ارس ترانه ای از دل تاریخ / کاظم موسوی بجنوردی

1399/9/24 ۱۵:۲۹

ارس ترانه ای از دل تاریخ / کاظم موسوی بجنوردی

حکایت وصل شمال ارس به جنوب آن نه قصه دهه ها و سده ها و هزاره ها که قصه روزگاران است .از وقتی که تاریخ به یاد دارد آن سوی رود همیشه تابع این سوی رود بوده است و بنابراین قصه وصل و مهر روزگاران به این سادگی ها از دل بیرون نخواهد شد .

 

«چه شمالی؟چه جنوبی؟ این سخنان چرکین را به دور بینداز

به جهانیان بگو همگی سرزمین ایران است».

این بیت، بخشی از ترانه «ای ارس»[آراز در تلفظ آذربایجانیها] است که منسوب به یحیی شیدا شاعر آذربایجانی است و در حسرت جدایی سرزمینهای شمال ارس از ایران و الحاق آن به روسیه پس از قرارداد ترکمانچای سروده شده است. حسرت جدایی شمال ارس از مام میهن تنها به شیدا و شاعرانی چون او اختصاص ندارد، بلکه از همان زمان به بخشی از فولکلور و فرهنگ شفاهی مردم دو سوی ارس تبدیل شده است. پرسش اصلی یادداشت نگارنده این است که راز این حسرت چیست و چرا جدایی از ایران در طول دو قرن گذشته برای مردم این خطه بسان نی مولانا به حکایتی برای شکایت از فراق و اشتیاق به وصال تبدیل شده است؟

پاسخ این پرسش را و ریشه داغ و حسرت نهفته در این ترانه ها را باید از دل تاریخ جستجو کرد. سعدی می گوید: « سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل/ بیرون نمی‌توان کرد الا به روزگاران.

حکایت وصل شمال ارس به جنوب آن نه قصه دهه ها و سده ها و هزاره ها که قصه روزگاران است .از وقتی که تاریخ به یاد دارد آن سوی رود همیشه تابع این سوی رود بوده است و بنابراین قصه وصل و مهر روزگاران به این سادگی ها از دل بیرون نخواهد شد .

دیاکنف مادشناس مشهور روسی با استناد به نوشته های هرودوت مرزهای شمالی دولت ماد را سرزمینهای مابین رود ارس و کر نوشته است. این بخش از قلمرو ماد در عهد هخامنشیان نیز جزو سرزمینهای ایرانی بود و نام آن در کتیبه های داریوش و دیگر شاهان هخامنشی به عنوان بخشی از ایران آن روز باقی مانده است. 

پس از سقوط هخامنشیان آتروپاتس ساتراپ ماد و فرمانده بخشی از سپاه داریوش سوم در جنگ با اسکندر مقدونی، به آذربایجان برگشت و توانست موقعیت خود را در دوره اسکندر حفظ کند. او در جنگهای جانشینی اسکندر ماد کوچک را از قلمرو متصرفات یونانی جدا کرد و هویت مستقلی به آن داد و از این زمان به بعد جغرافیای تحت حاکمیت او به عنوان نخستین سرزمین ایرانی که از یونانیان مستقل شد، آترپاتکان نامیده شد. آتروپاتن  که ریشه در نام آتروپاتِس دارد واژه ای ایرانی و به معنای «محافظت‌شده به‌وسیلۀ آتش است و آدوربادگان / آتورپاتکان  و آذربایجان عصر اسلامی هم ریشه در آن دارد. سرزمین اصلی آتروپاتن/ ماد کوچک هرچند شامل آذربایجان و کردستان کنونی بود، اما بخشی از جغرافیای شمال رود ارس و به روایتی تا دربند در داغستان را هم شامل می شد.

از پیوستگی شمال ارس به قلمرو ایران در عهد اشکانی و ساسانی نمی گویم که اظهر من الشمس است و دیوار دربند و کتیبه های فارسی موجود در دربند داغستان و قفقاز شاهدی روشن بر این مدعا هستند.

با ورود اسلام به ایران، اعراب مسلمان پس از آن که در جنگ نهاوند به پیروزی رسیدند لشکریان خود را راهی آذربایجان کردند و در سال 22 هحری قمری آنجا را هم تصرف نمودند. متن عهدنامه حذیفة بن یمان فاتح عرب با مرزبان آذربایجان گواهی بسیار روشن بر ادارۀ نواحی شمال ارس توسط مرزبانِ منصوب ساسانیان در آذربایجان به مرکزیت اردبیل است. در منابع فتوح اسلامی آمده است که حذیفه در برابر تعهد والی آذربایجان به صلح و پرداخت مبالغی هنگفت متعهد شد که از مردم آذربايجان كسی را نكشد و اسير نكند و آتشكده‌ای را ويران نسازد و به اكراد بَلاسجان و سبلان و ساترودان[ ميان رودان/ نواحی میان رود کر و ارس به روایتی] تعرض نكند و مردم شيز را از رقص و انجام آيين هايشان در جشنها باز ندارد. آنچنان که دکتر عنایت الله رضا در مدخل بلاسگان نوشته اند بلاسجان معرب این نام و دشتی واقع در دو سوی رود ارس و جنوب رود کر بود. نام‌ بلاسگان‌ در كتیبه شاپور اول‌ پادشاه‌ ساسانی‌ (243-273م‌) در اطراف‌ كعبه زردشت‌ در نقش‌ رستم نیز از جمله سرزمینهای‌ تابع‌ دولت‌ ساسانی‌ آمده‌ است‌.

در دوران خلافت عربی(راشدین، اموی و عباسی) سنت اداره شمال ارس توسط والیان آذربایجان همچنان ادامه یافت. در این دوران، سه اقلیم آذربایجان، اران (باب) و ارمینیه، در چهارچوب اقلیم واحدی به نام «اقلیم‌الرحاب» اداره می شدند. اردبیل بزرگ‌ترین شهر و مرکز آذربایجان، دبیل (دوین) مرکز ارمینیه و ورثان مرز آذربایجان با اران و بردعه، مرکز اران، بود. هرچند دربارۀ محدودۀ اران‌ نظریه‌های‌ متفاوتی‌ وجود دارد، اما بیشتر منابع، اران را‌ قلمرو میان‌ دو رود كر و ارس‌ و گاه‌ در فاصلۀ میان‌ ارس‌ و دربند قفقاز دانسته اند که در جغرافیای کنونی جمهوری آذربایجان قرار دارد؛ نامی نادرست، ضد تاریخ و مجعول برای این سرزمین که برساختۀ مساواتی ها و چهرۀ مشهور آنها محمد امین رسول زاده است. ابن حوقل جغرافیدان شهیر عرب در سدۀ چهارم قمری اران را از آذربایجان تفکیک می کند و‌ شهرهای  اران را شامل بردعه‌، باب‌ (دربند) ، تفلیس‌ ، بیلقان‌، ورثان‌، بردیج‌، شماخیه‌ (شماخی‌)، شروان‌، لایجان‌، شابران‌، قَبَله‌، شكی‌ (نوخای‌ كنونی‌)، شمكور (شامخور كنونی‌) و جنزه‌ (گنجه‌) می داند. دیگر جغرافیدانان سده های میانه همگی بالاتفاق نام اران را جدای از آذربایجان دانسته اند.

با وجود این تفکیک جغرافیایی ادارۀ اران در دوران خلافت همواره توسط والی آذربایجان صورت می گرفت؛ هرچند در مواقعی هر دوی آنها در حوزه فرمانروایی والی جزیره به مرکزیت حران قرار می گرفتند. آن چنانکه منابع تاریخی نوشته اند یکی از مهم ترین گرفتاری های همیشگی اران و آذربایجان در این دوره هجوم ترکان و خزران به این منطقه بود. برای نمونه در فاصلۀ سالهای 108 -112ق مهاجمان بارها قلمرو اران  و آذربایجان را مورد هجوم قرار دادند؛ به نحوی که در یکی از این جنگها مردانشاه، فرمانده ایرانی آذربایجانی در دامنۀ کوههای سبلان در نزدیکی روستای شهرآزاد، با کمک نیروهای محلی با ترکان جنگید؛ اما شکست خورد و کشته شد.

در سده سوم قمری و در پی آغاز موج استقلال طلبی ایرانیان از خلافت عباسی که از طاهریان و صفاریان و سامانیان در شرق آغاز شده بود، آذربایجان نخستین سرزمین غرب ایران بود که رسماً مستقل شد و فرمانروای ایرانی آن به نام محمد بن ابی الساج به نام خود سکه زد. در دوران ساجیان نیز مرکز آذربایجان مراغه و سپس اردبیل بود و اران نیز از همان جا اداره می شد. این وضعیت در دوران دیگر سلسله های ایرانی سده های چهارم و پنجم قمری، یعنی سلاریان دیلمی و روادیان کرد نیز ادامه داشت. دوران شکوفایی زبان و شعر فارسی در آذربایجان و اران هم در همین دوره بود و دربار سلسله های ایرانی منطقه مرکز شاعران بزرگی چون قطران تبریزی و اسدی طوسی گردید. در نیمۀ قرن پنجم سلجوقیان وارد آذربایجان و اران شدند و ادارۀ آنجا را در اختیار گرفتند و پس از آنها هم مغولان و تیموریان وارد این منطقه گردیدند. با وجود این بخشی از اران همچنان در دست شروانشاهان ایرانی نژاد بود و شاعرانی مانند خاقانی و نظامی گنجوی از سوی آنان حمایت می شدند. قدرت فرهنگ ایرانی و حاکمیت زبان و ادبیات فارسی بر بخشهای شمالی و جنوبی ارس در این دوران همانند گذشته ادامه داشت و کتابهایی مانند سفینه تبریز و برخی جُنگهای اشعار شاعران فارسی سرای قفقاز نشان می دهد که زبان اول و آخر شعر و کتابت در این منطقه حتی در زمان حاکمیت سلسله های ترکی همچنان فارسی بوده است. قفقاز جنوبی و اران با وجود حکومت سلسله های ترک و تاتار و مغول بر آن؛ به لحاظ فرهنگی و جمعیتی همچنان ایرانی ماند تا این که در دورۀ صفوی یک بار دیگر جزو جغرافیای سیاسی ایران گردید. بر پایه نوشته های میرزا رفیعا نویسندۀ دوران شاه سلطان حسین  «ممالک  محروسه ایران»  دردوره صفوی به 4 والی نشین عربستان [خوزستان] ، لرستان فیلی ، گرجستان  و کردستان و 13 بیگلربیگی قندهار ، شیروان ، هرات ، تبریز ، چخورسعد ، قراباغ و گنجه ، استرآباد ، کوه گیلویه ، کرمان ، مروشاهیجان ، علیشکر(همدان) ، مشهد و قزوین  و چند حاکم نشین از جمله حاکم نشین بختیاری تقسیم شده است. ملاحظه می شود که در این دوران هم قراباغ و گنجه دو بیگلربیگی ایران هستند.

از دوران صفوی عثمانی ها  و روسها هم به طور جدی تری متوجه قفقاز شدند و فعالیت خود را در آن آغاز کردند و به این ترتیب قلمرو ایران در آن سرزمین با دو تهدید جدی و جدید روبرو شد؛ ضمن آن که آنها خود نیز با یکدیگر رقابت داشتند. ضعف و انحطاط تدریجی صفویه پس از شاه عباس و انقراض نهایی آن سبب شد که این دو رقیب جدید فرصت بیشتری برای نفوذ در قفقاز و اشغال بخشهایی از آن را پیدا کنند. هرچند در دوره نادر قدرت قبلی ایران احیا شد، اما با قتل او قفقاز به جولانگاه روسیه و عثمانی و قدرتهای محلی آنجا مانند گرجیان تبدیل شد. با وجود این آقا محمد خان قاجار در نامه ای به حاکم گرجستان در 1209ق نوشت: «از عهد شاه اسماعیل صفوی تا آغاز دولت همایون ما»، «نظربه قواعد و قرارداد قدیم، گرجستان متعلق به ملوک ایران بوده» و از او خواست آن ولایت را «باز به مرجع خود ]ایران[ رجوع نماید». نامه آقا محمدخان یکی از اسناد مهم برای نشان دادن ذهنیت تاریخی ایرانیان نسبت به حاکمیت خود بر قفقاز است.

این حاکمیت تاریخی که به طور رسمی از زمان مادها در هزاره اول پیش از میلاد آغاز شده بود سرانجام با قراردادهای گلستان و ترکمانچای به طور رسمی از بین رفت و به روسها واگذار شد. شعرهای حسرت یا فولکلور هجران و فراق که به انحای مختلف در فرهنگ دو سوی ارس وجود دارد مرثیه ای برای این تاریخ مطول پیوستگی است؛روزگارانی که شمال ارس و اران ملک ایران و ایرانی بود و آذربایجان و اران در نقشه جغرافیایی ایران حکم سر آن را داشتند.

هرچند مساواتی ها و در رأس آنها محمد امین رسول زاده سعی کردند با  جعل نام آذربایجان برای قلمرو اران نوعی از پیوستگی سیاسی و ساختگی را با هدف الحاق بخش جنوبی ارس به شمال آن ایجاد کنند، اما این جعل و تحریف روشن تر از آن بود که به جایی برسد.

باید گفت که در مباحث سیاسی و ملی جایی برای تغییر مرزها و نوستالژی نیست و سیاست رسمی جمهوری اسلامی ایران هم پای بندی به این قاعده حقوق بین الملل است، اما اگر قرار باشد باب نوستالژی و آرزوی تغییر مرزها در سیاست باب شود، دست ایرانیان در این امر فراخ تر است و تاریخ با گشاده رویی نه تنها در شمال ارس و قفقاز جنوبی بلکه دردیاربکر و بین النهرین شمالی هم با لبخند به استقبال نوستالژی ایرانی خواهد رفت. پس بهتر است همسایۀ غربی ما هم در پی ترکیب سیاست با شعر و نوستالژی برنیاید و حسن همجواری و احترام به حقوق بین الملل و مرزهای رسمی را مراعات نمایدکه در غیر این صورت متضرر اصلی کشور او خواهد بود.

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: