تغییر ماهیت مغول‌ها به تمدن ایلخانی هنر خواجه‌نصیر بود

1399/12/5 ۱۳:۳۲

تغییر ماهیت مغول‌ها به تمدن ایلخانی هنر خواجه‌نصیر بود

یک پژوهشگر گفت: تصورم این است که جز خواجه نصیر کسی در دربار ورود نکرده که این قدر به صورت مستقیم و غیرمستقیم منشأ اثر باشد به طوری که پایه گذار یک تمدن شود.

پنجم اسفندماه روز بزرگداشت خواجه نصیرالدین طوسی است. دانشمندی بزرگی که در عرصه های مختلف علمی حضور مقتدرانه داشته و با حضور در دربار هلاکوخان مغول و پسرش توانست خدمات بزرگ علمی به جهان اسلام ارائه کند. اخلاق ناصری، اوصاف الاشراف، اساس الاقتباس، شرح الاشارات، تجرید الاعتقاد از آثار مهم و مشهور او هستند. نصیرالدین طوسی احیاگر فلسفه و مبتکر روش فلسفی در کلام شیعه دانسته شده است. در واقع بعد از حملات غزالی و فخررازی به فلسفه، این خواجه نصیر بود که حیات عقلی و فلسفه را در جهان اسلام احیا کرد و زنده نگه داشت. برخی از علمای بزرگ شیعه که شاگرد وی بوده‌اند، عبارت‌اند از: علامه حلی، ابن میثم بحرانی و قطب الدین شیرازی. خواجه نصیر همچنین ریاضیدان بزرگی بوده است که با یک دهم اوقاف ایران و عراق، رصدخانه مراغه و در کنار آن کتابخانه مراغه را با بیش از ۴۰۰ هزار جلد کتاب بنا نهاد. در گفتگویی با مرتضی یوسفی راد و شریف لکزایی اعضای هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی به نقش خواجه در حیات عقلی جهان اسلام پرداختیم که در ادامه از نظر شما می گذرد.

***********

*جناب آقای یوسفی راد! خواجه نصیر در تاریخ علوم اسلامی و همچنین تاریخ سیاسی ما جایگاه خاصی دارد. علاوه بر جایگاه علمی، در دربار هلاکو حضور داشته تا آنجا که مثلاً آقای حداد عادل گفته به‌شکلی خواجه‌نصیر وزیر علوم این دربار بوده است. اهمیت خدمات علمی و فرهنگی خواجه تا چه حد بوده است؟

یوسفی راد: خواجه نصیرالدین طوسی ماهیت ددمنشانه مغولها که چیزی جز تخریب و نابودی و متلاشی نبود، را به تمدن ایلخانی تبدیل کرد که بسیاری از آثار تاریخی ایران ما از آن زمان باقی مانده است. آغاز این تمدن و بهره گیری از ظرفیتهای آنها در تولید علم و ساختن نهادهایی که مولد علم هستند مثل رصدخانه مراغه با خواجه نصیر روی داد. رصدخانه مراغه در ظاهر رصدخانه است، اما باطن آن این است که خواجه نصیر فیلسوفان، دانشمندان، ادیبان، عارفان، منجمان، جغرافی دانان، شیمی دانان و به طور کلی علما را از مناطق مختلف جمع کرد که تولید علم از همین جا شروع شد و بعد شاگردان خواجه مثل علامه حلی، قطب الدین شیرازی و…، مستقیم و غیرمستقیم در دربار و حکومت هستند و منشأ اثر می شوند.

با تلاش خواجه نصیر مغول‌ها را که یا دین را نمی‌شناختند یا اگر پیرو دینی (ظاهراً آئین بودا) بودند به هر حال خوی جنگ و خونریزی داشتند، مسلمان و پای‌بند به احکام دینی می شوند و به آموزه های دینی احترام می گذارند و عملاً در نهایت پایه گذار بخشی از تمدن بزرگ اسلامی می شوند. اینها به برکت مدیریت خواجه نصیر بوده است. مبدأ این تحولات با تدبیر خواجه نصیر آغاز می شود؛ خواجه نصیر هم از امکانات حکومتی خوب استفاده می کند هم شاگردان و اندیشمندان و متفکرینی را تربیت می کند که اینها در نسلهای بعدی سیاست و حاکمیت مغولها را جهت می دهند و هدایت می کند.

تا زمانی که سلسله مغولها هستند از امکاناتشان در خدمت ترویج علم و دانش در شاخه های مختلف استفاده کنند که البته انصافاً استفاده مناسبی هم می کنند و این همه آثار تمدنی به برکت وجود و ورود خواجه نصیر به عرصه سیاست و وزیر شدن در دربار هلاکوخان بوده است، لذا شاید به جرأت بتوان گفت عالمی به اندازه خواجه نصیر نداریم که در دربار ورود پیدا کند و این همه منشأ اثر شود،تصورم این است که جز خواجه نصیر کسی در دربار ورود نکرده که این قدر به صورت مستقیم و غیرمستقیم منشأ اثر باشد به طوری که پایه گذار یک تمدن شود، آن هم در دربار مغولها، مغولهایی که در نهایت توحش و تخریب بودند اما به یکی بهترین سازندگان تمدن اسلامی تبدیل می شوند، لذا شاید تنها بتوانیم خواجه را نام ببریم که از این نظر منشأ اثر علمی و فرهنگی و تمدنی شده باشد.

*به عنوان یک فیلسوف، بعد از حملات غزالی و فخر رازی و … بر علیه فلسفه و حیات عقلی جهان اسلام، تنها کسی این روند را از برد و حیات عقلی در جهان اسلام را احیا کرد و باعث تداوم آن شد، باز خواجه نصیر هست؟

یوسفی راد: دقیقاً همین طور است، در فصل دوم کتاب وجوه تمایز مکاتب فلسفه سیاسی اسلامی که ناظر به همین بحثهاست، که شرایط تأثیر محیط بیرونی را بر متفکرین اسلامی را بررسی کردم، دوره زمانی خواجه نصیر را هم بررسی کردم. در این مبحث به این نتیجه رسیدم که ما در فلسفه سیاسی علاوه بر مشاء، اشراق و متعالیه باید مکتب دیگری داشته باشیم که یکی «تقریبیه» است که حاصل فعالیتهای فکری و عملی خواجه نصیر است. او توانسته است در شرایطی که شاهد حملات غزالی و امثال غزالی هستیم، چه در حوزه کلام و چه در حوزه فقه و چه در حوزه علوم اسلامی دیگر، چه از اهل سنت و چه از شیعیان، به بحثهای عقلگرایی به شدت حمله ور می شود، به میدان بیاید و تقریبی بین کلام و اشراق و عقل گرایی ایجاد و جامعه را تعدیل می کند، یعنی تعادل نسبی در حوزه نظر و بحثهای اندیشگی فراهم می کند که نه تنها در حوزه عمل موفق است، بلکه در حوزه بحث و نظر هم موفق بوده، لذا علمای فرق مختلف، خواجه را دوست دارند و به او احترام می گذارند و به همین جهت ایشان صاحب یک مکتب می شود و ده ها متفکر بعد از خودش تولید می کند که از رویکرد تقریبی برخوردار هستند، به همین جهت در رصدخانه افکار مختلف از علوم مختلف از عارف و غیرعارف تا عقلی و غیرعقلی را به دور خود جمع کرد. به همین جهت رویکردش، رهیافت تقریبی داشت و در آن هم موفق شد.

*جناب لکزایی! نظر شما در مورد نقش خواجه نصیر در احیای حیات عقلی جهان اسلام خصوصاً بعد از حملات غزالی و فخر رازی به فلسفه چیست؟

لکزایی: آقای یوسفی‌راد در مورد خواجه نصیر، کارهای تحقیقی زیادی انجام دادند و به نظرم مباحثی که مطرح کردند قابل توجه و مهم است، ولی به نظرم می‌توان گفت خواجه نصیر ۳ مقام دارد، به لحاظ علمی دو مقام دارد؛ یک مقام این است که سنت فلسفی و علمی به خصوص سنت عقلی را در طول تاریخ اندیشه سیاسی اسلامی محافظت کرد و اتفاقاً از همان ابتدا آثارش در این زمینه هست، مثلاً اخلاق ناصری را که به ناصرالدین اهدا می کند، تماماً عقلی و حکمت عملی است و این نشان می دهد دغدغه خواجه از همان ابتدا حفظ و بسط این مقام بود. در واقع می خواسته مقام حکمت عملی را تداوم ببخشد و از هر فرصتی برای حفظ این امر اقدام کرده است، به خصوص در دوره پرآشوبی که مغولها حمله کردند، او در پی این است که این سنت را حفظ و احیای کند. همین جا مقام دوم هم ایجاد می شود، یعنی بعد از حمله مغولها و تأثیرگذاری خواجه نصیر بر مغولها و اشرافش به دانشهای زمانه و در واقع مورد توجه قرار گرفتنش از طرف مغولها باعث می شود که نه تنها آن سنت را حفظ کند و همچنان تداوم ببخشد، بلکه توانست بسیاری از متفکران و علما و صاحب نظران چه شیعه و چه سنی را هم نجات دهد و از آنها محافظت و مراقبت کند.

به تعبیری که آقای یوسفی‌راد داشتند با ایجاد رصدخانه مراغه توانست این سنت را ذیل حفظ و مراقبت از علما تداوم ببخشید، یعنی این گونه نبود که بگوئیم خواجه خودش به تنهایی دارد اقدام می کند. خودش صاحب اندیشه و تأمل و … بود اما به طور جمعی کار می کرد، ولی مقام دومش که به نظرم از مقام اول هم کم اهمیت تر نیست، این است که توانست سنت حوزوی و علمی را با حفظ جریان حیات علما تداوم ببخشد. مقام سوم خواجه به نظرم مقام تأثیرگذاری بر خود این جریانی است که این آشوب را ایجاد کرده است؛ یعنی مغولها و تأثیرش بر اندیشه مغولها.

به تعبیر برخی از اساتید، یک نگاه کلیشه ای نسبت به مغولها وجود دارد که مغولها انگار قوم وحشی ای بودند که آمدند حمله کردند و همه چیز را از بین بردند و چیزی باقی نگذاشتند و اتفاقاً خواجه نصیر هم با آنها مواجهه پیدا کرده که تأثیرگذار شد. به نظرم این یک نگاه سطحی است که به مغولها داشتیم و متأسفانه داریم، به نظرم می آید اگر مغولها واجد یک اندیشه، ایده و فکر منسجمی نبودند اساساً نمی توانستند حمله کنند و چنین اقداماتی را انجام بدهند این لشکرکشی و تهاجم و حمله و فتح و پیروزی که برای آنها به وجود آمد نشان می دهد که عقبه فکری داشتند، البته این فکر ممکن است یک فکر صبوعانه ای هم باشد، یعنی در تاریخ آمده است در هر شهری که رسیدند تقریباً همه را از دم تیغ گذراندند یا به هر حال جنایات زیادی انجام دادند ولی در کل می خواهم عرض کنم اینها وقتی با خواجه نصیر مواجه می شوند و ارتباط پیدا می کنند، متوجه می شوند که این فرد چه کسی است و چه خدمتی می تواند به آنها ارائه کند. مقام علمی خواجه را متوجه می شوند، لذا تقاضا می کنند و این بده بستان در واقع اتفاق می افتد که خواجه بیاید و دانش اش را در اختیار آنها و ایران و جامعه جهان اسلام قرار بدهد و بتواند آن دو مقام اول را تداوم ببخشد. این سه مقام، به صورت پلکانی با هم مرتبط هستند. هر سه تا مقام به نوعی با هم گره می خورند و بهره گیری مغولها از فکر و دانش خواجه نصیر باعث می شود که آن دو مقام اول، همچنان تداوم پیدا کند و حفظ و حراست شود.

جایگاه علمی خواجه نیز بسیار اهمیت دارد، یعنی شروحی که نوشته خصوصاً شرحی که بر آثار ابن سینا نوشته و در واقع این آثار را بروز کرده، نشان می دهد که جایگاه و اهمیتش خیلی بالاست. در مباحث فلسفی ما هم این گونه هست امروزه ما فیلسوفانی داریم که خودشان تفلسف نمی کنند و غالباً مدرس و استاد فلسفه و به اصطلاح متن‌خوان خوبی هستند، به عبارتی نگاه فلسفی را خوب منتقل می کنند. خواجه از این ویژگی برخوردار است و افزون بر این ویژگی، خصیصه دیگری دارد که خودش هم تفلسف می کند، خودش هم واجد این است تا حدی که می توانیم بگوئیم به نوعی یک دستگاه فلسفی دارد. حالا این دستگاه فلسفی همچنان جای بحث و گفتگو دارد که چقدر توانسته در فضای آثارش خود را نشان دهد، ولی خواجه همان طور که می خواهد جریانهای فکری، علمی، سیاسی بیرونی را به همدیگر نزدیک کند و یک فضای همزیستی مسالمت آمیزی در جهان اسلام و ایران به وجود بیاورد در فضای علمی هم همین کار را می کند.

تعبیری که دکتر علیرضا صدرا درباره خواجه نصیر دارد، به نظرم تعبیر مهمی است. ایشان معتقد است فلسفه خواجه نصیر، فلسفه تقریبی و ترکیبی هست. خواجه می خواهد دانشهای مختلف را به هم نزدیک کند و از این نزدیکی می خواهد استفاده کند، چون جامعه به همه این دانشها نیاز دارد.

وقتی خواجه علمای اهل سنت را از خطر دستبرد و گزند اقدامات مغولها محافظت می کند در واقع نشان می دهد که ما به این فکر هم نیاز داریم، هیچ فکری را نباید حذف کنید. جریانی را نباید حذف کنید، بنابراین از این جهت به نظرم نقطه عطفی است در تاریخ پرآشوبی که مغولها برای ایران و جهان اسلام ایجاد کردند، ولی تلاشهای افرادی مثل خواجه نصیر باعث شد که مغولها در فکر و فرهنگ ایرانی اسلامی هضم شوندد و در ادامه همین فرهنگ و فکر و جامعه ایرانی را در درون خودشان پرورش دهند و آن فرهنگ، اقتضائات خودش را ظهور و بروز می دهد تا نقطه بعدی که ملاصدرا است که دستگاه جدیدی را ارائه می کند، البته میرداماد هم دستگاه جدیدی ارائه می کند، شیخ بهائی هم دستگاه فلسفی هم دارد ولی در این میان ملاصدرا هست که دستگاه فلسفی اش نضج می گیرد و آثارش برخلاف میرداماد، یک قرن بعد از خودش در حوزه ها وارد می شود. آن طوری که دکتر سید جواد طباطبایی گفتند آثار ملاصدرا در زمان خودش وارد حوزه های علمیه نشد یک قرن بعد وارد حوزه های علمیه شد آن هم با اقدامات افرادی مانند مرحوم بیدآبادی، ملاعلی نوری، حاج ملاهادی سبزواری و ملاعلی مدرس زنوزی و دیگران. حتی شاید بتوان گفت دو قرن بعد از وفات ملاصدرا رونق گرفت. بنابراین تعبیر زوال اندیشه تعبیر دقیقی نیست که ایشان به کار گرفته است.

*مستحضر هستید که ابن ابی الحدید و برخی از علما در زندان هلاکوخان بوده که با درایت و تدبیر خواجه آزاد شدند. منظورم این است که علاوه بر راه اندازی رصدخانه مراغه و در واقع مرکز علمی مراغه، به این طروق هم جان بزرگان را نجات می داده است. علاوه بر همه اینها شرح اشارات خواجه و تجریدالاعتقاد قرن هاست که کتب درسی حوزه است. در واقع حکمت سینوی با شرح اشارات دوباره احیا شد.

لکزایی: اگرچه آثار و تأثیرات ابن سینا چه در ایران و چه در غرب بسیار زیاد هست و در جهان علم بسیار تأثیر گذاشت اما این اقبال را داشته است که کسی مثل خواجه نصیر به شرح و احیای فلسفه او پرداخته است؛ اگر کسی بر روی آثار میرداماد شرح می نوشت، شاید میرداماد هم احیا می شد، اما در مورد آثار میرداماد این اتفاق نیفتاد.

مواظبت و مراقبت خواجه نصیر از جریانهای مختلف علمی واقعاً شگفت انگیز است، این گونه نبود که فقط بگوید علمای شیعه و یا مدارس و حوزه های علمیه شیعه. همان طور که گفتید اگر خواجه، ابن ابی الحدید را نجات نمی داد الان شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید را نداشتیم.

یوسفی‌راد: قوشجی، از عالمان بزرگ اهل سنت، قوی ترین شرح کلامی را بر تجرید الاعتقاد خواجه نصیر شیعی می‌نویسد. این به خاطر تقریبی است که خواجه ایجاد کرد.

لکزایی: اهمیت خواجه، مباحثی است که راجع به دولت ایشان داشت. فقط این نبوده که ایشان فقط در بحث نظری و انتراعیات فکر کند، مثلاً یکی از دلایلی که باعث شد مغولها به سراغ او بروند این است که از نظرها و دیدگاه هایش او در اداره جامعه و حکومت استفاده کنند، لذا خیلی از دیدگاه هایی که دارد و مطالبی که در آثارش دارد کاملاً مباحثی است که با شناخت جامعه و رهنمودی که می دهد منطبق است. می خواهد که در واقع جامعه به تداوم خودش ادامه دهد و متوقف نشود.

یوسفی‌راد: افکار و اندیشه های خواجه نصیر کاملاً برای دستگاه هلاکوخان ضروری است که ایشان هم از این فرصت استفاده می کند و حتی بعد از هلاکو برای فرزند او همین نقش را ادامه داد. رساله نصیحت نامه را می نویسد که تقریباً یک دستورالعمل حکمرانی است و هم رسم آئین پادشاهان قدیم را می نویسد که کاملاً نشان می دهد که حکمرانی چگونه بر مبنای عدالت و محبت باید قوام بگیرد و رابطه حاکم با رعیت چگونه باید باشد. هلاکو یک بار تخریب می‌کند اما بعد از تخریب می‌خواهد حکمرانی کند که در این راه نیاز به حکیم دارد. نیاز به کسی دارد که عقل حکمرانی داشته باشد، لذا او از خواجه استفاده می کند و پسرش هم می‌بیند که بهتر از خواجه نصیر پیدا نمی کند او را باز به خدمت می گیرد.

لکزایی: ما مواجهه جدی و امروزین با متفکران خود نداشته ایم؛ ازجمله خواجه نصیر. راجع به خواجه نصیر کتاب زیاد نوشته شده اما اینکه یک گفتگوی امروزینی با او انجام دهیم، کاری صورت نگرفته است. کاری که در غرب انجام می شود این است که همواره با افلاطون و ارسطو و متفکران دوران مدرن از ماکیاولی به بعد گفتگو صورت می گیرد و آثار جدید و جدیدتری نوشته می شود، اما ما در اندیشه بزرگان خود کار تحقیقی و علمی بایسته و شایسته انجام ندادیم. در مورد اندیشه سیاسی خواجه نصیر به غیر از کاری که دکتر یوسفی راد انجام داد کار دیگری انجام نگرفته است، در صورتی که حداقل باید ده ها کتاب در این باره می نوشتیم.

الان یک کتاب هم در مورد فلسفه سیاسی خواجه نصیر پیدا نمی کنید. به این نگاه ها و گفتگوها نیاز داریم. این همه رساله در دانشگاه های مختلف نوشته می شود چند درصد راجع به اندیشمندان بومی وچند درصد راجع به اندیشمندان غیربومی است. چند درصد از موضوعات کاربردی و چند درصد راجع به مسائل ماست. به قول معروف برخی از این پایان نامه ها نه به درد این دنیای ما می خورد و نه آن دنیا. فقط اظهار پرستیژ و فضل و … است اینکه به چه درد ما می خورد مشخص نیست. احیای آثار و تراث و گفتگو با این متفکران به ما می تواند بسیار کمک کند که از این اوضاع و احوال و بن بستهایی که ایجاد شده و یا ایجاد می شود، رهایی یابیم و مسائل ما حل شود. با این گفتگوها و تفکرهای و افکار عمیق عقلی، موانع بشکند و زندگی مسیر خودش را پیدا کند تا ما بتوانیم اوضاع بهتری پیدا کنیم.

منبع: مهر

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: