سهل و ممتنع‌نویسی سعدی و میزان تأ ثیرش از انوری / داوود ملک‌زاده

1400/3/23 ۰۹:۴۰

سهل و ممتنع‌نویسی سعدی و میزان تأ ثیرش از انوری / داوود ملک‌زاده

تعریفی ابتدایی از سهل ‌و ممتنع، شعری را به ما معرفی می‌کند که در ظاهر راحت اما در عمل، اجرای آن دشوار است. تقلید‌ناپذیری، ویژگی سهل و ممتنع است که سعدی را در رأس این نوع شعری قرار داده و در این ویژگی، متمایز از دیگران شده است.

 

مقدمه:

در مقاله حاضر، ابتدا به تعریف سهل و ممتنع پرداخته شده و سپس عواملی که منجر به ایجاد این ویژگی در آثار سعدی شده، مورد بررسی قرار گرفته است.

تعریفی ابتدایی از سهل ‌و ممتنع، شعری را به ما معرفی می‌کند که در ظاهر راحت اما در عمل، اجرای آن دشوار است. تقلید‌ناپذیری، ویژگی سهل و ممتنع است که سعدی را در رأس این نوع شعری قرار داده و در این ویژگی، متمایز از دیگران شده است.

در ادامه به ساده‌نویسی انوری، به ویژه در غزلیاتش پرداخته شده و این‌که سعدی تا چه میزان، از ویژگی‌های این شاعر بهره برده است. سعدی به رغم مطالعه‌ آثار پیشینیان، به روش خود شعر نوشته که منجر به ارتقای زبان و شعری شده است که متفاوت ـ و بالاتر ـ از انوری و دیگران است که در این راستا، سهل و ممتنع‌نویسی او ـ که مختص خود اوست ـ منجر به این مزیت شده است که دیگر شاعران، از جمله انوری، نوع ساده‌نویسی‌اش با سعدی فرق دارد.

ابتدا تعریفی از «سهل و ممتنع» (easy and difficult) ارایه می‌کنیم. سهل در لغت به معنای «ساده» و «آسان» است و «بدون دشواری» که در مقابل کلمه‌ «صعب» قرار می‌گیرد. همچنین از معانی دیگر آن می‌توان به «زمین نرم و هموار»اشاره کرد که آن واژه‌ مقابل «حزن» است.و ممتنع هم به معنی«محال، نشدنی و غیرممکن».

با مروری به لغت‌نامه‌های قدیم و جدید می‌توانیم کمی بیشتر با این اصطلاح متناقص‌نما آشنا شویم: «سهل و ممتنع، شعری که آسان نماید اما مثل آن دشوار توان گفت. در تازی بوفراس حمدانی و بحتری را از این جنس بسیار است و در پاسی امیر فرخی را.» (وطواط، ۱۳۳۹: ۷۰۷)

در قابوس‌نامه آمده است: «جهد کن تا سخن تو سهل ممتنع باشد. بپرهیز از سخن غامض، و چیزی که تو دانی و دیگران را به شرح آن حاجت آید مگوی که شعر از بهر مردمان گویند، نه از بهر خویش.» (عنصرالمعالی، ۱۳۵۳: ۲۲۷)

و در فرهنگ به روز سخن چنین آمده: «سخن ادبی (نظم یا نثر) که از فرط روانی، بسیار ساده به نظر آید، اما سرودن یا نوشتن نظیر آن ناممکن یا بسیار دشوار باشد.» (انوری، ۱۳۸۵، ج۲: ۱۳۵۴)

و در نهایت «کلامی منظوم یا منثور را گویند که در ظاهر چنان نماید که مثل آن گفتن آسان است، اما در عمل معلوم می‌شود که این‌کار چندان دشوار است که به حد محال می‌رسد.» (شریفی، ۱۳۸۷: ۸۴۴)

استاد زرین‌کوب در «شعر بی‌دروغ، شعر بی‌نقاب» در تبیین سهل ممتنع می‌نویسد: «شعر مطبوعی‌ست که هم گوینده‌اش تهذیب ذوقی و ادبی دارد، آن را در شعر به گونه‌ای مخفی دارد که گمان افتد از میراث و سنت تاثیر نپذیرفته، و بدین‌گونه، شعر مطبوع هم مصنوع است. الا آن‌که قدرت صنعت،‌ آن را به جایی رسانیده که در آن هیچ نشان صنعت دیده نمی‌شود… و این‌جاست که کلام اَوید، گوینده‌ رومی، صادق می‌آید که می‌گوید: هنر عبارت است از پنهان داشتن هنر.» (زرین‌کوب، ۱۳۴۶: ۸۵)

همچنین «سهل بارها در دو معنای آسان و زمین هموار در شعر سعدی آمده؛ مانند: چون عشق حرم باشد، سهل است بیابان‌ها. البته ایهام در غزل او تزیینی نیست بلکه اساساً کارکردهای محتوایی خاص خود را نیز دارد.» (حمیدیان، ۱۳۹۳: ۱۳۸)

نمونه‌ استفاده‌ چنین کلماتی، به ویژه صورت جناس تام و تضاد را می‌توان در نقثه‌المصدور مشاهده کرد، هرچه گاه بوی تکلف از آن به مشام برسد: «و صاعقه‌ای که سیلاب خون بر حزن و سهل رانَد، سهل‌ نی.» (نسوی، ۱۳۸۵: ۱۲)

بنابراین، در یک جمع‌بندی می‌توانیم بگوییم که ساده‌ترین تعریف سهل و ممتنع این است که کاری در ابتدا آسان و ساده به‌نظر می‌رسد، که تصور می‌کنیم می‌شود مثل آن ساده و روان بنویسیم، اما بر خلاف آنچه در نگاه نخست به نظر می‌آید، چندان هم ساده نیست و موانع زیادی وجود دارد. چرا که کلام شعری، صرفاً به زنجیرکشیدن کلمات ساخته نمی‌شوند و یک شعر، تا رسیدن به ویژگی سهل و ممتنع، از فیلترهای مختلفی عبور می‌کند. شاید «ساده‌ ناممکن»، توصیف و تعریفی موجز، از مفهوم سهل و ممتنع باشد.

به نظر می‌آید که امروزه، سهل ممتنع به‌عنوان یک صفت برای توصیف هر کار یا فعالیتی که در نگاه اول،آسان به نظر می‌رسد، اما در واقع دشوار و گاه ناممکن است، به کار برده می‌شود.

با نگاهی به ادوار شعر فارسی از ابتدا، می‌توان سادگی را به نوعی در هر دوره‌ای دید. ممکن است در یک سبک بیشتر، و در سبک دیگر کمتر باشد. برای مثال، این سادگی در سبک خراسانی به نسبت عراقی و هندی بیشتر است. از طرفی با نگاهی به تذکره‌های شعری در طول تاریخ ادب فارسی، می‌توان دیدگاه‌های متفاوتی را راجع به شعر ساده مشاهده کرد که گاه به ستایش آن برخاسته‌اند و گاه آن را نکوهش کرده‌اند. امثال دولت‌شاه در تذکره‌الشعرا و شبانکاره‌ای در مجمع‌الانساب(مؤلف ۷۳۵) که سادگی شعر کهن را نکوهیده‌اند. دولت‌شاه از سادگی شعر رودکی(بوی جوی مولیان)در عجب است و شبانکاره‌ای از شهرت شعرهای عنصری»! (شمیسا، ۱۳۸۶ الف: ۳۶۴)

اگر بخواهیم نگاهی گذرا به دوره‌های سبک شعر فارسی بیندازیم و وضعیت سادگی و پیچیدگی را مورد بررسی قرار دهیم، می‌بینیم که«برخی از شاعران دوره‌ خراسانی، به سادگی و روانی و روشنی شعر خود فخر کرده‌اند. در همان دوره‌ سبک خراسانی ـ که مهم‌ترین ممیزه‌ شعر، سادگی و روانی است ـ کسانی چون منوچهری تمایل به شعر دشوار دارند.

در قرن ششم، دشوارگویی و مبهم‌پردازی، از مشخصات مهم شعر خاقانی و نظامی است. در غزل سبک عراقی، سعدی از ادامه‌‌‌دهندگان اسلوب ساده و روشن‌پردازی است، اما حافظ متمایل به شعر مبهم و دشوار است.» (همان)

حمیدیان که نسبت به دیگران، فصل مفصلی در باب تعریف و تبیین «سهل و ممتنع» در کتاب «سعدی در غزل» دارد، می‌نویسد:«سهل ممتنع، سخنی در سطح و ساخت زبان نیز هست. کمترین نابهنجاری و ناروانی در واژگان و ترکیب و ساختمان جملات، هرگونه عیبی از عوامل مخل فصاحت و بلاغت، کوتاهی‌ یی در بازتاباندن لحن دلخواه شاعر، ناخوشی‌ یی در کلمات و حروف قافیه و ردیف و …. آن را چنان بر هم می‌زند که یک‌باره از همه‌چیز به هیچ‌چیز فرومی‌غلتد.» (حمیدیان، ۱۳۹۴: ۳۳۶)

سپس با برشمردن ویژگی‌های سهل و ممتنع در برابر شعر دشوار، مرز آنها را مشخص می‌کند: «در شعر سهل و ممتنع، از دو محور همنشینی و جانشینی معمولاً تا حد ممکن به جای فشردگی در محور جانشینی(جنبه صرفی یا عمودی زبان) باید بار اضافی آن را با تبدیل به محور همنشینی(جنبه نحوی یا افقی زبان) تا حد ممکن سبک کرد.

استعمال واژه‌های دشوار و نامأنوس یا برخی ترکیبات مزجی دیریاب و به‌طور کلی هر‌گونه عنصری که ایجاز و تراکم بیش از حد در لخت‌ها و بیت‌ها می‌کند، شعر را از سهولت انتقال معنی دور می‌سازد… ایجاز و فشردگی فوق‌العاده‌‌ شعر سده‌ ششم، خصوصاً نظامی و خاقانی، درست به سبب فشار بیش از حدی است که این شاعران بر محور جانشینی به دلیل عناصر یاد شده می‌آورند.» (همان: ۳۴۰)

در جریان سهل و ممتنع‌نویسی، سعدی، هم از شاعران پیش از خود تاثیر گرفته و هم بر روی شاعرانی که بعد از وی آمده‌اند، تاثیر گذار بوده است و این اثرگذاری همچنان ادامه دارد. برای ورود به بحث، ابتدا ببینیم شیخ اجل ـ که به سادگی و روانی شاعران سبک خراسانی نظر داشته ـ چه بهره‌ای از شاعران پیش از خود برده، و سپس چه چیزی به ادب فارسی افزوده است.

«سعدی توانست از طرفی زبان ساده و فصیح استادان پیشین را احیاء کند و از قید تصنعات عجیب و تکلفاتی که در نیمه‌ دوم قرن ششم و حتی در قرن هفتم، گریبانگیر سخن فارسی شده بود، رهایی بخشد.

میزان فصاحت در نظر سعدی با آنچه در دوران‌های مذکور بود، تفاوت بزرگی دارد. بدین‌معنی که دسته‌ بزرگی از سخنوران فارسی‌زبان، از دوران ظهور، شعرایی مانند عبدالواسه جبلی و انوری ابیوردی و امثال آنها به بعد، و اگر مبالغه نکنیم، از دوران ظهور منوچهری در آغاز قرن پنجم و لامعی اندکی بعد از او، توانایی شاعر را در ایراد معانی پیچیده و الفاظ مهجور و عبارات معقد می‌دانستند و کار مبالغه در این شیوه، به تدریج در اواخر قرن ششم به جایی کشید که گاه خواننده‌ اشعار فارسی را در عین آنکه فارسی می‌خواند، با زبان دشوار عربی مواجه می‌سازد و او را در عین آنکه دنبال معانی لطیف و دل‌انگیز در آثار شاعران می‌گردد، دچار تعقیدات خسته‌کننده و ملالت‌‌انگیز معنوی می‌نماید…

بعد از شاعران بزرگ قرن چهارم و آغاز قرن پنجم، به تدریج تعقید و ابهام از طرفی، تکرار معانی از طرف دیگر، و بدتر از همه الفاظ مغلق و دشوار و آگاه دور از ذوق سلیم شعر فارسی را در تارهای خود فرو پیچید و از لطف و زیبایی و دل‌انگیزی و دل‌ربایی خاصی که داشت دور کرد.» (صفا، ۱۳۷۵: ۲۷)

پرواضح است که تاثیرپذیری سعدی، با تقلید صرف از گذشتگان تفاوت دارد. سعدی در واقع، متجدد زمان خود است که به درستی نبض زمان را دریافته، از آثار موجود بهره برده، آن را ذهن و زبان سعدی‌وار عبور داده، و به بافتی جدید در کلام رسیده که منحصر به نام اوست.

اما «سعدی در این نهضت و بازگشت به روش فصحای مقدم، در حقیقت به اساس و مبنای کارشان توجه داشت، نه به ظاهر احوال‌شان. و به عبارتی دیگر، سعدی در شعر، همچنان که در نثر، سبکی نو دارد و این سبک نو، ایراد معانی بسیار تازه و لطیف و ابداعی است در الفاظ ساده و روان و سهل که در عین حال حائز همه‌‌ شرایط فصاحت به حد اعلای آن است.» (همان)

حتی می‌توان گفت که سعدی، چنان در احیای زبان فارسی کوشیده که شاید بتوان وی را بعد از فردوسی، دومین نجات‌دهنده‌ زبان فارسی دانست. «در زمانی که کتاب‌‌های نظم و نثر فارسی به دست مغولان، گروه گروه سوزانده و زیر آوار مدفون می‌شدند، ظهور سعدی بی‌شباهت به معجزه برای زبان فارسی نبود.تو گویی سعدی یک تنه به آباد کردن همه‌ آن ویرانه‌ها کمر همت به میان بست و زبانی آفرید که زبان فارسی معیار شد.» (موحد، ۱۳۷۸: ۱۲۹)

اما سعدی، چگونه به این مقام نایل شده است؟ قدرت زبان‌آوری سعدی در تجلی هنرش، به این صورت است که در عین دارابودن همه‌‌ ویژگی‌ها، توی ذوق نمی‌زند. او آشپز ماهری است که از هر ادویه‌ای، به اندازه استفاده می‌کند. به‌طوری که نه ماحضری که پیش ما می‌نهد، بی‌طعم باشد، و نه آن‌قدر در استفاده از ادویه‌جات زیاده‌روی می‌کند، که کام مخاطب را بسوزاند.

بنابراین،«طرز سعدی بر پرباری لفظ و نازکی معنی استوار است و علی‌الخصوص شیوه‌ سهل ممتنع در سخن او به سرحد اعجاز می‌رسد. معانی لطیف را سعدی در سهل‌ترین عبارت بیان می‌کند و کلام او از تعقید لفظی و معنوی خالی است و اثر صنعت در آن دیده نمی‌شود.

هرچند یکسره از صنایع نیز خالی نیست. معانی او هر چند گهگاه کاملا عادی است؛ به هیچ‌وجه مبتذل و دست‌فرسود به نظر نمی‌رسد، بلکه همواره لطف ذوق و قدرت تعبیر شاعر در آن، تصرفات مناسب می‌کند و آنها را از حدود معانی متعارف بالاتر می‌برد.» (زرین‌کوب، ۱۳۸۶: ۱۱۸)

به عبارت دیگر،«هنر سعدی این است که از سنگلاخ تکلف و تصنع زمان خود بیرون آمده، بدون آن‌که سخنش از آرایه‌های مناسب و در خور خالی باشد…

او با آگاهی از تمام امکانات زبانی و با شناخت راست و درست از ویژگی‌های روان‌شناسی واژه‌ها و ترکیب‌ها، دست به آفرینش شگفتی می‌زند و تقلید‌ناپذیرترین شعرها را می‌سرایدکه به درستی سهل و ممتنع نام‌ برآورده است.» (حسن لی، ۱۳۹۴: ۴۴ و ۴۵)

اگر شعر سعدی را به یک بنای زیبا با نورپردازی دلربا تشبیه کنیم، منبع نور در این ساختمان به چشم نمی‌آید و کسی هم به آن فکر نمی‌کند. آرایه‌ها در شعر سعدی، حکم همان منبع نور مؤثر اما پنهان از چشم ظاهر را دارند. «شگردهای بدیعی و بلاعی، چنان در متن نوشته‌ او جا می‌افتندکه در نگاه اول به چشم نمی‌آیند و از همه‌ این‌ها مهم‌تر اینکه تکیه‌گاه شعرش زبان فارسی است. از زبان الهام می‌گیرد تا زبان بپرود، غنی کند و گسترش دهد. تقلید‌ناپذیربودن و کلام سعدی، در همین هنر دشوار است.» (موحد، ۱۳۷۸: ۳۰)

در واقع می‌توان گفت که ساده‌نویسی از نوع سعدی، یک وضعیت درونی است. همو که می‌گویند«آموختنی نیست» و باید آن‌قدر ذوق شاعرانه و قدرت بلاغت با تجربه‌ شعر پیوند بخورد تا بتواند به خلق کلام سعدی‌وار بینجامد. می‌توان گفت که: «ساده‌سرایی، همسایه دیوار به دیوار ابتذال است. با کمترین لغزشی، سخن مبتذل خواهد شد و بندبازی‌های سعدی، روی این نخ بسیار نازک، شگفت‌آور است. تا کسی به کمال با ماهیت زبان فارسی و انرژی واژه‌ها و توان تالیف آنها آشنا نباشد، هرگز نمی‌تواند سخنی به سادگی سخن سعدی و هنرمندی او پدید آورد.»

(حسن لی، ۱۳۹۴: ۱۷۵)

اما سؤال اساسی این است که سهل و ممتنع، در شعر سعدی چگونه اتفاق می‌افتد؟ چه ویژگی یا ویژگی‌هایی باید یک شعر داشته باشد تا به این مقام نایل شود؟‌ آیا با برشمردن خصوصیات این نوع شعر، می‌توان اثری مثل آن خلق کرد؟ آیا اساساً سهل و ممتنع‌نویسی، فرمول‌پذیر است؟

«هر زیباپسندی، به ویژه زیباپرستی، این زیبایی نغز ناب رازآلود فسونکار را در درون خود می‌آزماید، می‌شناسد و با آن پیوند می‌گیرد؛ اما اگر از او بپرسیم راز این زیبایی در چیست؟ درمی‌‌ماند. می‌داند که زیباست، اما از چرایی آن آگاه نیست. به سخنی دیگر «آن»، آن‌گونه از زیبایی است که ما نمی‌توانیم دانش‌ورانه، سخن‌سنجانه و ادب‌شناسانه راز آن را بکاویم.» (کزازی، ۱۳۸۲: ۹۵)

بدین‌ترتیب،در شعر سعدی، مجموعه‌ عناصر شکل‌دهنده است که شاید به تنهایی خود را نشان نمی‌دهد و در تعادل و تعامل با هم، به وحدتی ساده اما شکو‌همند می‌رسند. ضیا موحد هم در کتاب ارزشمند«سعدی» در خصوص راز سهل و ممتنع بودن کلام سعدی، تعبیر جالبی می‌آورد.

او ابتدا در خصوص این که اصلاً شعر چگونه چیزی است؛ آن را به گل تشبیه می‌کند و می‌نویسد: «مجموعه‌ای از صوت، وزن، قافیه، تصویر و معنی که در ذهن، تحلیل‌پذیر به این اجزاء هست؛ اما هیچ‌یک از این اجزاء نیست و ناگهان چون گل در جایی می‌روید و تا نروییده است، غیبت آن را حس نمی‌کنیم. اما چون رویید، می‌گوییم این همان چیزی است که در اینجا کم داشتیم و این چیز، شعر است و گونه‌ای از آن هم شعر منثور و منظوم پندآموز سعدی است.» (موحد، ۱۳۷۸: ۸۲)

همچنین واژه «تعادل» را دکتر حمیدیان هم استفاده می‌کند و با گفتن جمله «سعدی یعنی اعتدال»، معتقد است که این تعادل باید در تک تک اجزای شعر، جاری و ساری باشد که بود و نبودش، هر کدام تاثیرات مثبت و منفی خود را دارد:

«تعادل در کل و اجزای شعر، در تک تک عناصر آن، از عوامل محتوایی مثل اندیشه، موضوع یا مضمون و پیام‌گرفته تا تعادل کامل میان دو عنصر بنیادین عاطفه و تخیل، و میان تمامی این‌ها با کلیه‌ عناصر شکل همچون امور بیانی، صنایع لفظی و معنوی، وزن یا آهنگ، قافیه، زبان و الفاظ و امثال این‌ها؛ تعادلی که سبب همجوشی تمامی این عناصر یا مستهلک‌شدن‌شان در هم دیگر می‌شود. به گونه‌ای که نتوان مرز یا حیطه‌ دقیق عمل کرد و تاثیر هر کدام را در چنین شعری و به تفکیک تعیین کرد یا به تعبیر دیگر، هر یک از آن‌ها نتواند خود را به وضوح به رخ بکشد.» (حمیدیان، ۱۳۹۳: ۲۹۵)

بنابراین، در یک جمع‌بندی، در این خصوص می‌توان گفت که سعدی، مجموعه‌ای از عوامل را بدون آن‌که به چشم بیایند،به کار برده است و به اصطلاح امروزی، چراغ خاموش حرکت کرده است. چیزی که در شعر دیگران، و حتی حافظ، نمود پیدا نمی کند.

«در شعر حافظ، هم زیبایی و هم علت زیبایی، آشکار است. به سادگی می‌توان در هر غزل، دهها مورد را نام برد که منجر به آفرینش این شاهکار شده‌اند. در مورد غزل سعدی، زیبایی آشکار است، اما خالقان این زیبایی، پنهان هستند. هر عاملی که به صورت مجزا در خلأ بر آن دست بگذارید، به سرعت در برابر عظمت کلی اثر،کوچک و بی‌اهمیت می‌نماید و خود را انکار می‌کند و عامل دیگری را نشان می‌دهد. در نهایت زنجیره‌ای از علل درهم‌تنیده در وحدتی اندام‌وار نقش‌آفرینی می‌کنند.» (تمیم‌داری، ۱۳۹۴: ۲۲)

به عبارتی دیگر:«شعر سعدی مانند ارکستری است که هیچ‌یک از سازهایش تک‌نوازی و بداهه‌نوازی نمی‌کند و نقشی پررنگ‌تر و پراهمیت‌تر از ساز دیگری ندارد. به سادگی نمی‌توان گفت زیبایی این قطعه، مدیون کدام ساز است. آنچه آشکار است،زیبایی کلی قطعات است و آنچه پوشیده است، علت این زیبایی است.

همان‌گونه که پیش‌تر گفته شد، به سادگی می‌توان پی برد که سعدی چه می‌گوید، اما پی بردن به چگونه گفتن او کاری ا‌ست دشوار. به عبارت دیگر، در شعر او هیچ وجهی غالب نیست.

بنابراین با کمک‌گرفتن از نظریات زیبایی‌شناسی، سهل ممتنع را این‌گونه تعریف می‌کنیم: شعری که زیبایی آن آشکار و عناصر آفریننده‌ این زیبایی در عین تعادل و توازن از نظر پنهان‌اند.» (همان)

بدین ترتیب می‌توانیم بین زبان ساده‌ سعدی، با اندیشه‌های او در محتوای شعر هم این هارمونی را مشاهده کرد. «مثلاً آنچه زهد سعدی را نشان می‌دهد، صرفاً توصیفات او از این مقوله نیست، بلکه زهدی‌ است که در زبان و نوشته‌اش هم به نمایش درآمده است.

زهد سعدی، یعنی زبان خالی از زرق و برق و دور از طنطنه و طمطراق سعدی. زهد سعدی را بهتر و بیشتر از هر چیز، زبان ساده و بی‌‌تکلف او نشان می‌دهد. به‌‌همین گونه، قناعت او نیز در توصیف او از قناعت منحصر نیست؛ در گریز از زیاده‌گویی و پرهیز از مترادف‌آوردن‌ها و دوری جستن از حشو و زواید است. قناعت سعدی، همان ایجازی‌هست که عملا در سخنش به کار بسته است.»

(پارسانسب، ۱۳۹۲: ۱۴۸)

یعنی عامل روانی کلام در سعدی، گذشته از به‌گزینی واژه‌ها، اجزای کلام متناسب با محتوای سخن، در کنار هم قرار می‌گیرند و تنیده می‌شوند. «رعایت این امر در شعر، مستلزم غلبه‌کردن بر مانع وزن و قافیه و ردیف و مصراع‌‌بندی است. شعر سعدی از دیرباز نمونه‌ عالی گذشتن از این موانع بوده است و شعر او در رعایت این ترتیب، اغلب فصیح‌‌ترین نمونه‌ی نثر است: خواب در عهد تو در چشم ‌آید؟ هیهات!ر عاشقی کار سری نیست که بر بالین است.» (موحد۱۳۷۸: ۱۳۳)

در واقع، هرچه قدر کلام سعدی ساده است(چه گفتن سعدی)،از طرفی این‌که چگونه به این مقام می‌رسد(چگونه گفتنش)، سخت و پیچیده و غیرقابل تقلید است. «برای تقلید از شعر سعدی، باید به اندازه‌ سعدی بصیرت و دانش در زبان فارسی داشت. اما به این حد از اشراف به زبان رسیدن، کار هر کس نیست و به همین دلیل نیز سعدی تقلید‌ناپذیرترین شاعر ایران باقی مانده است.

هزار بار بگفتم که چشم نگشایم

به روی خوب، ولیکن تو چشم می‌بندی

«چشم بستن» به معنای «چشم‌بندی کردن» در برابر «چشم‌نگشودن» به معنای «نگاه‌نکردن» و کاربرد استادانه‌ای این دو در برابر هم؛ یعنی به کار گرفتن توانایی‌های زبان برای خلق بیتی چنین.» (همان، ۱۶۴)

۱ـ عوامل شکل‌گیری سهل و ممتنع در سعدی

اما چه عوامل دیگری را می‌توان برشمرد که شعر سعدی را به سمت سهل و ممتنع بودن سوق می‌دهد که شیخ اجل، در مواقعی که لازم می‌بیند، از آنها بهره می‌برد؟

عواملی مانند استفاده از زبان محاوره، استفاده از بافت اجتماعی زبان، ترجمه‌پذیری، ساده بیان کردن مفاهیم پیچیده و … است که به آنها می‌پردازیم.

استفاده از زبان محاوره، نکته‌ای است که انوری هم از آن بهره برده است و سعدی هم به این ویژگی زبانی عصر خود توجه داشته و توانسته آن را در شعرش بیاورد.

اشراف سعدی بر زبان محاوره و استفاده بهینه از آن، به کمک او در شعرش آمده و او نهایت استفاده را از آن برده است:

«سعدی به اهمیت زبان محاوره، وقوف تمام داشته و راز دیگر سهل ممتنع بودن شعر او، استفاده از همین زبان و به کار گرفتن ذخیره‌های بی‌پایان است.» (موحد، ۱۳۷۸: ۱۳۲)

بنابراین، چگونه می‌شود که کلام عادی مردم، به درجه اعلا می‌رسد؟ و «این‌که می‌گویند کلام سعدی، سهل و ممتنع است؛یعنی همین کلام که کلمه‌ها یک یک ساده و غالباً همان است که در زبان روزانه مردم به کار می‌رود. اما سعدی با همان کلمه‌های ساده و آشنا، مضمون و تعبیری پدید می‌آورد که با زبان روزانه مردم فرق دارد.» (استعلامی، ۱۳۸۸: ۲۱۵)

نمونه‌هایی از این شیوه:

ـ سعدی، چو جورش می‌بری، نزدیک او دیگر مرو!

ـ ای بی‌بصر! من می‌روم؟ او می‌کشد قلاب را

(سعدی، ۱۳۸۵: ۵۲۵)

یا:

«عوام عیب کنندم که عاشقی همه عمر

کدام عیب؟ که سعدی همین هنر دارد

(همان، ۶۲۶)

یا:

خواستم تا نظری بنگرم و بازآیم

گفت: از این کوچه ما راه‌ به در می‌نرود

(همان، ۶۸۴)

یا:

سعدی به روزگاران، مهری نشسته بر دل

بیرون نمی‌توان کرد الا به روزگاران

(همان، ۸۲۱)

و:

گفتی نظر خطاست، تو دل می‌بری رواست

خود کرده جرم و خلق، گنهکار می‌کنی

(همان، ۹۱۷)

مورد دیگری که می‌شود به آن اشاره کرد، استفاده از بافت اجتماعی زبان در شعر سعدی، به ویژه در شعر عارفانه است که منجر به سادگی می‌شود.

«یکی از دلایل سادگی [زبان و بیان سعدی] درنگ بایسته در فرهنگ مردم و همزیستی اجتماعی سعدی است. سعدی، پایه‌های اصلی و سخن خود را از فرهنگ مردم گرفته است. از همین رو غزل او در سنجش با غزل‌های کاملاً عارفانه، در عنصر تمثیل، تنگ مایه‌تر است.

شاعران عارف،به دنبال بیان مفاهیم مجرد ذهنی، ناچار به تمثیل دست می‌آویختند و سعدی بر آفرینش هنری خود، ‌از این ناگزیری رهاست. خصلت اجتماعی سعدی در آفرینش هنری او کارکردی روشن دارد و غزل‌های او را از بیان یک احساس فردی بیرون برده و بدان رنگ اجتماعی زده است. سعدی، نه راه اندیشه‌های صرف عرفانی را پیش گرفت و نه به یک باره از همه آنها دست کشید. نه آن‌قدر پرواز کرد که از زمین دور شود و چیزی را در زمین نبیند و نه آن‌گونه به زمین چسبید که از ملکوت باز ماند.» (حسن‌لی، ۱۳۹۴: ۷۶)

سعدی، به جای اظهار فضل و برخلاف بعضی شاعران، به رخ کشیدن دانش خود، سعی می‌کند مسائل دشوار و سخت را ساده بیان کند. نبوغ سعدی، در ساده تصویر کردن مفاهیمی است که در اصل پیچیده‌ترین و انتزاعی‌ترین معانی هستند.

«آنچه درباره هنر سعدی اهمیت بسیار دارد، این است که او مصطلحات و مفاهیم اصلاً و ذاتاً پیچیده را به ساده‌ترین معادل آنها تبدل و یا بهتر بگوییم ترجمه کرده است… به راستی چه فرقی است میان ناظمانی که با سوءاستفاده از وزن و قافیه، سخن از عین مفاهیم مصطلحات درشت‌ناک تصوف گفته‌اند، با سعدی که مفهومی را از قبیل «کَثَرات یا حجب امکانیه که ساتر ذات واحد واجب است» به زبانی این‌سان شورانگیز بیان می‌کند؟

ای که ز دیده غایبی! در دل ما نشسته‌ای

حسن تو جلوه می‌کند، وین همه پرده بسته‌ای

کار سعدی در فرایند چنین تبدیلی، خود مصداق سهل و ممتنع است.» (حمیدیان، ۱۳۹۲: ۱۲۴ و ۳۰۲)

به عبارت دیگر،«عقیده عرفانی سعدی، امکان مشاهده جمال مطلق در جمال مقید است.» (شمیسا، ۱۳۸۶ ب، ۸۸)

حال نمونه‌هایی از این مورد مفهوم کاملاً انتزاعی ترک تعین را به بیانی آشنا ذکر می‌کند:

هر کس صفتی دارد و رنگی و نشانی

تو ترک صفت کن که از این به صفتی نیست

(سعدی، ۱۳۸۵: ۶۰۴)

در بیت زیر، «بار» به معنای بار امانت است، در حالی که ممکن در نگاه اول به ذهن نیاید:

آن بار که گردون نکشد، یار سبک روح

گر بر دل عشاق نهد، بار نباشد

(همان، ۶۴۴)

سعدی همچنین در مواردی، به جای این‌که مانند برخی از شاعران، اصل آیه یا حدیث را بیاورد، ترجمه و تعبیری شاعرانه و قابل فهم از آن ارائه می‌دهد:

گر به جراحت و الم، دل بشکستی‌ام چه غم؟

می‌شنوم که دم به دم، پیش دل شکسته‌ای

(همان، ۸۵۰)

در همین راستا، هنر دیگر سعدی، استفاده هنرمندانه از کلمات عادی و عربی در نسج کلام است. عباراتی که حس می‌کند به گوش مخاطب آن است و در ترجمه و درک آن، به دشواری برنخواهد خورد، اصل عبارت عربی را ذکر می‌کند و «از آوردن کلمات عربی نیز مضایقه‌ای ندارد، بدان شرط که این کلمات، آن‌طور در نسج شعر بافته شود که نسبت به آنها کسی احساس بی‌گانگی نکند و آنها را جزو خانواده کلمات فارسی بپذیرد و معنی آن، پیش وی یا از سیاق کلام و یا از خود کلمه، روشن باشد.»

(صورت.گر، ۱۳۸۴: ۱۵۸)

یعنی حتی استفاده از کلمات و عبارات عربی، باعث ایجاد شکاف بین زبان شعر و مخاطب، نمی‌شود. در شعر سعدی قدرت القایی و شیوایی و روانی کلام، به حدی است که ترکیب‌های عربی، طبیعی می‌نماید و اغلب متوجه شگردهای بیانی او نمی‌شویم:

بی‌دل گمان مکن که نصیحت کند قبول

من گوش استماع ندارم لمن تقول؟

ای پیک نامه‌بر که خبر می‌بری به دوست

یالیت اگر به جای تو من بودمی رسول

(سعدی، ۷۴۶، ۷۴۷)

یا:

دو چیز حاصل عمر است، نام نیک و ثواب

وزاین دو درگذری، کل من علیها فان

(همان، ۹۸۰)

و:

بکار امروز تخم نیک‌نامی

که فردا برخوری، والله اعلم

(همان، ۹۷۲)

در بحث ترجمه، به ویژه ترجمه شعر، هرچه زبان از پیچیدگی و آراستگی‌های غیرضرور، به دور باشد و علاوه بر آن، صنایع بدیعی و بیانی در آن کمتر باشد؛ شعر ترجمه‌پذیرتر است و خواننده، در زبان مقصد، می‌تواند بخش عمده‌ای از آنچه در زبان مبدأ گفته شده را درک نماید.

اتفاقی که در اشعار مثلاً حافظ به ندرت روی می‌دهد و عمدتاً شعر او را ترجمه‌ناپذیر می‌نماید. البته نه این‌که شعر سعدی، خالی از آرایه‌های تأثیرگذاری مثل ایهام و جناس تام و … باشد؛ اما ابیاتی از این دست دارد که ترجمه آن می‌تواند انتقال‌دهنده مقصود شاعر از زبان اصلی باشد. برای مثال در بیت:

گفته بودم چو بیایی، غم دل با تو بگویم

چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

(همان، ۹۳۴)

با تمام سادگی، مفاهیمی از تنهایی و اندوه و انتظار معشوق و دیدار او بیان می‌کند که با ترجمه حتی تحت‌اللفظی به هر زبان، مقصود شعر منتقل می‌شود و خواننده می‌تواند همان لذت را ببرد که اثر را در زبان اصلی خوانده باشد. یا بیت:

دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم؟

باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی!

(همان، ۹۳۳)

بیتی ساده و ترجمه‌پذیر است. سعدی می‌گوید: «دوستانم عیب می‌کنند(از من ایراد می‌گیرند)که چرا عاشق تو شدم…».آن به اصطلاح«جهش ضمیر»ی که باید به کلمه دوستان می‌چسبید و به فعل«کنند»متصل شده، نمی‌تواند در ترجمه مانع انتقال آنچه در ذهن سعدی بوده، به مخاطب باشد.

از همین روست که«هانری هسه» می‌گوید:«حتی وقتی خوانندگان فرنگی، آثار سعدی را از روی یک ترجمه مطالعه می‌کنند، آن ارتباط دائمی و متناسبی که بین عقل و تخیل وجود دارد، در نظر خواننده فرنگی، جلوه می‌دهد.» (زرین‌کوب، ۱۳۸۶: ۱۰۵)

دیگر این‌که علت استقبال از شعر سعدی در اروپا این است که:«زبان‌های اروپایی، به اندازه زبان فارسی، به صنعت‌پردازی آمیخته نشده و ذوق آنان شعرهای پیچیده را نمی‌پسندد. از سوی دیگر، بسیاری از صنایع ادبی ـ به‌ویژه آرایه‌های لفظی ـ درگذر ترجمه، رنگ می‌بازند و خاصیت خود را از دست می‌دهند.» (حسن‌لی، ۱۳۹۴: ۴۴)

«آثار سعدی، به ویژه به دلیل این‌که بیان حکمت عملی و اخلاق عملی است، ترجمه‌پذیرتر از سروده‌های حافظ است. از همین روست که خاورشناسان و جهان‌گردان، سعدی را بیشتر می‌فهمند و بیشتر می‌شناسند.» (همان، ۱۷۲)

«سامرست موام»، نویسنده انگلیسی، جمله قابل تأملی دارد که می‌گوید: «یک آدم باشعور، رمان را برای انجام وظیفه نمی‌خواند، برای سرگرمی می‌خواند.» (موام، ۱۳۷۰: ۱۹)

اگر به این جمله باور داشته باشیم که غایت تولید آثار ادبی، تکیه بر زیبایی و ایجاد لذت است، در آن صورت به این سخن«نورتروپ فرای»هم صحه می‌گذاریم که: «در ادبیات، چیزی که مایه لذت است، مقدم بر چیزی است که مایه تعلیم است؛ یا ‌به عبارت دیگر، اصل صدق، فرع بر اصل لذت است.

در ساختارهای کلامی ایجایی(مثل فلسفه، تاریخ و غیره)،این اولویت معکوس می‌شود. قدر مسلم این است که نوشته، از هر نوعی که باشد، هیچ یک از این دو اصل از آن زایل نمی‌شود.» (فرای، ۱۳۷۷: ۹۵)

بنابراین،«دیوان رهی معیری، یکی از پرفروش‌ترین دیوان‌های شعر معاصر است؛ ولی آن سه تن نظریه‌پرداز (یحیی دولت‌آبادی، محمد مقدم و تندرکیا)اگر چاپ شود، کمتر می‌تواند خواننده‌ای داشته باشد و اگر خواننده‌ای برای آن بتوان تصور کرد، محققان تاریخ تحول شعر فارسی خواهند بود که آن آثار را می‌خوانند برای «دانستن» و نه برای «التذاذ». حال آن‌که در عالم «هنر»، ما با التذاد سر و کار داریم، نه با دانستن.» (شفیعی کدکنی، ۱۳۹۴: ۲۴)

در خصوص سعدی هم ما می‌توانیم به وضوح این لذت هنری را در آثارش مشاهده کنیم. عده‌ای می‌گویند: «سعدی فقط ما را در زیبایی یا در نهایت در زشتی و ایراد پدیده‌ای و رویدادی شریک می‌کند و آن را به ما می‌نمایاند و از این جهت، بر وی خرده می‌گیرند.»

اما نکته در این است که:«سعدی، اصل صدق را به کمک همین لذت، در ذهن مخاطب جا می‌اندازد. آنچه همیشه در آثار سعدی، از جمله در غزل او، تا حد شگفت‌آوری می‌بینیم، این است که هر چیزی را که اراده می‌کند، با بهره‌گیری از لذت فوق‌العاده‌ای که به مخاطب می‌دهد، برای او باورپذیر می‌کند.»(حمیدیان، ۱۳۹۳: ۲۵۸)

بدین ترتیب، سعدی به کمک همین اصل و غیرمستقیم‌گویی، تأثیرش را بر مخاطب می‌گذارد و در صورت لزوم، عالی‌ترین مفاهیم را به او انتقال می‌دهد. بدون آن‌که او را به زحمت بیندازد. همه این‌ها، ناشی از هنر «سهل و ممتنع» سعدی است.

اما در پایان این بحث،‌ذکر این نکته خالی از لطف نیست که با همه توصیفاتی که از زوایای گوناگون در خصوص شعر سعدی و هنر «سهل و ممتنع» او آمده، باز ممکن است معیار پژوهشگران در تبیین و تعیین این ویژگی، با دیگری فرق داشته باشد.

حتی ممکن است در توصیف معاییر، با هم اتفاق نظر داشته باشند، اما در دادن شاهد مثال، با احتیاط حرکت کنند و یا اصلاً سعی می‌کنند مثالی برای معیاری که ذکر می‌کنند، عرضه نکنند و آن را به عهده ذوق سلیم مخاطب بگذارند که در مواجهه با شعر سعدی است.

برای مثال، دکتر حمیدیان که در کتاب «سعدی در غزل» فصل مفصلی در سهل و ممتنع سعدی آورده است، دست آخر نمونه‌هایی از این نوع شعر را بدون توضیحات خاصی، پشت سر هم، در پایان فصل آورده و می‌نویسد:

«پذیرفتن یا نپذیرفتن هرکدام با شماست. نیز ممکن است شما نمونه‌های بهتر سراغ داشته باشید.» (حمیدیان، ۱۳۹۳: ۳۷۳)که به نظر، قابل پذیرش است و این سخن معروف که: به جای این‌که همیشه برای مخاطب ماهی بگیریم، بهتر است طرز ماهی گرفتن را به او یاد بدهیم!

 

2ـ تأثیرپذیری سعدی از زبان انوری

اهمیت انوری در این مبحث به این علت است که خیلی‌ها وی را شروع‌کننده ساده‌نویسی و الگوی سعدی در جریان شعر فارسی دانسته‌اند که توانست با تکیه بر زبان محاوره عصر خود، آن را در شعر به کار ببرد و نوعی از ساده‌نویسی را که بعدها در سعدی نمود بیشتری پیدا می‌کند، پایه‌گذاری نماید.

بنابراین، پیش از آن‌که به سهل و ممتنع‌نویسی سعدی بپردازیم، لازم است کمی عقب‌تر برگردیم و مروری بر انوری و شگرد کارش در این شیوه کرده و تأثیرات سعدی از وی بررسی کنیم.

«اوحدالدین محمد انوری ابیوردی» درگذشته به سال ۵۸۵ هـ .ق و «مصلح بن عبدالله بن مشرف سعدی شیرازی» درگذشته ۶۹۱ هـ .ق هستند. اگر تاریخ ولادت سعدی را ۶۰۶ بدانیم، بیست و یک سال بعد از فوت انوری، پا به جهان گذاشت که فاصله شعرشان هم چیزی حدود نیم قرن است که یکی در خراسان ظهور کرده و دیگری در فارس٫ «او اول کسی است که تقریباً توانست غزل را از تغزل قصیده متمایز کند(بسیار مشخص‌تر از سنایی). به‌طوری که بین قصاید و غزلیات او فرق عمده‌ای است.» (شمیسا، ۱۳۸۶ ب: ۸۰)

بنا به ذات غزل و قصیده، در قصیده به طور عمده زبانش به سمت پیچیدگی می‌رود که اکثراً نیازمند شرح و تفسیر است. اما وقتی به غزل‌گویی می‌پردازد، به زبانی روان، ‌ساده و نزدیک به محاوره می‌رسد.

«زبان شعر انوری، ساده‌ترین و بی‌پیرایه‌ترین زبان شعر تا عصر اوست. تنها کسی که در این میدان با او قابل مقایسه است، سعدی است که تا یک قرن بعد از او می‌زیسته؛ وگرنه در میان معاصران او و اسلافش، هیچکس بدین حد طبیعی و ساده سخن نگفته است که او ….

غزل انوری، ادامه طبیعی غزل حسی و تجربی شاعران خراسان است که در بسیاری از غزل‌های او،‌ وحدت تجربه آشکار این و همان چیزی است که تا عصر سعدی ادامه دارد.» (شفیعی کدکنی، ۱۳۸۴: ۵۶ و ۶۵)

بیشترین تأثیر سعدی از انوری، از غزلیات اوست که ویژگی‌هایی که در ادامه خواهد آمد را از انوری در غزلیاتش به کار بسته است. هرچند به نظر می‌رسد که سعدی، بر استاد خویش هم پیشی گرفته است.

«سعدی همان امتیازی را که بر تمام غزل‌سرایان قبل از خود دارد، نسبت به انوری نیز حفظ کرده است. سخنان او در یک سطح قرار دارد. نشیب و فراز آن، چون انوری محسوس نیست.» (دشتی، ۱۳۳۸: ۱۴۶)

از جمله ویژگی‌هایی که در سعدی می‌بینیم، یکی استفاده از زبان محاوره در غزلیات اوست. انوری این را پیش‌تر شگرد کار خویش ساخته و سعدی بعدها از او آموخته است. غزل در این شیوه، طوری جلوه می‌کند که شعر را می‌توان یک نفس و بدون آن‌چنان گیر و توقفی، به انتها رساند.

بنابراین،«کلامی روان و نزدیک به لهجه تخاطب زمان داشت. بزرگ‌ترین وجه اهمیت او هم همین نکته اخیر است؛ یعنی استفاده از زبان محاوره در شعر. و بدین ترتیب، تمام رسوم پیشینیان را درنوشت و طریقه‌ای تازه ابداع کرد.» (صفا، ۱۳۸۳: ۳۲۴)

اینک نمونه‌هایی از دیوان انوری را مرور می‌کنیم:

پس از چندی صبوری، داد باشد

که گویم: بوسه‌ای، گویی:پگاه است!

(انوری، ج۲، ۱۳۴۰: ۷۸۶)

دارم سخنی، هم از تو با تو

مقصود تویی، سخن بهانه ا‌ست

(همان، ۷۸۷)

چند گویی که می نخواهم خورد؟

که ز دشمن دلم هراسان است

می خور و مست خسب و ایمن باش

مجلس خاص خاص سلطان است

«چه می‌کنی؟ به چه مشغولی و چه می‌طلبی؟ چه گفتمت؟ چه شنیدی؟ چه در گمان آمد؟

مزن، مزن! پس از این در دل آتشم که ز تو

بیا، بیا! که بدین خسته دل، غمان آمد

(همان، ۸۲۵)

تا گرفتم آشنایی با غمت

در جهان بیگانه و خویشم نماند

چون کنم تدبیر کارت چون کنم؟

چون دل تدبیر اندیشم نماند؟

(همان، ۸۲۹)

«انوری دریافته بود که نزدیک شدن به زبان محاوره و سرودن شعرهای خالی از صناعات متداول، عرصه دشوارتر و هنری‌تری است. در غزلی با مطلع:

یاد می‌دار کانچه بنمودی

در وفا برخلاف آن بودی»

این بیت‌ها را که زبان محاوره‌ای است، می‌خوانیم:

ناز تنهات بود عادت و بس

خوش‌خوش اکنون جفا درافزودی

وعده‌هایی دهی بدان دیری

پس پشیمان شوی بدین زودی

و در پایان غزل می‌گوید:

انوری، این چه شیوه غزل است؟

که بدان گوی نطق بربودی!

(موحد، ۱۳۷۸: ۱۳۱)

انوری در روزگاری شعر می‌نوشته که عمدتاً شاعران بیشتر به سمت چنین زبانی پیش نمی‌رفته‌اند. بدین‌ترتیب «اهمیت انوری در آن است که با حفظ شیوه استادان کهن، لهجه کهنه دوره سامانی و آغاز دوره غزنوی را رها کرده و به لهجه عمومی عصر خود ـ که بر اثر آمیزش بسیار با زبان عربی نسبت به قرن چهارم و پنجم تغییری فاحش یافته بود ـ سخن گفت.» (صفا ۱۳۸۵: ۳۸)

دکتر خانلری می‌گوید: «یک نوع سبک شعری، حرف زدن ساده است؛ مثل گفتارهای عادی که انوری شروع کرد و سعدی به اوج رساند و ایرج میرزا با آن به شهرت رسید.» (شمیسا، ۱۳۸۶ الف: ۲۰۸)

بدین ترتیب،‌ حرکتی که انوری آغاز می‌کند، در سعدی به کمال می‌رسد. «غزل انوری، ادامه طبیعی غزل حسی و تجربی شاعران خراسان است… از دیدگاه زبان شعر، بی‌گمان نشان دهنده تحولی است که به شکل کمال‌یافته،آن را در دیوان سعدی باید جست‌وجو کرد و بیهوده نیست اگر بعضی از ناقدان، مانند استاد فروزان‌فر، انوری را پیشرو سعدی در غزل دانسته‌اند. می‌توان در میان شعرای قرن ششم، در غزل، خاقانی مبشر حافظ است و انوری، مژده ظهور سعدی.» (شفیعی کدکنی، ۱۳۸۴: ۵۵ـ۵۷)

اگرچه اکثر قریب به‌اتفاق صاحب‌نظران، تردیدی در تأثیر سعدی از غزل انوری ندارند، دکتر حمیدیان در کتاب «سعدی در غزل»، ضمن تأیید این موضوع، در خصوص سهل و ممتنع‌نویسی سعدی، نکته‌ای را یادآوری می‌کند که: «به هیچ‌روی گزافه‌گویی در این معنی و این را که عده‌ای غزل انوری را برخوردار از ویژگی سهل و ممتنع یا سعدی را متابع او دانسته‌اند، نمی‌پسندد… البته ویژگی سهل و ممتنع، امری تعریف و تثبیت شده یا تحلیل‌پذیر نیست و بیشتر به برداشت و دریافت مخاطب شعر، بازبسته است.»

(حمیدیان، ۱۳۹۳: ۴۰ و ۴۱)

با این حال، در انوری هم می‌توان ابیاتی را سراغ گرفت که عمدتاً «سهل» هستند. هرچند ممکن است توأمان «سهل» و «ممتنع» نباشند، اما به هر صورت، رگه‌هایی از این ویژگی را گاه در لابه‌لای اشعارش می‌شود جست‌وجو کرد. به چند نمونه از غزلیات انوری توجه می‌کنیم:

دستم نرسد همی به شادی تا پای غم تو در میان است

(انوری، ۱۳۴۰: ۷۸۳)

هرگز دل من مباد بی‌غم

گر تو به غم دل منی شاد

(همان، ۷۹۵)

اگر خوی تو چون روی تو باشد

به خوبی چون تو در عالم نباشد

(همان، ۸۲۰)

هین که طوفان غم جهان بگرفت

می همزاد عمر نوح بیارا

(همان، ۸۵۶)

به از من بندگان داری ولیکن

به از تو من خداوندی ندارم

(همان، ۸۸۱)

ناز تنهات بود عادت و بس

خوش خوش اکنون جفا درافزودی

(همان، ۹۱۹)

من دوست ندارم که تو را دوست ندارم

تو شرم نداری که ز من شرم ندارم؟

(همان، ۹۲۴)

به هر حال، چون ویژگی سهل ممتنع دارای متر و معیار مشخصی نیست و بخشی از آن به ذوق و سلیقه برمی‌گردد و ممکن است بیتی را گروهی دارای این ویژگی بدانند و گروهی نه؛ با این حال، در ابیات فوق ـ که عمدتاً به صفت «سادگی» آراسته‌اند ـ گاه می‌توان بیتی یافت که هم سهل و هم ممتنع باشد؛ مثل:«دستم نرسد همی به شادیر تا پای غم تو در میان است». در مجموع، انوری سادگی را می‌پسندد و به لحاظ نظریه شعری نیز طرف‌دار سادگی و روانی و دوری از تکلف است.

بدین ترتیب، از شاعران پیش از سعدی، انوری ماهرترین رام‌کننده زبان آمیخته با عربی محسوب می‌شود. ضیاء موحد در کتاب ارزشمند «سعدی»،در این خصوص می‌نویسد:

«در شعر انوری، سیل کلمات عربی جاری می‌شود، اما ویرانی به بار نمی‌آورد و این دلیل بر قدرت ساده‌گویی و نزدیک شدن او به زبان محاوره است. هنر بزرگ سعدی، آفریدن چنین زبانی است.

سعدی هم عربی فراوان به کار می‌برد؛ حتی در غزل. و این همین کاری بود که انوری به عمد از آن پرهیز می‌کرد. ‌اما سعدی چنان کلمات عربی را به کار می‌برد که بجا می‌نشینند و غزل، غزل می‌ماند:

چشم بدت دور، ای بدیع شمایل

ماه من و شمع جمع و شاه قبایل

جلوه‌کنان می‌روی و بازمی‌آیی

سرو ندیدم بدین صفت متمایل

قصه لیلی مخوان و غصه مجنون

عهد تو منسوخ کرد ذکر اوایل

نام تو می‌رفت و عارفان بشنیدند

هر دو به وجد آمدند سامع و قایل

(موحد،۱۳۷۶: ۱۲۲ و ۱۲۳)

مسئله‌ مهم دیگر اینکه زبان انوری در غزل و قطعه با قصیده فرق دارد. چرا که این شعرها اگرچه توسط یک شاعر نوشته می‌شود، اما شرایط ایجاب می‌کند که نحوه‌ چینش واژگان و زبان شعری و میزان سادگی و پیچیدگی، در آنها متفاوت جلوه کند.

دوگونه زبان در انوری می‌توان سراغ گرفت: «زبان رسمی و تشریفاتی که در قصاید دیده می‌شود و زبان طبیعی محاوره که در قطعات و غزل‌های رسمی او خود را آشکار می‌کند. اگرچه در مجموع، زبان شعر او زبانی ا‌ست پیراسته و دور از حشو و زواید و در احضار کلمات، قدرتی استثنایی دارد، اما نمی‌توان منکر شد که در بعضی غزل‌ها و قطعه‌هایش از سادگی و طراوت بیشتری برخوردار است. چنان می‌نماید که انوری، میدان قصیده را با هنرنمایی و فصل‌فروشی و استدلال‌های علمی و منطقی خویش، تنگ کرده است، ولی در قطعه به طبیعت گفتار(مفردات و نحو) و در غزل به نوعی سادگی عشق طبیعی رسیده است.» (شفیعی کدکنی، ۱۳۸۳: ۶۸ و ۶۹)

بدین‌ترتیب، زمانی که انوری می‌خواهد غزل بگوید، به باور شخصی خود از زبان توجه می‌کند و زبان ساده را در پیش می‌گیرد. در اینجا شاعر برای دل خویش سخن می‌گوید و پیرو ضمیر ناخودآگاه خویش است.

اما زمانی که بحث«به رخ کشیدن دانش»پیش می‌آید و طرف حسابش درباره سلیقه‌ حاکم بر ادبیات عصر است، طلب می‌کند که«تیغ زبان از میان برکشد» و در قصیده، شیوه‌ دیگری در پیش می‌گیرد و دانش و هنر خود را به رخ می‌کشد. این تفاوت زبانی را در خاقانی هم می‌بینیم و مقایسه‌ قصاید عمدتاً دشوار و دیریاب او با غزل‌های لطیف و ساده‌اش، کاملا گویای ماجراست. البته ذکر یک نکته هم اینجا ضروری‌ است که قالب غزل، به سبب مضمون غنایی و گفت‌گو با معشوق، زبان ساده‌تری می‌طلبد و این حکم، در حالت کلی، درباب تفاوت زبان غزل و قصیده، در شعر اکثر شاعران قابل مشاهده است.

می‌شود در یک جمع‌بندی کلی، به این نتیجه رسید که:«در غزل که مجال هنرنمایی کمتر شاعر در مقام بیان انفعالات و تأثرات خویش است و نمی‌خواهد با الفاظ فخیم و ترکیبات پرصدا ممدوحی را از خود راضی کند، خصوصیت سبک انوری بیشتر راضی می‌شود، به حدی که کمابیش مزایای زبان غنایی سعدی را در وی می‌یابیم.»(دشتی، ۱۳۳۸: ۱۳۴)

با این حال، این سادگی، همیشه خط‌کشی شده و مطلق نیست و ممکن است گاه ردپای زبان ساده‌ غزل انوری را در قصیده‌اش هم مشاهده کرد. بنابراین«در بعضی از قصاید او نیز این صمیمیت لهجه و سادگی بیان حفظ شده و آن در مواردی است که ضرورتی برای رسمی بودن و تشریفاتی سخن گفتن ندیده یا فشار و هیجان عاطفی، او را وادار به شعر کرده است.

مانند قصیده‌ بسیار معروف مذمت شعر و شاعری و یا قصیده‌ معروف نامه‌ اهل خراسان که به سمرقند فرستاده است و در آن هجوم عواطف به او مجال آن را نداده که رسمی و تشریفاتی سخن بگوید. به همین دلیل، بسیار طبیعی و ساده و نزدیک به گفتار روز است و اثری از فضل فروشی‌های رایج در قصاید او ندارد.» (همان، ص۶۹)

به سمرقند اگر بگذری، ای باد سحر

نامه اهل خراسان به بر خاقان بر

نامه‌ای مطلع آن رنج تن و آفت جان

نامه ای مقطع آن درد دل و سوز جگر…

(انوری، ۱۳۳۷: ۷۳)

همچنین در قصیده‌ای با مطلع:«این که می‌بینم، به بیداری‌ است یا رب یا به خواب؟ر خویشتن را در چنین نعمت پس از چندین عذاب»(همان، ۴۹)را می‌توان جزو قصایدی حساب کرد که زبانی به نسبت ساده دارد.

و یا قصیده‌ای دیگر که این‌گونه آغاز می‌شود:

«گر دل و دست، بحر و کان باشدر دل و دست خدایگان باشد» (همان، ۵۰) را می‌توان با کمی اغماض، جزو قصاید ساده محسوب کرد. هرچند ممکن است در بین این قصاید، لغاتی پیدا شود که برای خواننده‌ امروزی، غریب جلوه کند، اما در روزگاران پیشین، بعضی از این کلمات، مهجور نشده بودند و جزو کلمات رایج و مرسوم بوده است.

«انوری با تمام ساحات و ابعاد زبان آشنایی داشته است و از زبان توده‌ مردم تا زبان طبقات فرهیخته، از زبان کهن تا زبان معاصر خودش و او مجموعه‌ای از دو ساحت همزمانی و در زمانی زبان فارسی را به بهترین وجهی تلفیق کرده است که خواننده، احساس ناهمگونی نمی‌کند و حتی گاهی تعمدی داشته که از زبان قشرهای پایین جامعه در شعر خویش بهره‌مند شود» (شفیعی کدکنی، ۱۳۸۴: ۶۵)

هرچند گفته می‌شود که در مجموع، بصیرت انوری است که به این زبان منجر می‌شود. همان طوری که بصیرت سعدی و درونی شدن مجموع هنرهای شاعری در وی، او را به درجه‌ای می‌رساند که سهل و ممتنع می‌گوید و دیگران نمی‌توانند از دستش کپی بردارند. «زبان انوری، نه در قصیده زبان سعدی است و نه برخلاف آنچه گمان کرده‌اند، در غزل. اما بصیرت انوری در زبان فارسی، همان بصیرتی است که پس از او در سعدی می‌بینیم. انوری پس از کهنه کردن همه‌ شگردهای شاعران پیش از خود و آگاهی کامل از زبان شعر پیشینیان، به این نتیجه می‌رسد که شعر روان و عذب می‌باید، به روانی چو تیر خدنگ.»

(موحد۱۳۷۸: ۱۳۰)

علی دشتی در کتاب «در قلمرو سعدی»، سعدی را صنعتگری قادر و مستولی بر سخن می‌داند که بر وزن سروده‌های غالب استادان پیش از خود چون: رودکی، فرخی، سنایی، ظهیر، خاقانی و جمال‌الدین، شعر نوشته است.

«ولی به انوری نظر خاصی داشته و او را هدف طبع آزمایی مکرر خود قرار داده است. زیرا منافسه و رقابت همیشه متوجه نزدیکان و کسانی می‌شود که با شخص، مشاهبت و تقاربی دارند.»

(دشتی، ۱۳۳۸: ۱۴۱)

وی در ادامه در حوزه‌ تأثیر سعدی از غزل انوری، می‌نویسد: «سعدی گاهی یک غزل انوری را به سه شکل، هدف طبع آزمایی خویش قرار داده است: به همان وزن و قافیه، به همان وزن و قافیه‌ی دیگر، به همان قافیه و وزن دیگر….»

انوری:

ره، فراکار تو نمی‌دانم

غم من نیستت به غم ز آنم

عاشقم بر تو و همی دانی

فارغی از من و همی دانم

نکنی جز جفا که نشکیبی

نکنم جز وفا که نتوانم

سعدی:

بس که در منظر تو حیرانم

صورتت را صفت نمی‌دانم

پارسایان! ملامتم مکنید

که من از عشق، توبه نتوانم

***

به تو مشغول و با تو همراهم

وز تو بخشایش تو می‌خواهم

همه بی‌گانگان چنین دانند

که منت آشنای درگاهم

***

ای مرهم ریش و مونس جانم

چندین به مفارقت مرنجانم

ای راحت اندرون مجروحم

جمعیت خاطر پریشانم

باتوجه به مواردی که تأثیر سعدی از انوری را دیدیم، گاهی این تأثیر به حدی‌ است که صنعت توارد ـ و نه البته تقلید صرف یا انتحال ـ را به یاد می‌آورد.

بهر رضای دوست، ز دشمن جفا کشند

چون دوست نیست، بهر رضای که می‌کشم؟

(انوری، ۱۳۴۰: ۸۸۴)

و بیت سعدی:

از دشمنان برند شکایت به دوستان

چون دوست دشمن است، شکایت کجا بریم؟

(سعدی، ۱۳۸۵: ۸۱۱)

در بحث تأثیر سعدی از انوری، علاوه بر غزلیات، زبان ساده‌‌ وی هم مدنظر بوده است.

قطعه به سبب انتقال حکمت و اندرز، زبان ساده و مستقیمی را در پیش می‌گیرد تا شاعر بتواند به طور صریح و سریع، منویات خویش را انتقال دهد.

در آینه چون نگاه کردم

یک موی سفید خود بدیدم

ز اندیشه‌ ضعف و وهم پیری

در آینه نیز ننگریدم

امروز به شانه‌ای از آن موی

دیدم دو سه تار و بر تپیدم

شاید که خورم غم جوانی

کز پیری خود چو بررسیدم

ز آیـیـنه مــعـاینه بــدیدم

وز شانه به صد زبان شنیدم

(انوری، ۱۳۴۲: ۶۸۳)

و یا:

کهتر و مهتر و وضیع و شریف

همه سرگشته‌اند و رنجورند

دوستان گر به دوستان نرسند

اندر این روزگار، معذورند

(همان، ۶۱۶)

انوری، در بین قطعاتش، از طنز هم بهره برده که بیشتر این طنزها کلامی و مستقیم است. او به طعنه و گاه هزل و هجو، بیشتر گرایش دارد:

اگر انوری خواهد از روزگار

که یک لحظه‌بی «زا»ی زحمت زید

مگس را پدید آورد روزگار

که تا بر سر «را»ی رحمت رید!

(همان، ۶۴۶)

و یا داستان جالب روباهی که نگران جانش بوده و می‌دویده که چو افتاده بود خرها را می‌گیرند!

روبهی می‌دوید از غم جان

روبه دیگرش بدید چنان

گفت: خیر است، بازگوی خبر

گفت: خر گیر می‌کند سلطان!

گفت: تو خر نه‌ای، چه می‌ترسی؟

گفت: آری، ولیک آدمیان

می‌ندانند و فرق می‌نکنند

خر و روباه‌شان بود یکسان

زان همی ترسم ای برادر من!

که چو خر بر نهندمان پالان

خر ز روباه می‌بنشناسند

اینت …. خران و بی‌خبران!

سعدی هم حکایتی درباب چهارم گلستان درخصوص «قاری بدصدا» آورده که به نوعی محتوای آن در قطعه‌ انوری دیده می‌شود و هر اثر، طنز بهره مند از طنزند. بنابر این، تأثیر انوری، گذشته از زبان ساده، گاهی در حوزه‌ محتوایی هم رخ می‌دهد. اینک دو حکایت:

دوش در خواب، من پیمبر را

دیدمی کو ز امت آزرده ا‌ست

گفتمش: این بزرگ چه‌ت بوده‌ است؟

طبع پاک تو از چه پژمرده است؟

گفت: زین مُقریَک همی جوشم

رونق وحی ایزدی برده ا‌ست

آن‌چه این زن به مزد می‌خواند

جبرئیل آن به من نیاورده‌ است

(همان، ۵۳۴)

و حالا حکایت سعدی:‌«ناخوش آوازی به بانگ بلند، قرآن همی خواند. صاحبدلی بر او بگذشت، گفت: تو را مشاهره چند است؟ گفت: هیچ. گفت: پس این زحمت خود چندین چرا همی دهی؟ گفت: از بهر خدا می‌خوانم. گفت: از بهر خدا مخوان!»

گر تو قرآن بر این نمط خوانی

ببری رونق مسلمانی!

(سعدی، ۱۳۸۵: ۱۹۰)

انوری، در بین قطعاتش، فضاهای متفاوتی دارد. گاه از مناعت طبع حرف می‌زند و گاه خود را به حدی پایین می‌آورد که در قالب قطعه، درخواست شراب و چیزهای روزمره‌ زندگی را کرده، که البته در این حوزه از وی پیروی نکرده است. انوری به سبب اوضاع نامساعدش در اواخر عمر و به سبب زهدپیشگی، از روزگار و گردش ایام گله‌مند است و گویا در اواخر عمر، غزل‌گویی را ـ که مختص ایام شباب و خوش‌باشی ا‌ست ـ به کناری می‌نهد و قطعه، به پند و حکمت می‌پردازد. شاید همان«مدعی» سعدی در باب هفتم است که از ناعدالتی و نابرابری شاکی است و یقه‌ سعدی را می‌گیرد. و البته سعدی، برخلاف انوری، در نقطه‌ مقابل می‌ایستد و در مقام پاسخگویی بر می‌آید.

نتیجه‌گیری

سعدی در مجموع، به سیاق هر شاعری در هر دوره‌ای، به آثار پیش از خود نظر داشته است. اگرچه گفته می‌شود که از جهت سادگی زبانی، از انوری تأثیر گرفته است، اما رد پای این تأثیر را جز در مواردی، در آثارش نمی‌بینیم.

به عبارت دیگر، سعدی با تأثیر از انوری، از او عبور کرده است که علت این امر، گذشته از نوع سعدی، تعالی زبان و بیان و معانی شعر سعدی ا‌ست که به مراتب قوی‌تر از شاعران پیش‌ از او، از قبیل انوری است.

در جریان تأثیر سعدی از انوری، باید به عنصر زمان توجه داشت که سعدی فرصت داشته تا از دقایق ادبی و رباعی بهره‌مند شود. چیزی که شاعران پیش از وی، از جمله انوری، از این امتیاز بی‌بهره بوده‌اند. آنچه کلام سعدی را از انوری و هر شاعر دیگر متمایز می‌کند، سهل و ممتنع‌نویسی سعدی است که منحصر به اوست و شاعران پیش و بعد از او نتوانسته‌اند همانند به این ویژگی، نایل شوند.

در واقع، هنر سعدی در زبان و بیان، و درونی شدن مجموعه زیبایی‌ها و ظرافت‌های شعری است. دقایقی که فقط با ذکر آن و به کار بستنش، منجر به خلق کلام سعدی وار نمی‌شود و شاعران در عمل به آن، ناتوان بوده‌اند.

سعدی در باب ساده‌نویسی در شعرش، همان کاری را کرد که به نوعی دیگر حافظ در غزل رندانه‌اش عملی ساخت؛ یعنی این‌ها مواد اولیه‌ شعرشان را از گذشتگان گرفته‌اند، اما از فیلتر هنر و اندیشه‌ خود عبور داده‌اند و به سیاقی که به نام خودشان شناخته می‌شوند، مهر زده‌اند و طرحی دیگر در انداخته‌اند.

برای مثال، فرق سعدی و شاعران دوره‌ بازگشت، در این است که آنها سعی می‌کردند از شیوه‌ شاعران پیشین تقلید کنند و مثل آنها بنویسند. بنابراین، نهایت حرفی که راجع بهشان گفته می‌شود، این است:«فلان شاعر مثل حافظ یا نزدیک به فردوسی نوشته است!»

اما درخصوص سعدی، حکایت طور دیگری است. در واقع در یک کلام، سعدی، نه انوری است و نه مانند انوری می‌نویسد. سعدی، فقط مثل سعدی می‌نویسد.

دو فصلنامه علمی ـ‌ تخصصی«نامه شهریار»، دانشگاه شهریار آستارا، شماره ۳ زمستان ۹۷

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: