ترکی، ادبیات
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 7 مهر 1398
https://cgie.org.ir/Fa/article/224202/ترکی،-ادبیات
چهارشنبه 17 اردیبهشت 1404
چاپ شده
15
در میان آثار تورفان برگی کاغذ یافت شده است که دو منظومۀ ترکی (اویغوری) را در بردارد و سرایندۀ آن آپرینچور تیگین است. برخی از پژوهندگان ترک سرودههای او را غیردینی و از قبیل کوگ (منظومهای که همراه با موسیقی خوانده میشود) تلقی کردهاند (تکین، 40-44) و او را نخستین شاعر ترک زبان دانستهاند که اثری از وی بازمانده است (آرات، 14؛ قاباقلی، II/ 13). آپرینچور که شاید بخش نخست نام او همان آفرین فارسی باشد، تیگین (شاهزاده) لقب داشته، و بدین سبب از نجبا و اشرافزادگان نیمۀ دوم سدۀ 8 و نیمه نخست سدۀ 9م (تکین، 41) برشمرده شده است. به باور آن محققان پیشتر از این جوجو، شاعر ناشناختۀ ترکی که در دیوان لغات الترک از او یاد شده (کاشغری،III/ 238 )، اما سرودهای از وی نیامده، نخستین شاعر ترک تلقی میشده است (آرات، قاباقلی، همانجاها). شعر بازمانده از آپرینچور به سرودههای مانوی مانندگی بسیار دارد (برای متن منظومه، نک : آرات، 442 16, 10,). از میان آثار تورفان سکیزیو کمک (هشت تومار) وآلتون یاروق (نورزرین) که هر دو از متون مقدس بودایی است (بانارلی، 76-77؛ «فرهنگ»، VIII/ 477 VII/ 492,)، به ویژه دومی که داستانهای بسیاری را در بردارد و متن اصلی آن به زبان سنسکریت است که از آن زبان به چینی و توسط سالی توتونگِ بیش بالیغی از چینی به ترکی اویغوری ترجمه شده (همان، I/ 127, VIII/ 477)، از اهمیت بیشتری برخوردار است و میتوان آنها را متون ادبی به شمار آورد، اگر چه بیشتر محققان ترک متون اویغوری را به عنوان آثار ادبی، چندان بهایی نمیدهند (همان، I/ 127؛ قس: بانارلی، 76؛ EI2، همانجا).
در دورۀ اسلامی، پژوهندگان زبانهای ترکی را به دو گونه یا شاخۀ شرقی و غربی تقسیم کردهاند و ادبیات ترکی پدید آمده در حوزۀ هر یک از این دو شاخه را بدان شاخه نسبت دادهاند. چون ترک زبانان اغوز (ترکمن که سلجوقیان در زمرۀ آنان بودند) برای نخستینبار به صورت گروهی، روی بر خراسان آوردند و از آنجا به ایران میانه و از آنجا به آذربایجان در غرب ایران و سپس به آناتولی و اران (شمال ارس) راه یافتند و در آن سرزمینها مسکن گزیدند، بدان سبب زبان اغوزی را ترکی غربی و دیگر زبانهای ترکی را شرقی نامیدهاند. در این باب دو نکته را باید یاد آور شد: نخست آنکه پیش از پدید آمدن دولت گؤک ترک در سدۀ 6م و اندکی پس از پیشروی آنان به سوی غرب، همۀ ترکان در منطقهای نزدیک به هم و در دامنههای کوهستان آلتایی و در مغولستان میزیستند و زبانشان کما بیش یکسان و یا دست کم بسیار نزدیک به هم بود و زبان کتیبههای بازمانده از قبیلههای گوناگون ترک و اویغور و قرقیز و اغوز گویای این حقیقت است. دوم آنکه ترک زبانانی که همراه سپاه مغول و پس از تسلط آنان بر ایران، به سوی غرب و سرزمینهای یاد شده روی آوردند، تنها از قبیلههای گوناگون ترک زبان شرقنشین بودند و نمیتوان آنها را اغوز انگاشت؛ البته شاید در میان آنها اغوزانی هم بودهاند (اما بیگمان بسیار اندک) و این انبوه ترکان نو رسیده توانستهاند زبان ترکان پیشین را به شدت تحت تأثیر قرار دهند و دگرگون سازند و به یقین توسط اینان بسیاری از واژههای مغولی و واژههای ترکی دخیل در مغولی که شکل مغولی یافته، و دیگر باره از آن زبان به ترکی بازگشته بود، در زبان ترکان پیش، وارد شده است و در ساختار آن تأثیر گذاشته است، از آن رو این تقسیمبندی تنها یک شیوۀ قراردادی است و اصالت آن نمیتواند مطلق باشد.ادبیات ترکی شرقی را میتوان به چند دوره یا گونه تقسیم کرد: نخست ترکی شرقی عصر قراختاییان، دوم ادبیات ترکی شرقی خوارزمی، سوم ادبیات ترکی شرقی قپچاقی یا زبان ادبی آلتایی اوردا (آلتین اردو = اردوی زرین)، چهارم ادبیات ترکی جغتایی (مکتب هرات و ...) که تداوم آن به ادبیات ازبکی انجامیده است (گنجهای، 10؛ «فرهنگ»، II/ 365).ادبیات ترکی غربی 3 گونه است: ادبیات ترکی آناتولی (عثمانی). ادبیات ترکی غربی شرقی یا ترکمنی که ويژگیهای بسیاری از ترکی شرقی برگرفته است. ادبیات ترکی غربی آذربایجانی و ارانی که پس از تصرف قفقاز توسط روسها و سپس استقرار حکومت سوسیالیستی در امپراتوری روسیه و قطع رابطۀ مردمان دو سوی ارس از یکدیگر جدا شده، و به دو شاخۀ ارانی (جمهوری آذربایجان) و آذربایجانی تفکیک شده است.
در سدۀ 3ق/ 9م یبغوی قارلوق (قرلق) دولت قراخانی (خاقانیان، خانیۀ ایلگخانیان، آل افراسیاب) را در ترکمنستان غربی تأسیس کرد و یک سده بعد به سال 333ق/ 945م ساتوق بُغرا (بوغرا) خان پادشاه قراخانی مسلمان شد و اسلام را به عنوان دین رسمی قلمرو خویش اعلان داشت، اگر چه پیش از آن گروههای بسیاری از ترک زبانان از جمله اغوزان و قارلوقان به آیین اسلام گرویده بودند، اما با گروش وی به اسلام نخستین دولت مسلمان ترک (زبان) تأسیس گردید و با بر افتادن فرمانروایی سامانیان قلمرو آنان میان غزنویان و قراخانیان تقسیم شد و سرزمینهای تحت تصرف قراخانیان گسترش یافت. قراخانیان با ادبیات فارسی آشنا و بدان دلبستگی داشتند و شاعران فارسی سرای بسیاری از جمله سوزنی سمرقندی، عمعق بخارایی، رشیدی سمرقندی، رضیالدین نیشابوری، شهابالدین نسفی، شمس طبسی و دیگران با دربار آنان ارتباط داشته، و آنان را مدح گفته، و از آنان صلههای گران ستادهاند و رشیدی سمرقندی سیدالشعرا، سوزنی تاج الشعرا و عمعق امیرالشعرا لقب داشتهاند (نک : صفا، 2/ 535-539، 547- 548، 622) و برخی از پادشاهان و امیران آن خاندان خود به فارسی شعر میسرودهاند، اما به هر حال در روزگار آنان بود که طلیعۀ ادبیات ترکی اسلامی با تأثیرپذیری فراوان از زبان و ادبیات فارسی پدیدار شد و نخستین اثر بازمانده از آن دوره مثنوی معروف قوتادغو بیلیگ است (بانارلی، 232؛ جعفر اوغلو، II/ 51؛ جودت، 83). آن مثنوی بر وزن شاهنامه سروده شده، و از آن تأثیر بسیار پذیرفته است (کوپریلی، همان، 200؛ دانکف، 1). قوتادغو بیلیگ مرکب است از قوتادغو (= سعادت بخش، بختساز) وبیلیگ (از مادۀ ترکی بیل به معنای دانستن = دانش، علم) و در کل به معنی دانش سعادت بخش و یا علم شایستۀ پادشاهان است (کوپریلی، همان، 194؛ «دائرةالمعارف دیانت»، XXVI/ 478) و سرایندۀ آن یوسف خاص حاجب است که آن را در بلساغون (بلاساغون) و کاشغر سروده، و به سال 462ق/ 1070م به طفغاچ بُغراخان، امیرکاشغر تقدیم داشته است (نک : بارتولد، 113) و آن پندنامۀشاهان، از قبیل سیاستنامه و نصیحةالملوک است. متن از جنبههای فلسفی خالی نیست و برخی سراینده را از شاگردان مستقیم و یا غیرمستقیم ابنسینا قلمداد کردهاند (کوپریلی، همان، 198-200). قوتادغوبیلیگ اندکی از عناصر ادبیات شفاهی ترکی را نیز در بردارد (همان، 200-201؛ دانکف، 8). و نیز میتوان در آن آگاهیهایی دربارۀ نظام حکومتی قراخانیان به دست آورد. هر 3 نسخۀ باقیمانده و یافتشدۀ آن به خط اویغوری است و اگر چه یکی از منابع مهم و کهن ادبیات ترکی شرقی به شمار میرود، در روزگاران بعد چندان مورد توجه قرار نگرفته است و به ظاهر در عصر عثمانیان آن را نمیشناختهاند، به رغم آنکه آثاری با اینگونه محتوا مورد نظر پادشاهان عثمانی بود و قابوسنامه طی سدههای 8 و 9ق 5 بار به ترکی عثمانی ترجمه شده، از آن مثنوی یادی نکرده، و آن را به زبان خویش برنگردانیدهاند («دائرةالمعارف دیانت»، XXVI/ 480 ؛ دانکف، 3). قوتادغوبیلیگ در سالهای 1942-1943م به کوشش رشید رحمتی آراد (آرات) تصحیح و به ترکی معاصر ترجمه و منتشر شده است. همان متن در 1983م به انگلیسی و در همان سال به اویغوری، در 1990م به ازبکی و در 1993م به قرقیزی ترجمه شده است. پس از قوتادغو بیلیگ منظومۀ دیگری نیز در کاشغر سروده شده که عتبةالحقایق و یا هبة... عیبة... و غیبة الحقایق نام داشته، و منظومهای اخلاقی و دینی است که توسط ادیب احمد یوکناکی شاعر نابینا به احتمالی در نیمۀ نخست سدۀ 6ق و مانند مثنوی پیشین در وزن شاهنامه سروده شده است (کوپریلی، همان، 204-210؛ جعفراوغلو، II/ 75-79؛ بانارلی، 241-246 ؛ پکلجای، 51-58 ؛ قاباقلی، II/ 40-41). محمود کاشغری کتاب دیوان لغات الترک را در سالهای نزدیک به تألیف قوتادغو بیلیگ، در نیمۀ دوم سدۀ 5ق به انجام رسانید. دیوان لغات الترک فرهنگ واژههای ترکی و مباحثی در دستور زبان است که به زبان عربی تألیف شده است (نک : آتالای، 8-36؛ «دائرةالمعارف دیانت»، IX/ 446-449؛ گنج، 1-17؛ صادقی، 382-381). و آن را نمیتوان متنی در ادبیات ترکی برشمرد، اما این فرهنگ ارزشمند، ابیات قابل توجهی از شعر ترکی را نیز دربردارد که به احتمال بسیار از سرودههای روزگار قراخانیان است و بیشتر این سرودهها در زمرۀ ادبیات عامه و شفاهی تلقی میشود (کاشغری، 483 456, 343-344, I/ 301,؛ بانارلی، 268 ؛ گنج، 20-21). تذکرۀ ساتوق بغراخان و داستان حماسی ماناس (که به قرقیزان منسوب است) از ساختههای دورۀ قراخانیان به شمار میرود (کوپریلی، همان، 193؛ بانارلی، همانجا؛ جودت،101). تذکرۀ ساتوق بغراخان به نثر است و نخستین و تنها اثر منثور آن دوره به زبان ترکی شرقی است (همو، 100؛ برای خلاصۀ داستان، نک : سپتچی اوغلو، 141-143) و ماناس منظومۀ داستانی بسیار بلندی است (نک : بوراتاو، 37). این هر دو اثر مایۀ دینی و اسلامی دارند (نک : کوپریلی، همان، 193).اندکی بعد در سدۀ 6 ق ادبیات صوفیانۀ ترکی که ساده و روان بوده، و با ادبیات عامه و شفاهی پیوند نزدیک و تنگاتنگ داشته است، پدید آمد و دیوان حکمت منسوب به خواجه احمدیسوی (د 562 ق) معروف به پیر ترکستان و بنیانگذار طریقت یسویه، نمونۀ بارز اینگونه از ادبیات در ترکی شرقی است. البته شاعران دیگری در دورانهای بعدی سرودههایی بر آن افزودهاند (نک : احمدیسوی، 17 بب ؛ کوپریلی، «تاریخ ادبیات متصوفه»، 11 ff.؛ «دائرةالمعارف دیانت»، II/ 159-161). خوارزم خاستگاه دورۀ دوم ادبیات ترکی شرقی اسلامی است. مردم خوارزم به زبان خوارزمی سخن میگفتهاند که یکی از زبانهای ایرانی میانه به شمار میرود (نک : کوپریلی، همان، 233-236؛ ارانسکی، 210-211؛ خانلری، 1/ 201). دانسته نیست که زبان خوارزمی تا چه زمانی زنده بوده، و به کار میرفته، اما بیگمان تا پایان سدۀ 6 ق پایدار بوده است و کتاب عربیِ مقدمة الادب زمخشری (د 538 ق) گذشته از فارسی بدان زبان نیز ترجمه شده است و این ترجمه بیگمان نه به وسیلۀ خود، بلکه به وسیلۀ کسان دیگر و به احتمالی پس از مرگ او انجام یافته است (بانارلی، 260-262؛ جعفر اوغلو، II/ 122-126؛ IA, III/ 512-513).از دیرباز گروههایی از ترکان صحرانشین به خوارزم مهاجرت میکردهاند و به احتمال بسیار در اواخر دورۀ خوارزمشاهی و در روزگار تکش و پسرش سلطان محمد خوارزمشاه در سالهای پایانی سدۀ 6 و آغاز سدۀ 7ق که با قنقلیان قپچاق خویشاوندی و پیوند یافتند و آنان را به کار سپاهیگری گماردند، جمعیت ترکان خوارزم و به ویژه گرگانج پایتخت آن افزونی و بر جمعیت بومی غلبه یافته، و زبان آن سرزمین به ترکی گراییده است. نخستین نوشتۀ ترکی خوارزمی ترجمۀ همان کتاب زمخشری است که احتمال میرود در نیمۀ دوم سدۀ 6ق صورت گرفته باشد. آن کتاب بعدها به زبان مغولی نیز ترجمه گردید. دومین اثر ترکی پدید آمده در خوارزم و یا در واقع مرتبط با زبان ترکی آن دیار کتاب گم شدۀ تبیان اللغات الترکی على لسان القنقلی نوشتۀ شمسالدین محمدبن قیس است که گمان میرود مؤلف این اثر همان محمدبن قیس رازی، مؤلف المعجم فی معاییر اشعار العجم باشد (کوپریلی، همان، 241-242). زبان کتاب عربی و شاید فارسی بوده است و خبر ما از آن تنها به وسیلۀ ابن مهنّا ست که در تألیف عربی خویش حلیة الانسان و حلبة اللسان برای آموزش فارسی و ترکی و مغولی (نک : جعفر اوغلو، II/ 145-149؛ جودت، 129-131) از آن سود جسته، و یاد کرده است (بانارلی،227).قصۀ یوسف سرودۀ علی نامی به سال 630 ق/ 1233م که ویژگیهایی از ترکی غربی اغوزی نیز دارد و از دیوان حکمت احمدیسوی متأثر بوده، کهنترین اثر ترکی غربی به شمار آمده است (کوپریلی، همان، 276-277؛ جعفر اوغلو، II/ 136-141) و قصص الانبیاء ربغوزی که در 711 ق/ 1311م تألیف و به ناصرالدین توق بُغا از امیران مسلمان مغول اهدا شده، رابط میان ترکی خاقانیۀ کهن و لهجۀ ادبی ترکی جغتایی (همو، II/ 88-89؛ بانارلی، 354-356؛ گؤزل،210-212) و نهجالفرادیس محمودبن علی کردری مقیم سرای پایتخت اردوی زرین تألیف شده در 761 ق/ 1360م را که شرح 40 حدیث برگزیده است، میتوان از نوشته و ادبیات دورۀ گذار از ترکی خاقانیه به ترکی جغتایی برشمرد (کوپریلی،همان،344-347؛ جعفراوغلو، 116 II/ 112-114,؛ پکلجای، 99-101). کتاب منظومۀ جمجمۀ سلطان که ترجمه گونهای است از مثنوی بیسرنامه منسوب به عطار، سرودۀ 770ق/ 1369م، و نیز مثنویهای خسرو و شیرین قطب و محبتنامۀ خوارزمی که هر دو از سرودههای میانۀ سدۀ 8 ق است، از آثار مشترک ترکی خوارزمی و قپچاق به شمار میرود (کوپریلی، همان، 358-364؛ جودت، 213 ؛ بانارلی، 357-358). مجموعۀ کودکس کومانیکوس نمونۀ بارز ادبیات ترکی اردوی زرین (قپچاقی) به شمار میرود. این مجموعه به ظاهر برای آموزش زبان ترکی قپچاق به اروپاییان به ویژه ایتالیاییان وآلمانیان فراهم آمده است و در واقع بیشتر واژهنامهای است به شیوههای گوناگون که حدود 500‘1 واژۀ فارسی نیز در آن موجود و آوانویسی شده است و مقداری از ترجمۀ کتابهای دینی ترساییان را نیز شامل است و نشان از فعالیت مبلغان مسیحی در دشت قپچاق دارد که حضور آنان در منابع دیگر از جمله سفرنامۀ ابنبطوطه (ص 361، 403) نیز تأیید شده است (نک : جعفر اوغلو، II/ 161-173؛ جودت، 223-225). زبان قپچاقی اگرچه شاخۀ شمالی زبانهای ترکی غربی به شمار میرود، اما از زبان شرقی رایج در خوارزم تأثیر بسیار پذیرفته، و ادبیات پرباری از آن بر جای نمانده است. بردگان قپچاقی توسط ایوبیان مصر و مملوکان جانشین آنان خریداری میشدند و بخش بزرگی از سپاه آنان را با عنوان ممالیک البحریـه و یا بحریون تشکیل میدادند و در دورۀ مملوکان نفـرات آنان افزونتر گـردید و بیشتر شاهان مملوک از میان آنان برخاسته بودند. اگر چه زبان اداری و مکتوب مصریان عربـی بود و بسیاری از این ترکان قپچاقی زبان عربی را به نیکی آموختند و بدین زبان تألیفات فراوان بر جای نهادند، اما به ظاهـر این پادشاهان به زبان ترکی نیز توجه داشتهاند و زبان مادری آنـان در مصر مورد توجه دیگران قرار گرفته، و آثاری دربارۀ زبان قپچاقی و به کتابهایی در باب تیراندازی، سوارکـاری، انساب و فقـه به این زبان نوشته شده است (X/ 717 EI2,). برکـۀ فقیه که چند بیتـی شعر ترکـی از او بازمانده است و سیف سرایـی شاعر، نویسنده و مترجم گلستان به ترکی قپچاقی از قپچاقیان اهل ادب مقیم مصر به شمار میروند (کوپریلیزاده، همان، 371-373؛ جعفر اوغلو، 140-141/ II ؛ جودت، 211 ؛ X/ 717-718 EI2,). ترکی جغتایی مرحلۀ پختگی و کارآیی و باردهی زبان ترکی شرقی به شمار میرود و در حقیقت در این مرحله است که میتوان زبان ترکی شرقی و در واقع زبان ترکی را زبانی دارای ادبیات به شمار آورد. نام این زبان برگرفته از نام جغتای دومین پسر چنگیزخان است که فرمانروایی فرارود (ماوراءالنهر) به وی و پس از او به خاندانش تعلق داشت و تیمور گورکان به آنان منسوب و وارث و جانشین آنان بود (نک : ایرانیکا، V/ 343-347). زبان ترکی جغتایی در روزگار فرزندان تیمور رواج یافت. ترکی جغتایی همانند دیگر زبانهای ترکی دورۀ اسلامی سخت تحت تأثیر زبان و ادبیات فارسی بود و شمار واژگان فارسی و عربی دخیل در فارسی در آن زبان اگر از واژگان ترکی بیشتر نبوده باشد، کمتر هم نیست و شاید بتوان گفت بدون این واژگان دخیل، سرودن شعر عروضی در اوزان گوناگون در آن زبان مقدور نبوده است. یانوس اکمن مراحل ادبیات ترکی جغتایی را 3 دوره دانسته است: نخستین دوره را «پیش از کلاسیک» از آغاز تا 870 ق/ 1466م (تاریخ تألیف اولین دیوان ترکی امیرعلیشیر نوایی)، دومین را «کلاسیک» از آن تاریخ تا 1008ق/ 1599م، و سومین دوره یعنی «پس از کلاسیک» را از 1008 تا 1331ق/ 1599-1912م («فرهنگ»، II/ 99, III/ 98؛ ایرانیکا، V/ 339,343-347؛ «دائرةالمعارفدیانت»، 169 VIII/ ؛ لوند، «علیشیر نوایی»، I/ 52).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید