1394/5/28 ۱۰:۰۴
«کدام کودتا؟ این حق شاه بود که مصدق را عزل کند. قانون اساسی، این حق را به شاه داده بود؛ اطرافیان مصدق، شایگان و سنجابی و حتی خودش، حقوقدان بودند و خوب میدانستند که در غیاب مجلس، عزل و نصب نخستوزیر به دستور شاه انجام میگیرد. در واقع نخست وزیر، قائم به وجود شاه و مجلس بود، مگر قانون اساسی نمیگوید: نخستوزیر را شاه تعیین و مجلس تأیید میکند؟ خوب مصدق با انحلال مجلس بزرگترین خطای تاریخی خود را مرتکب شد و دست شاه را برای عزل خود باز گذاشت.»
نگاهی به نقش اراذل و اوباش درکودتای 28 مرداد
این گفته، از جمله فرمایش های یکی از عوامل کودتای 25 مرداد سال 1332 است که با هشیاری مصدق در نیمه شب خنثی شد، اما متأسفانه، سه روز بعد کودتاگران کامیاب شدند و یک دولت ملی و قانونی سرنگون شد و اسباب ربع قرن چپاول کشور و این بار به دست امریکاییها فراهم آمد. اسکندر آزموده، برادر حسین آزموده، کسی بود که محاکمه مصدق را بعداز 28 مرداد، عهده دار بود.از این دست ادعاها، بسیاری از فراریان رژیم پهلوی، پساز اضمحلال نظام شاهنشاهی در سال 57، در خارج و داخل کشور، مطرح ساخته و عجبا که برخی ازمخالفان مصدق نیز این ادعا را در داخل تکرار کرده و حتی مصدق را بانی و شریک کودتاچیان برشمردهو از به کار بردن کلمه کودتا درباره آنچه در 28 مرداد سال 1332 رخ داد، خودداری میکنند و نیازی به معرفی آنان نیست و کافی است نگاهی به کارنامه این مدعیان بیندازیم تا در یابیم چرا، چنین ادعایی را در حالی که وزیر امور خارجه امریکا، بهخاطر این کار، از ایران و ایرانی عذرخواهی کرد و طی چهار دهه گذشته، دهها هزار برگ سند درباره کودتا در داخل و خارج از کشور منتشر شده، چنین همآوایی را سر میدهند.
امروز و به دلایل عدیده، هیچ ایرانی حقشناسی نیست که حق ملی شدن نفت را پاس نداشته و کودتای 28 مرداد را محکوم ننماید و آن را دخالت مستقیم امریکا در امور ایران نداند و چه بسیاراز سکانداران سیاست کشور که در داخل و خارج کشور، ضمن ستایش مصدق،این عمل نابخردانه را محکوم کرده و بهعنوان یک لکه ننگ بر پیشانی دولتهای امریکا- اعم از دموکرات و جمهوریخواه- برمیشمرند.
در این مقال کوتاه، قصد بر شمردن چگونگی کودتا، عوامل خارجی و شناخته شده داخلی را ندارم و تنها به نقش اراذل و اوباش بسنده خواهم کرد و این سؤال که چرا آنان آلت دست عوامل اصلی کودتا شدند و در قبال این کار نصیب آنان چه شد و چه سرنوشتی پیدا کردند؟ اسامیشناخته شدهای همچون شعبان جعفری، همواره با عنوان سرکردگان اراذل و اوباش در کودتای 28 مرداد برده شده و کمتر به این موضوع پرداخته شده که چرا اینان در کودتا دخالت داشتند و اساساً چه نفعی برای آنان داشت و جعفری، به چهدلیل زودتر از پهلوی دوم، درکوران انقلاب، فرار را برقرار ترجیح داد و پساز سالها آوارگی در کشورهای اسرائیل، انگلستان، امریکا و... سرانجام در روزی مرد که نامش بر سرزبانها افتاد: 28 مردادی دیگر، اما این بار 28 مرداد 1385 در سنتامونیکای کالیفرنیای امریکا!
اراذل و اوباش چنان ارج و قربی نزد محمدرضا پهلوی داشتند که او به هنگام تولد فرزندش در بیمارستان فرح (شهید اکبر آبادی فعلی در نزدیکی چهارراه مولوی) به هنگام ورود به بیمارستان برای عیادت همسرش و مشاهده فرزندش، ابتدا با یکی از اراذل و اوباش دست داد . حسن عرب، یکی از سرکردگان اوباش که بعدها صله خیانتش را با کافه وکاباره داری دریافت کرد، در روزی که یکی از سران نام و نشان دار ارتش پهلوی دوم، در کاباره او بدمستی کرد و حسن عرب، او را با شمشیر در داخل کاباره مورد ضرب وشتم قرار داد، شکایت به نزد پهلوی برد و او حق را به حسن عرب داد و آن نظامی صاحب ستاره و قپه، بعد از شنیدن قضاوت پهلوی دوم، گفت: «زکی، مارو باش که واسه کی کودتا کردیم و حالا طرف حسن عرب بیسر وپا رو میگیره» و متعاقب آن خودکشی کرد! انحصار واردات موز و سیب لبنانی بعد از کودتا به یکی از این اوباش رسید و جشن پیروزی در کودتا با شرکت تمامی اوباش و با حضور تیمور بختیار در شمیران، با تصاویر به جامانده، نشان دهنده نقش تعیین کننده آنان است و ایضاً لقب خود خوانده «تاج بخش» از سوی شعبان بیمخ، که هرگز مورد اعتراض پهلوی قرار نگرفت!
یکیاز سران اوباش، «اسدالله خدایکی» است که در محل جوادیه تهران برای خودش بروبیایی داشت و بهعنوان عنصر نفوذی در تشکیلات کارگران راهآهن وابسته به حزب توده، برای پلیس تهران جاسوسی میکرد و بهظاهر به شغل شاگرد قهوهچی در جامعه حاضر میشد، اما بعداز کودتا «کیابیایی» پیدا کرد و «صاحب نسق» در محله جوادیه شد. او میگوید: «عصر روز 27 مرداد سروان غفاری، افسر پلیس راهآهن، آدرس خانهای را در خیابان قزوین، پشت دخانیات به من داد و گفت: امشب بیا آنجا، وقتی وارد خانه شدم، دیدم غفاری با خلیل ترکه، قاسم سرپلی، اسماعیل شله، محمد دخو، علی بلنده، صابر و چند تن دیگر از اوباش جوادیه و کشتارگاه مشغول بادهگساری هستند، غفاری آن شب کیف پولی به قاسم داد و از ما خواست که فردا صبح عدهای را جمع کرده و قبل از ساعت9 جلو سینمایی در جوادیه [سینما شیرین و توسکا] اجتماع کنیم. ساعت 10 صبح 28 مرداد ما سوارکامیون شنکش شدیم و بهطرف خیابان امیریه حرکت کردیم. در نزدیکی چهارراه گمرک عکسهای اعلیحضرت را که درون گونی گذاشته بودند، بیرون آورده و به دست گرفتیم و شروع به سردادن شعار به نفع شاه و علیه مصدق کردیم. سپس با دستهای که از میدان مولوی راه افتاده بود، یکی شده و به طرف خیابانهای کاخ، نادری، استامبول،شاهآباد و مجلس حرکت کردیم...»
سینماداران محله جوادیه و راهآهن،همچون قاسم کوری صاحب سینما پرسپولیس،از جمله افراد فرودست جامعه در آن روزگار بودند که برای سرپا نگهداشتن سینمای خود، با عوامل رژیم پهلوی دوم و صاحبان پاتوق در محله بدنام تهران و کابارهدارانی همچون حجازی و کریم ارباب، سر و سر داشتند و برای هر حرکتی آمادگی لازم را بروز میدادند و در تمامی زندهباد و مردهبادها،حضور پررنگی داشتند و بعدها در آبانماه سال 1339، به همراه تمامی عوامل کودتا، که در پی خواهند آمد، سراسر خیابان مولوی را از میدان گمرک تا میدان شاه (قیام فعلی) آذینبندی کرده و دهها طاق نصرت را به مناسبت تولد فرزند پهلوی دوم برافراشتند و در گرد آوردن افرادی چون پروین آژدان قزی، سردسته معروف محله بدنام و شرکایش، در روز 28 مرداد نقش بسزایی داشتند و فراموش نکنید، یکی از سه تن برپاکننده محله بدنام محمود مسگر، باجناق حسین رمضون یخی (اسماعیل پور) بود و برای آنان بسیار ساده بود عوامل اجیر شده خود را که مشتیزن بخت برگشته از عالم و آدم بودند، با وعدههای توخالی بفریبند و آن کنند که پروین آژدان قزی کرد و چوب به دست،سوار بر رکاب ماشین اوباش و اراذل، عربده کشیده و ما «شاه مونو میخوایم» سردهد!
علی رضایی معروف به قدم، ناصرحسن خانی معروف به ناصرجیگرکی، اصغر استاد علی نقی معروف به اصغر سسکی، این لقب را به خاطر فرز و چابک و بزن بهادر بودن وی به او داده بودند. اصغر بنایی معروف به اصغر شاطر،رضا، یکی از اراذل و مغازهداران محله بدنام،حاج علی نوری معروف به مرد آهنین، اصغر شاطر، حبیب مختار منش،احمد ذوقی، حاجی مظلوم نهاوندی معروف به حاجی سردار، میرزاعبدالله جندقی، حسین رمضون یخی، سرکرده اوباش محله باغ فردوس، برادران طاهری معروف به ماشاالله،هوشنگ،اکبر و امیر ابرامخان، عباس لاله به همراه برادرش اکبر که از جمله حقالعمل کاران میدان امینالسلطان بودند به همراه میرزاعلی شفیعی و اکبر زاغی، مصطفی کلیایی معروف به مصطفی زاغی، اوباش چهارراه سیدعلی -درخیابان سعدی- و جمعی از اوباش ارامنه (داشناکها) از جمله دیگر بیسرو پایانی بودند که اجیرکاری شدند که شعبان جعفری به راهانداخته بود امروز گفتن و نوشتن از چگونگی روابط اجتماعی در آن سالها و به تصویر کشیدن نقش این اراذل و اوباش کار چندان سادهای نیست و تمامی این افراد فرودست، حتی در ظاهر امر، سفرهدار بودند، در گود زورخانه میل و کباده میگرفتند، نگارنده در اوایل دهه هشتاد شمسی، در هیأت باغفردوس تهران، امیر رستمی، یکی از عوامل مؤثر در به قتل رساندن مرحوم افشار طوس، رئیس شهربانی مصدق را دیدم که لباس سیاه بر تن کرده بود و بر سرو سینه میزد و تظاهر به عزاداری میکرد!
اراذل و اوباش تا واپسین روزهای حکومت پهلوی دوم از اقتدار خاصی برخوردار بودند و با جمعآوری ثروت نامشروع حاصل از بسیاری کارهای ناشایست و حرام، صاحب دم و دستگاه و روابط پیچیده و موقعیت اجتماعی خاصی شده بودند و چون منافع آنان به صورت مستقیم با منافع رژیم گره خورده بود، مأموران کلانتریهای اطراف محله بدنام، پیش از آنکه از فرماندههای خود حساب ببرند و اطاعت بپذیرند، آدم اینگونه افراد بودند و زندگی اغلب آنان از طریق «تلکهکردن» و حق و حسابگیری از کسبه و دستفروشان خرده پای این منطقه میگذشت، چه اینکه بعدها، برادران طاهری- ابرام خان- صاحب میدان طاهری در محدوده خیابان انبار نفت شدند و میرزای شفیعی در همین محدوده صاحب میدان شفیعی شد و برادران لاله نیز چهار راه سرچشمه را به تیول خود درآورده و میوه مجلسی میفروختند! پیوند منافع این افراد با رژیم و حمایت آشکار نظام پهلوی از آنان، برانگیخته شدن احساسات مذهبی این افراد، باوجود آنکه اکثریت قریب به اتفاق آنان، پایبندی خاصی به دین و مذهب نداشتند و فقط در ایام محرم و عاشورای حسینی(ع) به این کار تظاهر میکردند و هو و جنجال برخاسته ازعوامفریبیهای حزب توده و تشنج آفرینیهای این حزب بیگانه پرست و دامن زدن به توهم «ایران در آغوش کمونیستهاست» و در صورت تفوق تودهای ها از دین و ایمان دیگر خبری نخواهد بود، بسیاری از خاصان را بر آن داشته بود که آشکارا از حکومت پهلوی دفاع کنند و بدیهی بود بجز سران اراذل و اوباش که حقوق بگیر کودتاچیان بودند وپس از کودتا نیز صله و پاداش دریافت کردند، فریب فریاد: وا دنیا، وا محمدا، را بخورند و سرانجام این نعل وارونهها، نامش کودتای 28 مرداد شد.
عوامل خارجی کودتا هر که بودند و عوامل داخلی آن از زاهدی گرفته تا تمامی نظامیان مزدور، فقط در سایه آشوب به پاکردن و عوامفریبی و عوام سالاری اراذل و اوباش توانستند به نیت شوم خود نائل گردند و طبیعی بود که بجز چند تن، بقیه اوباش دلخوش به تکهنانی باشند که به صورت سینماداری، کابارهداری، گرداندن بازار میوهو ترهبار و امثالهم در برابر آنان انداخته شده بود. تمام این افراد که امروز رو در نقاب خاک کشیدهاند، با وجودتظاهر به دینداری و بعضاً مردمداری- حتی شعبان جعفری- در عین بدنامی از دنیا رفتند و در خوش بینانهترین حالت شاید بتوانیم بگوییم بجز سران اراذل و اوباش، آنان فریب خوردند و با توجه به فرهنگ حاکم بر محلات قدیمی تهران، از اینکه نامشان و لو به بدی و بدنامی برسر زبانها باشد، خوشحال بودند و از همین راه، گذران زندگی میکردند.کودتای 28 مرداد، دخالت علنی دولت امریکا در سرنوشت ملت ایران بود و اگر نگاهی فراگیر و ملی داشته باشیم، به دور از تعلقخاطر به مصدق و مخالفانش ازهر طیف و طبقه، آن رامحکوم میکنیم. کودتای 28 مرداد، حق اعتراض تاریخی را برای ملت ما علیه امریکا فراهم آورده است؛ آن را فراموش نکنیم.
شرح عکس : تعارف گز توسط دکتر مصدق به خبرنگاری که با او مصاحبه کرده بود / عکس منتشر نشده از آرشیو شخصی ناصرالدین حسنزاده / اختصاصی <ایران> شرح عکس : شعبان جعفری و دارودسته اش/ 28 مرداد 1332
روزنامه ایران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید