صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادبیات عرب / تسمیه /

فهرست مطالب

از آنجا که دربارۀ هریک از عناصر تشکیل‌دهندۀ اسم مقاله‌ای در دبا موجود است، ما به ساخت عمومی زنجیره‌های نامی و پیوند میان آنها می‌پردازیم.

نام نخست

در آغاز اسلام، نام‌گذاری را اساساً حق پدر می‌دانستند و به آیۀ اُدْعُوهُمْ لِاٰبائِهِمْ (احزاب، 33/ 5) و نیز بر اینکه حضرت پیامبر(ص) خود نام فرزندش ابراهیم را برگزید، استناد می‌کردند (ابن قیم، 115). شایسته‌ترین زمان نام‌گذاری نیز ــ بنـا بـه پسندیده‌ترین شیوه‌هـا ــ روز تولد، یا روز سوم و یا روز هفتم بوده است. روز هفتم، بهترین روز برای گوسفندکشان، و بریدن موی نوزاد و در خاک پنهان کردن آن به‌شمار می‌رفته است (همو، 93-94).
در این زمان، به سبب دگرگونی بنیادین دین و جامعه، می‌توان گفت که مسئلۀ نام با نوعی بحران مواجه شده بود: نامهای جاهلی با رنگ و بوی بیابان و خشونتهای آن و به‌ویژه با بار دینی غیر اسلامی و نام خدایان و بتهای جاهلی، همچنان باقی بودند و صاحبان آنها ناچار بودند در ساخت نام خود تغییر اساسی دهند (عبدالعزی   عبدالله)؛ مداخلۀ مکرر حضرت پیامبر(ص) در تغییر نامها و یا اختیار نام برای نوزادان، زاییدۀ همین دغدغه می‌تواند بود. بعید نیست که آیۀ وَلاتَنابَزُوا بِالْاَلْقاب (حجرات/ 49/ 11) بازتابی از همین دغدغۀ اجتماعی باشد. همۀ دانشمندان اسلامی که به این موضوع پرداخته‌اند، در همین محدودۀ زمانی، ناچار شده‌اند پس از اشاره به نام‌گذاریهای حضرت پیامبر(ص) به شرح نامهای پسندیده، مکروه و تحریم شده نیز اشاره کنند.
ابن قیم جوزیه نامها را چنین بخش‌بندی کرده است:

1. نامهای شایسته

بهترین نامها، عبدالله و عبدالرحمان (به تأیید یک حدیث) است، سپس نام پیامبران، آنگاه نامهای عامی چون حارث و همّام. 

2. نامهای حرام

هر نامی که از عبد و کلمه‌ای غیر از نام خدا ترکیب شود (عبدالحجر، عبدعلی و...، وی برای نامهایی چون عبدالمطلب، عبدالدار، عبدشمس و... توجیهاتی عرضه می‌کند)؛ نامهایی که از شدت تفخیم به درجۀ خدایی می‌رسند (مانند ملک الملوک، شاهنشاه و...)؛ نامهایی که ویژۀ خداوند است، نامهای قرآن و سوره‌های قرآنی.

3. نامهای مکروه

نام شیاطین (خَنزَب، اجدع و...)، نام فرعونها و جباران (فرعون، قارون و...)، نام فرشتگان (جبرائیل، اسرافیل و... به تأیید حدیث)، نام و کنیۀ حضرت پیامبر(ص) (بنابر یک حدیث ضعیف)، نامهایی که معانی خشن و جان‌گزا دارند (حرب، مرّه، کلب و...)، و نیز برخی نامهایی که معنای خوشی و نیک‌بختی دارند (یسار، بَرَکه و...). بنابر یک حدیث، حضرت پیامبر(ص) چنین نامهایی را نمی‌پسندیده، و بنابر حدیثی دیگر، ایشان در برابر آنها سکوت کرده است. سبب این ناپسندی، به حوزۀ تفأل که بی‌تردید مهم‌ترین زمینۀ نام‌گذاری است، می‌پیوندد: از این نامها پرهیز باید کرد تا مبادا عکس آنها رخ ندهد. ابن قیم در فصلی که به نامهای خشن اختصاص داده، باز به موضوع تفأل می‌پردازد و می‌کوشد نشان دهد که معانی نامها، بر زندگی مادی افراد، تأثیر جادویی داشته است (ص 93-110). مثلاً عمر، از نام جمهرة بن شهاب، وابسته به قبیلۀ حُرقه، ساکن حرّة النار دریافت که خانمان او در حال سوختن است (همو، 106، که این روایت را از الموطأ مالک، 2/ 973 گرفته و شبیه آن را از قول شعبی نقل کرده است). 
اما می‌دانیم که با گذشت زمان، هیچ‌یک از توصیه‌های محدثان بزرگی که در آثار نویسندگان متأخر چون ابن قیم، ابن جوزی، قلقشندی و... آمده، مراعات نشده است. حتى برخی از نامهایی که حرام می‌خوانند (چون عبدعلی، عبدحسین) در میان مسلمانان غیر عرب رواج یافت؛ نامهایی که معنای خشن داشتند، در میان عربها باقی ماند، و بسیاری از اعراب مسیحی نام پیامبران را برگزیدند (مثلاً نک‍ : شیمل، 25-30).
فراوانی نامهای پرخشونت در عصر جاهلی و تداوم آنها در عصر اسلام که شامل نام درندگان نیز می‌شد، در سدۀ 4ق، ابن ‌درید را به دفاع در برابر دشمنان عرب وا داشت. وی در الاشتقاق خود، کوشید هم برای نامهای عربی، معنی و مفهومی بیابد و همه را شرح دهد و هم نظریه‌ای را که دیگر رواج همگانی داشت، به‌کار نگیرد. او نخست به خلیل ‌بن احمد می‌تازد که روایتی دربارۀ ابوالْدُقَیش نقل کرده است. بنابر این روایت، هنگامی که از این مرد معنی نامش را می‌پرسند، پاسخ می‌دهد که: «اینها نامهایی هستند که می‌شنویم و معنایش را نمی‌دانیم» (نک‍ : ص 3). نادانی این مرد که بر بی‌اطلاعی خلیل نیز دلالت دارد، گویی چگونگی انگیزه‌های ابن درید را در تألیف الاشتقاق به نمایش درآورده است. وی علاوه بر توضیح معناشناختی نامها، زشتی و خشونت نامهای عربی را بر پایۀ این روایت استوار می‌کند که «ما نام فرزندانمان را برای دشمنان برمی‌گزینیم و نام بردگان را برای خودمان». این سخن بدان معنا ست که دشمنان باید از نامهایی چون غلاب، ظالم، مقاتل... یا اسد، لیث و ذئب (گرگ)، و یا طلحه، قتاده (انواع درخت سخت) و حجر و صخر (اجسام سخت)... بترسند، حال آنکه نام بردگان که در خدمت اربابان به کار مشغول‌اند، باید دل‌نشین و لطیف باشد (ص 5).
اما ابن درید نمی‌تواند در حد این نظریۀ محدود متوقف گردد و ناچار توضیح می‌دهد که چگونه نامهای عربی، برحسب اوضاع طبیعی، اجتماعی، روحی، و یا برحسب باورها، سنتها، خرافات و دهها حالت دیگر پدید می‌آیند. روایت محوری او، حکایت مردی است که از خانه بیرون می‌آید و نام نخستین موجودی را که به چشمش می‌آید (روباه، مار، بزمجه، چارپا، پرنده و به‌خصوص کلاغ...) بر فرزند نوزادش می‌نهد (ص 6). بدین ‌سان ملاحظه می‌شود که در قرنهای نخست اسلامی، موقعیت ما نسبت به نامهای عربی، همان است که حدود هزار سال پیش از آن، با نامهای ثمودی داشتیم (شیمل، 14, 51-55).


 

خانم سوبله (ص 91 بب‍ ، 123 بب‍‌ ) می‌کوشد برای نام‌گذاری عربی، نظریۀ یگانه‌ای برقرار سازد. نویسندگان کهن هیچ‌کدام نتوانسته‌اند نظریۀ جامعی عرضه کنند، با این‌همه، پیداست که دغدغۀ این کار را داشته‌اند. ابن جنی (د 392ق) در سدۀ 4ق می‌کوشد به یاری ساخت ظاهری و صرفی نامها آنها را نظام‌مند سازد. گفتارهای او را در کتاب المبهج، می‌توان در این طرح پیاده کرد: وی سپس آنچه را دربارۀ «عین» و «معنی» گفته بود، به نحوی تکرار می‌کند و سرانجام کار را به تقسیم جدیدی می‌کشاند: 

1. اسمهای مفرد

2. اسمهای ترکیبی که خود شامل

الف ـ اضافی غیر کنیه (ذوالنون، عبدالله)، اسم کنیه (ابوزید، ام‌العلاء)، ب ـ مرکب (حضرموت، سیبویه)، ج ـ جمله (تأبط شرّاً) (ص 13-22).
خاستگاهها و انگیزه‌هایی که به‌گزینش نام نخست می‌انجامید، بی‌شمار است و ما به برخی از آنها اشاره کرده‌ایم و این موضوع غالباً توجه نویسندگان کهن و معاصر را جلب کرده است (مثلاً نک‍ : سوبله، 27 بب‍ ، 130 بب‍ ؛ نیز نک‍ : مراد، 1/ 48-132، که کوشیده است پژوهش جامعی دربارۀ عراق تدارک ببیند، سپس همین شیوه را دربارۀ چند کشور مسلمان دیگر به کار بسته است. توجه او بیشتر به زمان معاصر است).
شاید بتوان انگیزه‌های اصلی را بدین‌گونه فهرست کرد:

1. بی‌انگیزه

ممکن است در شرایط خاص، بدون هیچ زمینۀ عاطفی، نامی که معنایش مورد توجه نیست، به کودکی داده شود.

2. دینی

نامهای دینی که نوعی سعادت و برکت را برای فرد تضمین می‌کند، از دوران تحول جامعه به جامعه‌ای اسلامی سخت رواج یافت و سپس به صورت عادت همگانی درآمد؛ چنان‌که از سدۀ 2ق به بعد، نامهای عربی با بار دینی حتى بر برخی زردشتیان ایران نیز اطلاق گردید. این نامها، همین که مذاهب اسلامی شکل گرفت، می‌توانستند علاوه بر اسلام، گاه مذهب فرد و خانوادۀ او را نیز تعیین کنند. بهترین نامهای دینی، بنا به حدیث نبوی، نامهای «معبّد» (عبد + یکی از نامهای خدا) است (نک‍ : همو، 1/ 50، 52-55، 68)؛ پس از آن، چنین ترتیبی می‌توان تصور کرد: نام پیامبران و قدیسان ازجمله نامهای پیامبر(ص) (محمد، احمد، مصطفى و...)، صفات پیامبر (عادل، محمود و نیز رسول که متأخر است، نیز نامهای دوگانه چون محمدحسن، محمدعلی متأخرند)، نام زنان وابسته به حضرت پیامبر(ص) (شیمل، 42-49)، نامهای مرکب با... الدین که از سدۀ 3ق رواج یافتند. نامهایی که از عبد و نامی غیر از خداوند ترکیب یافته‌اند (عبدالنور، عبدالحسین و...) و نیز حروف مقطعۀ قرآن (طه، یس و...) متأخرند (همو، 25-41).

3. مناسبت

مناسبتهایی که در آنها نامی برگزیده می‌شود، غیرقابل شمارش است؛ بیشتر آنها را مناسبات زمانی تشکیل می‌دهند، چون زادروز پیامبر و امامان و قدیسان، ماهها و هفته‌ها و روزها و نام آنها، عیدها، سفر و به‌خصوص سفر حج.

4. انگیزه‌های شخصی و خانوادگی

نام یکی از نیاکان، نام برادری که فوت کرده، نامی که بی‌مهری پدر را نشان می‌دهد (عائد، غائب و مظلوم، منشی)، نمایش دیری یا سختی زایمان مادر (امل، صابر، قسمه)، دختران متعددی که نام ختام، کافی و... می‌گیرند، رنگ یا وضعیت ظاهر نوزاد، توجه خانواده به یک پدیدۀ خاص (حیوان، گیاه، اجرام آسمانی و...).

5. تفأل

بیشتر نامها، در همۀ زمینه‌ها، از نوعی تفأل به خیر تهی نیستند. آرزوی خانواده برای آیندۀ فرزند در نام او جلوه‌گر می‌شود. تفأل به خیر که در چندین حدیث نیز پدیدار است (نک‍ : پیش‌تر)، گاه مسیر معکوس می‌پیماید و خانواده از بیم چشم‌زخم، نام متضاد آنچه را آرزو دارد، بر فرزند می‌نهد (مثلاً نک‍ : شیمل، 14-23، «تولد در روز جمعه و نام‌گذاری کودک»؛ صفار، 195-208).

6. پیشه

پیشۀ پدر یا یکی از نیاکان نام فرزند می‌شود (برای نمونه، نک‍ : مصری، 188).

7. همسازی

نام فرزندی با نام برادر، هم‌وزن، هم‌قافیه و یا هم‌ریشه می‌شود. 

8. همسانی تاریخی ـ مذهبی

بسیار اتفاق می‌افتاد که حوزۀ تاریخی ـ مذهبی نام پدر، نام فرزند را مسلم می‌ساخت. از این قبیل است حوزه‌های اسحاق ـ ابراهیم، یعقوب ـ یوسف، علی ـ حسن ـ حسین و...
نام اشیای گرانبها چون جوهر و یاقوت و کافور، با ظهور ممالیک رواج یافت، اما موالی از آغاز ــ غالباً به توصیه یا نظر اربابان ــ نامی عربی برمی‌گزیدند که شاید هیچ ‌بارِ تاریخی و عاطفی نداشت. دشواری تلفظ نام ایرانی ایشان، عربها را به برگزیدن نامی عربی وا می‌داشت که در درجۀ اول، آسانی آن مورد توجه بود. از همین‌جا ست که نامهایی چون سهل و یسار میان موالی رواج داشت.
در سده‌های 2-3ق چند مورد ویژه نیز جلوه می‌کند و آن ترجمۀ نام فارسی به عربی است. این وضع در مورد یزدان خواست و بزیست فیروزان در زمان مأمون رخ داده است که نام نخست به «ماشاءالله» و نام دوم به «یحیی بن منصور» ترجمه شد (اخوان زنجانی، 76-78). 
تغییر نام و نام اشهر: نام نخست که کودک را به آن باز می‌شناختند، همیشه ثابت نمی‌ماند؛ به انگیزه‌های گوناگون و به‌خصوص از سر تحبیب، نام کودک در محیط خانواده یا اجتماع تغییر می‌یافت و مثلاً مرخّم یا مصغّر می‌شد (نک‍ : سامرایی، 125-141). سپس ممکن بود احوال شخصی، جسمی و روانی و شغلی، موجب پیدایش لقبی گردد که نوجوان به همان شهرت می‌یافت. نیز گاه جوان، چون به جایی یا شخصی یا امری منسوب می‌شد، نام نسبت او بر دیگر نامها غالب می‌آمد؛ چون فرزندی می‌آورد، کنیۀ او نام اشهر می‌شد؛ نام پدر نیز می‌توانست غالب آید و فرد در یکی از مراحل زندگی تا زمان مرگ تنها به ابن فلان مشهور گردد. در زمان برنایی فرد، نوع لقبهای احتمالی او تفاوت می‌کند و ممکن است لقبهایی چون ارجمند، در قالب کنیه، نسبت، صفت و یا القابی تشریفاتی و رسمی (= ابوالفضائل، عزالدوله و...) به او داده شود که به همانها شهرت می‌یابد.
ما کوشیده‌ایم این وضعیت را در زنجیرۀ نام‌شناسی آغاز گفتار، به صورت نامی که به خط سیاه‌تر نوشته شده، نشان دهیم. اما موضوع همیشه ساده نیست و دشواریهایی که در این‌باره پدید می‌آید، فراوان است، از جمله: 
در میان نزدیکان و آشنایان مسلماً هیچ‌گاه کسانی چون جاحظ یا ابله بغدادی را به این نامهای بسیار مشهور نمی‌خواندند و در ذهن خود ایشان نیز نامشان این‌چنین نبوده است. حتى در جای‌جای نوشته‌های کهن می‌بینیم که جاحظ را به نام و کنیه خوانده‌اند، نه لقب؛ بنابراین باید پذیرفت که ذهن تاریخ، نامهایی را مشهور می‌سازد که در زمان زندگی افراد واقعیتی نسبی داشته‌اند، نه مطلق. نویسندگان مسلمان گاه به این نکته اشاره کرده، و عموماً تصریح نموده‌اند که خواندن افراد به نامهای ناپسندشان (چون اعمش) پس از مرگ ایشان عیبی ندارد، زیرا هم بار هجایی کلمه از میان رفته است و هم بهتر می‌تواند فرد را از دیگران بازشناساند (برای این‌گونه اسامی، مثلاً نک‍ : نشابی، 35-47، «فصل فی ذکر من لقب من الشعراء بعلامة من خلقه و بظاهر من لونه»).
نام اشهر در مسیر تاریخ همیشه یکسان و مسلم نیست؛ هنوز پس از هزار سال نمی‌دانیم نگارندۀ پرآوازۀ الاغانی را ابوالفرج باید خواند، یا اصفهانی و یا ابوالفرج اصفهانی. این حال پیوسته فهرست‌بندی نامهای عربی را دشوار کرده است.
فهرست‌بندی دربارۀ نامهای مورد تردید در همۀ احوال دشوار است. هنگامی که قفطی در سدۀ 7ق المحمدون را تألیف کرد، کتاب را برحسب ترتیب الفبایی نام پدر «محمدها» سامان داد. اما معمولاً کسی نام کوچک شخصیتهای بزرگی چون مرزبانی و مبرد و سراج و ابن رائق و نیز نام پدرانشان را به یاد ندارد تا اولاً بداند که شرح حالشان در کتاب قفطی آمده یا نه، و ثانیاً بتواند در صورت اطمینان از وجود نام در آن کتاب، به آسانی به آن برسد. این دشواری گریبان‌گیر معاصران (چون زرکلی و کحاله) نیز هست. به این جهت هر نام نامه یا مجموعۀ شرح احوال ناچار باید شامل چند فهرست و یا یک فهرست با ارجاعات فراوان باشد.
نام اشهر شخصیتی که درتاریخ شهرت ندارد و مثلاً نسخه‌ای از او کشف می‌شود، پیوسته نامی گزینشی و دل‌بخواهی است. محققان او را به یکی‌از نامهایش که غریب‌تر و نامأنوس‌تر است، می‌خوانند و مشهور می‌سازند.
زنان: سهم زنان از آیین نام‌شناسی در فرهنگ اسلامی بسیار کمتر از مـردان است؛ نـام نخستین آنـان ــ در کـودکی ــ پشت نامهای بدل، یا القاب و کنیه‌های واقعی (ام + نام فرزند) یا کنیه‌های تعظیم (ام‌الخیر) پنهان می‌گردد. در هر حال زنجیرۀ نام‌شناسی ایشان بی‌درنگ به زنجیرۀ مَرد مَدار می‌پیوندد و رنگ تأنیث از آن زدوده می‌شود. محدودۀ نامها و لقبهای ایشان بسیار محدودتر از مردان است و مثلاً هیچ‌گاه زنی به لقبی مرکب از کلمه + الدین نامزد نشده است (نک‍ : سوبله، 92 بب‍‌ ).
 

صفحه 1 از8

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: