فلسفه عملی ایمانوئل كانت در گفت‌وگو با منوچهر صانعی دره‌بیدی

1401/5/11 ۱۰:۳۳

فلسفه عملی ایمانوئل كانت در گفت‌وگو با منوچهر صانعی دره‌بیدی

ایمانوئل كانت (1804-1724)، فیلسوف بزرگ آلمانی در میان فلسفه دوستان و اهل فرهنگ ایران نامی آشناست و بسیاری از آثارش به فارسی ترجمه شده است. فلسفه كانت، بدون تردید مهم‌ترین فلسفه عصر جدید و دارای ابعاد و جنبه‌هایی متكثر و گوناگون است. در ایران البته بیشتر به فلسفه نظری او به ویژه كتاب سترگ نقد عقل محض توجه شده است.

دموكراسی پایان تاریخ است

زهره حسین‌زادگان: ایمانوئل كانت (1804-1724)، فیلسوف بزرگ آلمانی در میان فلسفه دوستان و اهل فرهنگ ایران نامی آشناست و بسیاری از آثارش به فارسی ترجمه شده است. فلسفه كانت، بدون تردید مهم‌ترین فلسفه عصر جدید و دارای ابعاد و جنبه‌هایی متكثر و گوناگون است. در ایران البته بیشتر به فلسفه نظری او به ویژه كتاب سترگ نقد عقل محض توجه شده است. منوچهر صانعی دره‌بیدی، استاد فلسفه دانشگاه بهشتی از یكی از پیشگامان پركار معرفی سویه‌های دیگر فلسفه كانت به فارسی زبان است. او در كنار سال‌ها تدریس فلسفه، بسیاری از آثار كانت را هم برای نخستین‌بار به فارسی ترجمه كرده است. به تازگی 6 جلد از كتاب‌های ویلهلم دیلتای و كتاب فلسفه لایب‌نیتس با ترجمه ایشان از انتشارات ققنوس تجدید چاپ شده است. همچنین كتاب جایگاه انسان در اندیشه كانت كه از تألیفات اوست، توسط ققنوس منتشر شده است. به این مناسبت با او گفت‌وگویی صورت گرفته است كه از نظر می‌گذرد:

 ‌معمولا وقتی صحبت از كانت می‌شود بیشتر كتاب نقد عقل محض یا نقد عقل عملی به ذهن می‌رسد. كمتر به انسان‌شناسی كانت توجه می‌شود و به نظر می‌آید به جایگاه انسان در اندیشه كانت كمتر پرداخته شده. شما در كتاب جایگاه انسان در اندیشه كانت به جایگاه انسان در نظر او پرداخته‌اید و جالب است كه در پیشینه و ابتدای كتاب مقایسه‌ای صورت گرفته بین سنت غرب و سنت شرق كه فكر می‌كنم نقطه آغازین خوبی برای گفت‌وگوی ماست.

********

می‌خواهیم بدانیم نقاط كانونی سنت غربی درباره انسان و ارتباط آن با خدا چیست و چه تمایزی با سنت شرقی دارد و در چه نسبتی با كانت قرار می‌گیرد.

در سنت شرقی الوهیت و انسانیت دو چیز كاملا جداست. در سنت غربی اینها به‌هم آمیخته است. چون ما قرار است راجع به كانت صحبت كنیم اجازه بدهید اینجا با سنت شرقی خداحافظی كنیم، چون بحثش مفصل است و موضوع صحبت‌مان هم نیست. بپردازیم به سنت غربی كه از یونان به قرون وسطای مسیحی رسیده. در مسیحیت حضرت عیسی مخلوق خدا نیست، فرزند خداست. یعنی شریك الوهیت است. این دقیقا سنت یونانی است و برای همین الوهیت مسیحی به صورت تثلیث درآمد در عین اینكه مسیحیان موحد هستند یعنی واقعا به یك خدا معتقدند اما جلوه‌های سه‌گانه در سنت‌شان پیدا شد. این عنصر الهی‌انسانی كه در یونان بین انسان و خدایان مرز متمایزی وجود ندارد به‌هم آمیخته‌اند. عنصر مشترك‌شان عقلانیت است. این لغت یونانی واژه «نوس» است كه بنا به گزارش ارسطو، بعدها به لاتین ترجمه شده راتیو‌ و بعدها شده ریزن انگلیسی و برای ما در ترجمه‌های قدیم گفته‌اند عقل كه ترجمه دقیق و درستی هم نیست. عقل از واژه عقال عربی به معنی پابند و ترمز گرفته شده. برای همین است كه در سنت اسلامی حقانیت را می‌گویند صراط مستقیم و عقل كارش این است كه انسان را از خارج شدن از صراط مستقیم منع كند در حالی كه نوس، طبق گفته‌های ارسطو، یكی اینكه جوهر است و به قول اهل فلسفه یك موجود مستقل بنیادی است و دوم اینكه مجرد است، یعنی مادی و جسمانی نیست. سوم اینكه محرك است یعنی موتور تاریخ و هستی است. این ویژگی‌ها را نوس داشته. كانت به صراحت می‌گوید در واقع عقل خدای روی زمین است و واقعیتش این است كه به نظر كانت انسان كاره‌ای نیست و جایگاهی ندارد. انسان ابزاری است در دست عقل. عقل به عنوان عنصر الهی كار می‌كند و تاریخ می‌سازد. گویی می‌خواهد بگوید عقل گشته و انسان را پیدا كرده و به آن ماموریت داده حوادث فرهنگی و تاریخی را به وجود بیاورد. چندان دور نیست از اندیشه كانت اگر بگوییم انسان مامور عقل است. در واقع عقل به عنوان عنصر الهی به انسان ماموریت داده كه فرهنگ و تاریخ و عقلانیت را اینجا روی كره‌زمین جاری كند. كانت به صراحت می‌گوید اگر فرضا روزی در یك سیاره‌ای معلوم شود كه موجود عاقلی وجود دارد پس باید نتیجه بگیریم او هم دقیقا مثل انسان فكر می‌كند. برای اینكه عقل یكی بیشتر نیست. شما در ادراكات عقلی می‌توانید نشانی‌هایش را ببینید، فرض كنید دو دوتا چهارتاست. روی كره‌زمین فرق نمی‌كند كه شما ساكن تهران باشید یا توكیو یا واشینگتن. شما كره مریخ هم بروید آنجا دودوتا چهارتاست. فرض این است كه از منظومه شسمی برویم یك منظومه دیگر آنجا هم دودوتا چهارتا است. این نشانه تفكر عقلانی است كه عقلانیت در جهان یكی بیشتر نیست.

  ‌این نگرش چه تاثیری بر انسان دارد؟ و چه نسبتی دارند با تعریفی كه قرار است از انسان بدانیم؟

رواقی‌ها می‌گفتند برای سعادت اصلا هدف تفكر عقلانی در انسان این است كه ببینیم چطور می‌تواند یك زندگی خالی از درد و رنج پیدا بكند. بنابراین به نظر رواقی‌ها ما باید به یك تفكر اصیل انسانی برسیم. ما باید نظرمان را از عالم خارج به درون برگردانیم. اینكه ما باید شخصیت خودمان را از درون بسازیم یكی از جرقه‌های اساسی تفكر كانت و مورد توجه اوست. كانت می‌گوید عقل عملی. بنابراین برای عبور از دوره تاریخی از ارسطو به دوران معاصر و كانت رواقی‌ها سهم‌شان این است كه شأن عملی عقل را تقویت كنند و بالا ببرند. كانت در همان ده دوازده صفحه اول نقد عملی این مساله را مطرح كرده است. كانت می‌گوید كه طبق الگوی نقد عقل محض اسم این كتاب را باید می‌گذاشتیم نقد عقل عملی محض. آن نظریه محض است و به این هم می‌گفتند عملی محض. اما كلمه محض را در عنوان كتاب نیاورده است. علتش به‌ طور خلاصه این است كه از نظر كانت عقل اصولا برای عمل كردن است نه برای نظر كردن. اصلا عقل برای این نیست كه متافیزیك بسازیم عقل برای این است كه چطور زندگی كنیم؟ چطور كشاورزی كنیم؟ چطور صنعت راه بیندازیم؟ چطور پزشكی راه بیندازیم و بیماری‌های‌مان را معالجه كنیم. كانت می‌گوید عقل برای این چیزهاست. بنابراین عقل اولا بالذات خودش عملی است و ما وقتی می‌گوییم عقل عملی دیگر لازم نیست بگوییم عقل عملی ناب. عقل وقتی دارد عملی اقدام می‌كند ناب است. نیازی نیست قید ناب را بیاوریم. برای همین ما اسم كتاب را نگفتیم نقد عقل عملی محض یا ناب. به‌طور خلاصه نگاه كانت به عقل سه وجه دارد؛ اول تاثیر تفكر رواقی در فلسفه كانت به خصوص كه در مذهب پروتستان تاكید بر نیت به جای عمل بود و كانت هم پروتستان است. ثانیا نظریه حقوق طبیعی با تاكید بر حقانی نظریه حقوق طبیعی، سوم انضباط در رفتار یا رفتار منضبط. رفتار انسانی به عنوان رفتار منضبط یعنی انسان موجودی است كه در كارهایش نظم و ترتیب دارد. این انضباط یكی از ویژگی‌های در واقع فلسفه رواقی است كه به اندیشه‌های كانت رسیده. گل سرسبد كانت آزادی است من اجازه می‌خواهم اشاره كنم به مطلبی كه شما در آغاز سخن اشاره فرمودید. متاسفانه در ایران بین فلسفه‌خوان‌های ما سوءتفاهم هست. خیال می‌كنند نقد اول فلسفه‌ كانت است. این‌جور نیست، قبل از اینكه این برنامه شروع شود كانت در مقدمه این كتاب به صراحت گفته كه این كتاب به ما دانش نمی‌آموزد بلكه به ما می‌آموزد كه چگونه می‌توان دانش آموخت. این عین جمله كانت است. در همان مقدمه صفحه اول و دوم پاراگراف سوم و چهارم آمده است. این یعنی اینكه این كتاب منطق است فلسفه نیست. فلسفه كانت از نقد دوم شروع می‌شود: نقد عقل عملی، نقد قوه‌ حكم كه آقای دكتر رشیدیان زحمت ترجمه آن را كشیده‌اند، دین در محدوده عقل تنها و كتاب دیگری هم به نام متافیزیك اخلاق دارد كه در دو مبحث حقوق و فضیلت است كه همگی به فارسی ترجمه شده است. در اینجا مركز ثقل تفكر كانت آزادی است.

  ‌آزادی با استقلال چه رابطه‌‌ای دارد؟

آزادی كه ترجمه به قول انگلیسی‌ها freedom و به قول آلمانی‌ها Freiheit است و استقلال كه ترجمه كلمه autonomy است كه اصلا كاربرد آن از خود كانت است. آزادی و برابری از دستاوردهای عقل مدرن است. یعنی در سنت‌های قدیمی نه در یونان قدیم، نه در ایران قدیم، نه در مصر قدیم، نه در قرون وسطا، نشانی از آزادی و برابری نیست. این مفهوم اولین‌بار در فلسفه دكارت پیدا شد. در كتاب تأملات دكارت. آنجا دكارت شرح می‌دهد آزادانه چنین و چنان می‌كنند بعدا جان‌لاك در انگلیس اعلام كرده آزادی و برابری حقوق مادرزادی هستند. منظور از مادرزادی، فطری است. چون جان‌لاك به فطری معتقد نبود چون هیچ چیز فطری نبود. ذهن انسان لوح سفید است موقع تولد. این تعبیر به اصطلاح مادرزادی را به كار می‌برد. می‌گفت برابری و آزادی مادرزادی هستند پس قبل از كانت این دو مفهوم برابری و آزادی كاملا جا افتاده. چهره‌های پررنگش دكارت كه مبتكر این طرز فكر است و جان‌لاك در انگلستان و اسپینوزا در هلند شدیدا از آزادی دفاع كرده‌اند. كانت برایش مسلم است كه انسان‌ها برابرند و انسان ذاتا آزاد است. اما اینكه انسان آزاد است در نوشته‌های كانت یك شكوه و جلالی دارد كه از شما چه پنهان امثال دكارت و جان‌لاك به گردش هم نمی‌رسند. یعنی شیوه بیان مطلب در كانت بسیار بسیار جذاب، عمیق، بنیادی و ریشه‌ای است. كانت می‌گوید ذهن انسان دارای خاصیت خودانگیختگی است. خودانگیختگی را خودجوشی هم می‌شود ترجمه كرد واژه‌ای كه در انگلیسی، آلمانی و... به كار می‌برند. یعنی ذهن انسان یا ذات انسان آن به آن یا لحظه به لحظه در حال جوشش و قلیان است. حاصل این جوشش و قلیان در یك كلمه تاریخ است به جای تاریخ بنویسید مدنیت. مدنیت حاصل این خودانگیختگی یا خودجوشی انسان است. قبل از كانت اسپینوزا با یك مفهوم رواقی گفته بود كه موجود آزاد موجودی است كه تحت تاثیر عوامل غیر نباشد و فعلش برآمده از ذات خودش باشد. اگر این تعریف اسپینوزا را درست بگیریم، به نظر كانت انسان تنها موجودی است كه مشمول این تعریف است. یعنی انسان موجودی است كه ذهنش جوشش و قلیان دارد. بنابراین فعل انسان واقعا تحت تاثیر هیچ عامل خارجی نیست. منتها این اصطلاح عامل خارجی را باید با دقت بیشتری به كار ببریم. بالاخره انسان مجموعه‌ای است از عقل، احساس، عاطفه، تمایل و انگیزه‌های دیگر. كانت می‌گوید این احساسات و عواطف و هیجان‌ها و تمایلات در وجود انسان انگیزه‌های حیوانی‌اند. آن عقل است كه ذات انسان را تشكیل می‌دهد بنابراین یك چیزی به اسم دیالكتیك برقرار كرده است كه بین این دوتا عقل از یك طرف و این مجموعه از طرف دیگر در حال جنگ و گریزند. اما به تدریج عقل انسان در طول تاریخ بر این عناصر مسلط می‌شود و عاقل‌تر می‌شود و اینها را در اختیار می‌گیرد. این عاقل‌تر شدن یعنی الهی‌تر شدن، چون گفتیم عقل از زمان افلاطون یا ارسطو یك عنصر الهی است. یعنی كانت حرفش این است كه انسان در طول تاریخ خدایی‌تر و الهی‌تر می‌شود.

  ‌این انسان در اندیشه كانت چه معنای جدیدی برای اخلاق دارد و دارای چه مفهوم جدیدی برای سیاست در دنیای امروزی است؟

این خاصیت خودانگیختگی و خودجوشی به معنای این است كه انسان در امور انسانی یعنی در اخلاق، سیاست، تمدن و تاریخ‌سازی تحت تاثیر هیچ موجودی نیست. اینكه تحت تاثیر هیچ موجودی نیست به اصطلاح اسپینوزا می‌شود آزاد، اصلا آزادی تعریفش از نظر اسپینوزا همین است كه فعل هر فاعلی سوژه فعال فعلش درآمده از ذات خودش باشد. به نظر كانت ما به جای آزادی می‌توانیم بگوییم استقلال یعنی انسان موجودی است كه روی پای خودش ایستاده. انسان در طول تاریخ نهایتا به نظر كانت آزاد می‌شود. آزاد كامل. یعنی آزادی كه این عواطف و احساسات كاملا زیر سلطه عقل درمی‌آید عقل به نظر كانت به كل زندگی انسان مسلط می‌شود. البته كانت نمی‌گوید حكومت از بین می‌رود، می‌گوید حكومت‌های ملی باقی می‌مانند ولی می‌شوند ارگان‌های حكومت جهانی ولی انسان از نظر كانت جوری كامل می‌شود كه آن دو مفهوم آزادی و برابری به كامل‌ترین نحو ممكن تحقق پیدا می‌كنند.

  ‌مكانیسم آن چیست؟

كانت می‌گوید انگیزه‌هایی مثل احساسات، تمایلات و هیجان‌ها شخصی هستند. بنابراین عواطف ذهن با عواطف امر فرق دارد. من یك عواطفی دارم شما یك عواطف دیگر دارید. اما عقل من و شما یكی است. حالا چون در تاریخ عقل به تدریج مسلط می‌شود انسان‌ها یك‌جور فكر می‌كنند یعنی نظامی به نام نظام عقلانی جهانی می‌شود. یعنی هرچه زندگی انسان عقلانی‌تر می‌شود انسان‌ها اختلاف‌های‌شان كمتر می‌شود و متحدتر می‌شوند. بنابراین عقلانیت مساوی است با وحدت، اتحاد یا یگانگی انسان‌ها. كانت تا آن‌جایی كه به حوزه سیاست مربوط می‌شود می‌گوید كه این حكومت‌های خودكامه به‌تدریج از تاریخ حذف می‌شوند. انسان به ‌مرور عاقلانه‌تر رفتار می‌كند. این تحول، تحولِ فرهنگی با مكانیسم دیالكتیك است. در ایران باستان كتاب‌های دینكرد، بُندهش، ارداویراف‌نامه و اوستا می‌گفتند جهان هستی حاصل تقابل دو نیروی خیر و شر است. این تقابل دقیقا آن چیزی است كه كانت به آن می‌گوید آنتاگونیزم كه ما باید آن را تضاد یا تقابل ترجمه كنیم. می‌گویند آنتاگونیزم موتور تاریخ است. كانت می‌گوید كه اصولا ساختار جهان یك ساختار دیالكتیكی است. خود دیالكتیك واژه یونانی است. علمای یونان این واژه را پیش از افلاطون به كار می‌بردند. كانت می‌گوید دیالكتیك اصولا شیوه عملكرد برآمده از ساختار عقل است. كاركرد عقل دیالكتیكی است. نمونه‌های تفكر دیالكتیك در عقل؛ در اخلاق تقابل خیر و شر است. در شناخت تقابل تجربه و فراتجربه است. فراتجربه ترجمه استعلایی است كه من فكر می‌كنم ترجمه درستی نباشد. فراتجربه یا فراتجربی باید بگوییم. در تاریخ تقابل نقص و كمال است. یعنی هر مرحله تاریخی كامل‌تر از مرحله قبلی و ناقص‌تر از مرحله بعدی‌اش است. یعنی تاریخ یك حركت رو به تكامل است و بالاخره نمونه دیگرش در مدنیت، تقابل توحش و تمدن است. به نظر كانت انسان هرچه به عقب برمی‌گردد توحشش غنی‌تر و تمدنش كمتر بوده، هر چه رو به جلو می‌رود انسان متمدن‌تر شده است. این متمدن‌تر شدن یعنی همان عاقل‌تر شدن. می‌دانیم كه دیالكتیك بعد از كانت رسید به هگل و دوستانش فیخته و شلینگ و بعد ماركس و... در زمینه‌های مختلف دیالكتیك را به كار بردند. در واقع ساختار اصلی دیالكتیك برای كانت است.

  ‌این مفهوم، معرفت و شناختی كه كانت از انسان می‌دهد چه معرفت جدید و نوظهوری از اخلاق و سیاست است؟

از زمان‌های اسطوره‌ای كه اتفاقا از مشرق‌زمین هم شروع شده و همین ایران خودمان یكی از منابع آن است. در هند، مصر، صحبت از ده دوازده هزار سال پیش است. تفكرات اسطوره‌ای مدعی و معتقد بود كه زمین به نحوی زیر سلطه آسمان است. این یعنی اینكه انسان وابسته به نیروهای غیرانسانی بود. این استقلالی كه كانت می‌گوید معنایش این است كه انسان از هر نیروی غیرانسانی آزاد می‌شود. خود انسان می‌شود قانون‌گذار مدنیت خودش. یعنی عقل انسان در واقع عالی‌ترین یا الهی‌ترین عنصر الهی است. همان‌طور كه گفتم كانت در نیمه دوم قرن هجدهم زندگی می‌كرد ولی در قرن هفدهم و هجدهم دوره شكل‌گیری مدرنیته است. یكی از رگه‌های اصلی اندیشه ترقی این باور بود ‌كه وضع انسان روزبه‌روز بهتر می‌شود. یكی دیگر از اندیشه‌های بنیادین عقب‌نشینی آرام آرام خودكامگی و دیكتاتوری و استقرار به دموكراسی بود. قبل از كانت متفكرانی مثل جان‌لاك در انگلیس و اسپینوزا در هلند زمینه‌های اصلی را فراهم كردند. جان‌لاك اولین‌بار گفت كه مردم وقتی كه حكومت تشكیل می‌دهند نوكر استخدام می‌كنند. تا ‌جایی كه من خبر دارم جان‌لاك اولین كسی است كه به صراحت گفت حكومت نوكر مردم است. وقتی چنین نوكری را راه‌اندازی و استخدام كردند، جان لاك گفت مردم حق فرماندهی را برای خودشان نگه می‌دارند. حكومت حق ندارد به مردم دستور بدهد. مردم حق دارند به حكومت دستور بدهند و حق دارند عوضش بكنند، حق دارند اصلاحش بكنند، حق دارند كم و زیادش كنند. و الی آخر... این حرف‌ها در اندیشه‌های كانت موثر افتاد و دموكراسی را تئوریزه كرد. به نظر من جان‌لاك یك كانت نارس است و كانت یك جان‌لاك رسیده است. آن‌قدر نسبت‌های‌شان به هم نزدیك است. كانت حرفش این است كه دموكراسی از لحاظ تحولات سیاسی پایان تاریخ است یعنی حكومتی بهتر از دموكراسی پیدا نمی‌شود. با همان تعریف به اصطلاح سنتی مردم صاحب حكومت‌اند، صاحب رای‌اند. صاحب تصمیم‌گیری‌اند. مردم صاحب حق‌اند و حكومت ساخته مردم است و مردم می‌توانند حكومت را اصلاح كنند. سبك‌سنگین كنند. كوچكش كنند، بزرگش كنند. جلویش را بگیرند، مهارش كنند و اینها. آن‌وقت چون معتقد بود كه عقل در وجود انسان به عنوان یك عنصر الهی نهایتا درك دموكراسی می‌كنند مدعی بود كه در واقع عقل در وجود انسان خدای روی زمین است. انسان در طول تاریخ در تكاملش عاقل‌تر و خدایی‌تر می‌شود، بنابراین از دید كانت دموكراسی خدایی‌ترین حكومت‌هاست. این قوای سه‌گانه سابقه‌اش به ارسطو می‌رسد و به صورتی كه ما امروز می‌شناسیم از مونتسكیو است. حدودا معاصر كانت در همین دوره‌هاست. كانت می‌گوید قوای سه‌گانه تجلی صفات سه‌گانه خداوند است.

  ‌به چه صورت؟

می‌گوید قوه قانون‌گذاری تجلی قداست خداوند است. كانت می‌گوید قانون ذاتا مقدس است. قوه اجرایی، تجلی صفات خالقیت خداوند است، اجرا می‌كنند و اجرا آفرینش است. قوه قضاییه تجلی صفتِ عدالت خداوند است از این جهت می‌گوید دموكراسی كه جان‌لاك تعریف كرده و مونتسكیو در كتاب روح‌القوانین تكمیلش كرده بود، الهی‌ترین نوع حكومت است. با حكومت دموكراسی، الوهیت انسان كامل می‌شود یعنی وحدت بین انسان و خدا كه گفتیم از اسطوره‌های یونان شروع شده در كانت یكی می‌شود. یعنی ما نمی‌توانیم بگوییم كه در فلسفه كانت كه انسان موجود الهی است به این معنا كه انسان با خدا متعهد می‌شود. می‌گوییم انسان موجودی الهی است به این معنا كه اصلا یك چیز هستند و به اصطلاح ارسطو یگانگی‌شان فعلیت پیدا می‌كند.

  ‌ما بیشتر در رابطه با كانت و نسبتش با سنت‌های پیشاكانتی صحبت كردیم. این نظام معرفتی كانت و مفهومی كه از انسان دارد چه تاثیری در پس از او و متفكرین غربی یا شرقی گذاشته و چه كمكی در نزدیك كردن سنت غرب به شرق كرده است؟

اجازه بدهید وارد این نزدیك‌تر كردن سنت غرب به شرق نشویم. اولا متفكران غربی كمی قلقلك‌شان می‌شود كه شما بگویید ما شرقی‌ها با شما غربی‌ها خویشاوند یا یكی هستیم. به یاد دارم استاد فلسفه آلمانی آمده بود دانشگاه شهید بهشتی من بهشان گفتم شما آلمانی‌ها به گزارش لایب‌نیتس این واژه ژرمن را از اهریمن ایرانی گرفتید. در همین كتاب فلسفه‌ لایب‌نیتس از قول یك مورخ یونانی به نام تاكیتوس یا تاسیتوس آورده‌ام كه لایب‌نیتس می‌گوید آهورمن. در شاهنامه هم ما می‌گوییم. خلاصه‌اش این است كه اینها خوش‌شان آمد چون كه آهورمنیا همان اهریمن به معنی خدای جنگ است. اینها به صورت آریمانیوس درش آوردند. دیلتای هم یك جایی اشاره كرده به این آریمانیوس كه طبق اسطوره‌های یونانی است. بعد لایب‌نیتس توضیح می‌دهد كه چطوری این آریمانیوس شد هرمانیوس و هرمانیوس به چه دلیل آن H اولش حذف شد وG آمد شد گرمانیوس و گرمانیوس شد گرمان یا ژرمن.‌ من به آن استاد آلمانی گفتم كه اولا شما واژه ژرمن را از فرهنگ ما گرفته‌اید. دوم اینكه هگل می‌گوید در مشرق‌زمین وقتی به ایران می‌رسیم احساس می‌كنیم در خانه خودمان هستیم. عین این جمله در فلسفه تاریخ هگل است. صنایع آلمانی اصولا پیش ایرانی‌ها ارج و قرب دیگری دارند. این از یك خویشاوندی حكایت می‌كند. البته ایشان از این حرف خوشش نیامد. گفت ما از افلاطون هم خیلی چیزها گرفتیم ولی نسبتی بین ما و افلاطون نیست.

  ‌اجازه بدهید این بحث را كنار بگذاریم و به اصل سوال بپردازیم كه بالاخره معرفت‌شناسی بعد از كانت تحت تاثیر او به كجا رسید؟

معرفت‌شناسی شد انسان‌شناسی. كانت برای انسان‌شناسی دو واژه دارد، یكی آنتروپلوژی است كه حالا آلمانی‌ها می‌گویند آنتروپلوگی یكی هم آنتروپونومی. خودش توضیح می‌دهد كه این آنتروپلوژی شناخت بخش جغرافیایی انسان است اینكه انسان‌ها به لحاظ دینی مسلمان‌اند. مسیحی‌اند، یهودی‌اند و... به لحاظ ملیت ایرانی‌اند، هندی‌‌اند، آلمانی‌اند انگلیس‌اند. به لحاظ رنگ پوست سفیدپوست یا سیاهپوست‌اند. به لحاظ چاق و لاغری، به لحاظ دانش، دانشمند هستند یا بیسواد و به لحاظ ثروت، ثرتمندند یا فقیر. می‌گویند اینها آنتروپلوژی است و می‌گوید كه این كار آنتروپلوژی شناخت اگزیستانس انسان است. اگزیستانس یعنی حالت فنومنی، یعنی ظاهر، بعد می‌گوید ما یك آنتنوپنومی داریم. فكر می‌كنم این آنتنوپنومی را خود كانت جعل كرده باشد. اطمینان ندارم ولی چون جای دیگر ندیدم به نظر می‌آید كه خود كانت این لغت آنتنوپنومی را ساخته است. تحت‌الفضلی آنتنوپنومی می‌شود قانون‌مندی انسان، منظور شناخت ذات انسان است. در كنار این آنتروپلوژی كار شناخت اگزیستانس، شناخت انسان است. ما یك آنتنوپنومی داریم كه كار شناخت دازاین انسان است این دازاین همان لغتی است كه بعدها هایدگر به آن پروبال داد و بزرگش كرد. در هایدگر بحث مفصل است كانت به كار می‌برد هم درمورد خداوند می‌گوید دازاین، هم در مورد انسان و فرق می‌گذارد بین دازاین و اگزیستانس. می‌گوید دازاین انسان موضوع آنتنوپنومی اینجا دیگر ما به جایگاه جغرافیایی كاری نداریم. ما اصلا كار نداریم انسان‌ها سیاهپوست هستند یا سفیدپوست، فقیرند یا ثروتمند، دانشمندند یا بیسواد و... ما می‌گوییم ذاتی به نام انسان هست كه این ویژگی‌ها را دارد این ذات عبارت است از همان عقلی كه ساختار دیالكتیك دارد و به اصطلاح از جنس الهی است و در تاریخ نهایتا با خداوند متحد می‌شود.

منبع: روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: