ پزشكی‌ است‌. وی‌ به‌ كاربرد روان‌پزشكی‌ در پزشكی‌ توجه‌ داشت‌، به‌ طور مثال‌ نگریستن‌ در رنگ‌ سبز را مفید می‌دانست‌ و معتقد بود كه‌ صدای‌ گوینده‌ و موسیقی‌ در تحت‌ تأثیر قرار دادن‌ شنونده‌ نقشی‌ مهم‌ دارد (جاحظ، الحیوان‌، 3/323، 4/192، نیز 3/275: دربارۀ طبعِ انواع‌ شیر، 4/221-222، 5/364: عوامل‌ دخیل‌ در خطرات‌ نیش‌ عقرب‌ و كیفیت‌ تأثیر آن‌).
جبرئیل‌ دوم‌ فرزند بختیشوع‌ از نظر جایگاه‌ اجتماعی‌ برجسته‌ترین‌ فرد خاندان‌ بختیشوع‌ بود. از 170 ق‌ / 786 م‌ با رفتن‌ پدرش‌ به‌ بغداد رئیس‌ بیمارستان‌ جندی‌شاپور شد. در 175 ق‌ / 791م‌ به‌ سفارش‌ پدر به‌ عنوان‌ پزشك‌ شخصی‌ جعفر بن‌ یحیی‌ بن‌ خالد برمكی‌ به‌ بغداد فراخوانده‌ شد. ظاهراً خاندان‌ بختیشوع‌ از این‌ سال‌ به‌ بعد ریاست‌ بیمارستان‌ جندی‌شاپور را رها كردند و شخصی‌ به‌ نام‌ دهشتك‌ با یاری‌ برادرزاده‌اش‌ میخائیل «بی‌آنكه‌ از سلطان‌ درهمی‌ دریافت‌ كنند، تنها برای‌ رضای‌ خدا بیمارستان‌ را اداره‌ می‌كردند» (ابن‌ابی‌اصیبعه‌، 1 / 174؛ قفطی‌، 383-384؛ البته‌ نام‌ این‌ دو در ضمن‌ روایتی‌ مشكوك‌ دربارۀ چگونگی‌ آمدن‌ خانوادۀ ماسویه‌ به‌ بغداد یاد شده‌ است‌). 
جبرئیل‌ پس‌ از مرگ‌ پدر، هم‌زمان‌ با خدمت‌ جعفر برمكی‌، به‌ خلیفه‌ نیز خدمت‌ كرد. بعدها در دربار هارون‌ به‌ مقامی‌ والا دست‌ یافت‌ و پس‌ از گذراندن‌ فراز و نشیبهای‌ بسیار سرانجام‌ در 213ق‌ / 828م‌ در اوج‌ قدرت‌ و اعتبار درگذشت‌. جبرئیل‌ بخشی‌ از ثروت‌ افسانه‌ای‌ و باور نكردنی‌ خود را ــ كه‌ گویند همه‌ را مدیون‌ حرفۀ خود بود ــ به‌ حمایت‌ از مترجمان‌ اختصاص‌ داد. وی‌ كاشف‌ استعداد شگرف‌ حنین‌ بن‌ اسحاق‌ در ترجمه‌ بود و با حمایت‌ وی‌ شماری‌ از آثار پزشكی‌ و منطقی‌ از یونانی‌ به‌ سریانی‌ (و نیز شاید برخی‌ از پهلوی‌ و سریانی‌ به‌ عربی‌) ترجمه‌ شد (ابن‌ ابی‌ اصیبعه‌، 1 / 127- 138؛ قفطی‌، 132-146؛ جهشیاری‌، 176، 225-227؛ ابن‌عبری‌، 226-227؛ حنین‌، رساله‌های‌ شم‍ 13، 17، 43، 108، 110). 
جبرئیل‌ اگر چه‌ از لحاظ قدرت‌، ثروت‌ و شهرت‌ از پدران‌ خود بسیار فراتر رفته‌ بود، اما از لحاظ حیثیت‌ و اعتبار شغلی‌ و اخلاق‌ پزشكی‌ هرگز به‌ پای‌ آنان‌ نرسید. این‌ معنی‌ را می‌توان‌ از استنادهای‌ اندك‌ رازی‌ به‌ وی‌ (تنها 8 بار) دریافت‌. سزگین‌ با استناد به‌ رازی‌ ( الحاوی‌، 10/243) كتاب‌ ورم‌ الخصی‌ را به‌ وی‌ نسبت‌ می‌دهد، اما در اینجا نیز منظور رازی‌ نظر جبرئیل‌ دراین‌ باره‌ بوده‌ است‌. بیرونی‌ در الصیدنه‌ بارها از نظرات‌ داروشناسی‌ به‌ نام «جبرئیل‌» یاد می‌كند كه‌ به‌ نظر می‌رسد همان‌ جبرئیل‌ بن‌ بختیشوع‌ باشد. از یكی‌ از استنادها چنین‌ برمی‌آید كه‌ وی‌ حاشیه‌ای‌ بر اثر داروشناسی‌ اوریباسیوس‌ یا بولس‌ نوشته‌ باشد ( الصیدنة، 143: فی‌ متن‌ كتاب‌ بولس‌ و اورباسیوس‌ و حواشی‌ جبریل‌)، اما چون‌ در اغلب‌ موارد نام‌ جبریل‌ در كنار بولس‌ یاد شده‌ (همان‌، 52، 70، 103، 132، 328، قس‌: 285: ارویباسیوس‌ و جبریل‌)، می‌توان‌ گفت‌ كه‌ او این‌ حواشی‌ را بر كتاب‌ بولس‌ نوشته‌ است‌. این‌ جبریل‌ هر كه‌ بوده‌، از نامهای‌ محلی‌ ایرانی‌ گیاهان‌ آگاهی‌ داشته‌ است‌ (برای‌ نمونه‌، نک‍ : همان‌، 41؛ دربارۀ اهمیت‌ احتمالی‌ مقالۀ فی‌ العین‌ منسوب‌ به‌ جبریل‌، نک‍ : ه‍ د، چشم‌ پزشكی‌).
سهل‌ مشهور به‌ ربن‌ طبری‌ (پدر پزشك‌ مشهور ایرانی‌ علی‌ ابن‌ ربن‌) از بزرگان‌ و دبیران‌ مرو بود كه‌ شغل‌ دیوانی‌ را كه‌ در خانوادۀ وی‌ موروثی‌ بود، رها كرد و برای‌ خدمت‌ به‌ خلق‌ به‌ پزشكی‌ پرداخت‌ و به‌ همین‌ سبب‌ به «ربن‌» یا «ربان‌» كه «سرور و معلم‌ ما» معنی‌ می‌دهد، مشهور شد (ابن‌ ربن‌، الدین‌ ... ، 98، 189، فردوس‌ ... ، 1). این‌ عنوان‌ در اغلب‌ آثار تاریخ‌ نگاران‌ مسلمان‌ به‌ شكلهای‌ مختلف‌ تصحیف‌ شده‌ است‌، به‌ طور مثال‌ ابن‌ ندیم‌ در حدود سال‌ 370ق‌ هنگام‌ نام‌ بردن‌ از علی‌، فرزند سهل‌، این‌ عنوان‌ را به‌ تأكید «ربل‌» (یا شاید زیل‌) آورده‌ است‌ (ص‌ 354، چ‌ فلوگل‌، 296). همچنین‌ نام‌ ربن‌ یا ربان‌ بسیاری‌ از محققان‌ قدیم‌ و جدید را بر آن‌ داشت‌ كه‌ این‌ پدر و پسر را یهودی‌ بدانند (مانند قفطی‌، 187؛ و تكرار نظر قفطی‌ توسط ابن‌ ابی‌ اصیبعه‌، 1/308-309)؛ در حالی‌ كه‌ علی‌ ابن‌ ربن‌ خود تأكید كرده‌ كه‌ نخست‌ پیرو آیین‌ مسیح‌ بوده‌، و بعدها با غور و تفكر در اندیشه‌های‌ اسلامی‌ و معانی‌ قرآنی‌ و نیز با راهنمایی‌ و ترغیب‌ خلیفه‌ متوكل‌ به‌ اسلام‌ گرویده‌ است‌ ( الدین‌، 98- 99: «و مازلت‌ و انا نصرانی‌ ... »، نیز 210) و پیداست‌ كه‌ پدرش‌ سهل‌ را نیز باید در شمار مسیحیان‌ دانست‌. ربن‌ طبری‌ نخستین‌ معلم‌ فرزند پرآوازه‌اش‌ علی‌ بود و این‌ پسر در فردوس‌ الحكمه‌ بسیاری‌ از دیدگاههای‌ پزشكی‌ و نسخه‌های‌ درمانی‌ پدر را نقل‌ كرده‌ است‌. در بسیاری‌ از این‌ نسخه‌ها طلسم‌، ورد و افسون‌ نیز به‌ كار رفته‌ است‌.
سهل‌ كوسَج‌ (كوسه‌) از پزشكان‌ مسیحی‌ مدرسۀ جندی‌ شاپور، از مردم‌ اهواز و پدر شاپور بن‌ سهل‌ بود. قفطی‌ (ص‌ 196؛ نیز لكلر، I / 111) اشتباهاً او را فرزند شاپور دانسته‌، و به‌ همین‌ سبب‌ او را سهل‌ بن‌ سابور ابن‌ سهل‌ نامیده‌ است‌، در صورتی‌ كه‌ در دیگر مآخذ دورۀ اسلامی‌ به‌ نام‌ پدر سهل‌ اشاره‌ای‌ نشده‌ است‌. به‌ گفتۀ ابن‌ ابی‌ اصیبعه‌ چون‌ سهل‌ ریشی‌ انبوه‌ داشت‌، به‌ شوخی‌ او را كوسه‌ (كم‌ ریش‌) لقب‌ داده‌ بودند. سهل‌ در زمان‌ محاصرۀ بغداد توسط سپاهیان‌ خراسان‌ (198ق‌)، پزشك‌ شخصی‌ هرثمة بن‌ اعین‌، یكی‌ از دو سردار مشهور مأمون‌ بود و احتمالاً پس‌ از ورود مأمون‌ به‌ بغداد در 204ق‌ به‌ خدمت‌ او درآمد و در 218ق‌ / 833م‌ چندماهی‌ پیش‌ از مرگ‌ مأمون‌ درگذشت‌. گفته‌اند كه‌ وی‌ به‌ لحاظ داشتن‌ لهجۀ خوزستانی‌ در سخن‌ گفتن‌ به‌ پای‌ كسانی‌ چون‌ زكریا طیفوری‌، ابن‌ ماسویه‌ و امثال‌ آنان‌ نمی‌رسید، اما در درمان‌ بیماریها كمتر از آنان‌ نبود. از میان‌ 3 فرزند سهل‌، شاپور به‌ شهرتی‌ كم‌مانند رسید (قفطی‌، 196-197؛ ابن‌ ابی‌ اصیبعه‌، 1 / 160؛ نیز لكلر، I / 111-112). 
سلمویه‌ فرزند بنان‌ از سریانی‌ زبانان‌ جندی‌ شاپور و از منتقدان‌ برجستۀ ابن‌ماسویه‌ بود. معتصم‌ پس‌ از رسیدن‌ به‌ خلافت‌ در 218ق‌ بی‌درنگ‌ او را كه‌ ازجمله‌ پزشكان‌ دربار بود، به‌ عنوان‌ پزشك‌ شخصی‌ خود برگزید و همواره‌ او را بزرگ‌ می‌داشت‌. سلمویه‌ در 225ق‌/840م‌ درگذشت‌ و معتصم‌ نیز تنها 20 ماه‌ پس‌ از وی‌ دوام‌ آورد؛ زیرا به‌ گفتۀ حنین‌ به‌ اسحاق‌، ابن‌ ماسویه‌ از شیوه‌ای‌ كه‌ سلمویه‌ برای‌ حفظ تندرستی‌ معتصم‌ در پیش‌ گرفته‌ بود، پیروی‌ نكرد. حنین‌ در رسالة الى‌ علی‌ بن‌ یحیى (رسالۀ شم‍ 5) هوش‌، دقت‌ و توانایی‌ علمی‌ او را ستوده‌، و اسحاق‌ ابن‌ حنین‌، به‌ نقل‌ از پدر، سلمویه‌ را داناترین‌ مردم‌ روزگار خود به‌ حرفۀ پزشكی‌ برشمرده‌ است‌ (نک‍ : جاحظ، الحیوان‌، 1/54، 246، 4/123-124: نظر سلمویه‌، ابن‌ ماسویه‌ و بختیشوع‌ بن‌ جبرئیل‌ دربارۀ كیفیت‌ تأثیر پادزهر بر نیش‌ مار و 5/364: نظر این‌ 3 دربارۀ تأثیر مالیدن‌ مگس‌ بر جای‌ زنبور گزیدگی‌!؛ نیز ابن‌ قتیبه‌، عیون‌، 2/103؛ ابن‌ندیم‌، همانجا؛ قفطی‌، 207- 208؛ ابن‌ابی‌اصیبعه‌، 1/164-169؛ ابن‌ عبری‌، 243-244؛ نیز لكلر، I/118، مایرهوف‌، «پرتوی‌ نو ... »، 718؛ سارتن‌، I/547, 573-574). گویا آثار وی‌ همگی‌ دربارۀ داروشناسی‌ و داروسازی‌ بوده‌اند. رازی‌ دوبار در بخش‌ درمانی‌، و 13 بار در بخش‌ داروشناسی‌ الحاوی‌ از وی‌ یاد كرده‌ است‌ (مثلاً 9/27، 19/326، 20/441، 21/602). برخی‌ داروهای‌ مركب‌ نیز به‌ نام‌ سلمویه‌ مشهور شد (ابن‌ سرابیون‌، گ‌ 132 ب‌، گ‌ 157 ب‌؛ قس‌: ابن‌سینا، 3/349، 368، 395، كه‌ یقیناً به‌ واسطۀ ابن‌ سرابیون‌ از سلمویه‌ نقل‌ كرده‌ است‌). همچنین‌ حنین‌ به‌ سفارش‌ سلمویه‌ 13 اثر جالینوس‌ و احتمالاً چند اثر یونانی‌ دیگر را به‌ سریانی‌ درآورد (حنین‌، رساله‌های‌ شم‍ 5، 6، 20، 41، 45، 49، 53، 62، 74، 91، 99، 100، 122). 
عیسی‌ بن‌ حكم‌ دمشقی‌ مشهور به‌ مسیح‌، پزشكی‌ برجسته‌ بود كه‌ به‌ گفتۀ یوسف‌ بن‌ ابراهیم‌ در 225ق‌ در دمشق‌ می‌زیست‌. پدر بزرگ‌ و پدر وی‌ نیز پزشك‌ بودند. مسیح‌ كناشی‌ نوشت‌ كه‌ شهرت‌ بسیار یافت‌ (ابن‌ ندیم‌، 355؛ ابن‌ ابی‌ اصیبعه‌، 1 / 119-121؛ قفطی‌، 178-180، 249- 250). رازی‌ دست‌ كم‌ 108 بار در الحاوی‌ به‌ مسیح‌، و بارها به‌ صراحت‌ از كناش‌ مشهور وی‌ یاد كرده‌ است‌ (مثلاً 2 / 27، 48، 85، 112، 151، 19 / 52، 20 / 553). ابن‌سمجون‌ در بخشهای‌ باقی‌ ماندۀ جامع‌ الادویة المفردة بیش‌ از 370 بار از وی‌ نام‌ برده‌، و در یكی‌ از این‌ استنادها گفته‌ است‌: مسیح‌ بن‌ حكم‌ نخستین‌ كسی‌ است‌ كه‌ به‌ كاربرد ابریشم‌ به‌ صورت‌ سوخته‌ اشاره‌ كرده‌، و آن‌ را در «دواء المسك‌» به‌ كار برده‌ است‌ و بسیاری‌ از پزشكان‌ بعدی‌ از وی‌ پیروی‌ كرده‌اند (1 / 173-174؛ ابن‌ بیطار، 1 / 7؛ ابن‌ سینا، 3 / 326، سطر 10، كه‌ حریر سوخته‌ را در دواء المسك‌ به‌ كار برده‌ است‌). ابن‌ سمجون‌ هرگز واژۀ كناش‌ را به‌ كار نبرده‌، و مقصود وی‌ از الجامع‌ مسیح‌ (1 / 183، 217، 233) همان‌ كناش‌ اوست‌. ابن‌ بیطار نیز 117 بار (ظاهراً بیشتر به‌ واسطۀ ابن‌ سمجون‌) به‌ دیدگاههای‌ وی‌ اشاره‌ كرده‌ است‌. این‌ استنادهای‌ پرشمار نشانۀ آن‌ است‌ كه‌ بخش‌ داروشناسی‌ كناش‌ مسیح‌، برخلاف‌ دیگر كناشها، بسیار مفصل‌ بوده‌ است‌. 
خانوادۀ طیفوری‌ یكی‌ دیگر از خانواده‌های‌ پزشكان‌ ایرانی‌ نژاد دربار عباسی‌ بود؛ اما آنان‌ از نظر خاستگاه‌، اعتبار علمی‌ و جایگاه‌ هرگز با دیگر خاندانهای‌ دانشور ایرانی‌ قابل‌ مقایسه‌ نبودند. سرآمد آنان‌ عبدالله‌، در یكی‌ از روستاهای‌ كَسْكَر زاده‌ شد. نام‌ عبدالله‌ احتمالاً ترجمۀ نامی‌ سریانی‌ بوده‌ است‌، زیرا تردیدی‌ نیست‌ كه‌ طیفوری‌ و فرزندانش‌ همگی‌ مسیحی‌ بوده‌اند. گذشته‌ از این‌، شهر كسكر نیز یكی‌ از مراكز كهن‌ سریانی‌ زبانان‌ ایران‌ بوده‌ است‌. عبدالله‌ از آنجا كه‌ نخست‌ پزشك‌ شخصی‌ طیفور برادر یا یكی‌ از موالی‌ خیزران‌ (مادر هادی‌ و هارون‌) بود، طیفوری‌ لقب‌ گرفت‌. وی‌ احتمالاً از اواخر حكومت‌ مهدی‌ (پیش‌ از 170ق‌) در زمرۀ پزشكان‌ درباری‌، و در ردیف‌ ابوقریش‌ عیسی‌ و داوود بن‌ سرابیون‌ قرار گرفت‌ و هنگام‌ مرگ‌ هادی‌ بر بالین‌ او حضور داشت‌ (ابن‌ ابی‌ اصیبعه‌، 1 / 153-156؛ قفطی‌، 218-219؛ لكلر، I / 119). فرزندش‌ زكریا ــ كه‌ همچون‌ وی‌ طیفوری‌ لقب‌ داشت‌ ــ هنگام‌ لشكركشی‌ افشین‌ برابر بابك‌ (220ق‌ / 835م‌)، سرپزشك‌ اردوگاه‌ بود و به‌ فرمان‌ او، به‌ شیوه‌ای‌ جالب‌ مدعیان‌ داروشناسی‌ را آزمود و برای‌ آنان‌ كه‌ از آزمون‌ سربلند بیرون‌ آمدند، جواز كار صادر كرد (ابن‌ابی‌اصیبعه‌، 1 / 157؛ قفطی‌، 187-189؛ ابن‌ عبری‌، 244؛ لكلر، I / 119-120). 
اسرائیل‌ فرزند زكریا نیز از پزشكان‌ مشهور روزگار خود بود. وی‌ در اواخر روزگار متوكل‌، پزشك‌ شخصی‌ وی‌، و سپس‌ پزشك‌ شخصی‌ فتح‌ بن‌ خاقان‌ بود. به‌ احتمال‌ قوی‌ منظور طبری‌ و ابن‌ اثیر از ابن‌ طیفوری‌ كه‌ به‌ روایتی‌ در جریان‌ مرگ‌ منتصر در 248ق‌ مقصر قلمداد شده‌ بود، همین‌ اسرائیل‌ بن‌ زكریا بوده‌ است‌ (طبری‌، 9 / 252؛ ابن‌ اثیر، الكامل‌، 7 / 114). به‌ گفتۀ ابن‌ ندیم‌، حنین‌ به‌ سفارش‌ طیفوری‌ [دوم‌] چند اثر پزشكی‌ را از [یونانی‌ به‌ سریانی‌] ترجمه‌ كرد (ص‌ 355). اما از آثاری‌ كه‌ این‌ خاندان‌ احتمالاً از خود برجای‌ گذارده‌اند، حتى‌ نامی‌ نیز به‌ روزگار ما نرسیده‌ است‌ و دانشمندانی‌ چون‌ رازی‌، ابن‌ سمجون‌ و ابن‌ بیطار، به‌ رغم‌ بهره‌گیری‌ از منابع‌ مختلف‌ هرگز از پزشكان‌ این‌ خاندان‌ یاد نكرده‌اند و این‌ مسئله‌ نیز می‌تواند نشان‌ از جایگاه‌ علمی‌ پایین‌ این‌ خاندان‌ داشته‌ باشد. 
عیسی‌ بن‌ ماسه‌ (مشهور به‌ ابن‌ ماسه‌)، پزشك‌ و داروشناس‌ برجسته‌ای‌ بود كه‌ دربارۀ وی‌ آگاهی‌ اندكی‌ در دست‌ است‌ (نک‍ : ابن‌ ندیم‌، 354؛ قفطی‌، 246؛ ابن‌ ابی‌ اصیبعه‌، 1/184). ابوالفرج‌ عبدالله‌ بن‌ طیب‌ نكات‌ مهم‌ كتاب‌ الجماع‌ وی‌ را گلچین‌ كرده‌ ( ثمرة كلام‌ لعیسی‌ بن‌ ماسه‌ فی‌ الجماع‌ و مایتعلق‌ به‌) كه‌ هر دو در دست‌ است‌. آثار وی‌ دربارۀ گرمابه‌ و فصد و حجامت‌ نیز به‌ دست‌ ما رسیده‌ است‌. ابن‌ ابی‌ اصیبعه‌ نیز از كتاب‌ من‌ لایحضره‌ طبیب‌، و كتاب‌ الرؤیا (دربارۀ علل‌ ناباروری‌ زنان‌!) یاد می‌كند. شگفت‌ آنكه‌ موضوع‌ همۀ استنادهای‌ پرشمار پزشكانی‌ چون‌ رازی‌، ابن‌ سمجون‌، بیرونی‌ و ابن‌بیطار به‌ ابن‌ ماسه‌، خواص‌ داروهاست‌، در حالی‌ كه‌ هیچ‌ یك‌ از آثار یاد شده‌ به‌ داروشناسی‌ مربوط نمی‌شود. ابن‌ سمجون‌ كه‌ بیش‌ از 400 بار از وی‌ نام‌ برده‌ است‌، غالباً وی‌ را «عیسی‌ بن‌ ماسۀ بصری‌» یا فقط بصری‌ می‌نامد (مثلاً 1/55، 88). ابن‌بیطار كه‌ دست‌ كم‌ 74 بار به‌ وی‌ استناد كرده‌، ذیل‌ حرمل‌ (اسفند) به‌ نقل‌ از وی‌ گفته‌ است‌: «هنگامی‌ كه‌ در بیمارستان‌ مرو بودیم‌ از آن‌ برای‌... بهره‌ می‌بردم‌» (2/15؛ قس‌: ابن‌سمجون‌، 1/111، كه‌ هنگام‌ نقل‌ همین‌ سخنان‌، عبارت‌ كلیدی «فی‌ بیمارستان‌ مرو» را نیاورده‌ است‌). وی‌ ذیل‌ سلخ‌ الحیۀ، كشنج‌، مرمر و ورس‌ نیز او را ابن‌ ماسۀ بصری‌ می‌نامد (3/28، 4/71، 153، 191). رازی‌ نیز كه‌ در الحاوی‌ 108 بار از او یاد كرده‌، ذیل‌ قثاء سخنش‌ را چنین‌ آورده‌ است‌: « ما خیار را برای‌ درمان‌ سردرد مشهور به‌ بیضه‌ به‌ كار می‌بردیم‌» (21/293). از طرفی‌ رهاوی‌ بارها در ادب‌ الطبیب‌ حكایاتی‌ دربارۀ پزشكان‌ دربار مأمون‌ از وی‌ نقل‌ می‌كند (برای‌ نمونه‌، نک‍ : ه‍ د، ابن‌ ماسویه‌). برپایۀ این‌ نشانه‌های‌ اندك‌ می‌توان‌ گفت‌ كه‌ ابن‌ ماسه‌ احتمالاً از مردم‌ بصره‌ بوده‌ است‌ و در روزگاری‌ كه‌ مأمون‌ در مرو اقامت‌ داشته‌ (پیش‌ از 204ق‌)، در بیمارستان‌ این‌ شهر كار می‌كرده‌، و سپس‌ همراه‌ وی‌ به‌ بغداد آمده‌ است‌. 
یوحنا فرزند ماسویۀ داروساز مشهور به‌ ابن‌ ماسویه‌، یكی‌ از پرآوازه‌ترین‌ پزشكان‌ مدرسۀ جندی‌ شاپور در دورۀ اسلامی‌ بود. وی‌ در 243ق‌/857م‌ درگذشت‌ و اگر روایت‌ لئون‌ افریقی‌ دربارۀ مرگ‌ ابن‌ ماسویه‌ در 80 سالگی‌ (قمری‌ یا شمسی‌؟) را درست‌ پنداریم‌، تولد وی‌ باید در حدود سالهای‌ 160-163ق‌ باشد. ابن‌ ماسویه‌ احتمالاً از روزگار هارون‌ تا آخرین‌ سالهای‌ خلافت‌ متوكل‌ همواره‌ از پزشكان‌ برجستۀ دربار بود. وی‌ با بیشتر پزشكان‌ برجستۀ معاصر خود، همچون‌ جبرئیل‌ بن‌ بختیشوع‌، سلمویه‌ و خانوادۀ طیفوری‌ اختلاف‌ داشت‌ و حتى‌ حنین‌ بن‌ اسحاق‌ را كه‌ در نوجوانی‌ شاگرد وی‌ بود، از خود راند، اما بعدها با وی‌ از در دوستی‌ درآمد (ابن‌ندیم‌، 354، چ‌ فلوگل‌، 295-296؛ رهاوی‌، 167-169؛ ابن‌جلجل‌، 65-66؛ ابن‌ابی‌اصیبعه‌، 1/171-183؛ قفطی‌، 328-329، 380-391؛ ابن‌ عبری‌، 227- 228؛ نیز ابن‌قتیبه‌، تأویل‌ ... ، 216: فایدۀ خرچنگ‌ برای‌ مارگزیده‌؛ ذهبی‌، 10/652؛ نیز ابن جوزی‌، 11/173: ستایش‌ از مقام‌ علمی‌ وی‌؛ ابن‌اثیر، الكامل‌، 6/431؛ نیز ابن‌ عدیم‌، 10/4694: حضور بر بستر مرگ‌ مأمون‌؛ ابن‌ابی‌یعلی‌، 1/11-12؛ نیز ابونعیم‌، 9/210؛ ذهبی‌، 11/271: حضور بر بالین‌ احمد بن‌ حنبل‌ به‌ هنگام‌ مرگ‌ او در 241ق‌؛ برای‌ آگاهی‌ از نظریات‌ پژوهشگران‌ دربارۀ اهمیت‌ آثار وی‌، نک‍ : ووستنفلد، 23؛ لكلر، I/105-111؛ براون‌، 37؛ مایرهوف‌، «پرتوی‌ نو»، 717؛ سارتن‌، I/547, 574؛ گراف‌، II/113-114؛ اولمان‌، «پزشكی‌ در اسلام‌»، 112-115). البته‌ نباید او را با یك‌ یا شاید دو پزشك‌ دیگر، مشهور به‌ ماسویه‌ یا ابن‌ ماسویه‌ اشتباه‌ كرد (لكلر، I/504-507). همچنین‌ در نسخ‌ چاپی‌ بلدان‌ یاقوت‌ (ذیل‌ جرمیهن‌) نام «یحیی‌ بن‌ ماسویه‌» در شمار راویان‌ آمده‌، اما این‌ نام‌ تصحیف‌ یحیی‌ بن‌ ساسویه‌ است‌ كه‌ در كتب‌ رجالی‌ بارها از وی‌ یاد شده‌ است‌ (مثلاً سمعانی‌، 2/47؛ ابن‌ اثیر، اللباب‌، 1/273).
آثار ابن‌ ماسویه‌ در كنار آثار جالینوس‌ و دیوسكوریدس‌ از مهم‌ترین‌ مآخذ رازی‌ به‌ شمار می‌روند. رازی‌ تنها در الحاوی‌ نزدیك‌ به‌ هزاربار به‌ آثار مختلف‌ ابن‌ ماسویه‌ استناد كرده‌ كه‌ از این‌ لحاظ در میان‌ پزشكان‌ دورۀ اسلامی‌ بی‌مانند است‌. اعتماد این‌ پزشك‌ نامدار به‌ آثار ابن‌ ماسویه‌ خود دلیلی‌ محكم‌ بر چیره‌دستی‌ این‌ پزشك‌ تواند بود. ابن‌ ماسویه‌ در بسیاری‌ از شاخه‌های‌ علوم‌ پزشكی‌ آثار مهمی‌ نوشت‌ كه‌ برخی‌ از آنها نخستین‌ اثر تألیف‌ شده‌ در آن‌ شاخه‌ به‌ شمار می‌روند (دربارۀ برخی‌ از آنها، نک‍ : ه‍ د، چشم‌پزشكی‌، داروشناسی‌ و داروسازی‌، اِبدال‌ الادویة ... و تشریح‌). وی‌ در مورد بسیاری‌ از بیماریهای‌ مشهور، به‌ ویژه‌ بیماریهای‌ عصبی‌ و روانی‌ همچون‌ مالیخولیا، سَدَر و دوار، جذام‌ و... تك‌نگاریهای‌ داشته‌ است‌ كه‌ متأسفانه‌ بسیاری‌ از آنها از میان‌ رفته‌اند و تنها به‌ واسطۀ استنادهای‌ ارزشمند رازی‌ در الحاوی‌ می‌توان‌ به‌ بخشهایی‌ از آن‌ دسترسی‌ داشت‌ (مثلاً نک‍ : 1/57-60: السدر و الدوار، نیز 11/229: كتاب‌ فی‌ وَجَع‌ المفاصل‌؛ برای‌ اهمیت‌ تك‌نگاریهای‌ وی‌ دربارۀ بیماریهای‌ روانی‌، نک‍ : ه‍ د، 11/426-427). كتاب‌ النوادر الطبیة یا الفصول‌ الحكمیة و النوادر الطبیة مشتمل‌ بر 132 اندرز طبی‌، فلسفی‌ و اخلاقی‌ كه‌ به‌ تقلید از كتاب‌ فصول‌ بقراط و خطاب‌ به‌ حنین‌ بن‌ اسحاق‌ (به‌ قصد پوزش‌ خواهی‌) نوشته‌ شده‌ است‌ (ابن‌ ماسویه‌، 1-3). كنستانتین‌ آفریكانوس‌ (د 1087م‌)، منتحل‌ مشهور آن‌ را به‌ لاتینی‌ ترجمه‌ كرده‌ كه‌ معمولاً با عنوان «فصول‌ یوحنای‌ دمشقی‌» منتشر شده‌ است‌. كتاب‌ الحمیات‌ ابن‌ماسویه‌ احتمالاً كهن‌ترین‌ تك‌نگاری‌ دورۀ اسلامی‌ دربارۀ تبهاست‌ كه‌ به‌ دست‌ ما رسیده‌؛ رازی‌ بارها در الحاوی‌ بدان‌ استناد كرده‌ (مثلاً 3/90-91، 6/202، 7/151، 14/ 32، 16/68)، و پتروس‌ اسپانیایی‌ آن‌ را به‌ لاتینی‌ تفسیر كرده‌ است. پژوهشهای‌ ابن‌ ماسویه‌ در زمینۀ جنین‌شناسی‌ نیز قابل‌ توجه‌ است‌ (نک‍ : وایسر، «جنین‌ شناسی‌...»، 22-29، «رسالۀ یوحنا ... »، 114-131). از میان‌ آثار مهم‌ وی‌ ــ كه‌ امروزه‌ در دست‌ نیستند ــ می‌توان‌ به‌ محنۀ الاطباء، از كهن‌ترین‌ آثار دورۀ اسلامی‌ دربارۀ آزمایش‌ پزشكان‌ (برای‌ نقل‌ قولهایی‌ از آن‌، نک‍ : رازی‌، همان‌، 17/ 38- 39، 19/86؛ ابن‌ سمجون‌، 1/135، 3/74: محنة الطبیب‌) و جامع‌ الطب‌ مما اجتمع‌ علیه‌ اطباء فارس‌ و الروم‌ یا به‌ اختصار الجامع‌ (رازی‌، همان‌، مثلاً 5/175، 6/255، 7/1، 8/68، 12/140؛ نیز بیرونی‌، الصیدنة، 454) اشاره‌ كرد. 

صفحه 1 از9

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: