1392/4/9 ۱۲:۰۶
بدون شک، فوکو را باید در شمار مهمترین و تاثیرگذارترین فیلسوفان قرن بیستم جای داد. ترجمه و انتشار آثار فوکو از زمان حیات کوتاه اما بسیار پربار او به زبانهای انگلیسی و اغلب زبانهای زنده دنیا از جمله فارسی آغاز شد و مباحث وی بهویژه در نظریهپردازی مفهوم قدرت به مثابه شالوده اساسی جامعه مدرن، به سرعت در تمام جهان گسترش یافته و به اندیشهها، کتابها و رسالهها و پژوهشهای بیشماری دامن زد.
فوکو در کنار چند فیلسوف دیگر فرانسوی از جمله دریدا، بودریار، دولوز، لیوتار و... اساس اندیشههایی را میساخت که در ایالات متحده «تفکر فرانسوی» نام گرفت و در جهان به «پسامدرنیسم» نامبردار شد.
میشل فوکو در طول حیات خود تلاش کرد نشان دهد که ایستارهای بنیادینی که معمولا بهعنوان حقایقی پایدار و لاتغیر نسبت به جامعه و طبیعت آدمی، تثبیت یافتهاند، در گذر زمان و تاریخ دستخوش تحول و دگرگونی میشوند. دستاوردهای فوکو در این وادی، هم اعتبار یافتههای کارل مارکس را زیر سوال برد و هم دانش روانکاوی فرویدی را به چالش کشید. همچنین مطالعات وی مفاهیم جدیدی را وارد سیستم اندیشگانی جدید کرد که تصور عمومی از رفاه، بیمه، زندان، مراقبت از بیماران روانی و پلیس را دگرگون کرد.
سه مرحله حیات فکری فوکو براساس آثار برجای مانده از فوکو میتوان حیات فکری وی را به سه مرحله تقسیم کرد. به ترتیب کتابهای «جنون و تمدن» منتشره در سال ۱۹۶۴، کتاب «نظم اشیا» منتشره در سال ۱۹۶۶ و «مراقبت و تنبیه» منتشره در سال ۱۹۷۵ نماینده هریک از این سه دوره هستند. وی در کتاب جنون و تمدن قدرت آفریننده دیوانگی را که جوامع غربی به صورت سنتی آن را سرکوب کردهاند، نشان میدهد. وی در کتاب نظم اشیا به نوعی چرخش روششناختی عمیقی در مطالعاتش رقم زد به این معنی که از روش مطالعات دیرینهشناسی به روش مطالعات تبارشناختی گفتمان قدم نهاد. میتوان گفت کتاب نظم اشیا گونهای تاریخ دانایی در عصر کلاسیک و روزگار جدید است. در این کتاب روانکاوی، مردمشناسی و زبانشناسی جدید، وجهی از دانش انتقادی هستند که میکوشند آدمی را از قید «مطلق» رها سازند. و اما مراقبت و تنبیه نماد آخرین دوره فکری فوکو است. وی در این کتاب شرح میدهد که چگونه جامعه با آموزش بدن افراد انسانی، آنها را نظم میبخشد.
پروژه ناتمام فوکو «تاریخ جنسیت» نام دارد که مشتمل بر سه کتاب است و وی در این کتابها، مراحلی را که افراد جوامع غربی به وسیله آنها خود را بهعنوان موجودات جنسی میشناسند و خودانگاره جنسی را بر حسب اخلاق و زندگی اخلاقی افراد شرح میدهند، دنبال میکند.
فوکو طی مطالعات آخرین مرحله حیات فکری خود از گونه جدید قدرت در جوامع پیشرفته غربی پرده برمیدارد که خود نام «زیست - قدرت» بر آن نهاده است. وی نظم مبتنیبر این گونه جدید قدرت را چنان میانگارد که مفاهیم کلاسیک و قدیمی قدرت، توانایی تحلیل و تبیین آن را نداشته در نتیجه از درک آن قاصرند. وی معتقد است که این نوع از قدرت در سایه تسهیل زندگی پدیدار شده است و شاید بتوان گفت که راز مخالفت فوکو با دولت رفاهی در کشف همین گونه جدید قدرت نهفته باشد. به عبارت دیگر دولتهای رفاهی تسهیلگر زندگی و در نتیجه تولیدکننده نوع جدید قدرت هستند.
چگونگی تحلیل قدرت اگر مهمترین و اساسىترین موضوع در علوم سیاسى بحث قدرت نباشد، لااقل یکى از موضوعات اساسى این رشته محسوب مىشود. تمام فلاسفه، اندیشمندان و جامعهشناسان سیاسى بخش مهمى از کار خود را به بررسى این موضوع اختصاص داده و تعریفها، توصیفها و تحلیلهاى گوناگونى از آن ارائه کردهاند. اما بیش از هر کس دیگر، نام فوکوست که با موضوع قدرت عجین شده است. بنابراین لازم است تعریف و تحلیل وی از مفهوم قدرت را بدانیم. از نظر فوکو در جوامع غربى از دوره قرون وسطى به اینسو همیشه قدرت سلطنتى بوده است که کانون اساسى بحث قدرت را فراهم آورده و بحث حاکمیت براى آن بوده است که سلطه را از ماهیت قدرت پاک کرده و آن را مشروع کند. به نظر فوکو الگوى حاکمیت براى تحلیل قدرت، براساس رابطه حاکم و محکوم است. از نظر او از قرن ۱۸ به بعد سازوکار جدیدى پیدا شده که با روابط حاکمیت سازگار نیست، این سازوکار جدید قدرت نه به زمین و محصولات آن بلکه به جسمها و آنچه انجام مىدهند وابسته است. این نوع قدرت از طریق مراقبت و جمعآورى مالیاتى یا تکالیفى که در طى زمان تقسیم مىشوند، اعمال مىشود. لازمه چنین قدرتى وجود زور مادى است نه وجود فیزیکى حاکم مستقل. بنابراین فوکو موضوع قدرت را لااقل از قرن ۱۸ به بعد در حد حاکمیت و روابط حاکم و محکوم نمىداند تا بتوان از الگوى حاکمیت براى تحلیل و تعریف قدرت سود جست، بلکه قدرت را در رابطه با سلطه مطرح مىکند که براى تحلیل آن الگوى دیگرى لازم است. به باور وی نظریه حاکمیت به قدرت مقطعى جنبه قانونى مىدهد، اما مراقبت مدام ندارد. در نظریه حاکمیت، قدرت در موجودیت فیزیکى حاکم استوار است نه بر نظام مراقبت پیوسته. حاکمیت یک قدرت مطلق را در مصرف مطلق قدرت ایجاد مىکند، اما اجازه نمىدهد که قدرت بر حسب مصرف حداقل براى کسب حداکثر محاسبه شود. از نظر فوکو قدرت جدید را نمىتوان با اصطلاح حاکمیت بیان کرد؛ اینقدرت ابزارى بوده است در ساخت نظام و جامعه سرمایهدارى. به این صورت یک نظام و فلسفه حق بر سازوکارهاى انضباط به نحوى تحمیل شد که روند عملى و سلطه مندرج در آنها را پنهان مىسازد. این نظام یا فلسفه حق، یک حق عمومى بود که جزایش بر حاکمیت جمعى پیوند یافته و به صورت دموکراتیک درآمد و با ابزار علوم انسانى سلطه پنهان خویش را گستراند. چنانکه ملاحظه مىشود در بحث تعریف قدرت با الگوى حاکمیت، تمرکز روى قدرت مدرن است و در همین راستاست که وی طرح قدرت در حد دولت را طرح آن در پیکر حاکم و حاکمیت یا در پیکر قانون مىشمارد و آن را نپذیرفته و معتقد است که قدرت در سطوح مختلف از ارتباط کلامى، روابط خانوادگى و عاشقانه، نهادهاى اجتماعى و سطوح و اشکال دیگر مطرح است. در ثانى اگر کسى تمام پدیدههاى قدرت را وابسته به دولت بررسى کند به این معناست که آن همه را ارتش و پلیس سرکوبگر بداند.
البته فوکو مىپذیرد که دولت مهم است اما قدرت را فراتر از دولت مىداند و استدلال مىکند که دولت با تمام قدرتش از اشغال تمام زمینههاى مناسب قدرت ناتوان است. از طرف دیگر خود قدرت دولت هم قدرتى است که براساس مناسبات قدرت اصیلتر و از پیش موجود کار مىکند. به عبارت دیگر دولت را «ابرساختارى» مىداند که وابسته و مربوط به کل شبکههاى قدرت است.
به هر حال قدرت نزد فوکو چیزى نیست که در مالکیت دولت یا طبقه حاکم یا شخص حاکم باشد، برعکس قدرت یک استراتژى است و نه یک نهاد یا یک ساختار. قدرت شبکهاى است که همه در آن گرفتارند و انسانها و نهادها و ساختارها همه مجرى اویند.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید