از تمام افسانه های شیرین و شگفت انگیز کهن که دایه پیر در سالهای کودکی برای من گفته است، اکنون دیگر هیچ به خاطرم نیست. آنهمه دیو و اژدها و آنهمه گنجهای افسانه ای و قلعه های پریان که خوابهای کودکی مرا از راز و ابهام سرشار می کرد، اکنون همه محو و نابود شده است.
بهزاد شیشه گران در سالروز درگذشت عبدالحسین زرینکوب، پوستری برای این هنرمند طراحی کرد. بهزاد شیشه گران طراح و گرافیست پوستری به یاد دکتر عبدالحسین زرینکوب که امروز ۲۴ شهریور سال درگذشت اوست، طراحی کرد.
در آستانه نوزدهمین سالگرد درگذشت عبدالحسین زرینکوب (۲۴ شهریور ۱۳۷۸) پای حرفهای برادرش عظیم زرینکوب مینشینیم. در این گفتوگو حبیبالله شریفی که خود را شاگرد و از دوستان عبدالحسین زرینکوب معرفی میکند نیز حضور دارد. عظیم زرینکوب خاطراتی از دکتر زرینکوب که به گفته خودش تاکنون در هیچ جا منتشر نشده، برایمان تعریف میکند
دكتر عبدالحسین زرینكوب، دانشآموخته و رهرو نهضت نوین فرهنگی ایران بود كه از سالهای آغازین سده اخیر با ظهور فرهیختگانی چون علامه علیاكبر دهخدا، علامه محمد قزوینی، ملكالشعرای بهار، بدیعالزمان فروزانفر، مجتبی مینوی، دكتر محمد معین، دكتر ذبیحاللّه صفا، عباس اقبال آشتیانی، ابراهیم پورداود و... آغاز گشته و میكوشید با نگاهی منتقدانه و عالمانه به میراث ادبی و فرهنگی ایران زمین، گوهر بیهمتای ادب و فرهنگ فارسی را از ویرانی و آلودگی رهانیده و زبان كهن فارسی را از حشو و زواید بیجا پیراسته و نهال ادبیات نوین ایران را بارور سازد
ماجراجویان ادبی بر علیه ادبیات قدیم دعاوی بسیار اقامه کرده و کوشیده اند آن را محکوم نمایند اما قاضی تاریخ، بی آنکه بسفسطه و مشاغبه آنها تسلیم شود ادبیات قدیم را تبرئه می کند.
در باب کهنه ترین نمونۀ شعر فارسی تا کنون سخنها بسیار رفته است و باز جای سخن هست. داستان هایی که تذکره نویسان دربارۀ شعر ابوحفص سغدی و ابوالعباس مروزی آورده اند چنان سست و بی بنیاد است که هیچ به درستی آنها اعتماد نمی توان کرد. شعری هم که به بهرام گور، شهریار ساسانی، نسبت کرده اند حتی به همان صورت کهنه یی که از کتاب ابن خرداذبه نقل کرده اند نمی تواند کهنه ترین نمونۀ شعر «فارسی» باشد. آنچه نیز، در تاریخ قم و تاریخ سیستان یافته اند خود به درست روشن نیست که چیست و از کدام روزگارست.
از تمام آنچه فرهنگ گذشتۀ ایران به دنیا هدیه کرده است، هیچ چیز از ادبیات عرفانی آن انسانی تر نیست. این ادبیات عرفانی محکمترین حلقۀ پیوندی است که فرهنگ ایران را با تمام آنچه در ادبیات دنیا، انسانی و جهانی است ارتباط می دهد.
در داستان های دینی و ادبی لقمان را به مثابۀ مظهر حکمت و قهرمان اخلاق ستوده اند. حکایات دلاویز و افسانه های عبرت انگیز بسیاری نیز دربارۀ او نقل کرده اند. کثرت و وسعت این داستانها که در بعضی موارد نیز شاید از ابهام و تناقض خالی نباشد، وجود او را در نظر بعضی از محققان مورد تردید قرار می دهد. از این رو بعضی سعی کرده اند او را موجودی خیالی و موهوم بدانند.
منوچهری را شاعر طبیعت باید خواند. دیوان او گواه این دعویست. کودکی او در دامغان با آن بیابانهای فراخ و بی کران که پیرامون آن را گرد برمی گردد گذشت. و جوانی او نیز گویا در کناره های دریای خزر و دامنه ای البرز به سر آمد. تأثیر این محیط عشق به طبیعت را به او القا کرد.
اگر افلاطون در قرن ما می زیست شاید به جای آنکه بر سر در باغ آکادمی خویش بنویسد: «هر کس هندسه نمی داند اینجا نیاید» بهتر آن می دید که این عبارت را نقش کنذ «هر کس اهل فلسفه نیست به قرن ما تعلق ندارد». زیرا قرن ما با وجود نگرانی ها و سرگشتگی های بسیار خود، با وجود گیجی ها و گمراهی های مخصوص خویش، قرن فکر و فلسفه است.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید