در بارۀ ستیز سلفی‌گری با تشیع / فرید العطاس

1393/10/24 ۱۰:۴۳

در بارۀ ستیز سلفی‌گری با تشیع / فرید العطاس

فاطمه امیراحمدی: فرید العطاس در سفر به ایران که به دعوت دانشگاه خوارزمی آمده بودند با دعوت انجمن جامعه‎شناسی ایران و انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات درباره‌ی «سلفی‎گری در جهان اسلام» به ایراد سخنان خود پرداخت. وی به دلیل حضور فعالی که در فضای جهان اسلام دارد و نیز نشست‎های مختلفی که در کشورهای گوناگون جهان اسلام داشته است، همچنین به دلیل تمرکزی که بیشتر در حوزه‎ی مالایایی جهان اسلام در مالزی و سنگاپور دارند، در این نشست به این موضوع یعنی افراطی‎گری و فرقه‎گرایی که امروز جهان اسلام و به تبع آن کل جهان به آن مبتلا است، نظرات خود را بیان کرد.

 

 

فاطمه امیراحمدی: فرید العطاس در سفر به ایران که به دعوت دانشگاه خوارزمی آمده بودند با دعوت انجمن جامعهشناسی ایران و انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات درباره‌ی «سلفیگری در جهان اسلام» به ایراد سخنان خود پرداخت. وی به دلیل حضور فعالی که در فضای جهان اسلام دارد و نیز نشستهای مختلفی که در کشورهای گوناگون جهان اسلام داشته است، همچنین به دلیل تمرکزی که بیشتر در حوزهی مالایایی جهان اسلام در مالزی و سنگاپور دارند، در این نشست به این موضوع یعنی افراطیگری و فرقهگرایی که امروز جهان اسلام و به تبع آن کل جهان به آن مبتلا است، نظرات خود را بیان کرد.

استاد دانشگاه ملی سنگاپور در حوزه‌ی جامعهشناسی و نظریههای اجتماعی و جامعهشناسی دین تخصص دارد و البته در حوزهی جامعهشناسی سیاسی نیز کارهای بسیاری انجام داده است. یکی از کارهای العطاس که در این ۱۵ سال اخیر به طور مداوم انجام داده است تمرکز بر روی ابنخلدون و ابوریحان بیرونی بوده است و کتابهایی در این باره از وی به چاپ رسیده است. دو کتاب جدید وی در سال ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ که هنوز در ایران ترجمه نشده است کتابی درباره‌ی ابنخلدون، زندگی و تفکر او بود و کتاب دوم «Application Ibn Khaldun» است.

 

فرید العطاس: افراطیگری ناشی از عدم تعادل در باورهاست

در جامعهشناسی معنای دقیقی از افراطی‌‏گری نداریم، اما به‌عنوان یک مسلمان بدون اینکه بخواهیم این معنا را تعریف و تحلیل کنیم به گونهای آن را میشناسیم؛ به طور مثال کسانی هستند که از Political Islam یا از fundamentalism  (بنیادگرایی) صحبت میکنند و سپس آنها به فارسی اسلام سیاسی، بنیادگرایی و ... ترجمه میشود و آن را به نوعی به‌عنوان بروز و ظهور افراطگری میشناسند. برخی دیگر معتقدند که اسلام سیاسی چیزی به نام افراطیگرایی نیست یا مثلاً بنیادگرایی نمونه یا مثالی از افراطیگری نیست.

وقتی در قرآن هم نگاه میکنیم، وقتی از مسلمانی صحبت میشود، میگوید مسلمان کسی است که امت وسط باشد؛ یعنی یک ایدهای هست به‌عنوان ایدهی میزان که به اعتدال و وسط تعریف و تفسیر میشود، حفظ تعادل و توازون معنی همان امت وسط است. از نظر من کسی به سمت افراطیگری رفته است که نتواند این تعادل و توازون را بین افراط و تفریط رعایت کند.

درباره‌ی میزان و حد وسط چند مثال بیاورم؛ بحث ظاهر و باطن در نماز یکی از این مثالها میتواند باشد، اگر شما نماز را تنها در ظواهر آن ببینید و انجام دهید (همان سجده و رکوع و ژستهایی که در نماز صورت میگیرد) بدون اینکه نیتی را داشته باشید یا بالعکس اگر تنها به باطن آن توجه کنید و به این کاری نداشته باشید که در چه حالتی باید نماز خوانده شود، هر دو شما را از اعتدال دور میکند و به سمت افراط و تفریط سوق میدهد.

 

وهابیت متمایل به سنت است یا مدرن؟

برخلاف آن چیزی که شما فکر میکنید که وهابیت بیشتر سنتگرا هستند دقیقاً برعکس، آنها مدرن هستند، اما چه مدرنی؟ شما اگر نگاه کنید در مکه تمام معماری‌های سنتی را از بین بردند. باید توجه داشته باشیم که مدرن نیز خودش طیفهای مختلفی دارد؛ مثلاً اگر شما اروپای غربی را نگاه کنید چیزی دارند به نام حفظ آثار باستانی ولی آن را رعایت نمیکنند. این مدرنیتهها از نوع بسیار خطرناک هستند.

حالا سؤال این است که چرا وهابیون آثار سنتی را نابود می‏‌کنند؟ بر اساس تفکر وهابیت که بر اساس تفکر الهیاتی آنها است مقبره و آرامگاهها باید از بین بروند؛ زیرا باعث شرک میشود و از نشانههای شرک است.

با اینکه این موضوع در تفکر وهابیت یک خاستگاه فقهی و الهیاتی دارد، ولی منجر به این میشود که به سمت افراطیگری کشیده شوند؛ یعنی به نوعی زمینه را برای یک نوع ظهور و بروز سرمایهداری بسیار لجام‌گسیخته آماده میکند و هر مکان سنتی را که نابود میکنند به جای آن هتل، مرکز فروش و ساختمانهای مدرن میسازند.

 

دو مفهوم جهانشمول و انحصاری

مثال دیگرم به دو مفهوم (Concept) جهانشمول (Inclusive) و انحصاری (Exclusive) برمیگردد؛ مثلاً درباره‌ی جهانشمولی ممکن است گفته شود ما از نژادها و ادیان مختلفی هستیم، اما همهی ما انسان هستیم. در مقابل آن انحصاری یا Exclusive قرار دارد. در طول تاریخ شیعه و سنی با تمام اختلافات فقهی، معرفتی و الهیاتی همیشه در جوار یکدیگر به‌صورت صلحآمیز زندگی کردند، ممکن است اختلافاتی هم بوده باشد، اما سیر اصلی این بوده که در کنار هم با مسالمت زندگی کردهاند.

مرزها و حدود Inclusive (جهانشمول) و Exclusive (انحصاری) بی‌نهایت نیست بلکه هر دین و آیینی برای خود یک سلسله بنیانهایی (fundamental) دارد؛ کسی که بعد از خاتمیت حضرت ختمی‌مرتبت ادعای نبوت جدیدی کند با آن اصول غیرقابل تغییر اسلام در تضاد است؛ به طور مثال بهاییت در ایران که یک شاخهای از تشیع بود آرامآرام به سمتی رفت که ادعای دین جدیدی داشت و به طور طبیعی از دایره‌ی اسلام به خارج رانده شد. یا فرقه‌ی احمدیه (احمد قادیانی در شبه‌قاره هند بوده و ادعای پیامبری داشت و بیان میکرد که دین جدیدی نیاوردهام ولی الهاماتی به من میشود، پیروان او امروزه به قادیانی یا احمدیه معروف هستند) نیز همین مسیر را طی کرد و طرد شد.

 

چرا حالت مسالمتآمیز تشیع و تسنن از بین رفت؟

امروز این حالت مسالمتآمیز با تمام پستی و بلندیهایی که ممکن است در طول تاریخ بین اهل‌تشیع و اهل‌تسنن در جهان اسلام وجود داشته باشد در حال به‌‌هم‌خوردن است. چرا این اتفاق در حال رخ دادن است؟ به نظر میآید سلفیها با اعلام کردن این موضع که شیعیان فاسق و کافر و خارج از دایره‌ی اسلام هستند، نه تنها وهابیون و سلفیها در برابر تشیع قرار گرفتهاند، بلکه کل جامعهی اهل‌تسنن را تحت تأثیر القائات خود قرار دادهاند و این وضعیت امروز جهان اسلام نتیجهی نشر سلفیگری در جهان اسلام و Salafization شدن اهل‌تسنن است. شما میدانید سلفیگرها درباره‌ی اهل‌تشیع چه میگویند؟ میگویند عبدالله‌بن‌صباح یک یهودی بوده است که مکتب شیعه را خلق کرده است، البته این یک داستان بوده است ولی علمای اهل‌تسنن و علمای گذشته‌ی تسنن این موضوع را خیلی جدی نگرفتند، ولی به نظر میآید وهابیون این موضوع را به طور جدی دنبال کردند و سعی در انتشار آن دارند. از چیزهایی که آنها درباره‌ی تشیع رواج میدهند این است که قرآن آنها با اهل‌تسنن تفاوت دارد، به جای مکه و حج به کربلا میروند. مسئلهی دیگری که روی آن انگشت گذاشتهاند، دشنام دادن شیعیان به صحابه است. وهابیت ادعا می‏کند سبّ صحابه یکی از اصول اساسی و بنیادی شیعیان است. بنده معتقدم درست است که برخی از گروههای شیعه به دشنام در مورد صحابه میپردازند، اما علمای شیعه هیچیک این را ترویج نمیکنند و آن را اصل نمیدانند.

مسئله‌ی دیگری که وهابیت در مورد تشیع ترویج میکند به سوءتفاهم درباره‌ی تقیه برمیگردد. مسئله‌ی مُهر شیعیان بحث دیگری است که وهابیت روی آن نیز انگشت گذاشته و میگویند شیعیان به سنگ سجده میکنند.

درباره‌ی وضعیت موجود و اختلافاتی که در حال حاضر نتیجهی آن سلفیگری در جهان اهل‌تسنن است و به‌ویژه در آسیای جنوب شرقی که من مشخصاً درباره‌ی مالزی و اندونزی صحبت میکنم، رسانههای جمعی در این چند سال اخیر به گونهای در حال دامن زدن به این موج ضدتشیع هستند و اخبار ضدتشیع را تشدید میکنند تا جایی که حتی در بین برخی سیاسیون نیز رخنه کرده است و علمای دین هم وارد شدهاند و به آن میپردازند. این مسئله در این جوامع حتی به حملهی فیزیکی علیه تشیع، مثل حمله کردن و دستگیر کردن و نیز بستن مکانهای آنان انجامیده است. به نظر میرسد این مسائل آرامآرام در حال به‌هم‌زدن روند مسالمتآمیز بین مسلمین است؛ نمونهی آن در پاکستان است که این برخوردها در این کشور تشدید شده است، در عراق، افغانستان و جاهای دیگر به گونهای دامن اختلافات در حال داغتر و گستردهتر شدن است.

چرا جهان اسلام با چنین پیشامدی روبهرو شده است؟ ریشهی این امر طولانی است، اما به طور مختصر اگر بخواهم به آن پاسخ دهم، انقلاب ایران در درجهی اول باعث ظهور تشیع انقلابی شد و این تشیع انقلابی در گفتمان افراد مانند دکتر شریعتی، شهید مطهری، شهید صدر و ... باعث شد که در جهان سنی یک سلسله اتفاقاتی رخ دهد و افراد از تسنن به تشیع گرایش پیدا کنند. در حال حاضر نیز ظهور نسل دوم شیعیان در جهان اهل‌تسنن باعث شده است که احساس خطر شود، به خصوص در بین وهابیت و همین موج نیز باعث شده است که یک سلسله سیاستهایی ضدشیعی به وجود آید.

مسئلهی دیگر در دههی اخیر، فروپاشی رژیم بعث در عراق است؛ شاید در عصر مدرن و دنیای معاصر نگاه کنیم هیچ دولت شیعی در جهان عرب نداشتیم؛ به طور مثال قدیمیترین دولت شیعی مربوط به دولت فاطمیون در مصر بوده است. از زمانی که nation state (حکومت متشکل از یک قوم و ملت) به‌عنوان گفتمان غالب شکل گرفته است، در جهان عرب ما دولت شیعی نداشتیم. ظهور دولت شیعی -دوره‌ی نوری مالکی- باعث شده است که جهان عرب احساس خطر کنند. درست است که ایرانیان هیچگاه سیاستهای ضدسنی را تبلیغ و ترویج نمیکنند، ولی از طرفی این مسائل نیز وجود دارد که ایران به دنبال Shiitization of Sunniz است و این را دنبال میکند که اهل‌تسنن تغییر مذهب بدهند و به مذهب جعفری بگروند و این جزئی از سیاستهای کلان ایران است.

شما حتماً برنامههای ماهواره‏ای را میبینید و میدانید که به همان اندازه که ایران شبکههای ضدسنی دارد از آن‌سو کانالهای ضدشیعی نیز وجود دارد؛ به طور مثال در یکی از این برنامههای ماهوارهای وقتی یک اروپایی میخواست مسلمان شود، روحانی‌ای که قرار بود وی را به این دین مشرف کند او را ترغیب به خواندن شهادتین لا اله الا اللّه  و محمد رسول الله و سپس لعن فلان کرد. به نظر میرسد این در ذهن بیننده القا می‏کند که این نوع شهادتین جز اصول شیعیان باشد، همین مسائل این اتفاقات اخیر را تشدید میکند و به‌صورت کلان و فشرده بستری بوده است که این مسائل را به وجود آورده است.

 

نقش گفتوگوی شیعه و سنی

به نظر میآید حکومتها نیز به دلایلی مثل مسئله‌ی قدرت، ژئوپلتیک و حساسیتهایی که هریک از بلوکهای قدرت ایران، عربستان یا ترکیه دارند، سکوت اختیار کردهاند و مطامع خود را دنبال میکنند.

درباره‌ی خلفای راشدین امروز باور اهل‌تسنن بر این است که خلفا به ترتیب برتری آنها ابوبکر، عمر، عثمان و علی هستند، اما در گذشته علمای اهل‌تسنن بر این باور نبودند که عثمان جز خلفای راشدین است و او را جز خلفای راشدین نمیدانستند. گروه دیگری وجود داشته‌اند که نه تنها ابوبکر و عمر و عثمان، بلکه علی (علیه السلام) را شایسته‌ی خلافت می‌دانستند و این اعتقاد را کسانی داشته‌اند که مالکی بودند یا شافعی و غیره؛ به طور مثال حتی امام شافعی به‌قدری به اهل‌بیت علاقهمند بوده است که میگوید فکر میکنم شیعه هستم، ولی به‌صورت اینکه مانند شیعیان با مُهر نماز بخواند و شیعه‌ی اثنیعشری باشد، نبوده است. در ابتدای تاریخ اسلام گروهی وجود داشتند به نام تشیع حسن که در بعضی جاها آنها نگاههای اهل‌بیت را میپذیرفتند، ولی در مسائل فقهی به فرقهی دیگری از اسلام گرایش داشتند (تشیع حسن به معنای تشیع ناب بوده است و منظور امام حسن علیهالسلام نیست).

شاید بشود گفت این نگاهی که در حال حاضر به خلفای راشدین است یک نگاه عوامانه به اسلام است؛ چراکه به‌عنوان مثال بعد از شهادت امام علی علیهالسلام خلیفهی دیگری بوده است قبل از آنکه معاویه خلافت را به دست گیرد. امام حسن علیهالسلام جانشین بعد از حضرت علی بوده است که با وی بیعت هم شده بود، اما این نگاه عوامگرایانه به گونهای بوده است که میخواسته قسمتی از اسلام را پاک کند؛ باید توجه داشته باشیم مفهوم خلفای راشدون مفهومی است که بعدها درست شده است.

پس از این مباحث میتوان نتیجه گرفت که بعضی وقت‌ها چیزهایی که باعث جدا شدن مرزهای شیعه و سنی شده است و شکاف عمیقی را بین آنها به وجود آورده است خیلی مسائل جدی نیست و راه‌هایی برای حل آن وجود دارد و ما به‌عنوان محقق و جامعهشناس باید سعی کنیم با بازیابی تاریخ به گونه‌ای این مرزها را حفظ کنیم و آن را به یکدیگر نزدیک‌تر کنیم.

 

بدیعالزمان اندیشمند ترک

سعید نورسی اندیشمند ترکیه‌ای که در سال ۱۹۶۰ فوت کرد متفکر بزرگی بود که به نوعی میتوان او را با شهید مطهری در ایران مقایسه کرد. این مجاهد اهل‌سنت که عاشق اهل‌بیت بود ابداعات زیبایی در مورد روایات داشت؛ مثلاً درباره‌ی محب اهلبیت یا همان حدیث کسا -میدانید که اسامی اهلبیت در قرآن نیست ولی در احادیث مشخصاً از آنها نام برده میشود-، او گفته است، آیا میدانید کاربرد نام بردن اهلبیت در حدیث کسا چیست؟ او ادامه میدهد که بعد از رحلت پیامبر خود پیامبر پیشبینی کرده بودند که بین علی و معاویه و دیگران اختلافاتی خواهد شد و این اختلافات منجر به مسائل دیگری خواهد شد، ولی با گفتن حدیث کسا و آیهی تطهیر که اهل‌بیت از هر پلیدی به دور هستند دیگر محلی باقی نگذاشته بود که کسی بگوید اگر بین امام حسین و یزید اختلاف پیش آمده است هر دو درست میگویند. خداوند مشخصاً در قرآن و حدیث کسا گفته است اهلبیت همیشه بر راه راست هستند و این تعبیری است که یک عالم اهل‌تسنن در عصر معاصر از این حدیث و آیه‌ی قرآن ارائه میدهد.

وی نیز معتقد بود اگر انسان حب خداوند را داشته باشد و بخواهد به او برسد، اگر اهلبیت را فرضاً دوست داشته باشد، آنها وسیلهای می‌شوند برای این رسیدن به معشوق؛ زیرا محبتشان به پیامبر زیاد میشود و کسانی که محبتشان به پیامبر زیاد شود به همان نسبت به خداوند نزدیکتر میشوند. وی بااینکه از اهل‌تسنن است، معتقد است که اولیای خداوند در جهان اسلام معمولاً از خاندان امام حسن یا امام حسین علیهمالسلام بودند و آنان نیز بزرگان و مرشدان صوفیان بسیاری در جهان اسلام هستند.

ما با افراد متفکری چون نورسی میتوانیم مسیری برای گفتوگوی بیشتر بین علمای شیعه و سنی پیدا کنیم.

البته یک واقعیتی وجود دارد که این دعوای امروز، دعوای شیعی و سنی نیست، بلکه دعوای سلفی‌گری بر ضد اهل‌تشیع است، ولی به گونهای در حال وانمود شدن است که این دعوای دو گروه است؛ مثلاً خبرگزاریهای دنیا وقتی می‌خواهند گزارش دهند که داعش کیست، می‌گویند آن‌ها سنیانی هستند که بر ضد شیعیان مبارزه می‌کنند، درحالی‌که آن‌ها سنی اصیل نیستند بلکه گروهی سلفی هستند.

من در کشورم با دوستانم بسیار سعی میکنیم که این اختلاف و فاصلهی اهل‌سنت و تشیع را از بین ببریم و آنها را به هم نزدیک کنیم، اما متأسفانه دولتمردان ما با اینکه راضی به این وضعیت پیش‌آمده نیستند، نمی‌توانند در مقابل تبلیغات سلفی‌ها مقاومت کنند و تا آنجایی که بنده خبر دارم هیچ حکومت و دولتی در جهان اسلام به گونهای قدم برنمیدارد که این دعوای گروه‌های سلفی که بر ضد شیعیان است یا اختلافاتی که وجود دارد را برطرف کنند و آشتی ایجاد کنند.

بهترین کاری که ما میتوانیم برای حل این مسئله داشته باشیم بازیابی قسمتهایی از تاریخ است که در ذهن ما مسلمانان پاک شده است و بستر دیگر گفتوگو است، اما تأکید میکنم بازیابی تاریخی برای گفتمان مشترک ضروری و لازم است.   

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: