صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه ایران / اسمیث /

فهرست مطالب

اسمیث


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 11 فروردین 1399 تاریخچه مقاله

به عقیدۀ اسمیث، بشر از نظر تعمیم مفهوم شخص و، بنابراین، وسعت دامنۀ حقوق پذیرفته شده، از 4 مرحلۀ تکامل اجتماعی گذر می‌کند. در مرحله‌ای که آدمی از راه شکار و استفاده از میوۀ گیاهان گذران می‌کند، به چیزی فراتر از آنچه بلافاصله به بقای او در مقام شخص فیزیکی و اخلاقی یاری برساند (یعنی غذا و سرپناه و آزادی شخصی و قبول اجتماعی) نمی‌اندیشد. با ظهور شبانان کوچگر، مفهوم شخص گسترش چشمگیر پیدا می‌کند. دامنۀ مالکیت غذا و ابزارها بسی فراتر از نیازهای فوری شخص و خانوادۀ بلافصل او تعمیم می‌یابد، و در مرحلۀ کشاورزی، با قبول مالکیت زمین، باز هم گسترده‌تر می‌شود. اما انتزاعی‌ترین دایرۀ مفهوم شخصیت در جامعۀ بازرگانی به‌وجود می‌آید که حقوقِ مبتنی بر قرارداد و مالکیت اموالِ صرفاً نمادین (یعنی اسکناس و اعتبار) بخشی می‌شوند از آنچه هرکس هست. 
در گذر از هر مرحله به مرحلۀ بعد، برای حفظ حقوقِ تازه به حکومتی نیرومندتر نیاز می‌افتد. بنابراین، نظریۀ مراحل چهارگانه همچنین دلیل رشد حکومتها و قوانین را روشن می‌کند. با این حال، مراحل چهارگانه باید «نمونه‌های مثالی» دانسته شوند، نه گامهای واقعی در گذشته. عمدتاً به‌علت رفتارهای استبدادی فرمانروایان و کشورگشایان، گذشتۀ تاریخی بسیار از این مدل حدسی فاصله داشته است. بدین ترتیب، به نظر اسمیث، بیشتر به‌علت اتحاد شاهان با طبقۀ متوسط شهرنشین به‌منظور شکستن قدرت نجبای فئودال، آنچه به دنیای جدید شکل داد، پیدایش بازرگانی پیش از نضج گرفتن کشاورزی بود. متحد شدن حکومتهای مدرن با بازرگانی و سرمایه، همان اتحاد نامقدسی است که در ثروت ملل، هدف حملۀ اسمیث است. 
ثروت ملل گران‌مایه‌ترین رساله‌ای است که تاکنون در هواداری از کسانی که از دسترنج خود زندگی می‌کنند، نوشته شده است. بحث در آن بر این محور دور می‌زند که در جهان مدرن، حتى کارگر تنگ‌دست از آزادی شخصی بهره می‌برد، زیرا اقتصاد مدرن به او امکان می‌دهد که بدون فروختن شخص خویش، کارش را بفروشد. هرچه تقسیم کار عمیق‌تر شود، هر کاری غیرشخصی‌تر می‌شود، به معنای اینکه پیوند آن با تواناییهای شخصی کمتر، و ارزیابی آن بر پایۀ پول آسان‌تر می‌شود. از این رو، کارگر می‌تواند بدون وابستگی شخصی و بی‌آنکه مطابق سنت، خادم کسی شود، فقط قدرت کار خود را بفروشد. ولی این امر تنها به شرطی عملی است که حکومت با شکستن محدودیتهای انحصارطلبانۀ سنتی، آزادی کارگر را برای فروش کار خود محفوظ بدارد. 
رهایی کارگر از «بندگی»، اساس گذار زندگی مولد از حوزۀ خصوصی و خانوادگی به بازار همگانی، یا از دایرۀ تدبیر منزل به قلمرو اقتصاد سیاسی بوده است. این کار تنها هنگامی شدنی است که جامعه دوراندیشی در حفظ منفعت شخصی را به‌عنوان تنگ‌چشمی، اخلاقاً محکوم نکند و آن را خصلتی بی‌آزار بداند. این امر نیز به نوبۀ خود فقط وقتی صورت می‌پذیرد که مشکل توزیع کم‌کم از طریق بازار حل شود. در جامعۀ ماقبل بازرگانی، مالک فقط با مصرف آنچه دارد از آن استفاده می‌کند، و در این کار فقط با حفظ وابستگان، یعنی افراد خاندان خویش، ممکن است موفق شود؛ اما در جامعۀ بازرگانی، می‌تواند ثروت خود را از راه «دیگرانِ» بی‌نام، یعنی بازار، خرج کند. انباشت ثروت نه‌تنها با آزادی تنگ‌دستان منافات نخواهد داشت، بلکه وابسته به آن خواهد بود؛ و این امر خواهد انجامید به نحوه‌ای از توزیع کالاها که، ولو ناخواسته، تا جایی که در جامعۀ بشری منطبق با واقعیت باشد، به تساوی صورت گیرد. به نوشتۀ اسمیث، «دستی نامرئی توانگران را به سویی می‌راند که ضروریات زندگی را تقریباً همان‌طور توزیع کنند که اگر زمین به تساوی میان ساکنانش تقسیم شده بود، توزیع می‌گشت، و بدین‌سان، بی‌آنکه بخواهند و بدانند، سود جامعه را پیش ببرند و وسایل افزایش جمعیت بشر را فراهم آورند». 
ولی بهای این آزادی، خطر فساد معنوی است. توانگران پیوسته در معرض این وسوسه‌اند که با جلوگیری از رقابت، پایه‌های نظامی را که ثروتشان را تولید می‌کند، متزلزل سازند؛ و تنگ‌دستان در نتیجۀ کار مکانیکی، نیروی فهم و ادراکشان کاستی می‌گیرد و دیگر نمی‌توانند مهار زندگی خویش را به دست بگیرند و به‌عنوان شهروند و سرباز، به موجوداتی عاطل تبدیل می‌شوند. در هر دوِ این زمینه‌ها باید از حکومت حمایت خواست. در اولی، از طریق قوانین و سیاستهای ضدانحصاری؛ و در دومی، به وسیلۀ آموزش پایه که هزینۀ آن بعضاً از مردم و از راه آزادی مذهب تأمین شود. این هر دو کمک می‌کنند به استقرار جامعه‌ای از ناظران تا کارگر در آن بتواند به پرورش منش اخلاقی خویشتن کامیاب گردد.
علاوه بر اقتصاد، که منشأ آن سود شخصی است، و نظام حقوقی، که فضیلت عدالت را استقرار می‌دهد، اسمیث همچنین به قلمرو صرفاً سیاسی می‌پردازد. سیاست با «انتظامات و درآمد و نیروهای مسلح» سر و کار دارد، یعنی خدمات مختلف شهری و عملیات ساختمانی عمده که انجام آنها از توان بازار بیرون است و بازرگانی را تسهیل می‌کند، و نیز البته امور دفاعی. سیاستهای آموزشی و فرهنگی نیز، که سر و کارشان با فضیلتهای «مثبت» است یا دست‌کم حصول چنین فضیلتها را آسان‌تر می‌کنند، به نظر اسمیث، تحت عنوان «درآمد» جای می‌گیرند. با این حال، او از گسترش بیش از حد دامنۀ این وظیفۀ حکومت، به‌دلیل خطر استبداد در القای تصورات مشخص دربارۀ سعادت در زندگی، بیمناک است. ولی نقش فضایل مثبت در زندگی اجتماعی به این محدود نمی‌شود و به حوزۀ مهم همگانی و غیرسیاسی نیز امتداد می‌یابد. 
اسمیث بسیاری چیزها دربارۀ اهمیت انواع مختلف فضایل اجتماعی می‌گوید، مانند آزادمنشی و سعۀ صدر و درستکاری و گشاده‌دستی و شجاعت و توان رهبری و در واقع، عدالت توزیعی، که همه را غالباً به نام «روحیۀ اجتماعی» جمع‌بندی می‌کند. این فضایل گرچه باید در متصدیان سمتهای دولتی موجود باشند، اما فضیلتهایی نیستند که مانند عدالت، دلیل عقلی وجود حکومت از آنها به دست آید. رکن جدایی‌ناپذیر جامعه، به عقیدۀ اسمیث، قلمرو همگانی است که در عین اینکه به یک معنا سیاسی است، ولی حکومتی نیست. غرض او از آن، دنیای نخبگان محلی و خرده‌مالکان و زمین‌داران است که در امور هر محل، مقام سرکردگی دارند. در رأس این حوزه، نمایندگان پارلمان‌اند که سر و کارشان عمدتاً به‌جای قوۀ مجریه، با مسائل محلی است. 

اقتصاد 

در زمینۀ مراحل چهارگانۀ تکامل اجتماعی، مشابهتی آشکار دیده می‌شود بین آن تغییرات پیاپی در بنیاد مادی تولید که هر مرحله، تغییرات لازم را در روبنای قوانین و نهادهای مدنی به همراه می‌آورد، و تصور مارکس از تاریخ. ولی به‌رغم این مشابهت، تفاوتی تعیین‌کننده نیز به چشم می‌خورد، زیرا در اندیشۀ مارکس، نیروی محرک تکامل نهایتاً پیکار طبقاتی است، حال آنکه به‌موجب نگاه فلسفی اسمیث به تاریخ، عامل بنیادین محرک، «طبیعت آدمی» است که میل به پیشرفت و ترقی شخصی به راهنمایی عقل، آن را به پیش می‌راند.
نظریۀ تکامل تاریخی گرچه تصور وحدت‌دهنده در ثروت ملل است، اما خود فرع بر شرح چگونگی عملکرد و «دست نامرئی» در مرحلۀ نهایی یا بازرگانی سیر جامعه است. اسمیث نشان می‌دهد که نظام آزادی کامل وقتی در چارچوب عوامل راننده و بازدارندۀ طبیعت آدمی و نهادهای عاقلانه‌طرح‌ریزی شده عمل کند، جامعه‌ای منظم و مرتب به وجود می‌آورد. این نظم و ترتیب از تعامل دو جنبۀ طبیعت انسانی پدید می‌آید: یکی انفعالات یا احساسات، و دیگری تأثیرپذیری آدمی از عقل و همدلی. چون پیروی کورکورانه از انفعالات یا احساسات محض ذاتاً اختلال و آشفتگی ایجاد می‌کند، اسمیث در ثروت ملل قائل به وجود ساز و کاری نهادینه برای جلوگیری از بی‌نظمی ناشی از آن می‌شود. این ساز و کار حفاظتی، رقابت است، یعنی ترتیبی که بدان‌وسیله میل به ترقی و بهکرد وضع خویش (میلی که، به نوشتۀ اسمیث، از زهدان تا گور، همواره با ماست) تبدیل می‌شود به عاملی از نظر اجتماعی سودمند که انگیزۀ هرکس برای بهتر کردن وضع خود را در برابر همان انگیزۀ دیگران قرار می‌دهد. 
دست نامرئی تنظیم‌کنندۀ اقتصاد پیامد قصدنشدۀ این کوشش رقابتی است که قیمتها را به سطح «طبیعی» هزینۀ تولید فرو می‌کاهد و، به علاوه، هم کارگر و هم سرمایه‌دار را ترغیب می‌کند که از شغلها یا زمینه‌های کم‌سود به شغلها یا زمینه‌های پرسودتر روی آورند و باز بدین‌وسیله، به‌رغم نوسانهای کوتاه‌مدت، پیوسته قیمتها را به سطح «طبیعی» برسانند. اسمیث همچنین می‌خواهد با تحلیل ساز و کار بازار و تأکید بر اهمیت تقسیم کار، چگونگی رشد اقتصادی و توان جامعه را برای افزایش تولید نشان دهد. تقسیم کار با همۀ اهمیتی که دارد، بدون کمک صورت نمی‌گیرد، بلکه به انباشت قبلی سرمایه برای پرداخت دستمزد کارگران اضافی و خرید ابزارها و ماشین‌آلات نیاز دارد. ماشین‌آلات بیشتر، نیازمند کارگران بیشتر است. بنابراین، عرضۀ کارگر بیشتر می‌شود و دستمزدها که در نتیجۀ احتیاج به کارگر بیشتر بالا رفته بودند، به حال تعادل باز می‌گردند و سود تولید حفظ می‌شود. تولیدکننده می‌تواند باز کارها را بیشتر تقسیم کند و به رشد دستگاه بیفزاید. ولی رشد تابع طبیعت انسانی است، و ثروت ملل تنها به شرطی رشد می‌یابد که افراد از طریق حکومت خواستار امتیازات ویژه‌ای نشوند که تأثیر سودمند نظام رقابتی را از میان ببرد. بنابراین، بخشی از کتاب ثروت ملل صرف رد عقاید مرکانتیلیستها می‌شود که طرف‌دار انحصارات در داخل و خارج کشور بودند. اسمیث می‌گوید نظام «آزادی طبیعی» او به سود همه است، اما به اجرا در نخواهد آمد، اگر دولت بخواهد به آزمندی و تنگ‌نظری و روح انحصارطلب تاجران و تولیدکنندگان اعتنا کند که شایستگی حکمرانی بر بشر را ندارند. 
گذشت سالهای دراز از ارزش و اعتبار اسمیث (برخلاف بسیاری از دیگر عالمان طراز اول اقتصاد سیاسی) تقریباً هیچ نکاسته است. گرچه او آثار خویش را برای هم‌روزگارانش می‌نگاشت، اما وسعت دانش و تعمیمات بدیع و دید دلیرانۀ وی هیچ‌گاه نبوده است که ستایش جمهور دانشمندان علوم اجتماعی، به‌ویژه اقتصاددانان را بر نیانگیزد. گرچه او در دقت تحلیل به پای دیوید ریکاردو، و در عمق بینش به مرتبۀ کارل مارکس نمی‌رسد، اما مظهر نهضت روشنگری است؛ خوش‌بین و امیدوار، ولی واقع‌بین است؛ نظریه‌پردازی می‌کند، اما از عرصۀ عمل غافل نیست؛ همواره متقدمان کلاسیک را محترم می‌شمارد، ولی هرگز از تعهد و پایبندی به کشف بزرگ عصر خویش، یعنی اندیشۀ پیشرفت، انصراف نمی‌پذیرد. 

مآخذ

EB, 1986; REPh.
عزت‌الله فولادوند
 


 

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: