صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه ایران / افشار /

فهرست مطالب

افشار


آخرین بروز رسانی : جمعه 16 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

افشار \afšār\، نام‌ يك‌ گروه‌ بزرگ‌ قومی ـ عشايری از اقوام‌ ترك‌‌زبان‌ ايران. افشار در متنهای قديم‌ به‌ صورتهای اَوْشار (بدرالدين‌، 20؛ ابوالغازی، 27)، اَوشر (رشيدالدين‌، 1 / 40)، اَوْشَريّه‌، اوشاريه‌ و افشاريه‌ (ابن‌‌تغری ‌بردی، 14 / 48؛ مقريزی، 4(1) / 86، 126، جم‍ ؛ قلقشندی، 7 / 282) نيز آمده‌ است‌. 
افشار يكی از نيرومندترين‌ ايلات‌ ترك‌‌زبان‌ (فيلد، 49) در تاريخ‌ ايران‌ به‌ شمار می‌رفته‌ است‌. در زمان‌ سلجوقيان‌ نام‌ افشار چنان‌ وحشت‌انگيز بود كه‌ اقوام‌ تركمان‌، ازبك‌ و تاتار كودكان‌ خود را با گفتن‌ عبارت‌ «اوشار گَلدی» (افشار آمد) می‌ترساندند (قدوسی، 18). ايل‌ افشار يكی از ايلات‌ تشكيل‌‌دهندۀ سپاهيانی است‌ كه‌ اقتدار شاه‌ اسماعيل‌ اول‌ صفوی (سل‍ 907-930 ق) را در ايران‌ استوار كردند (لاکهارت، 88) و يكی از 32 قبيلۀ اشرافی دارای امتيازات‌ ويژه‌ (اروج بيك‌، 67) و نيز از ايلات‌ عمده‌ و معتبر قزلباش (ابوالحسن مستوفی، 156-157) در دورۀ صفوی بوده‌ است‌. سران‌ و اميران‌ طايفه‌های افشار در جنگهای پادشاهان‌ صفوی با عثمانيها و ازبكها، در سپاه‌ نادر شاه‌ نقش‌ بزرگ‌ و مهمی داشتند. بخش بزرگی از نيروی سپاه‌ قاجار را نيز مردان‌ طايفه‌های ايل‌ افشار تشكيل‌ می‌دادند (EI2, I / 240). 
امروزه‌ بيشتر طايفه‌های افشار در شهرها و روستاهای ايران‌ اسكان‌ يافته‌اند و فقط گروههای كوچكی از آنها شيوۀ چادرنشينی و كوچندگی را حفظ كرده‌اند و ييلاق‌ و قشلاق‌ می‌كنند. 
گفته شده افشارها از تركان‌ اُغوز يا تركمان‌ و يكی از 22 تيـرۀ آن‌ قوم‌ می‌بـاشند. هر يك‌ از 22 يا 24 تيرۀ قوم‌ اغوز (نك‍ : رشيدالدين‌، 1 / 35) ازجمله‌ افشارها تَمْغا، يا نشان‌ مخصوصی برای خود داشتند كه‌ «فرمانها، خزاين‌ و گله‌ و رمه‌»هايشان‌ را بدان‌ نشانه‌‌گذاری می‌كردند و اين گونه‌ از يكديگر متمايز می‌شدند (همو، 1 / 37). نشان‌ دودمانی ـ طايفگی افشار را كاشغری (1 / 56) به شكل‌ ** آورده است (نيز نك‍ : رشيدالدين‌، 1 / 40؛ بدرالدين‌، همانجا). 
ايل‌ افشار يك‌ اونقون‌ يا جانور مقدس‌ نيز داشت‌. اين‌ اونقون‌ ميان‌ افشارها و 3 تيرۀ ديگر از فرزندان‌ يولدوزخان‌ مشترك‌ بود. اونقون‌ ايل‌ افشار «طوشنجيل‌» ناميده‌ می‌شد كه‌ احتمالاً يك‌ پرندۀ شكاری بود. افشارها طوشنجيل‌ را مقدس‌ و مبارك‌ می‌شمردند و شكار و آزار اين‌ پرنده‌ را منع‌ كرده‌ بودند و گوشتش‌ را هم‌ نمی‌خوردند (رشیدالدین، 1 / 37، 40). 
هر يك‌ از تيره‌های اغوز مجاز بودند كه‌ به‌ هنگام‌ «طوی» (جشن‌، به‌خصوص‌ جشن‌ عروسی) و پختن‌ غذا فقط اندام‌ معينی از گوشت‌ حيوان‌ را به‌ كار برند و بخورند (همو، 1 / 37- 38). اندام‌ گوشت‌ تعيين‌‌شده‌ برای افشار و 3 تيرۀ ديگر فرزندان‌ يولدوزخان‌ «صاغ‌ اوباحه‌» بود كه‌ كاربرد و خوردن‌ آن‌ برای قبيله‌های ديگر قوم‌ اغوز حرام‌ شمرده‌ می‌شد (همو، 1 / 40). 

مهاجرت‌ و پراكندگی

سرزمين‌ اصلی افشارها دشت‌ قپچاق‌ در تركستان‌ بود. بنابر داده‌های تاريخی، در اواخر دورۀ سلجوقی يك‌ دستۀ بزرگ‌ از افشارها اين‌ سرزمين‌ را ترك‌ كردند و به‌ ايران‌ آمدند. دسته‌ای از افشارها به‌ سركردگی يعقوب‌ بن‌ ارسلان‌ افشری ظاهراً پيش‌‌از 543 ق‌ (دهۀ 540 ق) به‌ خوزستان‌ مهاجرت‌ كردند (وصاف‌، 86؛ نيز نك‍ : كسروی، 48، حاشيۀ 1). 
از سدۀ‌ 7 تا 10 ق، از افشارهای ساكن‌ خوزستان‌ آگاهی درست‌ و روشنی در دست‌ نيست‌. در دورۀ صفوی باز به‌ نام‌ افشارها و شمار انبوه‌ مردم‌ اين‌ ايل‌ در سرزمين‌ خوزستان‌ برمی‌خوريم‌ كه‌ در كهگيلويه‌، رامهرمز، دورق‌، شوشتر و دزفول‌ پراكنده‌ بودند. ايل‌ افشار در ناحيۀ وسيعی از خاور هويزه‌ تا ناحيۀ دورق‌ در خوزستان‌ می‌زيستند. دورق‌ پايگاه‌ اصلی اين‌ ايل‌ بود. 
گندوزلو تنها طايفۀ عمدۀ افشارهای خوزستان‌ بودند كه‌ رفته‌رفته‌ به‌ صورت‌ يك‌ ايل‌ مستقل‌ درآمدند (فيلد، 51). اين‌ ايل‌ از دورۀ صفوی تاكنون‌ در خوزستان‌ بازمانده‌اند. قلمرو استقرار و كوچ‌ آنها را از بند داوود تا شوشتر و از شوشتر تا نزديك‌ كوهانك‌ و پيرامون‌ رود دزفول‌ نوشته‌اند (كيهان‌، 2 / 92). از ده‌ بُلَيتی (نك‍ : كسروی، 46: بُلَيده‌ مصغّر بلده‌) در نزديكی شوشتر و كنار آب‌ گرگر، به‌‌عنوان‌ محل‌ خان‌نشين‌ گندوزلوها نام‌ برده‌ شده، و نوشته‌اند كه‌ چراگاه‌ دام‌ اين‌ گروه‌ حوالی رودخانۀ گرگر و بند قير بوده‌ است‌ (لايارد، 42-43). 
افشارهای مستقر در خوزستان‌ و آذربايجان‌ به‌‌تدريج‌ بنابر خواست‌ خود، يا خواست‌ حكومتها، و يا ستيزه‌های ايلی ـ طايفگی به‌ نواحی ديگر كوچيدند: نخستين‌ گروه‌ افشار كه‌ در اورميه‌ استقرار يافتند، افشارهايی بودند كه‌ ظاهراً همراه‌ گرگين‌ بيك‌ در 802 ق به‌ آنجا رفتند. پس‌‌از مرگ‌ وی پسر ارشدش‌، الامه‌ سلطان‌، و پس‌‌از او برادر كهترش‌، يادگار سلطان‌ اوصالو، حكومت‌ اورميه‌ را به‌ دست‌ گرفتند (افشار، 12-13). از شمار جمعيت‌ افشارهای اورميه‌ آمار دقيقی در دست‌ نيست‌. برخی شمار آنها را كه‌ مركب‌ از ترك‌ و تات‌ بودند، 7 هزار خانوار دانسته‌اند. همچنین گفته شده که استقرار افشارها در فارس، مدتها پيش‌‌از دورۀ صفوی و اقامتگاهشان‌ در كهگيلويه‌ بوده است. منابع تاريخی زمان مهاجرت نخستين گروههای ايل‌ افشار به‌ خراسان‌ را در آغاز دورۀ صفوی گزارش‌ می‌دهند. در دورۀ شاه‌ عباس‌ اول‌، جمعی ديگر از طوایف افشار آذربايجان‌ را برای مقابله‌ با حملات‌ و تجاوزهای ازبكان‌ به‌ نواحی خراسان‌ كوچاندند. در ميان‌ اين‌ كوچندگان‌، 500‘4 خانوار نيز از ايل‌ افشار اورميه‌ بودند. اينان‌ نيز در نواحی ابيورد و دره‌‌گز اقامت‌ گزيدند (محمدكاظم‌، 1 / 4-5). 
نادرشاه‌ در حدود 56 هزار خانوار از ايلات‌ فارس‌، عراق‌ و آذربايجان‌ را در 1143 ق به‌ خراسان‌ كوچانيد. از اين‌ عشاير، 12هزار خانوار افشار بودند كه‌ در مياب‌ كوپكان‌ و کلات استقرار یافتند. اما تاريخ‌ دقيق مهاجرت‌ طايفه‌های افشار به‌ كرمان‌ و مبدأ يا مبادی مهاجرت‌ آنها روشن‌ نيست‌. قديم‌ترين‌ خبر از كوچ‌ افشارها به‌ كرمان‌ از زمان‌ به‌ قدرت‌ رسيدن‌ شاه‌ اسماعيل‌ اول‌ به‌ بعد بوده‌ است‌. نخستين‌ گروه‌ افشار ظاهراً طايفۀ قاسملو بود كه‌ در حدود سال‌ 916 ق به‌ سركردگی بيرام بيك‌ به‌ كرمان‌ مهاجرت كردند (باستانی، 1503-1505). شاه‌ طهماسب‌ در 933 ق، شاه قلی‌سلطان افشار، پسر مصطفى قلی‌سلطان‌، را كه‌ با طايفۀ خود در كرمان‌ می‌زيستند، به حكمرانی آنجا گماشت‌ (وزيری، 2 / 600). افشارهای كرمان‌ تا زمان‌ كريم‌خان زند قدرت‌ داشتند و تنی چند از سركردگان‌ طوايف‌ اين‌ ايل‌ پس‌‌از شاه‌ قلی‌سلطان‌ در كرمان حكومت‌ كردند. آخرين‌ حكمران‌ از اين‌ ايل‌، شاهرخ‌ خان‌ افشار بود كه‌ در 1172 ق به‌‌دست‌ خدامراد خان‌، سردار سپاه‌ كريم‌خان‌ زند، كشته‌ شد. بنابر آمار (سرشماری ... ، 13-15)، در تيرماه‌ 1366 عشاير كوچندۀ ايل‌ افشار كرمان‌ دارای 26 طايفه‌ بوده، و جمعيت‌ ايل‌ 074‘2 خانوار بوده است. 
گروهی از ايل‌ افشار نيز احتمالاً از دورۀ صفوی در منطقۀ خمسۀ زنجان‌ سكنا‌ داشته‌اند. گفته شده است كه‌ ايل‌ افشار همراه‌ ايل‌ ترك‌‌زبان‌ دَويران‌ از آذربايجان‌ به‌ خمسه‌ آمدند و با قبايل‌ قزلباش خمسه‌ اتحاديۀ شاهسون‌ (ه‍ م‌) را تشكيل‌ دادند. افشارهای خمسه را «افشار دَويرانی» می‌ناميدند و با اين‌ عنوان‌ آنها را از «افشار صاين‌ قلعه‌» در آذربايجان‌، و «افشار خرقان‌» در قزوين‌ متمايز می‌كردند (فیلد،‌ 203). 
گروهی از ايل‌ افشار در آباديهای جلگه‌ای در اسدآباد همدان‌ كه‌ به‌ «جلگۀ افشار» شهرت‌ دارد، زندگی می‌كنند ( فرهنگ ... ، 5 / 107؛ جمالی، 245)؛ اما زمان‌ مهاجرت‌ اين‌ گروه‌ از افشارها به‌ اسدآباد روشن‌ نيست‌. پس‌‌از مرگ‌ نادر شاه‌ گروه‌ ديگری از طايفه‌های افشار از دورق‌ خوزستان‌ به‌ اسدآباد و كنگاور مهاجرت‌ كردند (دوبد، 319). 
گروهی از ايل‌ افشار در مجاورت‌ تهران‌ استقرار يافته‌ بودند و تا اوايل‌ سدۀ‌ 14 ش به‌ ييلاق‌ و قشلاق‌ كوچ‌ می‌كردند. دامنۀ كوههای البرز ييلاق‌ آنها، و اطراف‌ شهريار و غار، در چند كيلومتری جنوب‌ غربی ری، قشلاق‌ آنها بود (كيهان‌، 2 / 112). در دورۀ صفوی نیز گروهی از افشارها به‌ حوالی قزوين‌ مهاجرت‌ كرده‌، در آباديهای پيرامون‌ آن‌ استقرار يافته‌ بودند. 
پراكندگی ايل‌ افشار تنها به‌ مناطق‌ يادشده‌ محدود نمی‌شود. گروههايی از اين‌ ايل‌ در چند سدۀ گذشته‌ به‌ جاهای ديگری از ايران‌ مانند اصفهان، يزد و مازندران‌ نيز كوچيده‌ بودند كه‌ اشاراتی به‌ حضور آنهـا در آن‌ منـاطق‌، جستـه‌‌گريختـه‌ در منـابع‌ تـاريخی ـ جغرافيايی آمده‌ است‌ (مثلاً نك‍ : ساروی، 100-101؛ شيروانی، 106؛ كسروی، 50؛ ايوری، 4). 

مآخذ

ابن‌‌تغری بردی، النجوم‌، قاهره، 1383 ق / 1963 م بب‍ ؛ ابوالحسن مستوفی، گلشن مراد، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، 1369 ش؛ ابوالغازی، بهادر خان‌، شجرۀ ترك‌، به‌‌كوشش‌ دمزن‌، سن پترزبورگ، 1287 ق / 1871 م؛ اروج بيك‌ بن‌ سلطان‌ علی بيك‌، دون‌ ژوان‌ ايرانی، به‌‌كوشش‌ لسترنج‌، ترجمۀ مسعود رجب‌نيا، تهران‌، 1338 ش؛ افشار محمودلو، عبدالرشيد، تاريخ‌ افشار، به‌‌كوشش‌ محمود راميان‌ و پرويز شهريار افشار، تبريز، 1342 ش؛ باستانی پاريزی، محمدابراهيم‌، «افشارها در تاريخ‌ و سياست ‌‌كرمان‌»، ناموارۀ دكتر محمود افشار، به‌‌كوشش‌ ايرج‌ افشار و كريم‌ اصفهانيان‌، تهران‌، 1366 ش، ج‌ 4؛ بدرالدین عینی، السیف المهند، به کوشش فهیم محمد شلتوت، قاهره، 1966-1967 م؛ جمالی اسدآبادی، ابوالحسن‌، «چند سند از طايفۀ افشار اسدآباد»، بررسيهای تاريخی، تهران‌، 1354 ش، س‌ 10، شم‍ 2؛ دوبد، ک. ا. د.، سفرنامۀ لرستان‌ و خوزستان‌، ترجمۀ محمدحسين‌ آريا، تهران‌، 1371 ش؛ رشيدالدين فضل‌الله‌، جامع‌ التواريخ‌، به‌‌كوشش‌ بهمن‌ كريمی، تهران‌، 1338 ش؛ ساروی، محمد فتح‌الله، تاریخ محمدی، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، 1371 ش؛ سرشماری اجتماعی ـ اقتصادی عشاير كوچنده‌ (1366 ش)، نتايج‌ تفصيلی، ايل‌ افشار، مركز آمار ايران‌، تهران‌، 1368 ش؛ شیروانی، زین‌العابدین، بستان السیاحة، تهران، 1315 ق؛ فرهنگ‌ جغرافيايی ايران‌ (آباديها)، تهران‌، 1328-1331 ش؛ فيلد، هنری، مردم‌شناسی ايران‌، ترجمۀ عبدالله‌ فريار، تهران‌، 1343 ش؛ قدوسی، محمدحسين‌، نادرنامه‌، مشهد، 1339 ش؛ قلقشندی، احمد، صبح‌ الاعشى‌، قاهره‌، 1383 ق / 1963 م؛ كاشغری، محمود، ديوان‌ لغات‌ الترك‌، استانبول‌، 1333 ق؛ كسروی، احمد، كاروند، به‌‌كوشش‌ يحيى‌ ذكاء، تهران‌، 1356 ش؛ كيهان‌، مسعود، جغرافيای مفصل‌ ايران‌، تهران‌، 1311 ش؛ لايارد، ا. ه‍ . و ديگران‌، سيری در قلمرو بختياری و عشاير بومی خوزستان‌، ترجمۀ مهـراب‌ اميـری، تهـران‌، 1371 ش؛ محمـدكاظم‌، عـالـم‌آرای نـادری، بـه كـوشش‌ محمدامين رياحی، تهران‌، 1364 ش؛ مقريزی، احمد، السلوك‌، به‌‌كوشش‌ سعيد عبدالفتاح‌ عاشور، قاهره‌، 1972 م‌؛ وزيری كرمانی، احمدعلی، تاريخ‌ كرمان‌، به‌‌كوشش‌ محمدابراهيم‌ باستانی پاريزی، تهران‌، 1364 ش؛ وصاف‌، تاريخ‌، تحرير عبدالمحمد آيتی، تهران‌، 1346 ش؛ نيز: 

Avery, P., «Nadir Shah and the Afsharid Legacy», The Cambridge History of Iran, vol. VII, ed. id et al., Cambridge, 1991; EI2; Lockhart, L., «The Persian Army in the Ṣafavī Period», Der Islam, Berlin, 1959, vol. XXXIV. 
علی بلوكباشی (دبا)

افشار در آناتولی و شام‌

تا سپری‌شدن‌ سدۀ 5 ق / 11 م، تاريخ‌ افشار را تنها در مسير تاريخ‌ قوم‌ اغوز (تركمن‌) می‌توان‌ پی‌جويی كرد و تلاش‌ برای يافتن‌ اسناد تاريخی مستقل‌ دربارۀ اين‌ شاخه‌ از قوم‌، به‌ نتيجه‌ نرسيده‌ است‌؛ اين‌ سده‌ از آن‌ روی به‌ عنوان‌ نقطۀ عطفی در تاريخ‌ قبايل‌ اغوز شناخته‌ می‌شود كه‌ مهاجرت‌ اغوزان‌ به‌ غرب‌ در اين‌ زمان‌ روی داده‌ است‌ و درنتيجه‌ تاريخ‌‌نگاران‌ توانسته‌اند دربارۀ قبايل‌ گوناگون‌ اين‌ قوم‌ مطالبی عنوان‌ كنند. در سدۀ 5 ق / 11 م وجود دو سد بزرگ‌ بر سر راه‌ تاخت‌وتازهای غزان‌، يعنی دولت‌ قراخانی در ماوراءالنهر و سلجوقی در منطقۀ خراسان‌ ـ خوارزم‌، ديگربار عاملی برای جابه‌جايی اغـوزان‌ بود. عامل‌ مهم‌ ديگـر مهاجرت‌ جديد كومـانی ـ قپچاقی از اواخر سدۀ 10 م به‌ سوی غرب‌ بود كه‌ اين‌ رانش‌ را شدت‌ می‌بخشيد (نك‍ : هروات‌، 45- 49). 
مورخان‌ مسلمان‌ در طول‌ سده‌های نخست‌ آشنايی خود با تركمانان‌، غالباً آنان‌ را جز به‌ نامهايی عام‌ چون‌ «غُز» (اغوز) يا «تركمان‌» نمی‌شناختند. 

افشار در آناتولی

به‌‌عنوان‌ نقطۀ آغاز بر حضور افشار در تاريخ‌ آناتولی، بايد توجه‌ داشت‌ كه‌ بر پايۀ شواهد تاريخی، جنگجويان‌ افشار در جريان‌ فتح‌ آناتولی نقشی اساسی ايفا كرده‌اند؛ در واقع‌ بر پايۀ تحليل‌ مورخان‌، همين‌ ويژگی موجب‌ بوده‌ است‌ تا بازتاب‌ حضور اين‌ قبيله‌ در جغرافيای تاريخی منطقه‌ بسيار گسترده‌ باشد (نك‍ : سومر، 264؛ نيز نك‍ : آوِزف‌، 160). 
بر پايۀ نوشتۀ سلجوق‌نامه‌، از يازيجی اوغلی، خاندان‌ قرامان‌ كه‌ در رديف‌ نخستين‌ سلسله‌های حكومتگر اسلامی در آسيای صغير شناخته‌ می‌شوند، خود از منسوبان‌ افشار بوده‌اند. 
بر اساس‌ دفاتر تحرير عثمانی، در آناتولی، از سدۀ‌ 10 ق / 16 م نامهای جغرافيايی پرشماری به‌ ثبت‌ رسيده‌ كه‌ از واژۀ افشار يا تركيبی از آن‌ ساخته‌ شده‌ است‌. 

افشار در شام‌

دربارۀ نخستين‌ مراحل‌ راهيابی افشار به‌ منطقۀ شام‌، جز دانسته‌های عمومی در باب‌ حضور تركمانان‌، سخن‌ آشكاری نمی‌توان‌ گفت‌. در واقع‌ از حدود سدۀ 8 ق / 14 م است‌ كه‌ افشار به‌طور خاص‌ در متون‌ تاريخی از خود ردی مشخص‌ بر جای نهاده‌ است‌. در خلال‌ سده‌های 8 و 9 ق / 14 و 15 م، در ميان‌ جناح‌ بوز ـ اوق‌ از تركمنان‌ ساكن‌ در حلب‌، عينتاب‌ و انطاكيه‌، قبيلۀ افشار از نظر اهميت‌ در رديف‌ نخست‌ ديده‌ می‌شود. 
در طول‌ سده‌های 10 و 11 ق / 16 و 17 م، افشارهای شام‌ برخی از تشكلهای قومی جديد را پی ريختند كه‌ در آن‌ ميان‌، بايد به‌ تشكل‌ «تركمنهای حلب‌» با مراكز ثقلی چون‌ افشارهای كوپك‌ و گوندوز اشاره‌ كرد كه‌ از سدۀ پيشين‌ به‌‌عنوان‌ دودمانهای غالب‌ در ميان‌ افشار شام‌ ايفای نقش‌ كرده‌ بودند. تشكل‌ ديگر «افشار ذوالقدری» بود كه‌ خود از شعبه‌هايی متنوع‌ تشكيل‌ می‌يافت‌ و سرانجام‌، بايد به‌ تشكلی با عنوان‌ «بوز ـ الوس‌» اشاره‌ كرد كه‌ از اتحادی ميان‌ اين‌ دو تشكل‌ شامی با تشكل‌ «تركمنهای دياربكر» پديد آمده‌ بود (نك‍ : سومر،175-178, 272-276). 
در اينجا به‌‌عنوان‌ اشاره‌ای به‌ جايگاه‌ افشار در ميان‌ تركمنان‌ عراق‌، بايد يادآور شد كه‌ برخی تحليل‌گران‌، ورود قبايل‌ تركمن‌ به‌ عراق‌، به‌‌خصوص‌ منطقۀ موصل‌ در شمال‌ آن‌ سرزمين‌ را هم‌زمان‌ با گسترش‌ مهاجرت‌ تركمنان‌ به‌ ايران‌ و سرزمينهای غربی آن‌ دانسته‌اند (نك‍ : سومر، 133 -132 ؛ آوزف‌، 160). 

مآخذ

هروات‌، آندراس‌ پ‌.، پچنگها، كومانها و ياسها، ترجمۀ رقيه بهزادی، تهران‌، 1375 ش؛ نيز: 

Ovezov, K. and N. Gadzharov, «Turkmeny Iraka», Turkmeny Zarubezhnogo vostoka, Ashkhabad, 1993; Sümer, F., Oğuzlar (Türkmenler), Ankara, 1972. 
بخش‌ مردم‌شناسی (دبا)
 

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: