1394/4/31 ۰۹:۰۱
خصایص شعر نو ویژگیهایی که نظریهپردازان برای شعر نو قائل شدهاند، بیشتر خصلت کالبدشناسانه دارد و خصوصیات ذاتی و محتوائی آن را کمتر بیان میکند؛ لذا با این رهیافت، درباره پیوند شعر نو و شعر سنتی یا سنت شعری چیزی گفته نمیشود و اگر هم چیزی گفته میشود، منحرف کننده است.۱ جدیترین و جمع و جورترین تحلیلی که در این باب صورت گرفته، شاید مقدمه خواندنی محمد حقوقی بر شعر نو از آغاز تا امروز، ۱۳۰۱ـ ۱۳۵۰ (مجموعه اشعار نو منتخب خود او همراه چند تفسیر) باشد.
خصایص شعر نو ویژگیهایی که نظریهپردازان برای شعر نو قائل شدهاند، بیشتر خصلت کالبدشناسانه دارد و خصوصیات ذاتی و محتوائی آن را کمتر بیان میکند؛ لذا با این رهیافت، درباره پیوند شعر نو و شعر سنتی یا سنت شعری چیزی گفته نمیشود و اگر هم چیزی گفته میشود، منحرف کننده است.۱ جدیترین و جمع و جورترین تحلیلی که در این باب صورت گرفته، شاید مقدمه خواندنی محمد حقوقی بر شعر نو از آغاز تا امروز، ۱۳۰۱ـ ۱۳۵۰ (مجموعه اشعار نو منتخب خود او همراه چند تفسیر) باشد. حقوقی ضمن شرح ملاکهایی که برای گزینش اشعار اختیار کرده، به ویژگیهایی اشاره دارد که «شعر نیمایی» را از شعر سنتی متمایز میسازد. این ویژگیها ذیل عناوین کوتاه و بلندی مصرعها، عدم رعایت قراردادها، عدم سخنوری، نوع ابهام، نوع ساختمان جای داده شده است. در این میان، حقوقی بر سر «نوع ابهام»، درنگ بیشتری کرده و با برشمردن عوامل آن، کوشیده است تا میان نوع ابهام در شعر نو و در شعر سنتی فرق ماهوی نشان دهد. همچنین وی ذیل بحث نوع ساختمان، برای شعر نو معیاری قائل شده که شعر سنتی فاقد آن است. از تمایزهایی که حقوقی میان شعر نو و شعر سنتی ارائه کرده، آنچه به کالبدشناسی شعر ـ وزن و قالب ـ مربوط میشود که کاملاً پذیرفتنی و روشنگر است؛ اما آنچه با جوهر شعر ربط پیدا میکند، قویاً محل تأمل است و ما بر سر همین مطلب است که توضیحاتی را لازم میشماریم. در حقیقت، اختلاف بر سر همین برداشت است که ما را بر سر دو راهی قائل شدن گسستگی کامل شعر نو از سنت شعری جز از حیث ماده زبانی یا پیوستگی آن با سنت شعری و ادامه حیات جهانی از این سنت در شعر نو قرار میدهد.
مقوله ابهام فرقی که حقوقی در مقوله ابهام میان شعر نو و شعر سنتی قائل شده، ناشی از آن به نظر میرسد که وی بیشتر به اشعار شاعرانی چون خاقانی نظر دارد که پیچیدگی و دشواریابی سخن آنان از وجود تلمیحات و اشارات و استفاده از معلومات در شعر برمیخیزد. از این رو حقوقی به حق این نوع ابهام را از ابهامی که در ذات شعر نو وجود دارد، متمایز میداند؛۲ اما اگر به جای شعر متکلفانة خاقانی، به غزلیات شمس یا رباعیهای خیام توجه کنیم، در آنها پرتو همان تجربههای عرفانی و فلسفی عمیق را مییابیم که از دسترس اذهان عادی به دور است و مانند تجربههای شعری و زیباشناسانة شاعران نوپرداز بیهمتاست و لازمه اُنس و الفت گرفتن با آنها، سنخیت فکری و روحی پیدا کردن با شاعر و رخنه کردن به حریم اوست.
معماری شعر دربارة نوع معماری و ساختمان شعر نیز که وجه تمایز شعر نو شمرده شده، حرف هست؛ زیرا نظیر همان ساخت استوار و محکم و همان معماری فنی را در رباعیهای خیام و غزلیات حافظ و قطعات شعری دورة سامانی و حتی در قصاید عصر غزنوی ـ با تشبیب، تخلص به مدح، شریطه ـ میتوان سراغ گرفت. به نظر ما شعر نو ـ اگر جوهر شعری آن ملاک گرفته شود ـ از جهت عمق و از این نظر که دریافت آن مستلزم نوعی همحسی و همدلی با شاعر و راه یافتن به حریم مکنونات اوست، دنبالة شعر عرفانی است و از این حیث که در انواعی از آن، مقصود شاعر صرفاً زیباییآفرینی با کلمات است، دنبالة بعضی از اشعار سعدی که به شعر ناب و ـ صرف نظر از وزن ـ به نثر نزدیک میشود. از جهتی دیگر، یعنی مضمونآفرینی، شعر نو را دنبالهی اشعار سبک هندی میتوان شمرد.۳ بدینسان، شعر نو همه ویژگیهای ممتاز شعر فارسی (وزن عروضی در شعر نیمایی، عمق و احتوای بر تجربه بیهمتا و دردمند شاعر، سادگی زبان و روشنی بیان، مضامین نو، معماری فرهیخته، تشخص زبانی) را درخود جمع کردهاست. در حقیقت شعر نو، از میان خصائصی که شعر فارسی در هر مرحله از تطور یافته، عناصری را اختیار کرده و خلاقانه پرورش داده است. از این رو باید گفت که شعر نو فارسی ریشه در همین مرز و بوم دارد و آنان که درصدد بودهاند و هستند به آن عنوان عاریتی بدهند و اصالتش را انکار کنند، از جوهرش غافل ماندهاند. همچنین کسانی که خواستهاند و میخواهند آن را تافتهای جدابافته و یکسره منفصل و مستقل از سابقه و سنت شعری ما جلوه دهند، راه گزافه پیمودهاند.
تفوّق سبک فردی معالصوف از یک جهت، شعر نو به ویژه فرآوردههای متأخرتر آن از شعر سنتی فاصله میگیرد و آن تفوّق سبک فردی و تعمد شاعر در اجتناب از اندراج در سبک دورهای است. در دوران طفولیت و نوجوانی شعر نو، سبک دورهای، در قالب شعر نیمایی، بر شاعران نوپرداز تحمیل شد. هرچند در این زمینه، وجه اشتراک بیشتر جنبه صوری داشت و فاقد آن قوت بود که بتواند بر ویژگیهای سبکی شاعر سایه اندازد. در حقیقت اشعار نو شاعرانی چون اخوان و شاملو و سهراب سپهری و فروغ، در همان مرحله آغازین یا در مراحل پختگی شاعری، هویت مستقل خود را نشان داد. باری، وجه اشتراکی که در اشعار سنتی به سبکهای دورهای شکل میداد، در شعر نو رفتهرفته رنگ باخت؛ به گونهای که دوران پروردگی شاعر نوپرداز بیشتر با زبان مستقلی که پس از سیاهمشقها پیدا میکرد، مشخص و متمایز میشد. این پدیده را حتی در اشعار سبک هندی که در آنها نوآوری دغدغه فکری شاعر شده بود، نمیتوان سراغ گرفت و خود اصطلاح و عنوان «سبک هندی» شاهد این معنی است. این استقلال هویت و تشخصّ زبانی شاعران نوپرداز تصنعی و به اصطلاح بربسته نبود، بلکه طبیعی و بررُسته بود؛ چون شعر نه مایه سرگرمی یا شأنی از شئون زندگی معنوی شاعر، بلکه تمام زندگی او شد و جوهر وجود شاعر در شعر او ریخته شد. شعر به سبیکه جوهر وجود شاعر تبدیل گردید. از این رو همان تمایز فردی موجود در ساحت وجودی شاعر، در شعرش بازتاب و هویت شعری شاعر به همین صورت تکوین یافت. در نتیجه، جوّ و اقلیم شعری جانشین سبک دورهای شد. از این پس آنچه به اشعار شاعران رنگ و بو و طعم واحد داد، اشتراک در زبان و بیان نبود، فضای خاص شعری بود که به تأثیر تحولات اساسی و مسائل حیاتی جامعه و جهانی انسانی قهراً پدید میآمد.
جهانشمولی شعر نو با این ویژگی، از جهت دیگری نیز متمایز گشت. شعر سنتی، هر چند از نظر فهمپذیری در دسترس و آسانیاب بود و به آسانی با خواننده آشنای سنن شعری ارتباط برقرار میکرد، به هر حال محفلی شمرده میشد. این محفل یا دربار بود یا خانقاه و یا انجمن ادبی؛ اما شعر نو، در عین دشواریابی و غریبنمایی، با نوعی جهانشمولی(universality) قرین شد و آن فرصت را یافت که از طریق رسانههای گروهی با نفوس میلیونی ارتباط برقرار کند و حتی مرزهای ملی را در نوردد و عالمگیر شود. بیهوده نیست که ترجمه این اشعار به زبانهای دیگر در همان دوران پدید آمدن آنها رواج یافت. اما این وسعت دامنة نفوذپذیری شعر نو و قلمرو تخاطب آن، به معنی تنزل یافتن آن به سطح فرهنگی عامه نیست. هضم اثر هنری، فرهنگ میخواهد و این جمهور مخاطباناند که باید خود را به سطح فرهنگی لازمه فهم معنای آن برسانند. خوشبختانه «نقد شعر» به کمک مخاطبان میشتابد و فاهمه آنان را برای درک شاعر پرورش میدهد. باری، نهایت فردیت شاعر مانع آن نیست که شعر او جهانشمول باشد؛ زیرا از شعر او تپش زندگی به گوش میرسد. شعر نو بیان درد زمانه، درد انسان عصر ماست و هر شاعری می کوشد تا احساس خاص خود را از این درد بیان کند. بدینسان فردیّت شاعر، با خصلت جهان شمولی درد او عجین میگردد و این ادغام به ماده و صورت شعر او پیوند زنده میبخشد. شعر با حفظ فردیت ملی و با حفظ خصلت ملی جهانی میگردد. آری، والاترین دستاوردهای شعر نو فارسی سزاوار آنند که در ادبیات جهانی جایگاهی ممتاز احراز کنند. *آفریننامة دکتر ریاحی پینوشتها: ۱ ـ مثلاً ضیاء موحد شعر نو را دنباله «قطعه» در شعر سنتی شمرده و در این نظر، بیشتر به معماری و کالبدشناسی شعر نظر داشته است. ۲ـ تعبیر «ابهام» از حقوقی است که به نظر ما، برای افادة مقصود او بهترین انتخاب نیست. در حقیقت، بیشتر از عمق شعر و راز شاعر و حریم اوست که ذیل این عنوان سخن میرود. ۳ـ در شماری از اشعار نوپردازان، لحن حماسی نیز طنین افکن است. این خصلت در اشعار اخوان و شاملو ـ هر یک به صورتی ـ نمایانتر است. لحن حماسی، بهویژه در دورههایی از تاریخچه شعر نو، در این شعر طنین قویتری یافته است. بررسی این ویژگی خواستار مجالی فراختر و دقت نظر بیشتری است. اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید