در گفت‌وگو با پروفسور فرید العطاس: ایران باید نقش جهانی علیه فرقه‌گرایی بازی کند

1393/11/19 ۱۰:۳۱

در گفت‌وگو با پروفسور فرید العطاس: ایران باید نقش جهانی علیه فرقه‌گرایی بازی کند

پویان فخرایی: نوبت پیش که با دکتر فرید العطاس، جامعه‌شناس مالزیایی، مصاحبه می‌کردم همچنان بارقه‌های امید نسبت به سرنوشت بهار عربی وجود داشت و وضعیت سوریه هنوز آن‌چنان وخیم نبود. او نسبت به آینده این منطقه خوش‌بین نبود، اما پیش‌بینی رخداد عظیمی مانند تحرکات داعش و رویکرد به‌غایت خشونت‌طلبانه این گروه را هم نمی‌کرد. بعد از دو سال دوباره با او درباره وضعیت منطقه به صحبت نشستم. جدی‌ترین نگرانی این استاد دانشگاه ملی سنگاپور عواقب ادامه جنگ فرقه‌ای در منطقه بود و چنان این نگرانی در او جدی بود که در هر پاسخ خود درباره وضعیت منطقه گریزی هم به این درگیری می‌زد و نسبت به عواقب ادامه آن هشدار می‌داد. او همچنین از ادامه و عادی‌شدن حکمرانی داعش در منطقه بیمناک بود و این اتفاق را کاملا متفاوت از ظهور افراط‌گرایان در دوره‌های پیشین ارزیابی می‌کرد.

 

 

پویان فخرایی: نوبت پیش که با دکتر فرید العطاس، جامعه‌شناس مالزیایی، مصاحبه می‌کردم همچنان بارقه‌های امید نسبت به سرنوشت بهار عربی وجود داشت و وضعیت سوریه هنوز آن‌چنان وخیم نبود. او نسبت به آینده این منطقه خوش‌بین نبود، اما پیش‌بینی رخداد عظیمی مانند تحرکات داعش و رویکرد به‌غایت خشونت‌طلبانه این گروه را هم نمی‌کرد. بعد از دو سال دوباره با او درباره وضعیت منطقه به صحبت نشستم. جدی‌ترین نگرانی این استاد دانشگاه ملی سنگاپور عواقب ادامه جنگ فرقه‌ای در منطقه بود و چنان این نگرانی در او جدی بود که در هر پاسخ خود درباره وضعیت منطقه گریزی هم به این درگیری می‌زد و نسبت به عواقب ادامه آن هشدار می‌داد. او همچنین از ادامه و عادی‌شدن حکمرانی داعش در منطقه بیمناک بود و این اتفاق را کاملا متفاوت از ظهور افراط‌گرایان در دوره‌های پیشین ارزیابی می‌کرد.

***

‌نوبت پیش که با شما مصاحبه می‌کردم، در فضای افکار عمومی حس امیدواری نسبت به سرنوشت بهار عربی وجود داشت. من از شما پرسیدم که دورنمای شما از خاورمیانه چیست. امروز دوباره از شما همین سوال را دارم، درحالی‌که این وضعیت آشفته در خاورمیانه وجود دارد، چشم‌انداز شما از منطقه چیست؟

من یادم نمی‌آید که در مورد وضعیت منطقه امیدوار بوده باشم. من در آن مصاحبه گفتم که یک فاصله عظیم بین مردم و حکمرانان منطقه وجود دارد و چیزی که در جریان است یک انقلاب به معنای واقعی آن نیست و پیش‌بینی کردم چشم‌انداز خاورمیانه دموکراسی نیست. اتفاقی که در خاورمیانه افتاد بدتر از چیزی بود که من تصورش را داشتم. من فکر می‌کردم ما به دوره یکه‌سالاری بازگشت خواهیم داشت که این اتفاق به شکلی در کشورهایی مثل مصر افتاد، ولی حتی اتفاقاتی بدتر از این هم افتاد. الان منطقه با وضعیت خطرناک به‌وجودآمدن یک کشور فاشیست که با عنوان «خلافت اسلامی» شناخته می‌شود، روبه‌رو است.

به نظر می‌رسد زمانی که اولین خبرها در مورد به‌وجودآمدن داعش رسید، اکثریت تحلیلگران فکر می‌کردند عمر این حکومت یک دوره کوتاه خواهد بود. به نظر می‌رسید مخصوصا در عراق، حاکمان این کشور با همکاری آمریکا و متحدانش با این موضوع کنار می‌آیند و از این وضعیت بغرنج خارج خواهند شد، اما حالا این ترس و نگرانی به‌شدت افزایش یافته که این کشور باقی بماند.

زمانی که شما قلمروی بزرگی در اختیار داشته باشید و اکثریتی تحت حکومت شما باشند و منابعی مثل نفت داشته باشید (داعش منابع بزرگ نفت در اختیار دارد) شما شروع به اداره‌کردن این قلمرو می‌کنید؛ مدرسه و سیستم اداری و مالی ایجاد می‌کنید و پاسپورت و مهر درست می‌کنید؛ این حکومت جان می‌گیرد و شکل واقعی پیدا می‌کند. ممکن است در آغاز این کشور به رسمیت شناخته نشود، (مثلا الان توسط هیچ کشوری به رسمیت شناخته‌نشده) اما اگر این پروسه ادامه داشته باشد و به‌تدریج مرزها بین داعش و باقی عراق تثبیت شود، آنگاه این خطر وجود دارد که این کشور پذیرفته هم بشود. مخصوصا اگر رهبران داعش از رادیکالیسم خود کم کنند. در حال حاضر آنها با استفاده از فشار حکومت می‌کنند، اما بعد از مدتی آنها مجبورند این روند را کنار بگذارند تا توسط مردم پذیرفته شوند و اینجا یک کشور تشکیل می‌شود و باقی، مانند آمریکا و روسیه آنها را فراموش می‌کنند و ممکن است حتی به‌عنوان یک کشور به رسمیت شناخته شوند و این ترس اصلی من است و همزمان تخریبی که آنها در خاورمیانه انجام می‌دهند منجر به نهادینه‌شدن درگیری‌های فرقه‌ای بین مسلمانان می‌شود. این بدترین شکل بروز درگیری فرقه‌ای است که در جهان مشاهده ‌شده است. درگذشته غایت درگیری‌هایی که وجود داشت درگیری فیزیکی بین گروه‌های متفاوت یا تصویب قوانینی علیه پیروان سایر فرق اسلامی بود. وسعت درگیری‌ها همین بود. اما حالا شما یک کشور دارید که مبنای آن بر ضدیت با شیعه، نسل‌کشی مسیحی‌ها و ایزدی‌ها و اقلیت‌های دیگر بناشده است. پس برپایی این به‌اصطلاح «حکومت اسلامی» یکی از بدترین مانیفست‌های درگیری‌های فرقه‌گرایانه در منطقه است.

همچنین این موضوع تشکیل یک کشور افراطی است که افراطی‌تر از تمام کشورهایی است که اکنون وجود دارند مثل طالبان در افغانستان یا وهابی‌ها در عربستان سعودی. ظهور داعش وجود یک ظرفیت جدید در رشد افراط‌گرایی را نشان داد. قبل از این، افراط‌‌گرایی در بین مسلمانان مانندِ القاعده، یک جنبش بود که در درون یک کشور جنگ می‌کرد، مثلا در یمن یا عربستان یا افغانستان، که برای به دست آوردن کنترل و در یک پروسه درگیری بلندمدت می‌جنگیدند اما همیشه در درون یک دولت-ملت مستقر می‌جنگیدند. اما الان شما یک سناریو کاملا تازه درباره افراط‌گرایی دارید که یک کشور را در اختیار خودشان گرفته‌اند و به منابع دسترسی پیدا کرده‌اند و این یک الهام بسیار قوی برای افراط‌گرایی در جهان بود. این اتفاق اصلا سابقه نداشته و برای همین بسیار خطرناک است.

 

‌نقش بهار عربی در به وجود آمدن داعش را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

بهار عربی، شورش مسلمان‌ها بر ضد حکومت‌های تمامیت‌خواه در بعضی کشورها نظیر مصر، بحرین، یمن و... (در عربستان هم که حتی پا نگرفت) بود. کوشش‌ها، که تا اینجا ناموفق بودند، تلاشی بود تا حقوق دموکراتیک و آزادی را برای جمعیت مسلمانان به ارمغان بیاورد و در نهایت منجر به پاگرفتن سیاست‌های افراطی‌تر در بعضی از این کشورها شد. مثلا در لیبی و مصر منجر به حکومت اخوان‌المسلمین و گروه‌های سلفی شد و حتی باعث شد کشورهایی نظیر عربستان سعودی روند روبه‌رشد فضای باز سیاسی را محدود کنند و علیه شیعیان دست به عمل بزنند. بهار عرب یک «امید» برای گروه‌های متفاوت بود. نه فقط اکثریت سنی در جهان اسلام بلکه امیدی برای شیعیان در کویت، بحرین و عربستان سعودی بود تا به حقوق دموکراتیک، آزادی و حقوق اقلیت‌ها دست پیدا کنند. با شکست بهار عربی نه تنها اکثریت جمعیت سنی جهان اسلام با محدودیت دولت‌ها روبه‌رو شد بلکه اقلیت‌هایی نظیر شیعیان را نیز شامل شد.

البته محدودیت و فشار بیشتر شیعیان فقط محصول بهار عربی نبود بلکه نتیجه سیاست‌های فرقه‌گرایانه‌ای بود که در کشور عراق اعمال می‌شد. این فضایی را برای رشد القاعده و خود داعش به وجود آورد. داعش زائده‌ای از القاعده است و فضایی را برای گروه‌های سلفی و سنی‌های افراطی به وجود آورد که یک قلمرو برای خود در سوریه و عراق تشکیل بدهند.

 

شما در تحلیل خودتان وزن زیادی به سیاست‌های نخست‌وزیر سابق عراق دادید ولی برخی دیگر از تحلیلگران در روند شکل‌گیری داعش وزن بیشتر را به کسانی می‌دهند که دنبال سرنگونی اسد بودند. عربستان و کشورهای متحدش دنبال «سوریه بدون اسد» بودند و از داعش حمایت کردند. به نظر نمی‌رسد شما با این تحلیل همدل باشید.

من با این تحلیل مخالف نیستم. تحلیل من هم شامل این تحلیل می‌شود. وضعیت سوریه با وضعیت عراق متفاوت است. در سوریه همان‌طوری که گفتید آمریکا و کشورهای متحدش به همراه کشورهای خلیج‌فارس علیه اسد همراه بودند و از جنبش ضداسد که شامل گروه‌های رادیکال مثل جبهه‌النصره و گروه‌های دیگر نزدیک به القاعده می‌شود حمایت می‌کردند. همزمان با این، سیاست‌های فرقه‌گرایانه در عراق هم جاری بود. این دو جریان، حرکت علیه اسد و حمایت از تمام مخالفان اسد ازجمله گروه‌های افراطی و رفتار و برخورد با سنی‌ها در عراق، دلایل متفاوتی هستند، اما نتیجه‌ای مشابه به بار آورد و فضایی برای حرکت افراطی‌ها و سلفی‌ها ایجاد کرد.

 

در این ‌بین تحلیل‌گران در شکل‌گیری داعش گروه‌های متفاوتی را سرزنش می‌کنند؛ آمریکا، متحدانش و کشورهای خلیج‌فارس، حتی افرادی پیشینه آن را در دوران استعمارگری جست‌وجو می‌کنند. شما چه کسی را سرزنش می‌کنید؟

متاسفانه در عراق شانس بسیار خوبی از دست رفت. شیعیان در زمان صدام به‌شدت زیر فشار بودند و نوری‌المالکی در ساختن یک سیستم یکپارچه برای همکاری بین سنی‌ها و شیعیان موفق عمل نکرد. او موفق نشد دولتی درست کند که برای سنی‌ها حقوق برابر قایل شود و آنها احساس کنند که دولت آنها را هم به‌خوبی نمایندگی می‌کند در عوض این احساس را ایجاد کرد که عراق دیگر متعلق به سنی‌ها نیست.

 

از نگاه شما ایران چه نقشی می‌تواند بازی کند؟

بسیاری از تحلیل‌گران نقش کشورهایی مثل ایران و ترکیه علیه داعش را بسیار بنیادی می‌دانند. اگر ایران نقش سازنده‌تری در مشکل سوریه بازی کند و نقش سازنده‌تری در موضوع روابط شیعیان و سنی‌ها در عراق برعهده بگیرد، نه تنها به روابط ایران با آمریکا کمک می‌کند که به تضعیف حامیان گروه‌های سلفی‌ نظیر عربستان و ادامه حمایت آنها از افراط‌گرایان منجر خواهد شد. نقش ایران در این میان بسیار بااهمیت است؛ به این معنا ایران باید نقش جهانی‌تری علیه جنبش فرقه‌گرایانه داشته باشد.

 

اما سوال مشخص من این است که چرا این ایده توانست بین مردم ریشه بدواند و پذیرفته شود؟

اولا افراطی‌گری یک‌اتفاق طبیعی است. وقتی می‌گویم طبیعی باید توجه کنیم در جوامع بشری تا زمانی که بشریت در آن زنده است و نفس می‌کشد، ایده‌های افراطی پرورش می‌یابد،  اما ایده‌های افراطی در شرایط خاصی و موقعیت‌های مخصوصی پدیدار می‌شوند. در تاریخ همیشه گروه‌هایی بوده‌اند که به‌صورت افراطی عمل کردند، مثلا خوارج که یکی از گروه‌های اسلامی شناخته‌شده در اولین قرن تاریخ اسلام بودند.

بعضی وقت‌ها اتفاقاتی می‌افتد که بسیاری گروه‌ها یا افراد منفرد به این اتفاقات واکنش نشان می‌دهند و بعضی به شکل افراطی واکنش نشان می‌دهند. خوارج از این دسته بودند که واکنش افراطی علیه امام‌علی(ع) نشان دادند. این اتفاق کاملا عادی است و چیز خاصی برای توضیح ندارد. چیزی که عادی نیست این است که گروهی با رویکرد افراطی بتواند قدرت یک‌حکومت را در دست گیرد. وقتی این گروه‌ها توانستند قدرت را در دست گیرند، آن‌گاه ایده‌های افراطی را منتشر می‌کنند و به‌کارمی‌بندند. در تاریخ اسلام گروه‌های افراطی نتوانستند قدرت سیاسی را از آن خود کنند. خوارج و مثال‌های بسیاری از گروه‌های افراطی در تاریخ اسلام، قدرت سیاسی را به دست نیاوردند. اگر هم قدرت سیاسی را به‌دست آوردند به‌سرعت آن را از دست دادند و در دنیای اسلام گسترش پیدا نکردند.

در اکثر موارد، حتی قدرت به دست نیاوردند و تبدیل به فرقه شدند و این فرقه‌ها معمولا بعد از مدتی محو می‌شوند. برای مثال خوارج محو شدند یا مثال دیگر مربوط به ظهور اخباری‌ها در ایران است که بعد از مدتی محو شدند، چراکه توسط اکثریت مردم پذیرفته نشدند و گروه‌های معقول‌تری مثل اصولی‌ها دست بالا را پیدا کردند و باقی‌ ماندند. در جهان سنی، ظاهری‌ها وجود داشتند. آنها به‌صورت افراطی به‌ظاهر دین و نه به باطن آن، توجه می‌کردند. این گروه محو شد و باقی نماند. به‌این‌ترتیب شما در تاریخ اسلام فرقه‌های زیادی می‌بینید که نگاه افراطی سیاسی یا غایت‌گرایانه داشتند و یا محو و یا تبدیل به اقلیت شدند. مثلا کوچک‌ترین گروه سیاسی در بین سنی‌ها حنبلی‌ها هستند، چراکه به نظر می‌رسد آنها در خیلی از زمینه‌ها نگاه افراطی دارند برای همین آنها در اقلیت‌اند.

اما زمانی که یک‌گروه افراطی به‌هردلیلی قدرت سیاسی را از آن خود می‌کند و این کشور این امکان را پیدا می‌کند که باقی بماند، این خطر وجود دارد که چنین ایدئولوژی‌ای باقی بماند و نشر پیدا کند. مثال این عربستان سعودی است. شما ایده‌های افراطی محمد بن عبدالوهاب در قرن هجدهم را دارید که توسط اکثریت موردقبول واقع نشدند. پس سوال این است که چرا این ایده‌ها مورد قبول واقع شدند؟

 

دقیقا. چرا آنها ریشه دواندند؟

ببینید اگر محمد بن عبدالوهاب ۵۰۰سال پیش ظهور کرده بود، احتمالا او و ایده‌هایش بعد از چندسال از بین رفته بودند اما او حرکت خود را در قرن هجدهم آغاز کرد و این حرکت توسط خانواده سعود حمایت شد و به‌خاطر تصادفات تاریخی توانست ریشه بدواند. اولا آل‌سعود در دوره استعمار توسط بریتانیا حمایت نظامی می‌شد تا علیه عثمانی‌ها بجنگند. ثانیا در آن دوره تاریخی نفت کشف شد. در قرن هجدهم و نوزدهم که ما درباره انقلاب صنعتی حرف می‌زنیم، نفت کارکرد حیاتی داشت اما مثلا نفت ۵۰۰سال پیش هیچ اهمیتی نداشت. نفت به یک عامل بسیار مهم تبدیل شد که در اختیار سعودی‌ها بود و این به سعودی‌ها قدرت جهانی داد. در آن دوره ایدئولوژی وهابی تبدیل به ایدئولوژی سعودی‌ها شده بود. پس با حمایت انگلیسی‌ها و سپس بعدتر آمریکایی‌ها و قدرت اقتصادی‌ای که نفت برای آنها ایجاد کرده بود، ایدئولوژی وهابی، ایدئولوژی یک حکومت قدرتمند شده بود و می‌توانست جهانی شود؛ اما این پایان داستان نیست. به نظر من اگر انقلاب ایران اتفاق نیفتاده بود، ایدئولوژی وهابی جهانی می‌شد. وقتی‌که انقلاب ایران اتفاق افتاد، برای اولین‌بار یک حکومت شیعه تشکیل شد که پیش از آن وجود نداشت. البته صفوی‌ها بودند اما مربوط به خیلی عقب‌تر است. در دنیای مدرن، دنیای دولت- ملت‌ها هیچ دولت شیعه‌ای وجود نداشت. حتی عراق یک دولت شیعه نبود. وقتی صدام از قدرت برکنار شد، شما اولین دولت عربی شیعه را دیدید. پس قبل از انقلاب ایران هیچ دولت شیعه‌ای وجود نداشت و ایران اولین دولت شیعه بود و این یک مشکل بزرگ برای سعودی‌ها بود. چرا که برای اولین‌بار در منطقه و حتی در دنیا با یک چالش ایدئولوژیک مواجه شدند. این‌زمانی بود که آنها پروپاگاندای ضدشیعه خود را آغاز و تلاش کردند که ایدئولوژی وهابی را در جهان منتشر کنند. بورس‌های تحصیلی در تمام جهان گذاشتند که افراد به مدینه بیایند و آموزش ببینند، تفسیرهای خود از قرآن و کتاب‌های متفاوت دیگری را به زبان‌های مختلفی منتشر کردند و آنها را به‌ مناطق مختلف جهان اسلام فرستادند. همه اینها بعد از انقلاب ایران اتفاق افتاد.

 

برگردیم به‌موضوع داعش. توضیح شما درباره ماهیت این گروه چیست؟ بعضی آنها را مدرن می‌دانند، گروه دیگری از آنها با عنوان سنتی یاد می‌کنند و دیگرانی آنها را بنیادگرا می‌خوانند. به خاطر دارم شما آنها را افراطی خطاب کردید.

همان‌طور که قبلا گفتم از نگاه ایدئولوژیک آنها بر اساس نگاهی افراطی در یک اندیشه افراطی به وجود آمدند. دکترین سلفی افراطی‌گری است اما یک طیف از افراطی‌گری در بین سلفی‌ها وجود دارد. سلفی‌ها در بین اکثر مسلمانان به‌عنوان نگاه افراطی غایتگرایانه شناخته می‌شوند. اما اکثریت سلفی‌ها با اینکه از نگاه نظری افراطی هستند، اما افراد صلح‌جویی هستند. آنها به خشونت باور ندارند و حتی گروه‌هایی در بین سلفی‌ها هستند که ورود به سیاست را رد می‌کنند و می‌گویند این ‌یک بدعت است و مسلمانان نباید در آن دخالت کنند. گروه دیگری هم از سلفی‌ها در مصر و عربستان وجود دارند، که به حضور در روند سیاسی اعتقاد دارند و می‌گویند باید از طرق سیاسی قدرت را به دست آورد. گروه سوم و اقلیت سلفی کسانی هستند که در رسانه‌ها با عنوان تکفیری و جهادی معروف هستند. اینها اگرچه ازنظر تعداد در اقلیت هستند اما افراطی‌ترین و قدرتمندترین گروه سلفی‌ها محسوب می‌شوند چرا که به منابع ثروت دسترسی دارند و گروهی از ایشان به شکل القاعده، جبهه النصره و داعش ظهور کردند.

این اسلام سنتی نیست بلکه یک تلقی مدرن از اسلام است. من می‌گویم مدرن چون‌که دکترین سلفی بر اساس رد نگاه سنتی به اسلام شکل ‌گرفته است. آنها می‌گویند بسیاری از سنت‌های اسلامی که به‌عنوان فرهنگ اسلامی شناخته می‌شوند، برای مثال سنت عقلانی مسلمانان مثل مکاتب فلسفی ابن رشد، اشعری‌ها و شیعیان بدعت هستند. آنها می‌گویند شما فقط باید به قرآن برگردید و نه هیچ‌چیز دیگری.  تمام سنن اسلامی در اندیشه و سنت‌های عملی مثل سنت مولودی برای پیامبر اسلام(ص) را بدعت می‌دانند. صدهاسال سنن اسلامی‌ای را که توسط مسلمانان به وجود آمده، به‌عنوان بدعت رد می‌کنند. پس منظور من از نگاه مدرن این بود.  آنها از منظر دیگری هم ذاتا مدرن هستند، چراکه رد سنت‌ها توسط این افراد با نگاه کاپیتالیستی مدرن همخوان است. برای مثال سلفی‌ها عمل زیارت را شرک‌آمیز می‌دانند. به‌همین‌علت آنها بعضی از قبور صحابه را تخریب کردند و خانه همسر پیامبر(ص)، سیده خدیجه(س)، را نابود کردند و وقتی اینها را تخریب کردند چه چیزی جای آن ساختند؟ مراکز خرید، هتل، مراکز تفریحی و غیره. نگاه کنید این برخورد کاپیتالیستی است. علیه‌سنت‌بودن خوب است چون راه را برای کاپیتالیسم باز می‌کند. به‌این‌خاطر هم من آنها را مدرن خطاب می‌کنم. البته آنها با سنت و حدیث برخورد گزینشی می‌کنند و بسیاری از سنن و احادیث را نمی‌پذیرند. سلفی‌ها چیزهایی را به‌عنوان درست و غلط تفسیر و انتخاب می‌کنند که با عقاید آنها جور دربیاید.  مسلمانان با الهام از قرآن و سنت پیامبر(ص) فرهنگ و تمدن اسلامی را، که شامل ادبیات، خطاطی، موسیقی، هنر و فلسفه و بسیاری امور دیگر بوده، ایجاد کردند.

بخش اعظمی از این فرهنگ توسط سلفی‌ها به‌عنوان بدعت قلمداد و رد شده است. آنها می‌خواهد مستقیم به زمان پیامبر(ص) برگردند و به‌صورت گزینشی بخش‌هایی از آموزه‌های آن دوران را قبول کنند. پس این کاراکتر اعتقادات سلفی‌هاست.

 

‌سوال دیگر من این است که وقتی شما درباره ذات مدرن این سلفی‌ها صحبت می‌کنید، چرا نباید آنها را بنیادگرا خطاب کرد؟

من علاقه‌ای به کلمه بنیادگرا ندارم. بنیادگرایی کلمه‌ای دیگر برای مفهوم افراطی‌گری است و تفاوت خاصی با آن ندارد، اما این مفهوم اولین‌بار در مسیحیت و درباره افراط‌گرایان مسیحی به‌کاربرده شد. آنها می‌خواستند تعریف و فهم تحت‌اللفظی‌ای از انجیل به دست دهند. برای مثال انجیل می‌گوید جهان در شش‌روز ایجادشده و اینها ترجمه می‌کنند جهان در شش ۲۴ساعت ایجاده شده. به کسانی که انجیل را به این شکل فهم و ترجمه می‌کردند، عنوان بنیادگرا داده شد که یک مفهوم انتقادی بود. به معنای دیگر کسانی که بنیادگرا هستند عقلانیت و منطق را به کناری می‌گذارند. وقتی محققان شروع به مطالعه افراط‌گرایان اسلامی کردند از واژه‌شناسی مشترکی استفاده کردند و به آن عنوان بنیادگرایی اسلامی دادند، اما این مفهوم دقیق نبود چراکه در افراط‌گرایی اسلامی مساله ترجمه و فهم تحت‌اللفظی نیست، بلکه مساله ما فروکاستن فهم قرآن به قواعد و قوانین شریعت است. همه‌چیز درباره شریعت است و بحثی درباره روح و معنا و ارزش‌های اسلامی صورت نمی‌گیرد. برای آنها فقط مهم این است که آیا شما روزه می‌گیرید؟ آیا نمازجمعه می‌روید؟ اگرنه شما را بازداشت و محاکمه می‌کنند. فروکاستن اسلام به شریعت، مشکل افراط‌گرایی اسلامی است و به‌همین‌علت من ترجیح می‌دهم از عنوان «بنیادگرا» استفاده نکنم، چراکه این تصویر را ایجاد می‌کند که مساله مشابهی بین این دوشکل از افراط‌گرایی اسلامی و مسیحی وجود دارد.

 

شما سوالات دیگر من را در جواب‌های قبلی‌تان پاسخ دادید. آیا چیزی هست که بخواهید اضافه کنید؟

چیزی که دوست دارم اضافه کنم این است که حاکمان کشورهای اسلامی در یک‌برهه تاریخ‌ساز هستند که باید در مورد آینده جهان اسلام تصمیم بگیرند و اگر بخواهند تصمیمی بگیرند که آینده خوبی برای اسلام رقم بزند باید موضع محکمی علیه داعش بگیرند؛ اما نه فقط از نگاه امنیتی. من فکر می‌کنم در کل در مورد داعش از نگاه امنیتی کاملا حساس هستند برای مثال افرادی که می‌خواهند به داعش بپیوندند را بازداشت می‌کنند. چراکه از افراد متفاوتی از کشورهای متفاوتی نظیر ترکیه، اندونزی، مالزی و از اروپا به داعش می‌پیوندند و این خطر وجود دارد که آنها به کشورهای خود بازگردند و در حرکت‌های تروریستی شرکت کنند. اما داعش تنها یک‌مساله امنیتی نیست، بلکه در پشت یک‌مشکل ایدئولوژیک وجود دارد. من فکر می‌کنم کشورهای اسلامی باید با مساله ایدئولوژیک آن برخوردی بکنند. آنها هیچ جنگ ایدئولوژیکی علیه سلفی‌گری به راه نینداخته‌اند. ما الان با این خطر روبه‌رو هستیم که سنی‌ها بعضا ناآگاهانه سلفیزه و افراطیزه می‌شوند. من همیشه این مثال را می‌زنم که در کشورهایی مثل مالزی، اندونزی و بسیاری کشورهای دیگر، سنی‌ها عقاید و نگاه‌های ضدشیعی را قبول می‌کنند. آنها شاید نفهمند، اما بسیاری از تحلیل‌های ضدشیعی نه از سوی جریانات اصلی تفکر سنی که از سمت سلفی‌ها می‌آید. پس آنها سلفیزه می‌شوند بدون‌اینکه خودشان از آن آگاهی داشته باشند. تاثیرات سلفی این‌گونه تفرقه‌افکن است. آنها نه فقط ایده‌های ضدسنت و کوته‌فکرانه را وارد مسلمانان می‌کنند، بلکه تاثیرات تفرقه‌افکنانه هم می‌گذارند. و به نظر نمی‌رسد رهبران کشورهای اسلامی به‌طورجدی با این مساله روبه‌رو شده باشند.

روزنامه شرق

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: