1393/6/12 ۱۰:۳۷
گهگاه نابغههایی ظهور میكنند كه نه همان در عصر خود و جانشینان نزدیك خود، كه در قرون لاحقه پایگاهی آمرانه كسب میكنند؛ شاعرانی چون رودكی، فردوسی، خیام، سنائی، نظامی، عطار، مولانا، سعدی، حافظ، جامی، صائب، بهار كه منزلنمای مسیر و راه و قافلهسالار كاروان شعر میشوند و معیارهایی كمابیش پایدار برقرار میسازند.
در هر حال، ساختار و نمای بیرونی شعر محفوظ میماند. از شاعر انتظار نمیرود كه اوزان تازه بیافریند. شاعر تنها به مقتضای فضای شعری و ذوق خود اوزانی را برمیگزیند یا بیشتر به كار میبرد. بیت غالباً بهویژه در غزل استقلال نسبی دارد. آنچه ابیات را به ابهام با یكدیگر پیوند میدهد، فضای شاعرانه در غزل، نوع محتوا در قطعه و قصیده، و موضوع داستانی در منظومههاست.
قافیه و ردیف قیدهایی دلپذیرند كه شاعر را هدایت میكنند. «ردیف» بهویژه در حالاتی كه پارهای نظرگیر از مصراع دوم ابیات باشد، به منزلة بخش پیشساخته، كار شاعر را از جهتی آسان میسازد، هر چند همسازكردن پارة دیگر با آن هنر میخواهد. قافیة درونی كه نوعی از اعنات است، برای تفنن و تنوع مجالی به دست میدهد.
قصیده كه در شعر عربی قالب مسلط است، در دست شاعران مدیحهسرا به صورت وسیلهای برای ارائة سرمشق به ممدوح درمیآید، در عین آنكه با كاربرد تعبیرات پرشكوه و برخورداری از ظرافت شاعرانه در تشبیب، زیستمایة پرورش شعر ناب میگردد و قلمروی از مایههای غنایی را به زیرفرمان درمیآورد. شعر در این قالب، گهگاه از اصطلاحات و مضامین فلسفی و كلامی و علمی و نجومی و موسیقی و فن شعر مایه میگیرد و از دسترس فهم عامه دور می ماند و با این تكلف، حصول التذاذ هنری را دشوار میسازد. شاعر در بیان مایههای عرفانی و مضامین صوفیانه بسی كمتر از قصیده به غزل روی آورده است.
درونمایه غزل عشق خاكی و آسمانی و عرفان است. اندیشههای فلسفی و حكمت به خصوص در قالب رباعی به بیان شاعرانه درآمده است. رباعی با اصالت ایرانی خود، در سخنان پیشاهنگان شعر فارسی چون شهید بلخی، ابوشكور بلخی، رودكی جایگاهی ممتاز یافته و در فرآورده مسطورهوار اما بینظیر و رقابتناپذیر شعری خیام به اوج خود رسیده است. این قالب را شاعران صوفیمشرب برای بیان معانی بلند عرفانی نیز به كار بردهاند.
اشعار پهلوانی، تاریخی و حماسه رمانتیك به قالب مثنوی، كه اصالت ایرانی دارد، درآمده و محدودیتهایی در وزن را پذیرا شدهاند. مناظره كه در اشعار دوره میانه نمونههایی از آن به جا مانده، در خلال منظومهها و حكایات و گاه به صورت گفت و شنود در غزل درج شده است.
قالب اشعار بنددار (تركیببند، ترجیعبند، مسمّط) كه نوعاً در آثار مكتوب روزگار باستانی و عصر میانه زبانهای ایرانی نظیر دارد، میدان فراختری برای جولان هنری گشوده است. مستزاد كه به ترانه عامیانه نزدیك شده، به ویژه در دوران بازگشت ادبی، خریدارانی از جرگه طبعآزمایان یافته است. سرانجام از نظیرهسازی و اقتفا و استقبال و جواب باید یاد كرد كه به نوعی شركت در اقتراح و رقابت شاعرانه بدل شده است.
بدینسان در قیاس با شعر عربی، شاهد تنوع نظرگیر قالبها و ساختارها در شعر فارسی هستیم كه دست شاعر را به مقتضای محتوا و گرایش ذوقی و مهارت خود در انتخاب، باز میگذارد و از گلزاران شعر فارسی با جلوهها و الوان و روایح گوناگون خُلد برین و جنّات عدن میسازد.
نكته و پیام شاعر پارسیگو به آن صورت كه در غرب دیده میشود، خودانگیخته نیست. خودانگیختگی در شعر فارسی كیفیتی دیگر دارد. در شعر، احساس خام نیست كه بیان میشود. آنچه در شعر اصیل فارسی بیان میشود، احساس پرورده است. شاعر معانی بلند و عمیق حِكمی و عرفانی را هم كسب و هم تجربه میكند و آنها را به صورت احساس و علم حضوری خود درمیآورد، آنگاه بیان میكند. بدینسان پیام او در عین آنكه شخصی و از آن خود اوست، عام است. آنچه مالكیت او را نمودار میسازد، طرز بیان معانی است. این طرز بیان، معانی را از ساحت عام و عرصه خاص میكشاند، به آنها رنگ و بوی دیگر میبخشد و مهمتر از آن با انبوهی از تداعیها ربط میدهد و دامنه تأثیر آنها را فراختر و فراگیرتر میسازد. این معانی با بیان احساسی شاعرانه، ملموس و زنده و اثربخش میشوند و از صورت تجریدی بیرون میآیند و روح و قدرت تأثیر و نفوذی وصفناپذیر مییابند و در جان و ضمیر خواننده رسوخ میكنند.
اینكه در وصف شاعر ایرانی گفته شده میبایست در همه شعب دانش و فن، شعر و معانی و بیان و بلاغت چیرهدست باشد، چندین هزار بیت فارسی و عربی از بر داشته باشد، بتواند معنی خُرد را بزرگ گرداند، نیكو را در لباس زشت بازنماید و زشت را در صورت نیكو جلوهگر سازد، به ایهام قوای غضبانی و شهوانی را برانگیزاند تا بدان طباع را انقباضی و انبساطی بوَد، توصیفی نه تنها ناقص كه گمراه كننده است. این توصیف از جوهر شعر فارسی كه نتیجه تجربه هنری و فكری شاعر است، غافل میماند و آنجا را كه به آن فردیت و اصالت میدهد و بازتاب عمق وجود و شخصیت شاعر است هرچند این تجربه در پس پرده تمثیل و استعاره پنهان بماند، نمیبیند. همین كه این شعر را «پر از ریزهكاریهای بیتوالی منطقی موكد و آشكار» و «معانی پراكنده» دیدهاند، دلیل خودانگیختگی آن است و اینكه گفتهاند «تنها برای محافلی فرهیخته كشش دارد و از عامه مردم فاصله میگیرد»، تنها در شعر درباری و ادیبانه صادق است.
در وصف طبیعت نیز پدیدهها با تأویل شاعر تعدیل میشوند و در دگردیسی استعاری است كه در خواننده تأثیر میكنند. شاعر طبیعت را جان میبخشد و با حالات درونی خود سازوار میسازد و از این راه، قویتر و زندهتر از پیوند مستقیم عمل میكند.
منابع
بهار، ملكالشعرا محمدتقی، «شعرشناسی»، بهار و ادب فارسی، به كوشش محمد گلبن، چ2، تهران: كتابهای جیبی، 1355، ج2، ص1ـ142.
تفضلی، احمد، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به كوشش ژاله آموزگار، تهران: سخن، 1376.
ریپكا، یان، «سرشت ویژه شعر فارسی»، تاریخ ادبیات ایران، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران:سخن، 1382، ج1، ص207، 210.
زاهداف، نظامالدین، دوره عربی زبانی در ادبیات فارسی (سدههای 2ـ3 ق)، ترجمه پروین منزوی، تهران: دشتستان، 1380.
سمیعی، احمد، ادبیات ساسانی، تهران: دانشگاه آزاد ایران، 1355.
نظامی عروضی، چهارمقاله، تصحیح قزوینی، لیدن، 1909، مقالههای اول و دوم.
* جشننامه استاد ابوالحسن نجفی
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید