چرا تاریخ در گفت‌وگو با نادره جلالی

1404/5/6 ۱۲:۰۵

چرا تاریخ در گفت‌وگو با نادره جلالی

نادره جلالی: در طی سالیان متمادی و حجم عظیمی از کتاب‌ها که حاصل تاریخ سرگذشت بشر بوده و سرانجام پادشاه رو به مرگ از یکی از مورخان زبده دربار می‌خواهد که حال که خوانش تمامی این کتب از سرگذشت جوامع بشری برای وی ممکن نیست، پس در سه کلمه برای او خلاصه کند، نشان از اهمیت فهم تاریخ حتی به هنگام زوال دارد. پاسخ این بود: مردم به دنیا آمدند، رنج کشیدند و مردند!

مردم به دنیا آمدند، رنج کشیدند و مردند!

آناهید خزیر: تاریخ (History) به اتفاق‌هایی که در گذشته رخ داده‌اند و مطالعه و بررسی بر روی آنها اشاره می‌کند. زمانی که صحبت از تاریخ می‌شود شما می‌توانید تاریخ زمین‌شناسی، تاریخ باستان‌شناسی و … را نیز به میان بیاورید اما مسئله اصلی که تاریخ را در ذهن ما تداعی می‌کند همان تاریخ انسانی و تمدن انسانی از زمان شناخت آن است. در واقع تاریخ مجموعه‌ای از حوادث فرهنگی، طبیعی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را به ما نشان می‌دهد که در طی زمان و مکان مشخصی در جوامع بشری اتفاق افتاده‌اند. برخی اعتقاد دارند که تاریخ تنها علم ثبت رویدادها است اما تفاسیر مختلفی در این خصوص وجود دارد، برخی اعتقاد دارند که تاریخ نوعی علم است اما هدف تاریخ آگاهی دادن نسل امروز نسبت به رخدادهایی است که در گذشته به وقوع پیوسته است همین نکته باعث می‌شود خیلی‌ها تصور کنند که تاریخ کاربردی نیست، اما کسانی که تاریخ را مطالعه می‌کنند می‌دانند که چه نکته‌های عمیقی در تاریخ وجود دارد. درباره سوژه «تاریخ چیست و چرا آن را می‌خوانیم؟» با نادره جلالی، دانش‌آموخته دکتری تاریخ، مصحح و منتقد متون تاریخی و مدیر پژوهش‌های راهبردی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی گفت‌وگو کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

*****

تاریخ چیست و چرا آن را می‌خوانیم؟ این‌ها پرسش‌هایی به ظاهر ساده اما بسیار کلیدی و اساسی است. با هر کسی صحبت کنید پاسخی برای این دو سوال ظاهراً بدیهی در آستین دارد، اما حقیقت آن است که درک و انتظار عموم از تاریخ و کارکردهای آن بسیار متفاوت از آن چیزی است که پژوهشگران و صاحبنظران می‌گویند. نخست بفرمایید که از نظر شما تاریخ چیست؟

بدیهی است که پاسخ دقیق و مستقیمی برای تعریف چیستی تاریخ وجود ندارد و مورخان و فیلسوفان تاریخ نیز دربارۀ اینکه تاریخ چیست و بسیاری از پرسش‌های دیگر در این حوزه اتفاق نظر ندارند. به‌ویژه اینکه، پاسخ به این پرسش با شکل‌گیری مکتب‌های گوناگون تاریخ‌نگاری و با توجه به اینکه نوع نگاه پایه‌گذاران و پیروان این مکاتب در طول زمان تغییر و تحول می‌یابد، تعاریف متنوعی به خود می‌گیرد. اما از آنجایی که انسان، زمان و مکان، سه پدیده‌ای است که هر مورخی با آن سر و کار دارد، شاید بتوان بر این مبنا یک تعریف پایه و در عین حال جامعی از تعریف تاریخ ارائه داد که شامل هر طیفی از مخاطبان این پرسش باشد. با این تعریف که تاریخ، علم شناخت و تفسیر گذشتۀ انسان‌ها در یک بستر مکانی و موقعیت زمانی است که مورخان با روش‌ها، گزینش‌ها و تفسیرهایی که آموخته‌اند به بررسی آن می‌پردازند. شاید بتوانیم تمامی تعاریف دیگر را علی‌رغم تفاوت‌ها و تمایزها در همین تعریف کلی خلاصه کنیم تا درکی نسبتاً جامع از تعریف تاریخ به مخاطبان ارائه دهیم. بنابراین، آوردن تمامی تعاریف مورخان و پژوهشگران و به‌ویژه فیلسوفان تاریخ با نگاه‌های متفاوتشان به ارزش تاریخ در این بحث ممکن نیست.

در مدارس و در کلاس‌های مدرسه به ما می‌گویند تاریخ را می‌خوانیم تا گذشتگان عبرت بیاموزیم. آیا تاریخ عبرت‌آموز است؟

در بین فوایدی که قدما برای تاریخ ذکر می‌کردند، ابتدایی‌ترین و اساسی‌ترین فایدۀ تاریخ همین عبرت‌آموزی بود. هم متون مقدس دینی بر آن تأکید می‌کردند و از پیروان خود می‌خواستند که با نگاه و مطالعۀ بقایا و آثار گذشتگان عبرت بیاموزند و هم مورخان کلاسیکی که علاوه بر وقایع‌نگاری به تأمل در آثار گذشتگان می‌پرداختند، بر این جنبه از فواید تاریخ تأکید داشتند. زیرا معتقد بودند که از مطالعۀ تاریخ هم آشنایی با عقاید و ادیان حاصل می‌شود و هم می‌توان دردها و گرفتاری‌هایی را که انسان‌ها در طول حیات خویش بدان دچار می‌شوند با توجه به تجارب گذشته رفع و درمان کرد. اما در طی قرن اخیر، با تبدیل شدن تاریخ به یک رشتۀ آکادمیک و تعمق هرچه بیشتر فیلسوفان تاریخ بر این جنبه از دستاورد تاریخ، این اساسی‌ترین و کلی‌ترین فایدۀ تاریخ نه تنها مورد پرسش و تأمل دگرباره قرار گرفت؛ بلکه بسیاری از فیلسوفان تاریخ را برآن داشت که اصولاً از تاریخ نمی‌توان انتظار عبرت‌آموزی داشت و در میان سودمندی و ناسودمندی‌های تاریخ بر این جنبه از فواید تاریخ تأکید نمی‌کردند. به‌طوری که، این عبارت در میان منتقدان فواید تاریخ شهرت یافت که تمام آنچه می‌توان از تاریخ آموخت، آن است که هیچ چیز نمی‌توان از آن آموخت.

تاریخ را چه کسانی می‌نویسند؟

تا پیش از این یک نگاه سطحی و کلی‌نگر نسبت به نگارش وقایع تاریخی در میان عموم مردم وجود داشت؛ بدین صورت که، تاریخ توسط قوم فاتح یا زورمندان و قدرتمندان نگاشته می‌شود و نه تنها صدای قوم مغلوب؛ بلکه بسیاری از گروه‌های پایین و حاشیه‌ای جامعه خاموش است. یا مورخانی که به فرمان شاه یا حاکم وقت به نگارش تاریخ پرداخته که فاقد مطالب انتقادی و تاریخ اجتماعی عصر خود است و تنها در مدح خلاصه می‌شود. اما امروزه با تبدیل شدن تاریخ به رشتۀ دانشگاهی و تا حدودی علمی این نوع نگاه به نگارش وقایع تاریخی اعتبار خود را تا حد زیادی از دست داده است. زیرا مراکز دانشگاهی با تربیت تاریخ‌نگاران حرفه‌ای با بینش و ابزارهای خاصی چون: مطالعۀ اسناد، آثار و بقایای بازمانده از گذشتگان، شواهد مکتوب و شفاهی به مطالعۀ علمی گذشته می‌روند. در این میان، شکل‌گیری مکاتب متعدد تاریخ‌نگاری که در مراکز علمی اروپا توسعه یافته‌اند، نگارش تک‌صدایی تاریخ را به دریافت صداهای متعدد از گذشته تبدیل کرده‌اند. بنابراین با شکل‌گیری مکاتب مهمی چون «آنال» در فرانسه که بر گروه‌های مختلف جامعه و نه تنها بر حاکمان و سیاستمداران و پادشاهان تاکید داشتند تا مکاتب مارکسیستی که شاخه‌های متعدد آن تا به امروزه به حیات خود ادامه می‌دهند، همگی معتقدند دایرۀ مطالعۀ تاریخی باید محدود به گروه‌های خاصی نباشد و از گستردگی و تنوع بیشتری برخوردار شود. بنابراین مورخانی که در این‌گونه مکاتب و مراکز آموزشی تربیت یافته‌اند، نگاه سنتی به نگارش تاریخ را که هر گروه از افراد انسانی که از سواد نوشتن و خواندن برخوردار است می‌توانند به نگارش وقایع و رخدادهای تاریخی بپردازند به حاشیه راند و نگارش تاریخ را به صاحبان اصلی آن یعتی مورخان و تأمل در سودمندی و ناسودمندی‌های آن را به فیلسوفان تاریخ واگذار کرد تا با مهارت‌هایی که آموزش دیده‌اند، روایتی عینی، بی‌طرف و منصفانه از گذشته ارائه دهند.‌

اگر قرار است از تاریخ عبرت بگیریم، چرا اشتباهات گذشتگان را تکرار می‎‌کنیم؟

تناقض میان این دو گزاره یعنی ادعای عبرت‌آموزی از تاریخ و تکرار اشتباهات گذشته توجه بسیاری از مورخان و فیلسوفان تاریخ را در طول تاریخ به خود جلب کرده است. به‌طوری که برخی از آنها با نوعی ناامیدی فلسفی روبه‌رو شدند که اصولاً از تاریخ و یا تجربۀ حاصل از گذشته نمی‌توان چیزی آموخت و این تنها فایدۀ تاریخ است. اما پاسخ به این پرسش و درک و دریافت نتایج حاصل از آن نیازمند شناخت جنبه‌های متعددی از روحیات افراد و یا جوامع بشری است. تحلیل این مسأله از منظر روان‌شناسی که چرا انسان‌ها علی‌رغم آگاهی اشتباه می‌کنند، خود نیازمند بررسی‌های گسترده روان‌شناسی جمعی جامعۀ بشری است. همچنین از منظر جامعه‌شناسی که چرا یک جامعه با داشتن پیشینۀ تاریخی برخی از اشتباهات گذشته را تکرار می‌کند و یا از منظر فلسفی و یا معرفت‌شناختی که باید برخی از این مفاهیم مانند عبرت‌آموزی تعریف و تببین شوند. به‌ویژه اینکه در این میان از خطاهای شناختی انسان چون فراموشی و بی‌توجهی به وقایع گذشته که خود اهمیت روایت گذشته را نشان می‌دهد تا مسأله فرهنگ یک جامعه که هنجارها و سنت‌ها در آن به سهولت دچار تغییر و تحول نمی‌شوند، همه در تکرار وقایع گذشته تأثیر دارند. حتی این موضوع در طی سالیان اخیر مورد پرسش قرار گرفته است و به این پاسخ منتهی شده است که اصلاً وقایع گذشته نمی‌توانند تکرار شوند و انتظار عدم تکرار اشتباهات گذشتگان از اساس بیهوده و غیرقابل پذیرش است. این گزاره معروف تاریخی که همه تاریخ، تاریخ معاصر است یکی از پاسخ های مربوط به این پرسش است که نوع نگاه و انتظار مورخان نسبت به رخدادها و وقایع گذشته منطبق با نوع نگاه و نیازهای انسان امروزی است و ربط و نسبتی با اتفاق وقایع در همان دورۀ تاریخی ندارد.

معمولاً این جمله معروف را مثال می‌زنند که آنان که تاریخ گذشته خود را ندانند، محکوم به تکرار آن هستند، این عبارت مشهور چقدر دقیق و درست است؟

این گزاره تاریخی ترجمۀ عبارت معروفی از جورج سانتایانا فیلسوف اسپانیایی انگلیسی است Those who cannot remember the past are condemned to repeat it. آنان که گذشته تاریخی خود را ندانند، محکوم به تکرار آن هستند. جمله‌ای عمیقاً فلسفی و تأمل‌برانگیز که بحث و گفت‌وگوهای فراوانی را ایجاد کرده است. دلایل زیادی برای صحت و قوت این گزاره فلسفی تاریخی وجود دارد و هم دچار محدودیت‌ها و پیچدگی‌های خاص خود است. از دلایل درستی این گزاره اینکه تاریخ الگوهای مورد تکرار رفتار انسانی را ثبت می‌کند مانند جنگ‌ها، انقلاب‌ها، فروپاشی تمدن‌ها و غیره که درک درست آنها می‌توانند مانع از تکرار این رخدادها شود. اما از سوی دیگر، این گزاره با محدودیت‌های خاص خود روبه‌رو است مانند آنچه در بخشی از پاسخ به پرسش پیشین گفتیم که همه تاریخ، تاریخ معاصر است و درک وقایع و رخدادهای گذشته بیشتر منطبق با انتظارات و نیازهای انسان امروز و مبتنی بر نوع نگاه و بینش اوست تا احولات و روحیات انسانی که درگذشتۀ مورد نظر زندگی می‌کند. به‌ویژه اینکه، گذشته خود مفهومی دقیق و روشن نیست. می‌توان پرسید که گذشته چیست و کدام است؟ زیرا روایت‌های تاریخی تحت تاثیر قدرت، فرهنگ و یا گفتمان خاص سیاستمداران و همچنین سوءگیری‌ها مورخان در گزینش اسناد قرار دارد و از همین‌رو، گذشته به شکل دقیق آن به انسان امروزی منتقل نمی‌شود. همچنین، تاریخ یا گذشتۀ تاریخی از قانون خاصی پیروی نمی‌کند که انسان امروزی بتواند الگوی خاصی را از آن دریافت کند تا مانع از تکرار اشتباهات گردد. زیرا انسان که مهم‌ترین اضلاع مثلث تاریخ در کنار زمان و مکان را تشکیل می‌دهد، موجودی ثابت و ایستا همچون دو ضلع دیگر خود نیست. انسان موجودی با روحیات پیش‌بینی‌ناپذیر است و همین مسأله الگو یا قانون مشخص را همچون دیگر علوم بشری منتقل نمی‌کند. به هر صورت، گزارۀ سانتایانا هشداری آگاهی‌بخش است که توجه به آن موجب تفکر در آن و بی‌توجهی به آن موجب امکان تکرار و یا بازتولید اشتباهات گذشته شود. از منظر فلسفی این گزاره هشدار و از شرایط لازم برای عدم تکرار اشتباهات گذشته است؛ اما تنها شرط کافی و وافی نیست. بنابراین نیازمند پیش شرط‌های دیگری است که خود نیازمند دقت نظر فیلسوفان تاریخ به مفهوم گذشته و پیچیدگی‌های روحی انسان است.‌

آیا درست است که ایرانیان حافظه تاریخی ضعیفی دارند و آیا مثلاً جوامع دیگر با تاریخ خود آشنایی بیشتری دارند؟

به نقل از دکتر همایون کاتوزیان جامعه ایرانی جامعه‌ای کلنگی است؛ روی خرابه‌های گذشته بنایی نو می‌سازد، اما خشت‌های کهن در پی‌اش باقی می‌ماند. اما در پاسخ به این پرسش باید در نظر داشت که ایران با داشتن تاریخی چند هزارساله قطعاً حافظه تاریخی غنی دارد که بسیاری از آیین‌ها، سنت‌ها و روایت‌های آن امروزه در میان ایرانیان باقی است. مانند نوروز، روایت‌های موجود در اشعار شاعران بزرگ چون حافظ یا سعدی و یا در معماری ایرانی که شکل‌های مجسم آن را در شهرهای تاریخی ایران چون اصفهان یا شیراز می‌توان دید. بنابراین، حافظۀ تاریخی ایرانیان را در لایه‌های زیرین جامعۀ ایرانی می‌توان دید. اما یک مشکل عمده در حافظۀ تاریخی ایرانیان وجود دارد و آن نکتۀ ظریف آن است که حافظۀ تاریخی ایرانیان نسبت به برخی از جوامع دیگر متکی بر امور شفاهی است تا مکتوب. تغییر نظام‌های سیاسی مکرر که دستاوردهای تاریخی حکومت‌های پیش از خود را از میان می‌بردند، کیفیت نتایج تاریخی جامعۀ ایرانی را تا حد زیادی تنزل داده است. به‌طوری که، ایران علی‌رغم پیشنۀ تاریخی طولانی به لحاظ کمی از مطلوبیت و کیفت کم‌تری نسبت به جوامعی که پیشینة چند صد ساله دارند، برخوردار است. بنابراین، عدم تداوم فرهنگی در تاریخ ایران معضلی بزرگ در شکل‌گیری دستاوردهای تاریخی مطلوب است. این مساله را در مشکلات دیگری چون: کمبود آرشیو در ایران، جایگزینی اسطوره به جای ثبت واقعیت‌ها که متکی بر حافظۀ انسانی است و ماهیت حافظه چنانچه می‌دانیم، آسیب‌پذیر و فراموش‌کار است و بازنویسی‌های متفاوت و مکرر در ایران توسط حکومت‌های سیاسی مختلف که بر مبنای ایدئولوژی خود روایت تاریخی ایجاد می‌کنند و یا موانع دیگر می‌توان مشاهده کرد. به عنوان مصداق می‌توان به شاهنامه فردوسی مراجعه کرد که فردوسی در ثبت وقایع حکومت‌های تاریخی هنگامی که نظم حماسی حکومت اشکانیان با بیش از چهارصد سال حیات تاریخی می‌رسد، به این ابیات اکتفا می‌کند:

چو کوتاه شد هم شاخ و هم بیخشان

نگوید جهاندیده تاریخشان

از ایشان به جز نام نشنیده‌ام

نه در نامۀ خسروان دیده‌ام

و از همه مهم‌تر آنکه، علاوه بر اینکه حافظۀ تاریخی ایرانیان شفاهی و عاطفی است تا ثبت‌شده و مکتوب؛ همین حافظۀ شفاهی متکی بر وقایع گزینشی است و از وسعت کافی برخوردار نیست. وقایع نمادینی چون: جنگ چالدران، واقعة کربلا و کودتا ملی. بنابراین گرایش ایرانیان نسبت به گذشته تاریخی خود گلچین شده و در عین حال از شدت عاطفی برخوردار است. این معضل باید با دیجیتال‌سازی آرشیوها، ثبت وقایع، تقویت تاریخ شفاهی و توجه جدی به آموزش تاریخ رسمی در مدارس و بسیاری از راه‌حل‌های دیگر مرتفع شود.

چرا باید تاریخ بخوانیم؟ آیا اصلاً باید تاریخ بخوانیم؟

این پرسش از دو وجهه تشکیل شده که چرا باید تاریخ بخوانیم که نیازمند دلایل کافی برای خوانش تاریخ است و وجه دیگر اینکه اصلاً چرا باید تاریخ بخوانیم که از تردیدی عمیق پرده بر می‌دارد. به‌ویژه در در میان نسل جوان که عموماً بر بی‌فایده‌گی تاریخ تاکید دارند و این پرسش را به تناوب مطرح می‌کنند که اصولاً فایدۀ تاریخ چیست که باید به دنبال رخدادها و وقایع تاریخی باشیم. در پاسخ به هر دو بخش این پرسش باید در نظر داشته باشیم که مطالعۀ تاریخ فقط آشنایی یا یادگیری رویدادهای گذشته نیست، بلکه مطالعۀ ماهیت انسان با پیچیدگی‌های روحی و خلقی و فکری در دوره‌های مختلف زندگی و دوره‌های متفاوت زمانی است. اینکه انسان بتواند خود را به عنوان یک مسئله مورد پرسش و تحقیق قرار دهد از ارزش فراوانی برخوردار است و چه بسا هدف بسیاری از علوم بشری شناخت انسان است و تاریخ از آنجایی که با انسان و هر آنچه به انسان مربوط است سرو کار دارد، در این میان از اهمیت فراوانی برخوردار است. افراد انسانی یک جامعه و تغییرات و تحولات آن در طول زمان با مطالعة تاریخ و درک و فهم آن شکل روشن‌تری می‌یابد. بنابراین، موجب شناخت هویت فردی و جمعی انسان‌ها می‌شود. پرسش‌های عمیق و فلسفی که انسان همواره در طول تاریخ با آن درگیر بوده است؛ اینکه ما که هستیم؟ از کجا آمده‌ایم؟ به کدام سو می‌رویم؟ همه این پرسش‌ها نیازمند آشنایی کافی با انسان و روحیات اوست.

مطالعۀ تاریخ علاوه بر اینکه موجب رشد و گسترش تفکر انتقادی با تحلیل منابع، ارزیابی شواهد، فهم دیدگاه‌های مختلف و متضاد می‌شود، بلکه در همین عامل آخر موجب رشد همدلی و همدردی که ویکو فیلسوف ایتالیایی بر آن بسیار تاکید داشت، نیز می‌شود. به هر صورت، درک پیچیدگی‌ها انسان و جامعه مانند شکل‌گیری انقلاب‌ها، تغییر نظام‌های سیاسی، حملۀ یک کشور به کشور دیگر و جنگ‌های بین‌المللی، از میان‌رفتن و شکل‌گیری تازۀ تمدن‌ها همگی نیازمند درک و فهم گذشتۀ انسانی است. آشنایی با مبارزات انسان‌ها برای رسیدن به عدالت، برابری مانند جنبش‌ها، حقوق بشر و تشکل‌های بشری ضدجنگ همه در امتداد وقایع گذشته شکل می‌گیرند و سبب ایجاد امید و همچنین الهام‌بخشی در دیگر نسل‌های بشری می‌شوند. و اما اینکه اصلاً باید تاریخ بخوانیم در همین مزایا که در بالا به آن اشاره شد، پاسخ قطعی به این پرسش می‌دهد که قطعاً آری! البته نگاهی منطقی و به دور از سوگیری و کورکورانه و همراه با نقدی منصفانه که فهم گذشته را از هرگونه پیش فرض و پیش‌داوری و مغالطه‌های گوناگون مبّرا سازد. اصولاً حیات انسان‌ها چه در شکل فردی و چه در حالت جمعی در امتداد شکل می‌گیرد و فهم آنچه به شکل خطی یا به شکل دایره‌ای و یا چنانچه امروزه مطرح می‌شود، شبکه‌ای از اهمیت فراوانی برخوردار است. روایت آناتول فرانس از یکی از پادشاهان پارس که از مورخان دربار خود خواسته بود تمامی وقایع و رخدادهای جهان را برای او ثبت و ضبط کنند، روایت تمثیلی جالبی از این موضوع است.

در طی سالیان متمادی و حجم عظیمی از کتاب‌ها که حاصل تاریخ سرگذشت بشر بوده و سرانجام پادشاه رو به مرگ از یکی از مورخان زبده دربار می‌خواهد که حال که خوانش تمامی این کتب از سرگذشت جوامع بشری برای وی ممکن نیست، پس در سه کلمه برای او خلاصه کند، نشان از اهمیت فهم تاریخ حتی به هنگام زوال دارد. پاسخ این بود: مردم به دنیا آمدند، رنج کشیدند و مردند! استاد عبدالحسین زرین‌کوب در کتاب تاریخ در ترازو با بازگویی این داستان روایت جامع‌تری از پاسخ مورخ دربار به پادشاه پارس می‌دهد. اینکه در تاریخ با مرگ افراد و حتی با مرگ جامعه‌ها و تمدن‌ها تمام نمی‌شود. وقتی دوره‌ای به پایان می‌رسد یا جامعه‌ای دستخوش فنا می‌شود، همیشه چیزی باقی می‌ماند که دورة دیگر و جامعة دیگر را به حرکت آورد و حیات آن را در مسیر تازه‌ای ادامه دهد. بنابراین آنچه اهمیت دارد آن نیست که افراد و جوامع چگونه مرده‌اند، این است که آنها چگونه زندگی کرده‌اند و زندگی آنان چگونه تحول و امتداد یافته است. زیرا تاریخ پیچ و خم‌های فراوان و پرفزار و نشیب دارد و محصور و بسته نیست. زیرا تصوری که از آن حاصل می‌شود تصور استمرار و تداوم است نه تصور توقف و انقطاع. بنابراین در روایت آناتول فرانس باید به دنبال آن سه کلمۀ معروف این عبارت را نیز افزود که و دیگران زندگی آنها را ادامه می‌دهند تا رنج‌ها کم‌تر شود و زندگی پُرمایه‌تر. امری که رنج انسانی را پرمایه‌تر می‌کند در واقع همین است که به خاطر دیگران است، به خاطر آینده است. تمامی این تصورات از مطالعۀ تاریخ و از استلزام مطالعۀ تاریخی حاصل می‌شود.

منبع: ایبنا

   

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: