1404/3/18 ۱۱:۵۶
روزی که میخواست پاریس را ترک کند، دقایقی از سَرِ افسوس، نگاهی خیره به راسته کافهها و کتابفروشیهای کارتیه لاتن انداخت. انگار که اقامتِ چندماهه خوابی بیش نبوده و اکنون به قَدرِ دقیقهای میخواهد آن خواب را بازگرداند.
پانزده خرداد، زادروز رضا داوری اردکانی اندیشمند معاصر ایرانی
حامد زارع: رضا داوری اردکانی امروز نود و دو ساله شد. متفکر و فلسفهورز برجسته ایرانی که تا دو سال پیش ریاست فرهنگستان علوم را به عهده داشت و سالها استاد ممتاز فلسفه در دانشگاه تهران بود. کمتر اهل فکر و فلسفهای در ایران دکتر داوری را نمیشناسد. او تنها یک چهره دانشگاهی یا مدیر فرهنگی نیست، از دهه ۱۳۵۰ و با انتشار آثاری چون «شاعران در زمانه عسرت» وارد حوزه عمومی فکر و اندیشه ایران شد و تا همین امروز یکی از بحثبرانگیزترین روشنفکران و اصحاب فکر و اندیشه در ایران محسوب میشود. به مناسبت سالروز تولد او روایتی میخوانیم از یک سال حضورش در پاریس در سال ۱۹۷۱(۱۳۵۰) یعنی زمانی که داوری حدوداً ۳۸ ساله بوده است.
***
تجسم قرون وسطی تجسد تجدد
یکی از روزهای پایانی سپتامبر ۱۹۷۱، هواپیمای بوئینگ شرکت ملی هواپیمایی ایران، پس از عبور از ابرهایِ عبوس و چِرکِ آسمانِ پاییزی پاریس در فرودگاهِ شارل دوگول به زمین نشست. برای رضا داوری پاریس مثالِ شهر بود. شهری که هم تجسُمِ قرون وسطی بود و هم تجسُدِ تجدد. در این شهر بود که به هر ساختمان تازهای پا میگذاشت، ابتدا میبایست به سقف و دیوارها بِنگَرَد، آموزهای از آمیزهای که رویِ پیکرِ بنا بود را دریابد. با کنجکاوی فوقالعادهای همة حرکات و سکناتِ شهر را دنبال میکرد. به هر کافه یا کتابفروشیای که وارد میشد، همه وسایلی که پیش چشم خود میدید، با نگاهی غریب تماشایش میکردند. گاهی مجذوب جزئیاتی در پاریس میشد که در نظر اوّل، توجّهِ خاصِّ هیچ تنابندهای را به خود نمیخواند. اگر چه تماشای ویترین مغازهها و به خصوص پیشخوانِ کتابفروشیها را دوست داشت، امّا جز سالهای پس از کودتای ۲۸ مرداد که با عذابی دلشکاف برایش همراه بود و مثل بسیاری از جوانان آن زمان، خاطری پریشان داشت، هیچگاه اهل خیابانگردی نبود. امّا در پاریس اوضاع فرق کرده بود!
دیدار با امیل بنونیست در کارتیه لاتن
وقتی در پاریس بود، اگر دو یا سه روز در خانه میماند و به «کارتیه لاتن» [۱] نمیرفت احساس دلتنگی دلآزاری به سراغش میآمد. دستِکم هفتهای سه روز به آنجا میرفت و قبل یا بعد از حضور در کلاس درس استادانی که درسشان را بیشتر میپسندید، ساعتها در خیابانهای اطراف دانشگاه سوربن پرسه میزد و سر به فکرهایی گرم میداشت که در جای دیگری از دنیا نمیتوانست به آنها بیندیشد! زیرا هیچ جایِ جهان برایش پاریس نمیشد و کارتیه لاتن به مثابة محلة علم و ادب، چیزی بود که داوری دیگر در هیچ کُجای جهان آن را تجربه نکرد.
در همین پرسهزدنهای رویایی بود که روزی چهرهای آشنا در شلوغی کافهای نمایان شد. آن آشنا، رفیقِ دورانِ تحصیلاش، احمد تفضلی، بود که با دو نفر دیگر نشسته بود و به سخن پیرمردی گوش سپرده بود. تفضّلی به محض دیدنِ داوری، او را به سرِ میزِ خود دعوت کرد. داوری نیز به پیش رفت و سلام و احوالپرسی به جا آورد. تفضّلی بلافاصله او را به دو مصاحب خود معرفی کرد. وقتی نامِ پیرمرد را به زبان آورد، چهرة رضا داوری دگرگون شد. آن پیرمرد، «امیل بنونیست» [۲] معروف بود.
از اینکه این صاحبنظر بزرگ در زبان و فرهنگ را دیده بود سرخوش بود و روزش ساخته شده بود. خواهشِ دلش این بود که بنشیند و به سخن او گوش دهد و شاید اگر آن شخص سوم نبود، مینشست و گوش میکرد. ولی فکر کرد شاید صحبت خاصی در میان آن سه باشد و نباید مزاحمشان شود. چه اینکه اگر غیر این بود تفضلی نمیگذاشت داوری به جمع نپیوندد.
در محضر بزرگ علوی
با سَری خوش و دِلی گرم از کافه بیرون زد و به انتشاراتِ وِرن که اختصاصاً کتابهای فلسفه چاپ میکرد و روبروی همان کافه قرار داشت، وارد شد و گشتی در قفسة تازههای کتاب زد. بعضی کتابفروشیهای مهم دیگر پاریس هم آنجا بودند. قدری آن طرفتر نیز رودِ «سِن» [۳] بود و سپس «کلیسای نوتردام» [۴]. علاوه بر آن، درِ ورودی عمدة بخشهای دانشگاه سوربن، «دانشسرای عالی ملی هنرهای زیبای پاریس» [۵] و «کولژدوفرانس» [۶] که در آن داوری پای درسگفتارِ میشل فوکو درباره تنبیه و زندان مینشست، رو به کوچههای خیابان «سن میشل» [۷] باز میشد. درسگفتار خیرهکنندهای که مطالب غریبی از حقوق و ادبیات گرفته تا فلسفه در آن مطرح میشد و داوری چندان از آن سر در نمیآورد. «مدرسه مطالعات عالی» [۸] هم که هانری کُربن در آن تدریس میکرد همانجا بود. داوری چند بار تلاش کرد تا به مجلس درس کُربن نیز برود، اما موفق به حضور در کلاس او نشد. درسِ آن سالِ کُربن در باب «فتوّت» [۹] بود و مشتریان خاصّ خود را داشت.
از بختِ خوش او، کنگره شرقشناسی که نامش به کنگره علوم اجتماعی کشورهای آسیایی- افریقایی تغییر کرده بود در زمانِ اقامتِ داوری در پاریس تشکیل شد. دانشگاههای ایران نیز هیأتهایی به این کنگره فرستاده بودند. نام داوری از پیش در فهرست نمایندگان دانشگاه تهران بود. کنگره خیلی بزرگ امّا بسیار بینظم بود. در آنجا بسیار چیزها و کسان را دید که اصلاً فکرش را هم نمیکرد. یکی از کسانِ خاصّی را که در این کنگره دید، بزرگ علوی بود. مَردی مطمئن و جااُفتاده که زندگیِ پرماجرایی داشت و حوادثِ سهمگینی را از سر گذرانده بود. برای خودش غولی بود که همان موقع آثارش را به برخی زبانهای اروپایی ترجمه کرده بودند و بالاتر از آن به عنوان کسی که پایهگذار ادبیّات مُهاجِرت و ادبیّاتِ زندان بود از او یاد میشد. کسی که صادق هدایت او را به دنیایِ ادبیّات کشانیده بود و «تقی ارانی» [۱۰] او را به دنیایِ سیاست. بزرگ علوی اسمِ بزرگی داشت و انعکاسِ نامِ او در گوشی نبود که درنگرفته باشد. با این همه دیدنش از نزدیک مایة تعجُّبِ داوری شد! چه اینکه از حرف زدنِ ساده روستاییوارش بسیار شگفتزده شده بود و هیچ نشانی از تَصَنُّعِ حِزبی و کمونیستنمایی در زبان علوی نیافته بود و همین او را سَردَرگُم ساخته بود. اگر ارانی در ذهن داوری نه یک مارکسیست و نه یک پوزیتویست، بلکه ماتریالیستی تمامعیّار بود که نوشتههایش گرما داشت، علوی نیز سوسیالیستی بود که داستانهایش بیش از آنکه تصاویری تابان از پردة خیال باشد، صحنههایی گیرا از متنِ واقعیت بودند.
اروپاگردی با نیکگهر، سهامی و زمردیان
در همین فرصت مطالعاتی پاریس بود که با «عبدالحسین نیکگُهر» [۱۱]، «سیروس سهامی» [۱۲] و «رضا زُمُرّدیان» [۱۳] که آنها هم در مأموریت مطالعاتی بودند با اتومبیلی که رانندهاش نیکگُهر بود به آلمان و هلند و اسپانیا مسافرتی داشت. سه تنِ دیگر به هر شهری که میرسیدند میگفتند برویم معبدِ شهر را به داوری نشان دهیم که دیگر غُر نزند! مقصود آنها از معبد، کلیساها و بناهای تاریخی بود که برای داوری بیش از هر چیز دیگری از اهمیّت برخوردار بود. در این سفرها بیحوصلگی فرانسویها، سرگرم بودن آلمانیها به کار خود و پرحوصلگی و خونسردی انگلیسیها و خونگرمی اسپانیاییها را که پیشتر شنیده و خوانده بود، کم و بیش به مشاهده دریافت. در مجموع این سفرها چون نخستین سفر مطالعاتی داوری به حساب میآمد، از حساسیّت خاصی نیز برایش برخوردار بود. امّا به رغم همه نگرانیها و حساسیّتها، داوری اردکانی، سال تحصیلی ۵۱ – ۱۳۵۰ را به خوبی و راحتی در پاریس گذراند. در این مدّت داوری سه روز در هفته را در سوربن و کلژدوفرانس و مجالس دفاع از رسالههای دکتری میگذراند و چند ساعتی هم در آن حوالی پرسه میزد. او در طول یک سال سکونت در پاریس، در «خانة ایران در فرانسه»، جایی واقع در یکی از بهترین مکانهایِ خیابانِ «شانزهلیزه» [۱۴] سکونت داشت.
خاطره خوش کافهها و کتابفروشیها
داوری این سال تحصیلی را با کارهای باسرانجام و بیسرانجامی به پایان برد. از جمله کارهایی که به پایان رسید، فیشبرداری اولیّة کتاب «فلسفه چیست؟» [۱۵] که هشت سال بعد از آن منتشر شد و از جمله کارهایی که به جایی نرسید، یادداشتهایی بود که دربارة تاریخ فلسفة جدید برداشت و هیچوقت نتوانست آنها را منقّح و منسجم و منتشر کند.
اینگونه بود که در کمتر از یکسالی که در فرانسه بود، با دلی سرگرمِ فلسفه و سَری سرخوش از شعر، وقتِ خویش را در دانشگاه و پیادهروهای اطرافِ آن سپری کرد. دوست داشت خود را در انبوهِ خَلق گُم کند و گُمنامانه و بیشناسنامه در میان آنها تردُد کند. از اینکه میدید پاریسیها در معابر عمومی با هم گفتگو میکنند و یا در مترو کتاب میخوانند، لذّت میبُرد و بیش از همه حضور در کافهها و کتابفروشیهای محلة کارتیه لاتن بود که او را غرقِ در شادی و خوشی میکرد. چیزی که بعدها با زندگی در انگلستان، امریکا و در هیچ کُجایِ دنیا دیگر برایش تکرار نشد. روزی که میخواست پاریس را ترک کند، دقایقی از سَرِ افسوس، نگاهی خیره به راستة کافهها و کتابفروشیهای کارتیه لاتن انداخت. انگار که اقامتِ چندماهه خوابی بیش نبوده و اکنون به قَدرِ دقیقهای میخواهد آن خواب را بازگرداند.
[۱]. پیرامون دانشگاه سوربُن قرار گرفتهاست. این محله از کلیسای سَن ژرمن دپره تا کاخ لوکزامبورگ ادامه دارد. بهدلیل وجود دانشگاههایی ازجمله سوربن، پانتئون، کولِژ دو فرانس و دانشسرای عالی ملی هنرهای زیبای پاریس و همچنین بهدلیل نزدیکی به مدارس و کالجهای معتبر و تاریخی، محل رفتوآمد استادان و دانشجویان بسیاری است.
[۲]. خاورشناس و زبانشناس فرانسوی که شاگرد آنتوان مِیّه بود. نامآوری او بیشتر از برای کار بر روی زبانهای هندواروپایی بود.
[۳]. پُرآبترین رودخانه فرانسه که از میانة پاریس میگذرد و به کانالِ مانش میریزد.
[۴]. معروفترین کلیسایِ پاریس که از قرن یازدهم میلادی بر این شهر مشرف بودهاست و از مظاهر ملی و فرهنگی فرانسه محسوب میشود.
[۵]. برجستهترین مدرسة عالی مربوط به هنرهایِ زیبا در فرانسه است. این مدرسه در زمانِ حکومتِ لویی چهاردهم، تحتِ تأثیرِ حکومتِ دولتی قرار گرفت. امّا در سال ۱۸۶۳ توسّطِ ناپلئونِ سوّم دوباره مستقل شد.
[۶]. مؤسّسة پژوهشی و آموزشی معتبرِ فرانسه که عمدتاً به کارهایِ پژوهشی اختصاص دارد، اگر چه درسهایی را نیز برای پژوهشگران نیز ارائه میکند.
[۷]. میدانی که شُهرتِ آن به فوارهای به نامِ سن میشل برمیگردد که توسّطِ «گابریل داویود» در سال ۱۸۵۵ میلادی ساخته شده است.
[۸]. یکی از نهادهایِ پژوهشی و تحصیلاتِ عالی در فرانسه که به خاطرِ تدریسِ «هانری کربن» برای در آنجا برای ایرانیان شناخته شده است.
[۹]. این درسگفتار چندین سال بعد توسّطِ «احسان نراقی» در سال ۱۳۶۳ با عنوان «آئین جوانمردی» به فارسی ترجمه شد.
[۱۰]. مهمترین تئوریسینِ مارکسیسم در ایرانِ دورة پهلوی اوّل که پایهگذارِ تئوریکِ حزبِ توده نیز شناخته میشود.
[۱۱]. جامعهشناس ایرانی که ترجمههای زیادی را در کارنامه خود دارد.
[۱۲]. جغرافیدان، نویسنده و استاد دانشگاه فردوسی مشهد بود که پس از انقلاب به ریاست دانشگاه برگزیده شد اما پس از مدتی از کار تعلیق شد و به زندان افتاد
[۱۳]. زبانشناس ایرانی و استاد ممتاز دانشگاه فردوسی مشهد که شاگرد آندره مارتینه و ژیلبر لازار بوده است.
[۱۴]. خیابانی اعیاننشین که از معابر اصلی شهر پاریس نیز به شمار میرود. فرانسویها این خیابان را زیباترین خیابانِ جهان مینامند.
[۱۵]. این کتاب نخستین بار به همت انجمن حکمت و فلسفه اسلامی در سال ۱۳۵۹ منتشر شد.
منبع: ایبنا
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید