اشپنگلر
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 12 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/Fa/article/239782/اشپنگلر
یکشنبه 21 اردیبهشت 1404
چاپ شده
4
اشپنگلر \ešpengler\، اُسوالـد (1880- 1936 م / 1259- 1315 ش)، فیلسوف آلمانیِ تاریخ. اشپنگلر در شهر بلانکِنبورگ در شرق آلمان زاده شد. در دانشگاههای مونیخ، برلین و هاله ریاضیات و علوم طبیعی خواند، ولی در تاریخ و ادبیات و فلسفه نیز مطالعات گسترده کرد و در 1904 م با پایاننامهای دربارۀ هِـراکلیتوس، فیلسوف یونانی، درجۀ دکتری گرفت و معلم دبیرستان شد. در 1911 م، آن شغل را رها کرد و در تنگدستی، در مونیخ به پیگیری پژوهشها و مطالعات خود پرداخت. نخستین جلد مهمترین کتابش، «زوال غرب»، بههنگام شکست آلمان در جنگ جهانی اول در 1918 م انتشار یافت، و جلد دوم آن 4 سال بعد. از دیگر آثار او ست: «پروس و سوسیالیسم» (1920 م)، «انسان و تکنیک» (1931 م) و سالهای تصمیم (1933 م، ترجمۀ فارسی: 1377 ش). لحن بدبینانۀ جلد نخست «زوال غرب» چنان با افسردگی و سرخوردگی هممیهنان شکستخوردهاش سازگار افتاد که نویسنده را بیدرنگ به شهرتی ــ هرچند ناپایدار ــ رسانید.
اشپنگلر ناسیونالیستی پرشور بود و بهدلیل آراء دست راستی سیاسیاش، گاهی به هموارساختن راه فاشیسم از نظر فکری متهم شده است، حال آنکه در واقع مخالف هیتلر بود و عقیده داشت که آلمان به یک قهرمان نیازمند است، نه به فردی جنجالی. شاید به این سبب، نهضت نازی نیز با اصول عقاید وی مخالف بود. به هر حال، اشپنگلر سرخورده و تلخکام، در 1936 م در مونیخ درگذشت. شهرتش از سالهای پس از جنگ جهانی دوم تا امروز بیشتر به دلیل تأثیرش در آرنُلد توینبی، مورخ و فیلسوف نظری تاریخ، بوده است. اشپنگلر طرفدار نسبیگرایی فرهنگی بود و عقیده داشت که بهمعنای مطلق، نه تاریخ جهانی وجود دارد و نه چیزی به اسم «بشریت»؛ فقط میتوان به وجود فرهنگهایی در مراحل مختلف تحول و تطور معتقد بود، مراحلی که دورۀ هریک کمابیش هزار سال است. او هر فرهنگ را به موجودی زنده تشبیه میکرد که از مراحل چهارگانۀ بهار و تابستان و پاییز و زمستانِ زندگی میگذرد. هر مرحله گرچه هماهنگ با سبک زندگی فرهنگ متعلق به آن متحول میشود، دارای ویژگیهای خاص خویش است. بهار فصل اسطوره و عرفان است، تابستان موسم شورش بر گذشته و آغاز فلسفه و زوال دین، پاییز زمان شدیدترین اعتماد به عقل و عقلانیت، و زمستان دورۀ مادیگری، لاادریگری، شکاکیت و عملگرایی.افزون بر اینها، اشپنگلر میان تمدن و مراحل فرهنگی عمر هر جامعه فرق میگذارد. در فرهنگ، نیروها و استعدادهای حیاتی جامعـه فعلیت مییابد و نوجویی و نوآوری و غنای کیفی به زندگی آدمی افزوده میشود. تمدن در پایان چرخۀ زندگی جامعه فرا میرسد که استعدادهای فرهنگی فعلیت یافتهاند و اکنون از بیرون و بهطور مکانیکی اداره میشوند. در این مرحله، دولت قدرت خود را بر حوزههای وسیعتر گسترش میدهد و میخواهد با برتری تکنولوژیک، جهان را کنترل کند و کمیت جای کیفیت را میگیرد.اشپنگلر 10 جامعه یا فرهنگ را در نظر میگیرد که مهمترین آنها فرهنگ یونانی ـ رومی، فرهنگ اسلامی (یا، به اصطلاح او، عرب)، فرهنگ شرقی، فرهنگ روسی و فرهنگ مایایی است. بهعقیدۀ او، فرهنگ غربی اکنون در وسط زمستان است و فرهنگ روسی باید در آینده راه تکامل بپیماید.از ویژگیهای اشپنگلر این است که همزمانی و همسنجی را جانشین توالی زمانهای تاریخی میکند، و بدین ترتیب، میگوید نیکُلایِ کوزایی و لوتِر و کالوَن، که در سدههای 15 و 16 م میزیستهاند، با دیونوسیوس در فرهنگ باستانی یونان و روم همروزگارند؛ نهضت پیرایشگران انگلیسی در سدۀ 16 م همعصر بود با قد برافراشتن اسلام در برابر مسیحیت در سدۀ 7 م؛ گالیله و بِیکِن و دِکارت (سدههای 16 و 17 م) همزمان بودند با حکمای پیش از سقراط؛ وُلتِر و روسو (سدۀ 18 م) معاصران بودا و سقراط و کِندی بودند، و کانت و گوته در سدۀ 18 م مقارنه داشتهاند با افلاطون و ارسطو. این دیدگاه، بهرغم غرابت آن، برمیگردد به رأی اشپنگلر دربارۀ فصلهای چهارگانۀ فرهنگها. غرض این است که مثلاً پاییز فرهنگ یونان در روزگار سوفسطاییان و سقراط و افلاطون قابل مقایسه است با پاییز فرهنگ غرب بههنگام اوج خلاقیت در موسیقی موتسارت و شعر گوته و فلسفۀ کانت. پس از آن، زمستان میرسد که فرهنگ در آن روح خود را از دست میدهد و بهصورت «تمدن»، متصلب میشود.بر نظریۀ اشپنگلر نیز، مانند بسیاری منظومههای فراگیر فلسفۀ تاریخ، اشکالاتی وارد شده است؛ مانند اینکه دادههای اندک تاریخیای که او شاهد میآورد، شالودۀ کافی برای آن روبنای گستردۀ نظری نیست، و حتى گاهی چنین مینماید که همان دادهها نیز، بهمقتضای نظریهای که او قصد اثبات آن را دارد، دستچین شدهاند. در موارد دیگر، منتقدان ظن بردهاند که اشپنگلر واقعیتهای شناختهشدۀ تاریخ را، بهفرض هم که تحریف نکرده باشد، دستکم پنهان نگاه داشته است؛ و باز فرضاً که روش وی از نظر علمی مخدوش نباشد، این ضعف به جای خود هست که بر پایۀ 8 یا 10 مورد نمیتوان نظریه را به همه تعمیم داد. از این گذشته، او علت تغییرات فرهنگی را توضیح نمیدهد و عواملی را که ممکن است دلیل تحولات آینده باشند، روشن نمیکند؛ تنها میگوید که در طبیعت باید در پی علت رفت و در تاریخ به سراغ سرنوشت. بهعقیدۀ منتقدان، در هرگونه تبیین تغییرات تاریخی، علتْ واقعشدن عقل انسان برای اعمال او دارای اهمیت محوری است، و اشپنگلر این امر را نادیده میگیرد.
سازمان اسناد و کتابخانۀ ملی ایران (مل )؛ نیز:
The Encyclopedia of Philosophy, ed. P. Edwards, New York / London, 1967, vol. VII; NLAI, www.nlai.ir; Reese, W. L., Dictionary of Philosophy and Religion, New Jersey / Sussex, 1980.
بخش فلسفه
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید