ایران قجری در گفت‌وگو با پریسا كدیور پژوهشگر تاریخ

1401/6/30 ۱۰:۴۳

ایران قجری در گفت‌وگو با پریسا كدیور پژوهشگر تاریخ

تاریخ عصر قاجار به علت كژتابی‌ها و سوء نظرهای دوره بعدی یعنی عصر پهلوی، بسیار منفی و تیره و تار روایت شده است. رویكرد غالب سیاسی در تاریخ‌نگاری سنتی ما هم در این زمینه نقش داشته.

 

زهره حسین زادگان: تاریخ عصر قاجار به علت كژتابی‌ها و سوء نظرهای دوره بعدی یعنی عصر پهلوی، بسیار منفی و تیره و تار روایت شده است. رویكرد غالب سیاسی در تاریخ‌نگاری سنتی ما هم در این زمینه نقش داشته. روشن است كه ایران در این دوره موفقیت‌های چشمگیر سیاسی نداشته و حكام قجری تنها توانسته‌اند، با قبول شكست‌ها و عهدنامه‌هایی بدنام، تمامیت ارضی كشور را حفظ كنند. یك علت عمده این زوال سیاست هم ورشكستگی اقتصادی ایران و ویرانه‌ای بوده كه شاهان قجری از پیشینیان به ارث بردند. اما ایران عصر قجری از منظر اجتماعی و فرهنگی زمینه‌ساز تحولات و دگرگونی‌های مهمی در تاریخ ایران است و توجه به این وجه از ایران دوره قاجار كمتر مورد توجه قرار گرفته. پریسا كدیور، پژوهشگر تاریخ در كتاب «جامعه‌نگاری عهد قاجار » (نشر ققنوس) كوشیده از رویكردهای مرسوم پیشین به این عصر حیاتی از تاریخ ایران عبور كند و با نگاهی تازه، بر گوشه و كناره‌های دیده نشده از تاریخ ایران عصر قاجار نور بتاباند. با او درباره این نگاه نو گفت‌وگو كردیم.

*******

   درباره دوره قاجار آثار زیادی نوشته شده است. چه چیز سبب شد كه كتاب تازه‌ای درباره این دوره بنویسید و رویكرد شما با تاریخ با دیگران چه تمایزی دارد؟

در حوزه تاریخ‌نگاری قاجار كتاب‌های متنوع و متكثری نگاشته شده است. اصلا كتاب‌شناسی قاجار یكی از وسیع‌ترین پژوهش‌های تاریخ ایران را در بر می‌گیرد اما این پژوهش‌های گسترده یك ویژگی مشترك دارند و آن این است كه همگی حول و حوش فرادستان و نخبگان دوره قاجار نگاشته شده است، زیرا رویكردهای غالب در تاریخ‌نگاری در ایران با پذیرش عاملیت و كنش‌گری صاحبان قدرت و نخبگان فكری، یا تاریخ‌نگاری سیاسی بوده یا تاریخ‌نگاری روشنفكری. یعنی آثار تاریخی یا روایتگر حكایت پادشاهان و رجال سیاسی و مناسبات قدرت بودند یا اینكه مانند دوره‌های اخیر راوی اندیشه نخبگان فكری و سیر تطور فكری در ایران بودند. به عبارتی تاریخ‌نگاری ایران خیلی صبغه نخبه‌گرا و البته مردسالارانه دارد. پیش‌فرض این نوع از تاریخ‌نگاری این است كه صاحبان قدرت و سرآمدان سیاسی و فكری تنها كنشگران سیاسی و اجتماعی بودند و بنا بر این پیش‌فرض، مورخان شاید كسرشأن‌شان آمده كه به زندگی مردم عادی بپردازند و اصلا آنها را به عنوان عاملان تاریخی ببینند و به رسمیت بشناسند. توده مردم در تاریخ‌نگاری ایران غایبان بزرگند و در اوراق تاریخی مهجور و گمشده‌اند و دقیقا انگیزه و اشتیاق من به تاریخ‌نگاری از همین مهجوری و با پذیرش عاملیتی متفاوت از تاریخ‌نگاری سنتی و رایج و با پذیرش كنشگری مردم در عرصه تاریخ در ایران شروع شد.

  آیا با رویكردی كه به آن اشاره كردید، این نخستین كتاب یا تحقیقی است كه نوشته‌اید؟

خیر، نخستین تجربه من در عرصه تاریخ‌نگاری اجتماعی و روایت تاریخ از پایین كه به «باش» و «بود» توده مردم می‌پردازد، از كتاب «پرده‌نشینان عهد ناصری» شروع شد كه به حوزه‌های مختلف زیست زنان در دوره‌ قاجار می‌پرداخت. در كتاب «جامعه‌نگاری عهد قاجار » با اتخاذ نحله جدید از رویكرد تاریخ‌نگاری اجتماعی با عنوان «تاریخ زندگی روزمره »آمده‌ام به زندگی روزانه مردم در یك برهه از تاریخ كه قاجار باشد، پرداخته‌ام. اگرچه گروه هدف در این كتاب توده مردم و پیكره جامعه هستند، اما خیلی تلاش كردم كه به دام تاریخ‌نگاری فرودستان نیفتم. تاریخ‌نگاری فرودستان كه نخستین رویكرد در تاریخ‌نگاری اجتماعی بود و ماركسیست‌ها در واقع آن را بنیان گذاشتند، یك نگاه ایدئولوژیك به طبقه سرآمد دارد؛ یعنی طبقه سرآمد را حذف یا تخطئه می‌كند.من خیلی تلاش كردم به این وادی و به این دام نیفتم و طبقه سرآمد را هم به عنوان یك طبقه اجتماعی مهم در دوره قاجار ببینم و با شرح خرده‌روایت‌هایی از زندگی رجال نامدار و همچنین زنان شناخته‌شده و برجسته در كنارپرداختن به مردم گمنام و بی‌نام و نشان بتوانم یك تصویر فراخ‌تر و در عین حال عینی‌تری را به مخاطب ارایه بدهم. بنابراین مهم‌ترین تفاوت و تمایز این كتاب این است كه می‌كوشد «مردم » را از حاشیه به متن تاریخ‌نگاری بیاورد و تصویر فراخی از آداب و عادات و تجارب زیست مردم كوی و برزن را پیش روی علاقه‌مندان به تاریخ قرار بدهد كه این نه‌تنها امر كمتر پرداخته‌شده‌ای در حوزه تاریخ‌نگاری است، بلكه می‌تواند افق‌های تازه‌ای را پیش روی مطالعات مردم‌شناسی و پژوهشگری فرهنگ در ایران هم بگشاید.

  چنان‌كه گفتید، یكی از اهداف شما پرداختن به عاملان و كنشگران خارج از حیطه سیاست و نخبه‌گرایی و رفتن به سراغ مردم عادی و نشان دادن عاملیت آنهاست؛ آیا این اتفاق واقعا در كتاب نشان داده می‌شود و به هدف‌تان رسیده‌اید؟

من تلاش كردم با یك گستره موضوعی به جامعه ایران در دوره قاجار بپردازم و همین امر یك سبك جدید در تاریخ‌نویسی مردم می‌باشد. شاید كنار هم قرار دادن موضوعات مختلفی مثل ساختار اقتصادی، نظام طبقاتی، ساختار شهری خلقیات ایرانیان و آداب و عادات زندگی روزمره كنار هم در تاریخ‌نگاری امر معمولی نباشد اما تلاش كرده‌ام با كنار هم قرار دادن این قطعات یك تصویر كلی و در عین حال جامع از جامعه دوره قاجار ارایه بدهم. برای مثال در سه فصل ابتدایی كتاب از رهگذر پرداختن به طبقات اجتماعی، ساختار اقتصادی و ساختار شهری كوشیده‌ام بستر زیست كسب و كار و معیشت عامه را به تصویر بكشم.

  معیار این طبقه‌بندی شما از جامعه قاجار چه بوده است؟

معیار تقسیم‌بندی طبقات اجتماعی در دوره قاجار، میزان عایدات، محل درآمد و موقعیت و جایگاه اجتماعی‌ افراد بوده است. تفاوت و تمایز جایگاه اجتماعی و تموّل مالی این فاصله را ایجاد می‌كرده. این فاصله و شكاف اجتماعی در حوزه‌های مختلف زیست فردی و جمعی هویدا می‌شده یعنی از پوشش گرفته تا آداب و رفتار اجتماعی. برای مثال بلندی كلاه مردان در دوره ناصری و پیش از آن ملاك و معیار موقعیت اجتماعی و تمول مالی‌شان بود؛ آنقدر كه بر سر بلندی این كلاه به رقابت می‌افتادند و بلندی كلاه اعیان و اشراف به بیش از 75 سانتی‌متر رسید و شاه مجبور شد حكم كند كه بلندی كلاه مردان چیده شود. یا تعداد همراهانی كه در معیت یك صاحب‌منصب در كوی و برزن حركت می‌كردند نشانه موقعیت اجتماعی او بود. دكتر پولاك در سفرنامه‌اش از شاهزاد‌گان و خان‌هایی نام می‌برد كه چهل تا شصت نفر آنها را همراهی می‌كرد. این هم مایه رقابت اعیان و اشراف گشته بود.آنقدر كه مثلا اتابك تعداد همراهانش به 200 نفر می‌رسید. البته نظام و فاصله طبقاتی در ایران مانند اروپا این‌گونه نبود كه گذار بین طبقاتی غیرممكن باشد. یعنی تعهد به خلوص خونی و همچنین تعهد به آداب و رسوم طبقه اشراف امری حیاتی و هویتی باشد. در ایران گذار طبقاتی امكان‌پذیر بود. مثلا این‌امكان بودكه یكی از اطرافیان شاه به واسطه نظر عنایتی كه شاه به او می‌كرد، می‌توانست یك منصب، عنوان یا لقب بگیرد و متمول شود و بعد با خاندان اشراف یا منتسب به سلطنت وصلت هم بكند و طبقه‌اش تغییر كند و به جرگه اشرافیت بپیوندد، بنابراین در ایران طبقه اشراف می‌توانست پیشینه یك نسلی داشته باشد.

  انقلاب مشروطه چه تاثیری در این نظام طبقاتی داشت؟

در جریان انقلاب مشروطه ائتلاف‌هایی میان طبقات اجتماعی صورت گرفت كه كم‌نظیر بود. به‌طور مثال در انقلاب مشروطه بخشی از طبقه نخبه‌ اجتماعی ازجمله منورالفكران و روحانیون تراز بالا آمدند با بخشی از طبقه متوسط یعنی تُجار خرده‌پا و كسبه بازار اعتلاف كردند و جریان مشروطه‌خواه را شكل دادند و طنز تلخ تاریخ این است كه در مقابل این جریان، فروترین طبقه فرودست آمدند پیاده‌نظام طبقه اشراف و دربار شدند و در مقابل مشروطه قرار گرفتند. این ائتلاف بین طبقه‌ای كه در جریان انقلاب مشروطه شكل گرفت تحولی در ساختار طبقاتی آن دوره بود. البته در فضای آشفته پس از مشروطه اگرچه نخبگان و آن‌دسته از طبقه سرآمد و اشراف و اعیان محافظه‌كار مانع از تحقق مطالبات برابری‌خواهی شدند و از سوی دیگر، طبقه فرودست هم فاصله طبقاتی موجود را پذیرفته بودند وآن را به عنوان یك پدیده ازلی می‌پنداشتند، اما اتفاقی كه افتاد این بود كه انقلاب مشروطه در واقع آغاز یك مسیر بی‌بازگشتی شد كه به سمت كاهش فاصله طبقاتی پیش رفت.

  جامعه نمونه‌شما تهران بوده است؟ یعنی بیشترین تمركزتان روی تهران است؟ شهرهای دیگر به چه صورت بودند، آیا با هم رشد كردند یا اینكه تهران اول مدرن شد و بعد شهرهای دیگر؟

قطعا اسنادی كه به جای مانده بیشتر در ارتباط با دارالخلافه است.سرشماری‌های 1269؛ 1286؛ 1320و 1332قمری در تهران صورت گرفت. البته اطلاعات اندكی از شهرهای بزرگ دیگر هم داریم اما اطلاعات‌مان از دارالخلافه بیشتر است زیرا یك نظام گسترده جمع‌آوری اطلاعات كه دیوانی و حكومتی باشد، وجود نداشت. اما تلاش كردم از اطلاعاتی كه از سفرنامه‌ها و روزنگارها درآوردم و هر سندی كه حاوی اطلاعاتی از شهرهای مختلف ایران باشد را در كتابم بیاورم تا بتوانم شهرهای ایران را با هم ببینم. مخصوصا در فصل ساختار شهری با استناد به گزارش مسافران خارجی، از شهرهای مختلف ایران فكت آوردم. خوش‌اقبالی من این بود كه در سفرنامه اروپاییانی مثل دكتر بروگش، لندور و غیره كه به اقصا نقاط ایران سفر كرده بودند وخوشبختانه از شهرهای مختلف ایران بازدید كردند من توانستم اطلاعاتی از چهره شهرهای ایران در كتابم بیاورم. اما قطعا تحول چهره شهرها از دارالخلافه شروع شد و در واقع به خاطر همین هم هست كه تغییر چهره شهرها از سبك و الگوی سنتی به مدرن به «سبك تهران» معروف شد.

  تجربه فیلم‌های تاریخی نشان داده است كه واقعا مردم علاقه‌مندند به دانستن و دیدن دوره‌های تاریخی كه به شكل‌های مختلفی گذرانده‌ایم و به شكل‌های مختلفی نمایش داده می‌شود.چقدر كتاب‌هایی مانند كتاب شما به عنوان منبع این آثار می‌توانند تاثیرگذار باشند تا این فیلم‌ها و سریا‌ل‌ها سندیت تاریخی بیابند.آیا از آنچه نمایش داده می‌شود، می‌توانیم اطلاعات تاریخی درستی دریافت كنیم .حداقل در حوزه تخصصی كتاب شما یعنی زندگی روزمره مردم؟

واقعیت آن است كه كارگردانان و فیلمنامه‌نویسان آثار تاریخی اغلب با نگاه و بینش قرن بیست ویكمی تاریخ را روایت می‌كنند.شاید یك دلیلش ضرورت اجتناب‌ناپذیر جذب مخاطب باشد. بخشی هم برمی‌گردد به‌كمبود مستندات مرتبط با شیوه زیست مردم در گذشته و اینكه به هر حال آن كارگردان یا فیلمنامه‌نویس وقتی كه می‌خواسته یك اثر تاریخی را خلق كند مستندات در دسترسش عمدتا پیرامون نخبگان و سرآمدن بوده است و در نتیجه از بود، باش و زیست مردم اطلاعات اندكی داشته، بنابراین نتوانسته فضاها و مناسبات تاریخی را آن‌گونه كه مطابق واقعیت آن زمان بوده است، بیاورد. برای نمونه پوشش و آرایش، و حتی عادات و رفتار فردی و مناسبات خانوادگی مخصوصا زن و مرد در عمده سریال‌های تاریخی- البته به‌طور خاص در مورد دوره قاجار‌- خیلی دقیق نیستند و می‌توانم بگویم چندان منطبق با واقعیت آن زمان نیستند. روابط زن و مرد در دوره قاجار به‌شدت مُنفك بوده، حتی در محیط خانوادگی و غالب این مناسبات مناسبات عاطفی نبوده‌اند.همچنین بسیاری از آداب و رسوم آن زمان بسیار متفاوت است از آنچه به تصویر كشیده می‌شود. مثلا اینكه زن و مرد كنار همدیگر بر سر سفره غذا بنشینند و حین صرف غذا گفت‌وگو كنند یك رسم مدرن و متجددانه متعلق به دوران متاخر است در حالی كه در دوره قاجار این‌گونه نبوده ؛ زنان و مردان جدا از هم صرف غذا می‌كردند. در خاطرات معیرالممالك نقل شده كه چه رسم خوبی ‌است كه در اروپا همسر و فرزندان كنار مرد خانواده می‌نشینند و غذا صرف می‌كنند و خود او یكی از پیشتازان این رفتار می‌شود، چون تجددخواه و نوگرا بوده. یا مثلا نشستن برسرمیز و غذا خوردن با قاشق و چنگال به هیچ‌وجه تا اواخر دوره قاجار حتی در میان سرآمدان، نخبگان و حتی شخص شاه مرسوم نبوده است و عموم ایرانیان با دست غذا می‌خوردند. دكتر پولاك در خاطراتش آورده است كه ناصرالدین‌شاه خطاب به پولاك می‌گوید: این چه ابزاری است (به قاشق می‌گوید) كه شما با آن غذا می‌خورید. لذت غذا خوردن از سر انگشتان شروع می‌شود. نشستن روی صندلی هم غیرمتعارف بود و همه روی زمین می‌نشستند. اواخر دوره قاجار تجددخواهان و نوگرایان و منورالفكران شروع كردند به خوردن با قاشق و چنگال و نشستن روی صندلی و سر میز و دیگرآداب مدرن. یا در آن زمان شربت‌ها را در كاسه مسی و قدح‌های چوبی می‌ریختند و همه با ملاقه از آن شربت می‌نوشیدند. بعدها كم‌كم لیوان جداگانه مرسوم شد.یا بسیاری عكس‌های واقعی همسران و زنان دوره قاجار را دیده‌اند كه با آنچه در فیلم و سریال‌های تاریخی به نمایش گذاشته شده بسیار تفاوت دارند كه البته بخشی از این تناقض‌ها به‌دلیل جذب مخاطب امروزی است، اما واقعیت این است كه مد و معیارها و ملاك‌ها‌ی زیبایی در دوره قاجار بسیارمتفاوت از امروز است، چه در میان زنان و چه در میان مردان.

  ما مورخان كمی داشته‌ایم كه به زنان دردوره‌های تاریخی پرداخته باشند. كتاب قبلی ‌شمادرباره زندگی زنان در دوره قاجار می‌باشد. می‌خواستم تغییر و تحولات زندگی زن‌ها در این دوره‌ای كه مدرنیته ورود می‌كند را از شما بپرسم.

زندگی زنان در دوره قاجار واقعا فراز و نشیب‌های بسیاری دارد. آغاز تحولات در حوزه زیست زنان در تاریخ معاصر از دوره قاجار شروع می‌شود اگرچه تصور عموم این است كه از دوره پهلوی اول این تغییرات و تحولات آغاز شده. اما به واقع سرآغاز تغییرات و تحولات در زندگی زنان از دوره قاجار است. تحولات اجتماعی و سیاسی اواخر دوره قاجار به‌ویژه جریاناتی كه منتج به انقلاب مشروطه شد و نخستین قانون اساسی كه در اولین مجلس ملی ایران به تصویب رسید بسیار بر زندگی زنان ایرانی به‌ویژه شهرنشینان و به‌ویژه طبقه متوسط و سرآمد تاثیر گذاشت. مهم‌ترین این تاثیرات پذیرش حق آموزش برای دختران بود. حتی پیش از تدوین بند 19 متمم قانون اساسی (در این بند آمده است كه دولت موظف است امكانات آموزشی برای همه كودكان ایرانی فراهم كند) و از همین عدم تفكیك جنسیتی، تحول‌خواهان آموزشی آمدند استفاده كردند و گفتند بنابراین دختران هم مطابق قانون حق آموزش دارند.حتی قبل از این بند قانونی، در اواخر دوره ناصری طبقه سرآمد آموزش دختران خود را آغاز كرده بود. دو نمونه را معرفی می‌كنم؛ زهراسلطان دختر رضاقلی‌خان نظام‌السلطنه است كه عكس از او دركنار برادرانش در كلاس درسی در خانه در كتاب آمده است. یا دختران عبدالحسین میرزا فرمانفرما از نخستین دخترانی هستند كه رفتند در مدارس میسیونری و آنجا آموزش گرفتند. علاوه‌ بر حیطه آموزش دختران كه ما بعد از انقلاب مشروطه شاهدش هستیم، در حیطه زندگی خانوادگی هم از اواخر دوره قاجار و بر اثر آن تحولات تجددخواهانه سیاسی و اجتماعی كه صورت گرفت، موقعیت زنان نسبت به گذشته بهتر گشت. نیكی كدی ادعایی دارد كه من در كتابم بیشتر به آن پرداختم؛ می‌گوید: در اواخر دوره قاجارخانواده‌های اعیان و اشراف هنگام ازدواج دختران‌شان از آنها حمایت كردند تا شرایط مطلوب‌تری را به نفع فرزندان‌شان به خانواده داماد تحمیل كنند. من در كتابم یك عقدنامه‌ای آورده‌ام از مخلوصه خانم، دختر مستوفی ‌عبدالحسین‌میرزا فرمانفرما. مستوفی كارگزار است؛ یعنی حتی از طبقه‌ اشراف و اعیان نیست، اما خیلی جالب است كه در عقدنامه‌اش كه متعلق به سال 1330 ق می‌باشد، آمده است كه مخلوصه خانم درس خودش را در مدرسه امریكایی‌ها به اتمام رساند. داماد؛ خانه و وسایل برای او مهیا كند و خود مخلوصه خانم به این ازدواج رضایت داشته باشد. اینها از نخستین شروط ضمن عقدی است كه ما در عقدنامه‌های اواخر دوره قاجار می‌بینیم. یا ازدواج تا اواخر دوره قاجار مبتنی بر یك رابطه عاطفی نبود. مبتنی بر تولید مثل بود. از اواخر دوره قاجار ما این تغییر و تحول را در مناسبات خانوادگی و در ازدواج می‌بینیم كه به یك قرارداد عاطفی تبدیل می‌شود و جالب است كه پس از آن، آداب و رسوم مرتبط با ازدواج هم به نفع زنان تغییر می‌كند. در همین مناسبات خانوادگی از اواخر دوره قاجار «طلاق» به عنوان یك گزینه مشروع برای خروج زنان از یك پیوند زناشویی نامطلوب مشروع شمرده می‌شود. تا پیش از آن، تنها مردان حق طلاق داشتند و این كار را هم می‌كردند اما زنان حق طلاق نداشتند و برای آنان این امر مشروع نبود. البته زنان طبقه سرآمد بیشتر می‌توانستند از این گزینه استفاده كنند به خاطر اینكه هم از حمایت خانواده‌شان برخوردار بودند و هم ثروت شخصی داشتند و امكان این جدا زیستن برای‌شان بود.

  آیا می‌توانید یك نمونه بیان كنید؟

بله، یكی از جالب‌ترین نمونه‌هایی كه در روزنگار عین‌السلطنه آمده خاقان، همسر عقدی مظفرالدین‌شاه كه مادر ولیعهد هم بوده، اتفاقا یكی از نخستین گزینه‌هایی است كه تقاضای طلاق می‌دهد و از شاه می‌خواهد جدا شود و از مظفرالدین‌شاه جدا هم می‌شود. علاوه بر این تغییراتی كه می‌بینیم در حوزه خانوادگی برای زنان رخ می‌دهد، در حوزه اجتماعی هم ما شاهد تغییرات به نفع زنان هستیم. برای مثال تا دوره انقلاب مشروطه زنان محترمه در كوی و برزن حضور نداشتند و اصلا بد شمرده می‌شد كه زنان در كوی و برزن بیایند حتی اگر برای خرید باشد اما ما می‌بینیم در جریان انقلاب مشروطه و نقشی كه زنان در آن جنبش دارند و جای به جای دركنار مردان قرار می‌گیرند و فعالیت می‌كنند، اگرچه دنبال‌روی از مردان می‌كنند، اما به حضورشان در اماكن عمومی آرام آرام مشروعیت می‌دهد و بعداز آن، زنان فعالیت اجتماعی را آغاز می‌كنند؛ پس از تصویب قانون اساسی زنان تجددخواهی كه همسران و پدران نوگرا و تجددخواه داشتند و در خانواده فرهنگی بزرگ شده بودند پیشگام می‌شوند در تاسیس مدارس دخترانه از جمله بی‌بی‌خانم وزیری و دختران شمس‌المعالی كه آمدند دو تا از اتاق‌های منزل‌شان را برای آموزش دختران منطقه‌شان اختصاص دادند. بعد زنان نوگرا آمدند موسسات زنانه تاسیس كردند. مثل مزین‌السلطنه، محترم اسكندری، اینها پیشگامان تاسیس نهادهای زنانه هستند.اگرچه این نهادها خیریه بود و فعالیت سیاسی نمی‌كرد اما همین تاسیس موسسات زنانه بسیار پیش‌رو بود. من یك مثال خدمت‌تان عرض كنم. محترم اسكندری كه جمعیت نسوان وطن‌خواه را داشت، خیلی جالب است بعد از بسته شدن مجلس دوم بر اثرتجاوز روس‌ها به شمال ایران و اولتیماتوم آنها در رابطه با مورگان شوستر، محترم اسكندری به همراه تعدادی از زنان راه افتادند در چایخانه‌ها تا مردان را تشویق و ترغیب كنند كه قند استفاده نكنند چون  آن موقع قند از روسیه می‌آمد، می‌خواستند قند روسیه را تحریم كنند. ببینید اینها گوشه‌ای از فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی است كه در اواخر دوره قاجار توسط زنان صورت می‌گیرد. بدین‌ترتیب انقلاب مشروطه بر زندگی فردی و خانوادگی و اجتماعی زنان بسیار تاثیر گذاشت. اما این را هم نباید نادیده بگیریم كه این تغییر و تحولات كه خدمت‌تان عرض كردم، بخش اندكی از زنان شهری از آن منتفع و بهره‌مند شدند. یعنی طبقه سرآمد و متوسط به بالا. زنان طبقه فرودست و به‌طور ویژه زنان روستایی و ایلیاتی و عشایری این تحولات انقلاب مشروطه به آنها نرسید. اما همان تغییرات در زندگی طیف كوچكی از زنان شهری آنقدر ساختارشكن بود و تحولات عظیمی در زندگی زنان ایجاد كرد كه خودش سرآغاز تغییرات گسترده‌تر و با شتاب بیشتر در دوره پهلوی اول شد.

   اما درنهایت این نوع تغییر روش‌شناسی در تاریخ‌نگاری آیا تغییری در فهم ما نسبت به عهد قاجار ایجاد می‌كند؟

دیدی كه مخاطبان تاریخ نگاری سنتی می‌یابند، یك نگرش تك‌بعدی است.یعنی همواره از منظر نخبگان تجربه تاریخی داشته‌اند. این نگاه تك‌ساحتی باعث شده كه برداشت ما از آن رویدادهای سیاسی اغلب ازدریچه عاملیت نخبگان باشد. اما آنچه كه در واقعیت رخ داده و در تاریخ‌نگاری رایج و نخبه‌گرا مغفول مانده، آن است كه این رویدادها در یك بستر اجتماعی شكل گرفته. یعنی رویدادهای سیاسی عظیم و گسترده‌ای مثل انقلاب مشروطه در یك بستر اجتماعی شكل گرفته. در واقع نگرش و كنش مردم عامه هم زمینه‌ساز آن رویدادها بوده و هم متاثر از آن رویدادها گشته است. تاریخ‌نگاری اجتماعی كمك می‌كند كه ما رویدادهای سیاسی را در بستر اجتماعی‌اش درك كنیم.چگونه رویدادهای سیاسی شكل گرفتند و در چه بستری. چگونه حوزه‌های مختلف زیست مردم در جامعه‌ای كه دستخوش تغییرات فكری و ساختاری است، متاثر می‌گردد و آگاهانه واكنش نشان می‌دهد، بنابراین دركی كه مخاطب از تاریخ‌نگاری اجتماعی می‌گیرد، دركی است بسیار گسترده‌تر و بسیار مبنایی‌تر از تاریخ‌نگاری نخبه‌گرای تك‌عاملی و تك‌علیتی. تاریخ‌نگاری اجتماعی، روایت تاریخ از پایین است كه دریچه فراخ‌تری را برای درك تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی یك برهه از تاریخ پیش روی مخاطب می‌گشاید.

منبع: روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: