یقین، که از آن به قطعِ در باور تعبیر می شود و از بالاترین عیار آگاهی بهره مند است و جایی برای هیچ گونه احتمال رقیب باقی نمی گذارد، همواره در کانون دغدغه های تاریخ پژوهان بوده است.یکی از مسئله های مهم پیش روی تاریخ پژوهان در حوزه ی معرفت تاریخی، امکان یا عدم امکان شناخت یقینی معرفت تاریخی است؛ به گونه ای که این پرسش همچنان در پی پاسخ های شایسته ی خود است
در کتابی که به تازگی به زبان انگلیسی به چاپ رسیده، مروان راشد متنی را در تلخیص کتاب کون و فساد ارسطو منتشر کرده و آن را به عنوان اثری از حسن بن موسی النوبختی معرفی کرده است. ما پیشتر در یادداشتی متذکر شدیم که هیچ دلیل و قرینه استواری بر این امر وجود ندارد که این کتاب تألیفی باشد از حسن بن موسی النوبختی. خود آقای راشد هم متوجه این مشکل هست و بنابراین تلاش کرده از طرق مختلف قرائنی را از اینجا و آنجا فراهم و به بحث بگذارد تا به گونه ای انتساب کتاب را به حسن بن موسی نوبختی به اثبات برساند.
شیوه تفسیری تاویل از دیرباز روشی برای ایجاد سازگاری میان یافتههای علمی و عقلانی با الهامات و شهودهای وحیانی بوده است. متفكر دینی اعم از فیلسوف، متكلم یا عارف، از سویی به كتب وحیانی و مقدس و سنتهای دینی خود دلبستگی و پایبندی دارد و از سوی دیگر خود را به یافتههای علمی و عقلانی روزگار خود متعلق میداند و این هر دو برایش عزیز و محترمند. از اینرو با بهرهگیری از دانش علمی روزگار، كوشش میكند تا مفاهیم و آموزههای نصوص دینی را عقلانی سازد و به رفع تعارضها و تناقضهای موجود در این دو مقوله بپردازد.
هدف من در اين مقاله بررسي داستانهاي گوناگون درباب چگونگي آفرينش آدم از خاک است، که نمونهاي از فعاليت اسطورهاي-شاعرانه در اسلام به شمار ميرود. مقايسة اطلاعاتي که از منابع يهودي، اسلامي و گنوسي درباره آفرينش آدم در دست داريم، حاکي از اين است که اسلام، که صراحتاً اسطوره را رد ميکند، در حقيقت در ميانة زنجيرهاي واقع است که دين يهود (که عموماً فاقد اسطوره است) يک طيف آن و آيين گنوسي (که به شدت اسطورهاي است) طيف ديگر آن مي باشد.
رویکردی ریشهشناختی به بحث عدالت در کتاب پنجم اخلاق نیکوماخوس ارسطو؛ مبحث عدالت در اخلاق نیکوماخوس ارسطو، در ارتباطی وثیق با دو شاخصهی «فضیلت و قانون» مطرح شده است. از آنجایی که یکی از مهمترین دغدغههای این نوشتار تفکیک نسبی بین انواع قانون (ثمیس، ثسموس، نوموس، پسیما و کریگما) و نیز انواع عدالت (dike, dikaiosyne) است، قبل از ورود به بحث عدالت در اخلاق نیکوماخوس، به این مقوله میپردازیم.
جامعیت و قدرت تفکر خواجهنصیر بهقدری والا است که القاب متعددی به خواجه دادهاند، حتی از سوی مخالفان مکتبی. برخی از این القاب علارتند از سلطان حکما و المتکلمین، قبلهی محصلین، رئیس المحققین استاد بشر، عقل حادیعشر (عقل یازدهم)، اقلیدس دوران، ارسطوی دهر، کعبه دانش، افضل علمای اسلام و ... به ایشان نسبت دادهاند.
نشر، سانسور، توسعه ؛گرفتار در چنبر سیاست های متعارض عصر قاجار کتاب و توسعه از جملۀ جفت های به هم پیوسته اند. توسعه بدون کتاب، و کتاب بدون توسعه امکان پذیر نیست. شاید این گفته بدیهی به نظر برسد، اما اگر بخواهیم همین گفتۀ بدیهی را ثابت کنیم ـ در هر جامعه ای، فرق نمی کند چه جامعه ای ـ به شاهد های تاریخی بسیاری نیاز داریم تا پشتوانۀ آن گفته قرار بگیرد. برای نشان دادن پیوستگی و ناپیوستگی این جفت در ایران، به بررسی این نکته می پردازم؛ به ویژه آنکه سیاست های توسعه چگونه با سیاست های نشر کتاب در تعارض قرار می گرفته و دلایل آن چه بوده است.
اعتمادالسلطنه بهدرستی از قابلیت محل روستای یاتر و شوربختی زمین آن که به دست مردمان آنجا افتاده، و نیز خوشبختی درخت فلفل، سخن گفته که به لحاظ باورهای اهالی از گزند مصون مانده است؛ اما بهراستی تقصیر این مردمان منشأ از بیتدبیری و فساد حاکمان نداشته است؟ مگر آن شخص بلندنظر و علاقهمند به عمران و آبادی که درخت فلفلی را از هند و بلاد دوردست به این روستای کرانه کویر ـ که احتمالاً آبادکرده خود اوست ـ آورده و غرس کرده، از اهالی این روستا نبوده؟ یا عشق به این آب و خاک او را به این موضع نکشانده که این ده آباد شده و اعتباری پیدا کرده و اعتمادالسلطنه آثار ابنیه قدیم و همین درخت فلفل را دیده و روزگار مردمان آن را در عصر ناصرالدینشاه نوشته است؟
در اینجا بنا دارم بخشی از مقدمه خود را بر تصحیح سه باب از ابواب مختلف کتاب یتیمة الدهر فی فتاوی أهل العصر تألیف "الشیخ الإمام الأجل مجد الأئمة عبد الرحیم بن عمر الترجمانی" که در دست انجام است، عرضه کنم. (یکی از ابواب این کتاب، یعنی "باب التاریخ" بناست در بخش ملحقات اثر مشترک نویسنده این سطور و زابینه اشمیتکه درباره مذهب کلامی ابو الحسین بصری که در دست آماده سازی است منتشر شود).
پژوهشگران بر این باورند که احتمالا در حدود ده هزار سال پیش از این سه نژاد مختلف انسانی در خلیج فارس می زیستند. نخست دراویدی ها که در سواحل مکران اقامت داشتند و احتمال می رود که امروزه در قوم بلوچ حل شده و از میان رفته اند. دودیگر نژاد سامی در سواحل عربستان که ظاهرا جانشین نژاد "هامی" یا نژاد سیاه افریقایی ساکن این سرزمین شدند؛ و سدیگر نژاد عیلامی که در انتهای خلیج و تا شرق بوشهر سکنی داشتند.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید