کتاب اقساطی؛ کرایه دادن کتاب، تبادل کتاب/ یادداشتی از نصرالله حدادی

1394/4/16 ۱۲:۲۷

کتاب اقساطی؛ کرایه دادن کتاب، تبادل کتاب/ یادداشتی از نصرالله حدادی

نصرالله حدادی، نویسنده و کتاب‌پژوه در یادداشتی که در اختیار خبرگزاری کتاب قرار داده، درباره فواید طرح تبادل کتاب‌، فروش کتاب‌های «دست‌دوم» و خاطرات خود از ارائه طرح امانت‌گیری کتاب‌های انباری سخن گفته است.


 

 
نصرالله حدادی، نویسنده و کتاب‌پژوه در یادداشتی که در اختیار خبرگزاری کتاب قرار داده، درباره فواید طرح تبادل کتاب‌، فروش کتاب‌های «دست‌دوم» و خاطرات خود از ارائه طرح امانت‌گیری کتاب‌های انباری سخن گفته است.

 نصرالله حدادی: «نخستین مرکز تبادل کتاب با ظرفیت 100 هزار جلد به همت جمعی از علاقه‌مندان حوزه کتاب و مطالعه با هدف در دسترس قرار گرفتن کتاب‌های بدون استفاده با کمترین هزینه آغاز به کار کرد. این مرکز به افراد این امکان را می‌دهد که کتاب‌های خود را با کتاب‌های دیگران مبادله و کتاب مورد نظرشان را پیدا و تهیه کنند. بر این اساس،‌ علاوه بر امکان تبادل کتاب، افرادی هم که کتاب برای مبادله ندارند،‌ می‌توانند با پرداخت وجه نقد کتاب‌های عرضه شده را بخرند و پس از قیمت‌گذاری، در صورت تبادل نشدن کتاب تا دو هفته، کتاب 30 درصد بهای تحقیق شده تخفیف می‌خورد و این تخفیف پس از سه و چهار هفته، به‌ترتیب 50 و 70 درصد می‌شود. مرکز تبادل کتاب در خیابان انقلاب، ابتدای خیابان شهید مظفر شمالی قرار دارد و خدمات آن به‌صورت حضوری ارائه می‌شود.» (همشهری/ ص 6، یکشنبه، 24/ خرداد/ 94.

در این وانفسای گرانی کتاب و شمارگان نازل و نبود مشتری و خریدار، آن هم در تابستان که اصلاً حال و حوصله مطالعه، در میان مردم یافت نمی‌شود، این کار و قدم مهم را باید میمون و مبارک دانست و از آن استقبال کرد و به مصداق: طاعت از دست نیاید، گنهی باید کرد/ در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد. هم فال است و هم تماشا و به قول قدیمی‌ها، سنگ مفت و گنجشک هم مفت و امیدوارم این کار که در برخی از کشورهای اروپایی و به یقین در کشور یک میلیارد و چندصد میلیونی چین، درمورد کتاب‌های انباری انجام می‌پذیرد و با موفقیت توأم گشته و سبب‌ساز رونق مطالعه در کشور شود.
دیرسالی نیست که مرحوم کاشی‌چی، کتاب‌هایش را «کیلویی» می‌فروخت و به‌رغم اعتراض برخی از هم‌صنفانش، هرگز از این کار دست‌برنداشت و آن را شیوه‌ای نو و تازه برای فروش کتاب می‌دانست. اجاره دادن کتاب و به اقساط فروختن، از دیگر کارهایی بود که نزد برخی از کتابفروشان‌ـ به‌خصوص در شهرستان‌ها، به‌صوت کرایه‌ـ و انتشارات امیرکبیر در پنج دهه پیش،‌ سابقه و صبغه دارد و در سال‌های رونق فروش کتاب، این دو کار، رو به فراموشی نهادند، اما مرحوم کاشی‌چی، خوب به یاد دارم در سال‌های قبل از 84 نیز، دست به فروش کیلویی کتاب می‌زد و هرگز از این عمل ابایی نداشت.
در تمامی کشورهای دنیا، بازار فروش کالاهای «استوک» در تمام زمینه‌های اقتصادی و تولیدی رواج دارد و حتی در کشور کره جنوبی، بازار فروش کالاهای بدلی و تقلبی نیز وجود دارد و همگان از آن اطلاع دارند و در بازار داد و ستد انواع و اقسام کالاها در کشورمان، قدرت و قوه آن را نداریم تا کالای بی‌کیفیت را از کیفیت‌دار تشخیص دهیم و هر «رطب و یابسی» را بعید ندانید که به نام کالای اصلی و با کیفیت عالی، به ما غالب می‌کنند و کامیاب و شادان می‌شوند!

فروش کتاب‌های «دست دوم» آن هم به‌صورت بساطی، در روزگار ما چندان رنگ و لعابی ندارد و بیشتر به کتاب‌های زیراکسی و کپی‌شده در کنار خیابان‌ها برمی‌خوریم و شنیدن کلمه و کلمات «نایاب» و «کمیاب» و «اگه دنبال کتاب خاصی می‌گردی، پیش خودم بیا» برای بسیاری از دوستداران کتاب، آن هم در حوالی دانشگاه تهران و روبه‌روی آن، کاملاً آشناست.

بسیاری از بزرگان نشرـ همچون عبدالرحیم جعفری عزیز که آرزوی تندرستی و سلامتی‌اش را دارم و مرحوم حاج‌آقا داوود رمضان شیرازی‌ـ با دستفروشی و «دست دوم و چندم فروشی کتاب» در خیابان ناصرخسرو کار خود را آغاز کردند و هنوز هم بساط برخی از کتابفروشان قدیمی در کنار خیابان ناصرخسرو که مخلوطی از کتاب‌های دست دوم و زیراکسی و کپی شده را عرضه می‌دارند، دیده می‌شود.

فروش کتاب‌های دست دوم و یا چندم، چندان نمی‌تواند محل ایراد باشد، اما کتاب‌های زیراکسی‌ـ که هر روز حداقل یک یا چند پیامک آن را دریافت می‌دارم که مثلاً چاپ! کتاب، از یک نسخه تا صد نسخه، یا صحافی و چاپ جلد، به فلان قیمت‌ـ آفت نشر است و چاپ زیرزمینی تمامی کتاب‌های به‌اصطلاح نایاب، آن هم ارزان‌تر از کتاب‌های چاپ‌شده روز درست است که برخی از کتاب‌ها را در دسترس پژوهشگران قرار می‌دهد، اما سم مهلک بازار کتاب است و گویا قوه و قدرتی هم وجود ندارد تا با این قاچاق علنی برخورد کند و می‌دانم که به مصداق: پری‌رو، تاب مستوری ندارد، در اربندی،‌ سر از روزن برآرد، می‌شود، و اگر جلوی یک تن را توانستیم بگیریم، دیگری از در بیرون نرفته، از پنجره به درون خواهد آمد و به علن و آشکار شاهد این دزدی شرافتمندانه! هستیم و به قول قدما: کاریش نمیشه کرد و باید سوخت و ساخت.

راه‌اندازی بازار تبادل کتاب،‌ می‌تواند تا قدر زیادی از رواج بازار این‌گونه کتاب‌های به‌صورت قاچاق چاپ شده، بکاهد. آن‌که کتاب را زیراکس می‌کند، تعهدی در برابر مؤلف و حروفچین، ویرایشگر و مصحح و طراح جلد و صفحه‌بند و فیلم و زینگ ندارد و تنها می‌چاپد و می‌فروشد،‌ حال اگر کتابی به‌اصطلاح نایاب یا کمیاب بود و احیاناً آن طرف ‌آب‌ها به چاپ رسیده باشد و در داخل فرصت نشر پیدا نکند، فبه‌المراد و باز هم به قول قدما: دزد به دنبال بازار آشفته است و مفت چنگشان.

این بازار تبادل کتاب را جدی بگیریم و چون نمی‌دانم مسؤول راه‌اندازی این مرکز کیست‌ـ که خداکند متولی دولتی نداشته باشد‌ـ به این عزیزان، دست مریزاد می‌گویم و امیدوارم با معرفی هرچه بیشتر این مرکز، سودی چندسویه، متوجه جامعه کتابخوان، ناشران و کتابفروشان شود.

*****

در بهار سال 1385، هنوز مسؤولیتی که در سال‌های 1380 به بعد در یکی از چاپخانه‌های دولتی وابسته به وزارت ارشاد را داشتم،‌ دارا بوم و ساختمانی عظیم، که بخشی از آن به‌صورت کاملاً‌ زیبا و جالب بازسازی شده بود را در نزدیکی چهارراه و یا میدان حسن‌آباد و در نبش خیابان شهید میردامادی‌ـ استخر سابق‌ـ در اختیار داشتیم. این ساختمان عظیم و بس جادار و فراخ، قریب به پنج هزار مترش در اختیار این چاپخانه بود و بخش انتشارات و توزیع کتاب این سازمان، از جاده کرج‌ـ به این محل انتقال یافته بود.

در بین سال‌های 1380 تا 1383،‌ تمامی اطاق‌های بسیار بزرگ این ساختمان و راهروهای عریض و طویلش، مملو از کتاب‌هایی بود که یا باید خمیر می‌شدند و یا آن‌که به‌صورت رایگان در اختیار ارگان‌های ذی‌ربط قرار می‌گرفتند و از جمله این کتاب‌ها، مجموعه پانزده یا شانزده جلدی فهرست کتاب مستطاب «بحارالانوار» علامه مجلسی بود و با صحافی نفیس،‌ سال‌ها بود که خاک می‌خورد و ایضاً کتاب‌های فرمایشی، که با قدرت و نفوذ هر کسی که می‌توانست در این سازمان دولتی، در ادوار مختلف به چاپ رساند‌ـ وجود داشتند و توانستم با مساعدت مدیر با کفایت وقت این چاپخانه، این مجموعه عظیم کتاب را سروسامان داده و تمامی فضای لازم را در اختیار گیرم و در پایان سال 83، این فضا کاملاً تمیز و آماده در اختیار ما بود. با تغییر و تبدیل در سطح مدیریت کشور در سال 84، اداره امور به دست کسانی رسید که گویا با کتاب انس و الفتی دیرینه داشتند و با طرح ادعاهای فراوان، نوید روزهای طلایی برای اداره این چاپخانه و کتاب و کتابفروشی را می‌دادند.

من که هنوز دستور عزلم صادر نشده بود و شاهد بودم این فضای بزرگ، بدون استفاده رها شده، طرحی را ارائه دادم و در آن طرح نوشتم: با امانت‌گیری کتاب‌های انباری از تمامی ناشران، و راه‌اندازی یک سیستم کاملاً هوشمند و به روز، و همچنین اختصاص دادن یک محل ساکت و آرام و فراهم‌آوری شرایط مطالعه، با ارائه تخفیف زیاد و بالا، ‌در ساعات پایانی روز،‌ اهالی مطالعه و خریداران کتاب را به این محل راهنما شده و بازار تبادل کتاب را نیز در کنار این محل وسیع فروش کتاب فراهم آوریم و در یک بازه زمانی پنج تا هفت ساله، شاهد روآوری مردم به این محل بوده و همان کاری را بکنیم که چینی‌ها در بازار مکاره کتاب خود در راسته بازار ناشران و کتابفروشان چینی انجام می‌دهند و ناگفته نگذارم که با بسیاری از ناشران استخوان خردکرده و مجرّب نیز گفت‌وگو کرده و طرح را عرضه داشته و به ضمیمه گزارش، نام آنها را نیز به‌عنوان همکار ذکر کرده بودم و از آمادگی آنها برای همکاری و مساعدت، گفتم و نوشتم و به‌صورت کاملاً اداری، آن را به مدیر عامل وقت آن چاپخانه ارائه کردم.

جواب طرح را ابتدا با عزلم از سمت و جایگاهم دریافت کردم و هرگز هم پاسخی به طرح داده نشد. بعدها، از یکی از مدیران‌ـ که به سمت مدیر انبارها منسوب شده بود‌ـ شنیدم که مدیران وقت، طرح را مشکوک ارزیابی کرده و فرموده بودند: فلانی، قصد فریب و انحراف دارد و به کلام مشهودتر و ساده‌تر، قصد دزدی دارد!

امروز که این کلمات را می‌نویسم، آن ساختمان سال‌هاست که به دلایل مختلف‌ـ که در همان زمان هم ادعا می‌شد‌ـ از کف آن چاپخانه خارج شده و عاطل و باطل، به حال خود رها گردیده و حال و احوال آن سازمان و چاپخانه نیز، به دلیل کفایت و مدیریت با درایت مدیران کتابدوست این چاپخانه،‌ چنان شده است که اهالی چاپ و نشر می‌دانند و نیازی به بازگویی ندارد.

*****

امروز چه بخواهیم و چه نخواهیم، وضع بازار کتاب زار و نزار است و دستگاه‌های ریسوگراف، و آن دسته از اهالی دلسوز به چاپ کتاب! زیرزمینی که خیر، روی زمینی و در روز روشن، هر آنچه را بخواهی از کتاب «زعفر جنی» گرفته، تا خاطرات فلان رسوای ساواکی فراری را چاپ می‌کنند و در اختیارت می‌گذارند،‌ پس، با قبول این حقیقت، فرصت به دست آمده و فراهم شده برای تبادل کتاب را جدی بگیریم، شاید فرجی شد و اندکی سرانه مطالعه،‌ بالا رفت.
به من نخندید، هرچند دهه شصتم عمر را نیز در حال سپری کردن هستم، اما! آرزو، بر جوانان عیب نیست!
ایبنا

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: