این مقاله به بازشناسی تصویر حلاج در آثار مولانا و واکاوی کلام مشهور «اناالحق» می پردازد و می خواهد نگاه مولوی را به احوال و آثار حلاج دنبال کند. مَشرب حلاج که مخالفان او از آن به «اتحاد» و «حلول» تعبیر می کنند، از نظر معتقدان او بیشتر به «استغراق» تعبیر می شود. مولانا در آثارش نام حلاج را به طور مکرّر ذکر کرده است. وی اندیشه حلاج را در آثار خود بازتاب داده و با همه مصایبی که بر حلاج رفته، او را سربلند و سعادتمند یافته است. پژوهش حاضر نشان می دهد که مولانا اندیشه حلاج را هضم و جذب کرده است.
مقالهای که در زیر می آید، مجموع بخش های هشتگانهای است که سال گذشته،حدود همین ایام، در روزهای دوشنبه هر هفته، از 23 نوامبر سال 2009/ دوم آذرماه سال 1388 تا 18 ژانویه سال 2010 / بیست و هشتم دی ماه سال1389، در روزنامه معروف گاردین لندن انتشار یافت. این مقالات را دکتر فرانکلین لوئیس استاد دانشگاه شیکاگو، مولف کتاب "مولانا دیروز تا امروز، شرق تا غرب (انتشارات نامک، تهران) نوشته است تا عارف و شاعر بزرگ ایرانی، جلال الدین محمد بلخی ر ا که در غرب به رومی مشهور شده ا ست، از دیدگاه محققانه خود، به مردم انگلیسی زبان کشورهای غرب بشناساند.
این خبری است که چندان به آن پرداخته نشد و در پل و پستوی خبرها رد شد و رفت. ماجرا از این قرار است که روز گذشته رئیس سازمان مرکز اسناد در اشارهای کوتاه پرده از خبری برداشته موجز و کوتاه اما پردامنه. صالحیامیری به ایسنا گفته: «با ترکیه توافق کردهایم که مثنوی مولوی را بهصورت مشترک ثبت کنیم.
الف – در مثنوی مولانا ((چشم )) تعبیرهای گوناگونی دارد ‘ یا دیده ظاهری است که تنها مظاهر و تعینات جهان مادی را می بیند و از جهان غیب بی خبر است ‘ و یا دیده باطنی که ابزار شهود و ادراک حقایق است . ب- پیامبران الهی نمونه های کامل دیده وران باطنی محسوب می شوند . ج- تلقی مولانا از شور چشمی با برداشت عوام تفاوت دارد ... د- جمادات نیز از دیدگاه مولانا نوعی ادراک و دیده وری دارند . و- معانی ((نظر )) در مثنوی با ((چشم )) یکسان نیست ‘ و مولانا برداشت خاصی از آن دارد
آنان که با آشوبها و فتنههای زمانه حافظ آشنایند، نیک میدانند رمز این آرزوها، که حق طبیعی هر فرد و جامعهای است، چیست و چرا حافظ کنج فراغت را بر همه دنیا ترجیح میدهد و از دستدادن آن را برابر با فروختن یوسف به ثمن بخس میداند. آری، او در «زمانهای عجیب» زندگی میکند؛ زمانهای که جاهطلبیها و خودخواهیهای گروهی بیمغز و ستمگر همه مردم را در جهنمی از ناامنی و درد و رنج قرار داده است. حافظ این دوره را چنین توصیف میکند
در این چشمانداز، ریا به عنوان پدیدهای اجتماعی و فرهنگی در نظر گرفته میشود. پیش از شروع بحث درباره ریای اجتماعی، لازم است که به سه نکته مهم اشاره کنیم: الف) ریا لازمه زندگی اجتماعی: اصولاً حیات اجتماعی بدون ریا و نفاق ممکن نیست. انسان غالباً در خلوت خود نفاق و ریا نمیکند، نقابها را به کناری میگذارد و خود را آنگونه که هست، نشان میدهد، اما آنگاه که به عنوان موجودی اجتماعی در کنار سایر همنوعان خود قرار میگیرد، به ناچار برای حفظ منافع خویش، بخشی از اندیشهها و احساسهایش را از دیگران پنهان میدارد. به قول تولستوی «چرخدندههای زندگی اجتماعی بدون روغن ریا و نفاق نمیچرخند!»
استاد ادبیات و عرفان دانشگاه اصفهان گفت: ««جذبه» برای مولوی از چنان اهمیتی برخوردار است که از نظر او نیل به مقصود اصلی جز با جذبه الهی حاصل نمیشود.
دفع خواطر ریا در زمان عبادت: هر که با نفس خود مجاهده کند و بیخهاى ریا از دل خود برکند به قناعت، و بریدن طمع، و ساقط کردن نفس خود را از چشم مخلوقان، و حقیر شمردن مدح و ذم مخلوقان، شیطان در میان عبادت وى را نگذارد، بل به خطرات ریا معارضت کند، و نزغات از وى منقطع نشود، و هواى نفس و میل او به کلیت محو نگردد. پس چاره نباشد که براى دفع خاطر ریا که پیدا آید تشمّر نماید. خواطر ریا بر سه قسم است و باشد که هر سه به یک دفعت در دل آید چون یک خاطر، و باشد که پس یک دیگر باشد بهتدریج: ۱) خاطر علم و معرفت: و آن علم است به اطلاع خلق، و امید اطلاع ایشان؛ ۲) خاطر رغبت و شهوت: و آن گاه انگیختن رغبت از نفس در ستایش خلق است و حصول منزلت نزدیک ایشان و قبول نفس آن را و میل او بدان؛ ۳) خاطر عزم و تصمیم: و آن بستن ضمیر است در تحقیق آن میل.
یکی از تواناییهای شگفتآور انسان این است که میتواند ظاهر خود را کاملاً برخلاف آنچه هست نشان دهد و ظاهرش آینه باطنش نباشد. به عبارت دیگر انسان میتواند به خاطر دستیابی به منافع خود، بین ظاهر و باطنش، بین بود و نمودش، بین قلب و قالبش و بین کردار و گفتارش فاصله بیندازد؛ یعنی انسان قادر است در حالی که قلبش از کینه و نفرت کسی مالامال است، به او اظهار دوستی و محبت کند و در همان حال که به چیزی ایمان ندارد، خود را مؤمن به آن نشان دهد.
شمس برای مولانا سراسر شور و عشق و عرفان بود از این رو به سوی او میشتابید و تاکید میکرد که سخنش گفتار شمس تبریزی است که به او تلقین شده است.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید