1394/10/14 ۰۷:۵۲
بعدازظهری از روزهای بهاری است؛ بیستوششم فروردینماه در کوچهپسکوچههای تهران، جایی در حوالی امامزاده عبدالله و میدان آذری. درویشی دورهگرد در مدح امامرضا(ع) اشعاری را میخواند. خورجینی روی دوش دارد و محاسنی بلند روی صورت. لباسهایی بلند بر تنش است و کلاه و دستار درویشان بر سر دارد. صدایش انگار از اعماق تاریخ مرا صدا میزند. این صدا همواره در تاریخ، گونهای یاریگری را میطلبد؛ یاری درویشان برای تأمین معیشت و خرج زندگی. دلم میخواهد به او کمک کنم و دستی که با صدایی هواخواه ائمه به سویم دراز شده را پس نزنم...
این برگ سبز، تحفه درویش است، کمکی کن!
بعدازظهری از روزهای بهاری است؛ بیستوششم فروردینماه در کوچهپسکوچههای تهران، جایی در حوالی امامزاده عبدالله و میدان آذری. درویشی دورهگرد در مدح امامرضا(ع) اشعاری را میخواند. خورجینی روی دوش دارد و محاسنی بلند روی صورت. لباسهایی بلند بر تنش است و کلاه و دستار درویشان بر سر دارد. صدایش انگار از اعماق تاریخ مرا صدا میزند. این صدا همواره در تاریخ، گونهای یاریگری را میطلبد؛ یاری درویشان برای تأمین معیشت و خرج زندگی. دلم میخواهد به او کمک کنم و دستی که با صدایی هواخواه ائمه به سویم دراز شده را پس نزنم... درویشانی بیبضاعت و چشمبهراه یاری به یاد میآورم در منابع تاریخی بهویژه سفرنامههای جهانگردان، بهافرادی اشاره شده است که به این درویشان توجه داشته و بهشیوههایی همدلانه به آنان کمک میکردند. در روزگار صفوی اطلاعاتی از سفرنامهها دراینباره میتوان به دست آورد. بر مبنای روایتهای این منابع تاریخی، درویشان در کوچهها و بازارها میگشتند و درباره اهلبیت مداحی میکردند. در کاسهای برگسبزی که شاخهای از جعفری یا شوید بود، به رسم هدیه بهشنوندگان میدادند و آنها دربرابر، چیزی بهعنوان کمک در ظرف درویشان میگذاشتند. اینگونه همدلی و همراهی موجب میشد این دسته از درویشان که بیبضاعتی ویژگیشان بود، روزگار خود را بیدغدغه بگذرانند. درویشان دورهگرد اغلب از زندگی و ارتباط با خانقاه بریده بودند، از این شهر به دیاری دیگر سفر میکردند، از این آبادی به آن آبادی در حرکت بودند و تعالیم و ادعیهای را عرضه میداشتند. آنها گاه در تکیههایی اقامتی کوتاه میکردند و برخیشان که باسوادتر بودند به بحث و مناظره هم اوقات خود را میگذراندند. گویا رنگ سبز که تا روزگار ما در لباس درویشان از آن استفاده معناداری میشده است و بر وابستگی آنان به خاندان پیامبر(ص) دلالت میکرده، از دوره صفوی متداول بوده است. یکی از جهانگردان خارجی در ایران آن دوران، از پوشیدن جوراب سبز توسط درویشان دورهگرد خبر میدهد. درویشان دورهگرد خاکسار درمیان درویشان دورهگرد، عدهای از طریقت خاکساریه که یکی از طرایق شیعی صوفی بودهاند، جالب توجه است که در روزگار قاجار تصویر شفافی از زندگی آنها در دست است. بنا به آنچه که منابع تاریخی در اختیارمان قرار میدهند، درویشان خاکسار در اعیادی چون نوروز جلوی خانه ثروتمندان چادری علم میکردند، برای کمک گرفتن از صاحبخانه چند روزی در آن چادر میماندند و با خواندن شعرهایی دعایی، از صاحبخانه پولی میطلبیدند. در روزهای عاشورا و تاسوعا نیز در میان مردم سقایی میکردند و نوحه میخواندند. مدح حضرتعلی(ع) نیز از دیگر کارهای درویشان دورهگرد بود که موردتوجه مردم قرار میگرفت. رهگذران به رسم قدردانی پولی در کشکول درویش میگذاشتند. همدلی با درویشان؛ همچون زنجیری متصل به تاریخ درویشی و دورهگردی، بدینسان گونهای عرضهداشت تعالیم معنوی و تداعی رسم همدلی و همراهی بین مردم بود؛ آیینی که همچون ایدهآلی در مکتب صوفیان ایران، برای پیوند اعضای یکجامعه و برخورداری از کمک به زندگی دیگران، چه مالی، چه غیرآن، بسیار مهم و قابلتوجه است. این نگاه ایدهآلی تاکنون گرچه بهصورت کمرنگ درمیان درویشان دورهگرد باقی ماندهاست، آنها را همچون زنجیری به تاریخ متصل میکند و روزگار ما را از لذت معناهای انساندوستانه گذشته بیبهره نمیگذارد. جالب توجه است که درویشان برای جلبنظر مردم گاه اشعار دعایی را بر زبان جاری میکردند، همچون این شعر «الهی سرو قدت خم نگرده/ دل شادت به جور غم نگرده... الهی این دل شاد و به امید/ که یه مو بر سر تو کم نگرده». با این همه نباید پنداشت که درویشان، همه از سر مهر و عطوفت به اهل بیت و امامان و اعتقاد و باوری خالص، بدین کمکخواهی روی میآوردند. گاه دیده میشود افرادی پست، به شیوه درویشان خود را میآراستند یا درویشانی ناخالص و بیاخلاق به شیوهای کمک میخواستند که زیانهایی را متوجه مردم میساخت؛ این موضوع در سفرنامههایی چند ثبت شده است. شاهعباس به لباس درویشی درمیآید شاهعباسیکمصفوی از چهرههای درخشان تاریخ ایران است. روایت شده است که او برای آگاهی از وضع و حال زندگی مردم و سپس برای کمک به تنگدستان و نیازمندان، گاه به لباس درویشان دورهگرد درمیآمده است. قصههای شفاهی که تا امروز از این شاهصفوی در میان مردم بهجای مانده، گویای این معنی است که وی با وارد شدن به حلقههای آنان میکوشید حتی منش و رفتار آنها را اصلاح کند. درویشان دورهگرد خاکسار زندگی دستهای از خاکساریه که یکی از طریقت شیعی صوفی بودهاند، در میان درویشان دورهگرد جالب توجه است. بنا به آنچه که منابع تاریخی دوره قاجار در اختیارمان میگذارند، درویشان خاکسار در عیدهایی چون عید نوروز در نزدیک خانه ثروتمندان چادری برپا ساخته، برای کمک گرفتن از صاحبخانه چند روزی در آن چادر میماندند و با خواندن شعرهایی دعایی از صاحبخانه پول میخواستند. آنان در روزهای تاسوعا و عاشورا نیز در میان مردم سقایی میکردند و نوحه میخواندند. درویشان دورهگرد باید رسالههای طریقت خود را همراه میداشتند. مدح حضرت علی(ع) نیز از دیگر کارهای درویشان دورهگرد به شمار میآمد که مورد توجه مردم قرار میگرفت و مبلغی را به رسم سپاس در کشکول درویش میانداختند. برخی از درویشان از دوران صفوی بدینسو تا اندازهای به دریوزگی فروغلتیدند. این دگرگونی با درنظرگرفتن شرایط تلخ و سخت پس از سقوط صفویان قابل بررسی و مطالعه است؛ سفرنامهنویسان دوران قاجار نیز این موضوع را مهر تأیید میزنند. درویشی و دورهگردی بدینسان، گونهای عرضهداشت تعلیمهای معنوی و یادآور رسم همدلی و همراهی میان مردم بهشمار میآمد؛ رسمی که همچون آرمانی در مکتب صوفیان برای پیوند اعضای یک جامعه و برخورداری از کمک به زندگی دیگران، چه مالی چه معنوی، بسیار مهم و قابلتوجه است. آن آرمان تاکنون گرچه به گونهای کمرنگ در میان درویشان دورهگرد بهجای مانده است، آنها را همچون زنجیری به تاریخ پیوند میزند و روزگار ما را از لذت معناهای جوانمردانه و انساندوستانه گذشته بیبهره نمیگذارد. مرام درویشان در گذر تاریخ؛ آنگاه که سفر مرد میسازد در تاریخ ما وقتی جوانمردی با تصوف میآمیزد و آمیختگیشان بهمرزی میرسد که جوانمردان در نگاه عامه همان صوفیاناند و صوفیان همان جوانمردان، دیگر سخن گفتن از هریک بدوننظر به دیگری ممکن نیست. در میان متصوفه آنها که به درویشان معروفاند، چهرهای مردمیتر دارند. درویشان چنان در کوچه و بازار و در دل مردم رخنه میکنند که طریقشان مثالزدنی میشود و چهرهشان در یادها میماند. سعدی درباره درویشی مینویسد، «ظاهر درویشی جامه ژنده است و موی سترده و حقیقت آن دل زنده و نفس مرده». درویشان جامههایی ویژه میپوشیدند و با سجاده، ازار، ردا و پوست تکیده مشاهده میشدند. ملاحسین واعظکاشفی در اثر ارزنده خود «فتوتنامه سلطانی» درویشی را بدینسان تعریف میکند، «درویشی تمام ادب است... و ادبظاهر نشانه ادبباطن است... یعنی ادب پاکیزهساختن ظاهر و باطن است و هر که به جایی رسد از ادب رسد». محافظت دل و نگهداری چشم و گوش، زبان و دست و شکم و پای از دیگر جنبههای اخلاقی است که درویشان به رعایت آنها ملزم بودند. آنها در خدمت به خلق پیشگام بودند و رنج سفر را در این راه بر جان میخریدند، «بدان که هر درویشی که به منزل رسد باید که از احوال ساکنان آن دیار پرسش نماید و هرجا که از اهلدلی و عزیزی نشان یابد خود را به ملازمت او رساند و در آمدن به تکیه فقرا چند چیز رعایت کند تا دانند که او میان بسته است و خدمت فقرا کرده». درویشان، سلام، عیادت بیمار، تشییع جنازه، تعزیت گفتن، اجابت دعوت و تهنیت و کسب حلال را بر خود واجب میدانستند. نویسنده کتاب «اسرارالتوحید» حکایتی در خور درنگ درباره برونآمدن از سکون و ارزش سفر برای مرد آورده است، «روزی درویشی بمیهنه رسید و همچنان با پایافزار پیش شیخ آمد و گفت ایشیخ بسیار سفر کردم و قدم فرسودم و نهآسودم و نهآسودهای را دیدم. شیخ گفت هیچ عجب نیست، این سفر که تو کردی مراد خود جستی، اگر تو درین سفر نبودی و یکدم بترک خود گفتی هم تو بیاسودی و هم دیگران بتو بیاسودندی. زندان مرد بودِ مرد است، چون قدم از زندان بیرون نهاد براحت رسید». سفر در میان جلالیان از فرقههای مشهور صوفیه به رهبری سیدجلال بخاری در اوایل سده هشتم که ایران و آسیایمیانه و هند را درنوردیده، جایگاهی ویژه داشته است. آنها موی سر خود را ضربدر میتراشیدند و ریش و سبیل خود را کوتاه میکردند. کشکول و تبرزین و پوستی بر دوش داشتند و به دورهگردی و سفر میپرداختند و هر چه از صدقه به دست میآوردند به مرشد خود میدادند تا صرف فقیران جلالیه شود. این برگسبز تحفه درویش است کمکی کن در روزگار صفوی اطلاعاتی از سفرنامهها درباره جماعت درویشان بهدست میآید که این معنیها را دربرمیگیرد؛ درویشان در کوچهها و بازارها میگشتند و درباره اهلبیت مداحی میکردند، در کاسهای برگی سبز که شاخهای از جعفری یا شوید بود به رسم هدیه به شنوندگان میدادند و شنوندگان نیز به ازای مداحی آنان، کمکی را در ظرف درویشان میگذاشتند. اینگونه همدلی و همراهی موجب میشد درویشان روزگار خود را بگذرانند و آنها که بیبضاعت بودند زندگی را اندازهای آسانتر سپری کنند. درویشان دورهگرد، بیشتر، از زندگی و ارتباط با خانقاه بریده بودند، از این شهر به آن شهر سفر میکردند و از این آبادی به آن آبادی در حرکت بودند و تعالیم و ادعیهای را عرضه میکردند. آنها گاه در تکیههایی اقامتی کوتاه داشتند و کسانی از میانشان که باسوادتر بودند به بحث و مناظره هم روزگار خود را میگذراندند. گویا رنگ سبز که تا روزگار ما در لباس درویشان استفادهای معنادار میشده است و به شیوهای سیادت و انتساب آنها را به اهلبیت پیامبر(ص) میرساند، ازدوره صفوی رواج یافته است، از آنرو که یکی از جهانگردان در سفرنامه خود، از پوشیدن جوراب سبز توسط درویشان دورهگرد خبر میدهد. حتی گفته شده است که استفاده از این رنگ مورد خشم متعصبان سرزمین عثمانی در آن روزگار قرار میگرفته است.
منبع: شهروند
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید