1394/2/23 ۱۰:۴۰
در مرگ و سفر ابدی یک دوست، یک بزرگ، چه میتوان گفت و نوشت. نوجوان و محصلی شاعر بودم که با منظومه بلند و متفاوتش «پیادهروها»، با نام و شعرش آشنا شدم. درست زمانی که بسیاری شعر معاصر را در زبان و ذهن و کلام فروغ و سپهری میجستند و گروهی دیگر که از موج نو رها شده بودند، بعد از نشستنها و گفتنهای بسیار با یدالله رویایی در کافه نادری و کافه نکیسا و انتشار بیانیه شعر حجم، درنهایت قامت و هستی شعر خود را در رهاشدگی و شعر دگر یافتند و مجموعههای مشترک و مستقل انتشار دادند تا شاید به شعر محض ناب برسند و ایندرست زمانی بود که دکتر رضا براهنی با نقد و ستیز قلمی در مجله فردوسی، همه را به باد نقد و انتقاد گرفته بود.
در مرگ و سفر ابدی یک دوست، یک بزرگ، چه میتوان گفت و نوشت. نوجوان و محصلی شاعر بودم که با منظومه بلند و متفاوتش «پیادهروها»، با نام و شعرش آشنا شدم. درست زمانی که بسیاری شعر معاصر را در زبان و ذهن و کلام فروغ و سپهری میجستند و گروهی دیگر که از موج نو رها شده بودند، بعد از نشستنها و گفتنهای بسیار با یدالله رویایی در کافه نادری و کافه نکیسا و انتشار بیانیه شعر حجم، درنهایت قامت و هستی شعر خود را در رهاشدگی و شعر دگر یافتند و مجموعههای مشترک و مستقل انتشار دادند تا شاید به شعر محض ناب برسند و ایندرست زمانی بود که دکتر رضا براهنی با نقد و ستیز قلمی در مجله فردوسی، همه را به باد نقد و انتقاد گرفته بود. درست در همین ایام بود که محمدعلی سپانلو با انتشار منظومه «پیادهروها»، قامت راست و بلند و متفاوت و مستقل شعر خود را هم از لحاظ زبانی و هم از لحاظ فرم و ساختاری بیانی ارائه کرد و نشان داد که شاعری متفاوت با تمام نحلههای فکری با شعر شاخص خویش است و در ستیز قلمی با براهنی در مجله فردوسی که در نهایت به دشنامگویی براهنی انجامید، هویت ذهن زیبا و دانش و تسلط خود را بر زبان فارسی و شعر ایران و اروپا و مکتبها و جریانهای شعری نشان داد. به اعتقاد من، سپانلو از فروتن و متعالیترین شاعران معاصر ایران بوده و هست که علاوهبر توانایی دارای تحصیل و علم و سواد کامل بود که نمونه این ادعا را میتوان در مقالات او درخصوص شعر معاصر و مکتبهای شعری در زبان فارسی و دهها مقاله دیگر در فرهنگها و دانشنامه و ویکیپدیاها دید. من در چندین دیداری که با او داشتم، همیشه شوق جستن و آموختن را در او بسیار دیدم. سالها پیش یعنی؛ حدود بیستواندی سال پیش که در هواپیما هنگام برگشت از تبریز با هم بودیم شعر استحاله در هوا را که تازه سروده بود، برایم خواند و از فضای آشفته شعر معاصر بسیار شکوه کرد و وقتی شنید که در حال تحقیق و ترجمه برای نوشتن مقالهای در مورد آرتور رمبو، شاعر فرانسوی، هستم با سخاوت تمام ترجمه شعر (زورق مست) رمبو را در اختیارم قرار داد. آنانی که با زبان فرانسه آشنایی دارند خوب میدانند که ترجمه این شعر بلند و زیبا و متفاوت رمبو که یکی از شاخصترین و مستقلترین شعرهای رمبو و نمونه روشن شعر سمبلیسم است و تنه بر سوررئالیسم میزند و از لحاظ فنی اتفاق در زبان و سمبلهاست، چقدر سخت است. اما سپانلو با تسلطی که بر زبان فرانسه داشت، این ترجمه را به بهترین شکل انجام داد.
آری بهراستی بسیار گریستهام/سپیدهدمان یکسر غمانگیز است/ماه تمام وقت سنگدل/و خورشید کدر است/عشق نوشکفته و نارس/وجود مرا از رخوتهای مستیبخش آکندهست/آخ که تیرهایم شکست/آه که در دریا باید فرو روم
(بریدهای از شعر زورق مست آتور رمبو- ترجمه محمدعلی سپانلو)
بعدها وقتی که شنیده بود در اندیشه نوشتن کتاب تحقیقی در مبانی حسی زبان و شعر هستم، در اولین مراسم برگزاری جایزه شعر کارنامه در خانه هنرمندان که زندهیاد عمران صلاحی هم بود بهسراغم آمد و در رستوران ساعتی در این خصوص صحبت کردیم، کار را کمی دشوار میدانست؛ اما رفرنسهای بسیاری به من معرفی کرد و راهکارهای بسیاری نشانم داد و تشویق و سفارش کرد که حتما تحقیق و نوشتن آن را انجام دهم و روزی که کتاب مبانی حسی زبان و شعر که در نشر فرازانروز ١٣٨٤ چاپ شد و بهدستش رسید، بسیار شادمان بود که این کار تحقیقی در زبان فارسی انجام شده. متأسفانه در چندسال گذشته بهدلیل سفر و گرفتاری شغلی و تحقیقی نتوانستم او را ببینم؛ اما همیشه جویای حال و وضع او بودم. او شاعری با شخصیت متعالی بود و شعری دگرسان با زبانی شستهوتمیز داشت. همیشه خود را شاعر شهر و طبیعت میدانست و مهمترین وجه شاعر امروز را هم در همین خصوصیات شهرنشینی میدانست و تهران، شهر زادگاهش و زندگیاش برایش بسیار مهم بود و از اینرو در تمام شعرهایش رد آن را میتوان دید و اگر بخواهیم از درونمایه شعرش هم بگوییم، مهمترین درونمایه شعر محمدعلی سپانلو، اسطوره شهر تهران است. اگر کمی در تمام کتابهای سپانلو تأمل کنید، خواهید دید که او در همه اشعارش بیشوکم به «تهران» اشارههایی دارد، اما در سه مجموعه «خانم زمان»، «هیکل تاریک» و «قایقسواری در تهران» است که پایتخت ایران و زادگاهش را در حد یک اسطوره مطرح میکند، بهخصوص در «خانم زمان» که در بین آثارش شهرت بیشتری دارد. محمدعلی سپانلو در «خانم زمان» تهران قدیم را در کنار تهران کنونی قرار میدهد. او در این منظومه، تهران را بهشکل یک دختر ولنگار و یک مادر مقدس جلوهگر میکند و آن را بهشکل شهری که همواره در حال تحول است، نشان میدهد.سپانلو اکنون رفته است. در سوگ نه در شراع رفتن او که یک بزرگ، یک شاعر، یک فرزانه بود چه میتوان جز ستایش گفت اما اگر اشک مجالی دهد. اکنون مرگ او را ربوده و پیکرش در انتظار خاک است اما روح بزرگش با شعر شکوهمندش همچنان و همیشه در فضا جاری است. خداحافظ آقای شاعر. خداحافظ سپانلوی بزرگ.
روزنامه شرق
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید