صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه ایران / اسکات، مایکل /

فهرست مطالب

اسکات، مایکل


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 6 فروردین 1399 تاریخچه مقاله

اِسکات \ [e]skāt\ ، مایکِل (پیش از 1200- ح 1245م/ پیش از 596- ح 643ق)، مترجم نامدار آثار ارسطو و شروح آن از عربی به لاتین، معرّف آثار ابن‌رشد در اروپای لاتینی، و اخترشمار و فیلسوف دربار امپراتور فردریک دوم. 
آگاهی دربارۀ زندگی اسکات بسیار اندک است. آوازۀ فراگیر او، به‌عنوان حکیم و جادوگری توانا، موجب شد که افسانه‌های بسیاری درباره‌اش ساخته شود و این امر، یافتن حقایق زندگی وی را دشوار می‌سازد. از آنجا که واژۀ اسکات به اعضای قبیله‌ای کهن گفته می‌شد که ساکن ایرلند بودند و از حدود سدۀ 5م، کم‌کم به شمال جزیرۀ بریتانیا (اسکاتلند کنونی) نقل‌مکان کردند، و واژۀ اسکوتیا نیز دست‌کم تا سدۀ 10م نه به اسکاتلند، که به ایرلند گفته می‌شد (EB، ذیل «اسکات»)، و نیز با توجه به اینکه زمانی تصدی مقام اسقفی اعظم شهر کَشِل در ایرلند به مایکل اسکات پیشنهاد شده بود (نک‍ : دنبالۀ مقاله)، پژوهشگرانـی چـون مینیو ـ پـالوئِلّو («مایکل...»،361)، ایرلندی بودن وی را دور از ذهن نمی‌دانند. هَسکینز با توجه به اینکه اسکات مقام اسقفی اعظم کشل را به دلیل ناآشنایی با زبان گِیلیِ ایرلندی نپذیرفت، و اینکه پاپ عواید املاکی در اسکاتلند را به وی اعطا کرد، او را اسکاتلندی دانسته است («مایکل...»، 250؛ قس: مینیو ـ پالوئلو، همان‌جا، که این دلایل را کافی نمی‌داند). مُرپِرگو (passim) نیز احتمال داده است که وی یکی از اعضای خانوادۀ اسکات در بالویری، نزدیک کِرکادی در استان فایف اسکاتلند باشد.
اسکات احتمالاً در حدود 1210م به تولِدو (طُلَیطَله) در اسپانیا رفت که در دست مسیحیان بود و در آنجا با همکاری یک مترجم محلی یهودی به ترجمۀ آثار عربی به لاتین پرداخت (نک‍ : دنبالۀ مقاله). در 1215م همراه با رودریگو، اسقف اعظم تولدو، برای شرکت در چهارمین و مهم‌ترین نشست از نشستهای پنج‌گانۀ شورای جامع کلیسای کاتولیک، موسوم به شورای لاتِران، که در مقرّ پاپ برگزار می‌شد، به رم رفت (مرپرگو، passim؛ بِرنِت، 253, 262). 
اسکات در 1220م تولدو را به مقصد بولونیا ترک کرد و در این هنگام بود که روی کتاب خود، موسوم به فیزیوگنومیا، کار می‌کرد (هسکینز، همان، 252؛ تامسن، «اسکات...»، 703). اسکات در این شهر با اُرلاندوی کرِمونایی، فیلسوف سدۀ 13م، و نیز امپراتور فرِدریک (فریدریش) دوم، امپراتورِ امپراتوری مقدس روم و شاه سیسیل که بعداً حامی او شد، دیدار کرد (مرپرگو، passim)، اما شاهدی دربارۀ پیوستن وی به دربار امپراتور در این سالها در دست نیست (هسکینز، همان‌جا). 
در 1224م پاپ هونوریوس سوم (حک‍ : 1216-1227م) اسکات را دانشوری دانست که، به‌سبب برخورداری از موهبت بی‌نظیر دانایی، از دیگر دانشوران متمایز شده است و از لانگتِن، اسقف اعظم کَنتِربِری، خواست تا عوایدی برای وی از محل املاک کلیسا درنظر گیرد. چندی بعد، پاپ او را برای تصدی مقام اسقفی اعظم کشل در ایرلند به هِـنری سوم، شاه انگلستان، سفارش کرد که اسکات نپذیرفت. در عوض، در 1225م عواید بیشتری از محل ملکی در انگلستان و دو ملک در اسکاتلند بدو اختصاص یافت. در 1227م، پاپ گرِگوریوس نهم (حک‍ : 1227-1241) اسکات را به‌عنوان فردی ستود که از نوجوانی در طلب علم بوده، و عربی‌دانی و عبری‌دانی را به دانش گستردۀ لاتین خود افزوده است (هسکینز، همان، 252-253؛ مینیو ـ پالوئلو، همان، 361-362؛ تامسن، همان‌جا). این با داوری راجِر بِیکِن (1214-1294م) و آلبِرتوس کبیر (ح 1206-1280م)، دو دانشمند ـ فیلسوف نامدار سدۀ 13م، دربارۀ دانش و زبان‌دانی اسکات (نک‍ : دنبالۀ مقاله) تناقضی آشکار دارد. 
در 1227 یا 1228م، لئوناردو فیبوناچّی (یا لئوناردوی پیسایی) روایت اصلاح‌شدۀ «کتاب چُرتکۀ» مشهور خود را، که اسکات از او خواسته بود، به نام او مُصَدّر کرد و برایش فرستاد. چون لئوناردو از 1225 یا 1226م با فردریک دوم و فیلسوفان دربارش در ارتباط بود و کتابی نیز به نام این امپراتور نوشته بود، شاید بتوان گفت که اسکات نیز در این روزگار به دربار امپراتور راه یافته بوده است (هسکینز، همان، 253؛ مک‌واو، 147؛ نیز مینیو ـ پالوئلو، همان، 361؛ فرویدِنتال ،121)؛ به‌ویژه با توجه به این که نام اسکات از 28 آوریل 1227، چه‌بسا در پاسخ به پیوستن او به اردوی رقیب نامدار پاپ، از سیاهۀ افرادِ برخوردار از عطایای کلیسای کاتولیک حذف شده است. مینیو ـ پالوئلو نیز (همان‌جا)، با توجه به رقابت آشکار میان پاپ و فردریک دوم، نتیجه گرفته است که اسکات در روزگار بهره‌مندی از مواهب اعطایی پاپها (1224-1227م)، به دستگاه فردریک بستگی نداشت. اما مرپرگو (passim)، به‌رغم شواهدی که هسکینز (همان‌جا) ارائه کرده، بهره‌مندی اسکات از توجه هم‌زمان این دو قطب قدرتمند اروپا را محتمل دانسته است (نیز نک‍ : فرویدنتال، 122، که تاریخ 1220م را برای ورود اسکات به دربار فردریک یاد کرده است). 
سالیمبِنه دی آدام، راهب فرانسیسی و تاریخ‌نگار سدۀ 13م، و نیز دیگر نویسندگان هم‌روزگار اسکات، از او به‌عنوان اخترشمار امپراتور یاد کرده، و داستانهای بسیاری دربارۀ فعالیت او در این مقام نقل کرده‌اند، ازجمله پیش‌بینی محل درگذشت امپراتور. خود اسکات نیز به چند پیش‌بینی دربارۀ سرانجام اقدامات نظامی امپراتور، بر پایۀ احکام نجوم، اشاره دارد. آثار بعدی اسکات به فردریک پیشکش شده، و ترجمۀ همراه با تلخیص او از «کتاب الحیوان» ابن‌سینا در 1232م در کتابخانۀ امپراتور نگهداری می‌شده است (هسکینز، همان‌جا؛ سارتن، II/ 579). اسکات در آثارش خود را از مقامات بلندپایۀ دربار، و هم‌نشینِ دانشورِ امپراتور فردریک معرفی می‌کند. دیباچه‌ها و خطبه‌های اهدا و محتوای آثار احکام نجومی وی در کنار توضیحات آنریِ آورانشی (د 1260م)، شاعر فرانسیسی مرتبط با دربار فردریک، حاکی از آن است که اسکات در بازپسین سالهای زندگانی به دربـار نزدیک بوده است (مینیـو ـ پـالوئلو، همان‌جا؛ دربارۀ سفر احتمالی اسکات به پاریس در حدود 1230م، نک‍ : دنبالۀ مقاله).
آنری آورانشی، در ضمن اشعاری که پیش از آخرین بازگشت فردریک دوم از آلمان به ایتالیا (پیش از 1236م) به نام وی سـروده است، از اسکات ــ کـه او را آپـولون ثـانی می‌نامید ــ همچون فردی تازه درگذشته یاد کرده است (هسکینز، همان، 254). وی ظاهراً با اشاره به اثری از اسکات دربارۀ پیشگویی سرنوشتِ شهرهای شمال ایتالیا گفته بود که «مایکل، که تقدیر دیگران را پیش‌بینی کرده بود، خود سرانجام، تسلیم تقدیر شد»(مینیو ـ پالوئلو، همان‌جا). هسکینز که دلیلی برای تردید در گواهی شاعر دربار فردریک نمی‌دید، با توجه به مطالب آمده در دست‌نویس یکی از آثار اسکات در پاریس، که برپایۀ آن، در سفر آلمان امپراتور را همراهی می‌کرده، مرگ او را اندکی پیش از 1236م در آلمان دانسته است (همان‌جا). اما مرپرگو (passim)، با توجه به منابعی نویافته، این دیدگاه را رد کرده است؛ زیرا یهودا بن سلیمان ها ـ کوهِـن گفته است که از 1233م تا 10 سال با اسکات مکاتبه داشته، و در نتیجه، وی دست‌کم تا 1243م زنده بوده است. اسکات احتمالاً در 1235م همراه با پیِرو دِلّا وینیا، که مأموریت داشت مقدمات ازداوج ایزابلا ــ خواهر هِـنری سوم، شاه انگلستـان ــ بـا فردریک را فراهم سازد، بـه انگلستان بازگشت (مرپرگو، passim). 
براون، نگارندۀ نخستین کتاب دربارۀ زندگی و آثار اسکات، آورده است که وی در 1209-1210م به‌عنوان معلم خصوصی فردریک، که در آن سال، نوجوانی 15-16 ساله بود، در دربار سیسیل حضور داشته (pp. 29-31)، اما این اشتباه بر اثر خواندن نادرست یک تاریخ در دست‌نویسی از تلخیص لاتین اسکات از «کتاب الحیوان» ابن‌سینا رخ داده است (قس: همو،55: تصویر نسخۀ خطی؛ نیز هسکینز، همان، 251). 

شخصیت و جایگاه علمی اسکات 

دربارۀ دانش اسکات و صداقت او دیدگاههایی بس متناقض ارائه شده است. همچنان که گفته شد، اسکات دست‌کم تا پیش از پیوستن به دستگاه امپراتور فردریک دوم، از توجه و ستایش پاپ و دیگر مقامهای بلندپایۀ کلیسای کاتولیک برخوردار بود و پس از آن نیز در دربار فردریک جایگاهی ممتاز یافت، چندان که دیگر دانشمندان مرتبط با این دربار، همچون لئوناردو فیبوناچّی، آثار خود را گاه برای امپراتور و گاه به نام او می‌نوشتند. اسکات همچون ابن‌سَبعین و کمال‌الدین بن یونس، از دانشورانی بود که شماری از پرسشهای فلسفی، ریاضی و طبیعی فردریک را پاسخ گفت (هسکینز، همان، 268؛ سارتن، II/ 496). یعقوب آناتولی در مقدمۀ کتاب خطابه‌های خود دربارۀ تورات، موسوم به «مهمیز به دانشجویان» (کمابیش برابر عنوان «تنبیه الطلاب»)، از اسکات با ستایش‌آمیزترین عبارتهایی یاد می‌کند که ممکن است یک یهودی برای اندیشمندی مسیحی به کار بَرَد و او را از جمله مفسران توانای کتاب مقدس برمی‌شمرد. آناتولی از اسکات با عبارت «دانشوری که با او همکاری داشتم» یاد می‌کند و معلوم است که هنگام نگارش این خطابه‌ها همکاری او با اسکات به پایان رسیده بوده است. آناتولی دست‌کم 20 بار در ضمن خطابه‌ها به تفسیرهای اسکات از آیات کتاب مقدس استناد، و دو بار نیز به خود امپراتور اشاره می‌کند (ساپرستِین، 226, 237؛ نیـز دابس ـ وِینستِین، 143). امـا از سـوی دیـگر، راجـر بیکن و آلبرتوس کبیر، پس از مرگ اسکات، انتقادهایی بسیار تند دربارۀ دانـش و صـداقت او بیـان کرده‌اند (مینیو ـ پالوئلو، همان، 362). بیکن بر آن بود که از میان مترجمان آثار یونانی و عربی به لاتین، تنها دو تن آثاری ارزشمند داشته‌اند: بویثیوس (ح 475-524م)، که به دو زبان مبدأ و مقصد مسلط بود، و رابرت گروسِتِست (ح 1175-1253م)، که گرچه زبان‌دانی قابل نبود، در موضوع کار خود استادی برجسته به‌شمار می‌رفت. مترجمانی چون گراردوسِ کرِمونایی، مایکل اسکات، هِـرمانوسِ آلِمانی و دیگران آثار بسیاری را در رشته‌های گوناگون با خطاهایی پرشمار ترجمه کردند. اینان نه زبان می‌دانستند و نه به موضوع تسلط داشتند. هرمانوس، خود، این موضوع را در پاریس نزد راجر بیکن اعتراف کرده بود و آثار مترجمان دیگر نیز شاهدی بر این مدعاست (هیرش، 57؛ مالِند، 145).
اسکات یونانی نمی‌دانست‌، ولی چنان‌که گفته شد، دست‌کم اندکی عبری و عربی می‌دانست‌؛ اما دلیلی در دست نیست که اثری را از عبری ترجمه کرده باشد. به گفتۀ راجر بیکن، مایکل اسکات دست‌کم در ترجمۀ کتاب الهیئة بطروجی از یاری مترجمی یهودی و عبری‌دان به نام آندرئاس (آندره یا آبوتِئوس) لاوی (که گویا بعدها مسیحی شد) بهره می‌گرفت(هیرش، 44، 57؛ بـرنت، 253؛ مینیو ـ پالوئلو، همـان، 361؛ فـرویدنتال، 122؛ قس: مانچا، 144؛ فارمر، 261؛ برای احتمالات مطرح‌شده در شناسایی وی، نک‍ : سارتن،II/ 579, 581؛ قس: اِندرِس، 101، که برآن است که اسکات عربی را نیک می‌دانست و مترجم قابلی بود و می‌کوشید برخلاف گراردوس کرمونایی و دیگر مترجمان پیش از خود، که ترجمه‌ای تحت‌الفظی ارائه می‌کردند، متنی روان و قابل فهم ارائه کند؛ نیز قس: کارمودی، 560: «زبان‌دانی اسکات این اطمینان را به دست می‌دهد که ترجمۀ او از [شرح] «السماء» آیینه‌ای تمام‌نما از دیدگاههای ابن‌رشد باشد»). با این همه، بیکن برای اسکات، به‌سبب معرفی آثار ابن‌رشد و ارسطو به اروپا، اعتبـار بسیـار قـائل بود (هسکینز، همـان، 259؛ مینیـو ـ پالوئلو، همان‌جا). اسکات در روزگاری که به نظر می‌رسید هیچ اثر مهمی برای ترجمه به لاتین باقی نمانده است، اروپاییان را با 3 موضوع نو آشنا کرد: جانورشناسی ارسطویی‌، اخترشناسی بطروجی‌، و فلسفۀ ابن‌رشد؛ و این سومی هنگامی صورت گرفت که هنوز در برخی نقاط جهان اسلام آراء ابن‌رشد را نمی‌شناختند (سارتن، II/ 491, 580-581). 
ترجمه‌هایی که اسکات با پشتیبانی فردریک انجام داد، موجب شد که سیسیل پس از تولدو، مهم‌ترین مرکز ترجمۀ عربی به لاتین در اروپای آن روزگار شود (فرویدنتال، 121-122). البته عشق به دانش تنها دلیل پشتیبانی فردریک از ترجمۀ اسکات از آثار ابن‌رشد نبود. فردریک با اهدای ترجمه‌های اسکات از شرحهای ابن‌رشد بر آثار ارسطو، که کلیسای کاتولیک آنها را ممنـوع کـرده بـود، به دانشگاه بولونیا ــ مأمن فرقۀ دُمینیکی ــ رقابت خود را با پاپ پی گرفت و خودِ مایکل اسکات نیز با فرستادن ترجمه‌هایش نزد دانشوران تأثیرگذار دانشگاه پاریس، در رواج این آثار نقشی مهم ایفا کرد (همو، 128-129). اسکات از رابطۀ دوستانۀ خود با استفانِ پرُوَنسی (اِتیِن دو پرووَنس)، برگزیدۀ پاپ گرِگوریوس نهم برای عضویت در شورای سانسور آثار ارسطو و شرحهای آن برای تدریس در دانشگاه پاریس، بهره برد و بدین وسیله توانست ترجمۀ خود از «السماء و العالم» ارسطو و شرح ابن‌رشد را در برنامۀ درسی این دانشگاه بگنجاند (هسکینز، همان، 256؛ مینیو ـ پالوئلو، همان،361)
اسکات در «کتاب مدخل» خود آورده است که زایچۀ او بر روحیۀ کنجکاوی و دانش‌دوستی‌اش دلالت داشته، و به همین سبب به رشته‌هایی چون نقاشی و پیکرتراشی علاقه‌مند بوده، و در همان حال، پژوهشی عمیق در علوم و جادو انجام داده است (هسکینز، همان، passim). 
سرانجام باید به داوری دانته آلیگیِری اشاره کرد. او در کمدی الٰهی اسکات را، به‌سبب شهرت کم‌نظیرش به جادوگری و چه‌بسا دور شدن از کلیسا و پیوستن به فردریک، در شمار جادوگران و پیشگویان در گودال چهارم از دایرۀ هشتم دوزخ قرار داده است. به گفتۀ دانته: «کسانی که خواسته‌اند با پیشگویی حوادث از اسرار الٰهی آگه شوند، اکنون سرهاشان چندان چرخیده است که به پشت خود می‌نگرند و حتى از دیدن پیش پای خود نیز ناتوان‌اند». دانته دربارۀ اسکات چنین گفته است: «آن دیگری که تهیگاهی چنین لاغر دارد، مایکل اسکات است که از همۀ حقه‌ها و ترفندهای افسونگری آگاه بود» (سرود XX، بندهای 115-117؛ برای تفصیل بیشتر، نک‍ : کِی، 1-14). 

آثار 

آثار اسکات، برحسب زمان تألیف، غالباً به دو دورۀ اسپانیایی و سیسیلی تقسیم می‌شوند:

دورۀ اسپانیایی 

1. ترجمۀ کتاب الهیئة بطروجی که در 18 اوت 1217 در تولِدو (طلیطله) به پایان رسیده است. در این اثر، مفهوم گشتاور به اروپای لاتینی معرفی شده است. ترجمۀ لاتینی که در 1531م در ونیز چاپ شد، کار کالونیموس بن داوید است که در 1528م، به‌واسطۀ ترجمۀ عبری موسی بن تِبّون (فراهم‌آمده در 1259م) به لاتین درآمده است (هسکینز، همان، 251, 255؛ سارتن، II/ 579). 
2. نخستین ترجمۀ لاتین 3 کتاب ارسطو دربارۀ جانوران، با عنوان «کتاب الحیوان»، احتمالاً پیش از 1220م و در تولِدو. این 3 اثر در روایت عربی یوحنا (یحیى) بن بطریق، در مجموع، یک کتاب دارای 19 مقاله و با عنوان «کتاب الحیوان» انگاشته می‌شد، که به ترتیب، مشتمل بر «طباع الحیوان» در 10 مقاله؛ «اجزاء الحیوان» در 4 مقاله و «کون الحیوان» در 5 مقاله است. این ترجمه دست‌کم تا سدۀ 15م، مورد استفادۀ اهل تحقیق بود. مقاله‌های 26گانۀ جانورشناسی آلبرتوس کبیر عمدتاً بر پایۀ ترجمۀ اسکات نوشته شده بود. در واقع، 19 مقالۀ نخستْ روایتی نو همراه با شرح، افزوده‌ها و اصلاحات از 19 مقالۀ ترجمۀ اسکات و همراه با تکرار اشتباهات بسیار او بود که 2 مقاله در باب حیوانات و سپس 5 مقاله دربارۀ 5 گونۀ اصلی از حیوانات به آن اضافه شده بود. ویلیامِ موربِکی (ویلِم وان موربِکه) ظاهراً با توجه به اشکالات موجود در متن عربی مورد استفادۀ اسکات، در حدود 1260م این اثر را، این بار مستقیماً از یونانی، به لاتین ترجمه کرد؛ اما این ترجمه چندان رواج نیافت و کسانی چون آلبرتوس کبیر از آن بهره نگرفتند (هسکینز، همان، 255-256؛ گـرهـارت، 168؛ سارتن، II/ 580, 938-939؛ تکـاچ، 51؛ مینیو ـ پالوئلو، «ارسطو»، 272؛ باومان، 201؛ فرِنچ، 96, 100؛ وان اُپِنرای، 388, passim). 
 

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: