افسران خراسان، قیام
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 14 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/Fa/article/240222/افسران-خراسان،-قیام
چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403
چاپ شده
4
افسران خراسان، قیام \qiyām-e afsarān-e xorāsān\، اقدام مسلحانه و نافرجام شماری از نظامیان خراسان در 1324 ش / 1943 م. این قیام که عمر آن بیش از 5 روز نبود، در ناحیهای روی داد که نیروهای ارتش سرخ اتحاد شوروی درپی جنگ جهانی دوم (1939-1945 م) آنجا را در اشغال خود داشتند. دربارۀ این ماجرای عجیب، روایتهای انتشاریافتۀ 3 تن از افسرانی که خود در قیام شرکت کرده بودند، جدا از برخی اختلافها در جزئیات، درخصوص سیر کلی رویداد همخوانی دارد. قیام افسران خراسان، نوشتۀ ابوالحسن تفرشیان؛ قیام افسران خراسان و حماسۀ خارک، از علیاصغر احسانی، و قیام افسران خراسان و سیوهفت سال زندگی در شوروی، از احمد شفایی (برای دادههای کتابشناختی این آثار، نک : مآخذ)؛ هر 3 اثر، حاوی روایتهای دستاولی از ماجرا ست. از سرگرد علیاکبر اِسکَندانی، ظاهراً طراح و رهبر اصلی قیام، و سرهنگ عبدالرضا آذر، از افراد مؤثر در قیام و پس از کشتهشدن اسکندانی، رهبر گروه بازمانده، تاکنون اثر مکتوبی دربارۀ این رویداد دیده نشده است.
شب 25 مرداد 1324، شماری نظامی، مرکب از 19 افسر و 6 سرباز به فرماندهی سرگرد علیاکبر اسکندانی، از پادگان لشکر خراسان مقادیری تجهیزات نظامی برداشتند و از مشهد به سمت قوچان حرکت کردند. شب 26 مرداد در قصبۀ مراوهتپه نزدیک مرز اتحاد شوروی، به محل اسواران مستقر در آنجا رسیدند و برپایۀ نقشۀ دقیقِ ازپیش طراحیشدهای، نیروهای نظامی آنجا را خلعسلاح کردند. در 27 مرداد به گنبدکاووس رسیدند، با تدابیری از سد بازرسیهای نیروهای ارتش سرخ شوروی، که منطقه را در اختیار داشتند، گذشتند و بهطرف گرگان رفتند. ظاهراً قصد داشتند در گرگان با کمیتۀ ایالتی حزب تودۀ ایران تماس بگیرند و حمایت آن حزب را جلب کنند. گویا سرگرد اسکندانی با فرماندهی یا فرماندهانی از ارتش سرخ حاضر در منطقه هم دیدار کرد، اما از آن تماس و دیدار نتیجهای عاید نشد و حزب توده و فرماندهان ارتش سرخ از قیام نظامیان حمایت نکردند. در گرگان 6 افسر، ازجمله سرهنگ آذر، که مخفیانه از تهران به آن شهر رفته بودند، به شورشیان پیوستند و گروه آنان که به 31 تن افزایش یافته بود، از گرگان به گنبدکاووس بازگشتند. در 29 مرداد پس از استراحت در محلی نزدیک گنبد، سرگرد اسکندانی را با رأیگیری به رهبری گروه برگزیدند و برای رفتن به مراوهتپه، مسیر گنبد را انتخاب کردند، اما نیروهای پلیس و ژاندارمری ایران که تحرکات این گروه را زیر نظر داشتند، در ساختمانهایی در شهر گنبد کمین کرده بودند و به هنگام عبور خودروهای شورشیان از خیابانهای این شهر، آنها را به رگبار گلوله بستند. سرگرد اسکندانی و 4 سرنشین همراه او در جیپ فرماندهی دردم کشته شدند. سرنشینان خودروهای دیگر که بافاصله حرکت میکردند، توانستند پیاده شوند و پناه بگیرند. در مبادلۀ آتش، تنی چند از دو طرف کشته، دو تن از شورشیان دستگیر، و عدهای هم موفق به فرار شدند و بهاینترتیب قیام افسران خراسان پس از 5 روز، با فرجامی خونبار در گنبدکاووس پایان یافت. فراریانی که از هم جدا شدند، سرنوشتهای مختلفی یافتند، اما آن دسته که سرهنگ آذر رهبری آنها را به عهده گرفت، به میان ترکمنها رفتند. پس از مدتی، شماری از فراریان دیگر به آنها پیوستند و با کمکهای پنهانی حزب توده و همکاری ارتش سرخ، با لباسهای مبدل از مرز ایران خارج شدند، به آذربایجان شوروی انتقال یافتند و درپی استقرار فرقۀ دموکرات در آذربایجان ایران، در سازماندهی ارتش فرقه به خدمت گرفته شدند. ماجراهای بعدی این عده با آنچه بر فرقۀ دموکرات گذشت، درآمیخته است (برای تفصیل رویدادها و جزئیات، نک : احسانی، 47-122؛ تفرشیان، 63-110؛ شفایی، 67-131؛ نیز نک : «چگونگی ... »، 1، 19؛ برای نقد احسانی، نک : آذرنگ، 99 بب ؛ نقد تفرشیان، نک : ابوالحمد، 219 بب ؛ نیز دریابندری، 38 بب ).
شاید بتوان 3 عامل اصلی و متفاوت، اما مرتبط به هم را در این قیام مؤثرتر دانست: 1. حضور ارتش سرخ در بخشهای شمالی ایران، در دورۀ اشغال در جنگ جهانی دوم و سیاست پنهانی حکومت وقت اتحاد شوروی در ایجاد جریانهایی در این بخشها، همسو با سیاستهای گسترشطلبانه در دورۀ حکومت استالین. براساس شماری اسناد محرمانه که پساز فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی از آرشیو جمهوریهای مختلف آن در دسترس قرار گرفته است، جنبههایی از آن سیاست گسترشطلبانه آشکارتر شده است. برای نمونه، «فرمان کمیتۀ دفاع دولتی» مورخ 21 ژوئن 1945 م / 31 خرداد 1324 ش (از آرشیو دولتی باکو، Goko, 9168, s. s.) دربارۀ اقدامات اکتشافاتی برای نفت شمال ایران، حاوی 11 دستورالعمل صریح است و در بند 11 آن، باقراُف، دبیر کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست آذربایجان، بهعنوان مسئول هماهنگی اقدامات بررسی زمینشناسی نواحی شمال ایران تعیین شده است. در فرمان دیگری با نام «فرمان دفتر سیاسی کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی به باقراُف ... دربارۀ سازماندهی جنبشی جداییطلب در آذربایجان جنوبی و دیگر ایالات شمالی ایران»، مورخ 6 ژوئیۀ 1945 م / 15 تیر 1324 ش (همان، GAPPOD, AZR)، حاوی 13 دستورالعمل، به اقدامات نظامی اشاره شده، و در بند 6 آن آمده است: «تأسیس گروههای رزمی مسلح به سلاحهای ساخت خارج، جهت حوایج دفاعی اهالی هوادار شوروی و فعالان تشکیلات دموکراتیک و حزبی جنبش جداییطلب». در سند دیگری با عنوان «دستورالعملهای محرمانۀ شوروی در مورد اقداماتی که باید جهت اجرای مأموریت ویژه در سراسر آذربایجان جنوبی و ایالات شمالی ایران اعمال شود»، مورخ 14 ژوئیۀ 1945 م / 23 تیر 1324 ش (همان، با امضاهای ناخوانا)، به تأسیس کمیتههای فرقۀ دموکرات در استانهای آذربایجان، کردستان، گیلان، مازندران و خراسان اشاره شده، و در بند «ت»، ذیل شمارۀ فرعی 1 تصریح شده است: «در ایالات گیلان، گرگان، مازندران و خراسان براساس مسائل محلی ... جنبشهای جداییطلب ایجاد شود» (همان؛ نیز نک : حسنلی، 9-10). این سندها از هماهنگی چند اقدام به موازات و در عین حال مکمل هم حکایت میکند. 2. عامل دیگر، هدفهای دستکم شماری از سران حزب توده درخصوص تغییردادن سریعتر اوضاع سیاسی ایران و همسویی آنها با اردوی سوسیالیسم، یا همسویی با جناحها و گرایشهایی در حاکمیت اتحاد شوروی بود (ازجمله، نک : داوریِ ایرج اسکندری دربارۀ عبدالصمد کامبخش و همراهی کامبخش با مسئولان کا. گ. ب. ؛ اسکندری، خاطرات سیاسی، 222). 3. انگیزههای فردی، آرمانهای انقلابی، و تحلیلهای سیاسی ـ نظامی رهبران اصلی قیام از اوضاع و احوال. براساس برآوردهای آنها، بر پا کردن شورشی در گوشهای از کشور از حمایت برخوردار میشد، گسترش مییافت و با مخالفت ارتش سرخ روبهرو نمیگردید؛ درعینحال، حزب توده را هم در برابر عمل انجامشده قرار میداد، پشتیبانی آن حزب لاجرم جلب میشد و سرانجام ایـران بـه اردوی سوسیالیسم میپیوست (ازجمله، نک : احسانی، تفرشیان، شفائی، همانجاها؛ خسروپناه، 29؛ دریابندری، 38- 39؛ نظری، 52 بب ؛ شهابی، 388- 389). جز این، سابقۀ قیام کلنل محمدتقی پسیان را در خراسان، و خاطره و تأثیری که از آن ماجرا در یادها بود، نباید نادیده گرفت. از میان این 3 عامل یادشده، کمترین ابهام مربوط به سیاست اتحاد شوروی است، هرچند که اسناد سرّی در اتحاد شوروی مربوط به این قیام تاکنون رسماً انتشار نیافته است. سیاستی که اتحاد شوروی پس از جنگ جهانی دوم و از آغاز جنگ سرد در نقاط مختلف جهان در پیش گرفت، سیاستی همنوا بود و اجزای آن با یکدیگر همخوانی داشت. بنابراین، اگر قیام افسران خراسان بهگونۀ دیگری میبود و به مداخلۀ مستقیم اتحاد شوروی نیازی نداشت، احتمالاً رویدادها مسیر دیگری را میپیمود. اما حمایت کردن از شماری شورشی دربرابر یک ارتش و آن هم در اوضاع و احوالی که رژیم اتحاد شوروی همپیمان نیروهای متفقین در جنگ بود، میتوانست خطای زیانباری باشد که آن رژیم بنابه محاسبات دیپلماتیک به آن دست نمیزد، هرچند که در نهان با آن موافق بود؛ کمااینکه به بازماندگان قیام کمک شد و با همکاری ارتش سرخ آنها را از ایران بیرون بردند و جانشان را نجات دادند (نک : تفرشیان، 88 بب ؛ شفائی، 115 بب ؛ شهابی، 401). بیشترین ابهام در این ماجرا، به نقش حزب توده مربوط میشود. کمیتۀ مرکزی حزب در بیانیهای که بهمناسبت قیام و در همان زمان انتشار داد، این اقدام را با این عبارات محکوم کرد: «در صفوف حزب توده برای عصبانیها و آنهایی که بدون نقشه و تصمیم به عصیان دست میزنند، راهی نیست» (نک : «پیام ... »، 252). گفته شده است سالها بعد، حزب از قیامکنندگان با عنوان «قهرمانان ملی» ستایش کرده است (نک : آبراهامیان، 414). ایرج اسکندری که در زمان قیام عضو کمیتۀ مرکزی حزب بود، میگوید سرهنگ آذر و سروان بهرام دانش در تهران با او دیدار کرده، و نقشۀ قیام را در میان گذاشتهاند. اسکندری هرگونه پاسخ را به نظر کمیتۀ مرکزی موکول کرد، کمیته با این نقشه مخالفت نمود و اسکندری نتیجه را با آن دو در میان نهاد. اما به روایت اسکندری در دو کتابش ــ که البته روایتها اندکی با هم اختلاف دارد ــ آنها برخلاف نظر کمیتۀ مرکزی عمل کردند (نک : اسکندری، خاطرات، 490، خاطرات سیاسی، 221-223). اردشیر آوانسیان، مسئول هیئت اجرایی حزب، در خاطراتش میگوید مدتها پیشاز قیام، در جریان این خبر بوده است که سرهنگ آذر و همفکرانش میخواستهاند در محلی از کشور شورش به پا کنند. او میگوید هیئت اجرایی با نقشۀ آذر مخالف بود و آذر خودسرانه عبارت رمزِ «زنگ زده شد» را به افسران خراسان مخابره کرده که معنای آن اجازۀ آغاز عملیات بوده است (ص 429-430). کتاب سیاه که بیانکنندۀ دیدگاههای خشن و امنیتی رژیم پهلوی، و مبیّن سختترین موضعگیریها برضد حزب توده بود، از ماجرای افسران خراسان با عنوانهایی چون «عملیات مسلحانه»، «یاغیگری افسران»، «یاغیان آشوبطلب» و «شورش» یاد میکند (ص 33-34) و نقشۀ قیام را طرحریزیشده در تهران و ازسوی کمیتۀ مرکزی سازمان افسران حزب توده میداند که رهبری آن در آن زمان با سرهنگ آذر بوده است (همانجا). توضیحات گاه همراه با جزئیات حسن نظری، از فعالان نظامی تودهای، در تأیید این نظر است که فرار نظامیان از تهران به شمال با هواپیمای متعلق به شوروی، و سپس خروج آنها و جمعی دیگر با کامیونهای ارتشی شوروی از مرز ایران، با همکاری کامبخش و شماری از سران حزب تـوده و ارتش سرخ شوروی بوده است (ص 58 بب ). درعینحال، این فرض هم هست که نظامیان جوان و آرمانخواه عضو حزب توده، جدا از سیاستهای حزب دست به آن اقدام زدهاند (شهابی، 399).
برپایۀ شواهد موجود، گفتههای متعارضِ رهبران و نظامیان تودهای دخیل در ماجرا، و برپایۀ مقایسه با رویدادهای دیگری که بعداً اتفاق افتاد، مانند تیراندازی به شاه در بهمن 1327، اینطور به نظر میرسد که حزب توده در بیانیههای رسمی با اقدامات تندروانهای نظیر برپاکردن شورش و مبادرتورزیدن به قتل مخالف بوده است، اما جناحها یا گروههای همفکر در این حزب، با عملیات تندروانه و حتى ماجراجویانه موافق بودهاند، هرچند که از اینگونه اقدامات آشکارا حمایت نمیکردند؛ البته اگر این اقدامات به نتیجه میرسید، طبیعتاً سیر رویدادها به سمت دیگری بود. دربارۀ نقش عبدالصمد کامبخش در ماجرای قیام که حلقۀ اتصال افسران به حزب بود، روایتهای موجود، هم متناقض و هم ناکافی است. معروف است که او بسیار خویشتندار بود و اهل ماجراجویی نبود، و درعینحال نزدیکترین روابط را با مسئولان حزبی اتحاد شوروی داشت. شواهد گویای آن است که او به احتمال زیاد تنها کسی بود که از دیدگاههای همۀ اضلاع این ماجرا آگاهی داشت. درهرحال، از جملۀ پرسشهای مهمی که در قیام افسران خراسان بیپاسخ مانده است و منابع موجود به استفهامهای مربوط به آنها پاسخ نمیگوید، اینها را میتوان برشمرد: 1. دو جریان موازی، در خراسان و در تهران، چگونه با هم مربوط بودند و هماهنگشدن آنها با هم آیا با کمک حزب توده و بهویژه تشکیلات نظامی آن بود یا نه؟ 2. مقام یا مقاماتی از اتحاد شوروی، چه در حزب کمونیست و چه در نیروهای اطلاعاتی و ارتش سرخ، از چه راههایی در جریان قیام افسران خراسان بودند و به چه نحو با همکاری حزب توده به نجات جان بازماندگان قیام شتافتند؟ 3. آیا مسئولیت شکست این قیام را فقط باید بر دوش سرگرد اسکندانی گذاشت، یا به تعبیر نجف دریابندری، حاصل «خاماندیشی» او دانست (ص 36)؟ اگر این گفتۀ سروان احسانی حقیقت داشته باشد که یکی از فرماندهان ارتش سرخ به آنها اطمینان داده است که ارتش ایران در منطقۀ اشغالی دست به عمل تحریکآمیزی نخواهد زد (ص 75) و اسکندانی با اعتماد به این گفته تصمیم گرفته است از وسط شهر گنبد عبور کند، ماجرا صورت دیگری پیدا میکند؛ گرچه این احتمال را هم نباید منتفی دانست که آن فرمانده نظر شخصیاش را بیان کرده باشد، نه ابلاغ دستوری صریح یا رسمی را. بههرصورت، تا همۀ مدارک موثق مربوط به این قیام دربارۀ همۀ ابعاد آن در دسترس نباشد، داوری دقیق دربارۀ ماجرایی که بخشهای پنهان آن بیش از رویههای آشکار آن است، امکانپذیر نخواهد بود. قیام افسران خراسان، به هر انگیزه و دلیلی، پیامدهای نامساعدی برای حزب توده، تشکیلات نظامی آن و نیز جنبش چپگرایانۀ داخلی داشت. پساز شکست قیام، 43 افسر چپگرا در ارتش دستگیر شدند (آبراهامیان، 414). هجوم به شعبههای حزب توده در جنوب کشور آغاز گردید و به نقاط دیگر سرایت یافت. در چند شهر به دفتر حزب توده حمله، و آنها را غارت کردند یا به آتش کشیدند. در 5 شهریور 1324، دفتر حزب توده در تهران اشغال شد، محل شورای متحدۀ کارگران به تاراج رفت و روزنامههای حزب توده یکی پساز دیگری توقیف شد (خسروپناه، 66 بب ). شماری از افسران را که مشکوک شناخته شده بودند، به نقاطی بدآبوهوا تبعید کردند (ارتشیار، 61 بب ) و پیامدهای دیگری که جزئیات آنها را در رویدادهای تاریخی آن سالها، بهویژه پس از ماجراهای آذربایجان و کردستان در 1325 ش، میتوان دنبال کرد.
آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمۀ احمد گلمحمدی و دیگران، تهران، 1386 ش؛ ابوالحمد، عبدالحمید، «قصۀ یک نسل»، کتاب چراغ، تهران، 1360 ش، ج 2؛ احسانی، علیاصغر، قیام افسران خراسان و حماسۀ خارک، تهران، 1378 ش؛ آذرنگ، عبدالحسین، «خاطرات ما: از قیام افسران خراسان»، نگاه نو، تهران، 1385 ش، شم 69؛ ارتشیار، جواد، «خاطرات دوران تبعید به کرمان (شهریور 1324ـ فروردین 1325)»، سازمان افسران حزب توده ... (هم )؛ اسکندری، ایرج، خاطرات، تهران، 1381 ش؛ همو، خاطرات سیاسی، بهکوشش علی دهباشی، تهران، 1368 ش؛ آوانسیان، اردشیر، خاطرات، تهران، 1376 ش؛ «پیام به ملت ایران و اولیای امور علاقهمند به سرنوشت کشور»، سازمان افسران حزب توده ... (هم )؛ تفرشیان، ابوالحسن، قیام افسران خراسان، تهران، 1367 ش؛ «چگونگی قضایای خراسان و ارتباط آن با حادثۀ تبریز»، اطلاعات، تهران، 29 مرداد 1324، شم 838‘5؛ حسنلی، جمیل، فراز و فرود فرقۀ دموکرات آذربایجان، ترجمۀ منصور همامی، تهران، 1383 ش؛ خسروپناه، محمدحسین، سازمان افسران حزب تودۀ ایران (1323-1333 ش)، تهران، 1378 ش؛ دریابندری، نجف، «خاطرات یک نسل پاکباخته: قیام افسران خراسان»، به عبارت دیگر، تهران، 1363 ش؛ سازمان افسران حزب تودۀ ایران از درون و دربارۀ سازمان درجهداران حزب تودۀ ایران، بهکوشش محمدحسین خسروپناه، تهـران، 1383 ش؛ شفـایی، احمد، قیام افسران خراسان و سیوهفت سال زندگی در شوروی، تهران، 1365 ش؛ شهابی، سیفالرضا، احزاب سیاسی در مازندران (1320-1332 ش)، تهران، 1390 ش؛ کتاب سیاه دربارۀ افسران توده، تهران، 1334 ش؛ نظری (عازیانی)، حسن، گماشتگیهای بدفرجام، تهران، 1371 ش.
عبدالحسین آذرنگ
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید