تحلیلی از انقلاب مشروطه در گفت‌وگو با علیرضا ملایی توانی

1399/7/16 ۱۱:۲۸

تحلیلی از انقلاب مشروطه در گفت‌وگو با علیرضا ملایی توانی

بازخوانی تاریخ مشروطه در ایران هیچ‌گاه تن به كلیشه و تكرار نمی‌دهد. هر زمان و هر نسلی باتوجه به دغدغه‌ها و مسائل مبتلا به خویش، در مواجهه و خوانش آن به پرسش‌ها و پاسخ‌های تازه‌ای بر می‌خورد؛ گویی همواره گوشه‌ای از آن تجربه در اینجا و اكنون زندگی ما وجود دارد كه تنها با گذر زمان خود را نمایان می‌كند.

 

آزادی سرنوشت محتوم همه ملت‌هاست

مرتضی ویسی: بازخوانی تاریخ مشروطه در ایران هیچ‌گاه تن به كلیشه و تكرار نمی‌دهد. هر زمان و هر نسلی باتوجه به دغدغه‌ها و مسائل مبتلا به خویش، در مواجهه و خوانش آن به پرسش‌ها و پاسخ‌های تازه‌ای بر می‌خورد؛ گویی همواره گوشه‌ای از آن تجربه در اینجا و اكنون زندگی ما وجود دارد كه تنها با گذر زمان خود را نمایان می‌كند. «تكاپو برای آزادی» آخرین اثر علیرضا ملایی توانی دانشیار پژوهشكده علوم تاریخی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است كه اخیرا منتشر و روانه بازار شده است. در این كتاب نویسنده سعی دارد با نگاهی متفاوت و امروزی تجربه مشروطه را مورد بازخوانی قرار دهد. به‌طور قطع این اثر یكی از بهترین بازخوانی‌ها از انقلاب مشروطه ایران است كه نگرش متفاوتی به مشروطه ایرانی ارایه می‌كند. دكتر ملایی توانی در كارنامه خود آثار و نوشته‌های فراوانی دارد كه از آن میان می‌توان به این عناوین اشاره كرد: ایران و دولت ملی در جنگ جهانی اول، مجلس شورای ملی و تحكیم دیكتاتوری رضاشاه، درآمدی بر روش پژوهش در تاریخ، زندگینامه سیاسی آیت‌الله طالقانی، از كاوه تا كسروی: نقد رفتارها و باورهای دینی ایرانیها، گفتمان تاریخ نگاری رسمی دوره پهلوی پیرامون رضاشاه و تاریخ شفاهی بمباران شیمیایی سردشت.

 ********

یكی از نكات پررنگ كتاب، توجه وافر شما به امر سیاسی و به‌طور كل تجربه سیاسی است، اهمیت این امر در چیست و چرا باید در انقلاب مشروطه ایران نگاهی سیاسی داشت؟

برای آغاز با سوال مهمی شروع كردید. در پاسخ باید عنوان كنم اقتضائات جامعه ایران اولین عاملی بود كه من را به این سمت و سو و استفاده از امر سیاسی كشاند. شما وقتی كه به پروژه دموكراسی به‌خصوص لیبرال دموكراسی به‌طور كلی در جهان نگاه می‌كنید متوجه می‌شوید كه این پروژه در كشورهایی رخ داده است كه در آنجا ما یك جامعه لیبرال داشتیم به این معنا كه اصل آزادی انسان‌ها در تمام عرصه‌ها وجود داشت و بعد به ساحت سیاست كشیده شد. زمانی كه شما تاریخ مدرن در كشورهای غربی را مطالعه می‌كنید و می‌بینید از زمانی كه بورژوازی رشد می‌كند و ساختاری‌های متصلب قرون وسطایی فرو می‌پاشد یك جامعه رقابتی شكل می‌گیرد كه در آن جامعه رقابتی افراد براساس اصل انتخاب، در تمام حوزه چه شغل، یا سبك زندگی یا هر امر مربوط به آن به وجود می‌آید و سپس به ساحت سیاست كشیده شد. به عبارت كلی‌تر، در غرب یك جامعه لیبرال بر یك حكومت لیبرال تقدم دارد. بنابراین اگر در غرب قرار باشد این موضوع را مطالعه كنیم باید از امر اجتماعی آغاز كنیم اما در موقعیت ایران و كشورهای مثل ایران ما نه شاهد یك جامعه لیبرال هستیم و نه یك جامعه مبتنی بر اصل انتخاب در اینجا طبیعتا امر سیاسی است كه اولویت پیدا می‌كند به همین جهت من ناگزیرم از امر سیاسی و حاكمیت سیاسی در ایران آغاز كنم. زمانی كه به جامعه پیشامدرن ایران نگاه می‌كنید می‌بینید چیزی به اسم ملت یا مردم اصلا وجود نداشت و با مفاهیم و پدیده‌های همچون ایلات و عشایر، ساختار روحانیت، زمین داران، درباریان مواجه هستیم.

می‌دانیم كه یكی از آرمان‌های اصلی مشروطه توجه به امر عدالت بود، فكر نمی‌كنید توجه بیش از اندازه به مساله امر سیاسی در تحلیل انقلاب مشروطه ممكن است توجه مساله مهمی مثل عدالت به محاق برود و در تحلیل‌های تاریخی نایده گرفته شود؟

قطع به یقین این دو مفهوم (آزادی و عدالت) همسانی‌های بیشتری نسبت به هم دارند تا تفاوت‌ها اما می‌توان در یك وجهی بین این دو مفهوم تمایز قائل شد. درواقع تاریخ جهان و تاریخ دموكراسی‌خواهی، نشان می‌دهد اگر ما بر مفهوم عدالت تمركز كنیم، آزادی قربانی خواهد شد. بنابراین ما هیچ‌وقت به آزادی دست نخواهیم یافت و در عین حال عدالت هم به محاق خواهد رفت یعنی ما به آزادی نیاز داریم كه به بی‌عدالتی اعتراض كنیم.

در این اثر به میزانی كه به مساله سیاست و آزادی می‌پردازد به همان میزان نقش نخبگان را پر رنگ كرده و مردم در این تحلیل‌ها دیده نمی‌شوند. فكر نمی‌كنید كه در تحلیل‌های شما از انقلاب مشروطه مردم نقش پررنگی ندارند؟

اساسا یكی از موضوعاتی كه تاریخ‌نگاری را تغییر داد و به عبارت دیگر تاریخ‌نگاری را از ساحت سیاست به ساحت اجتماع، فرهنگ، اقتصاد و سایر حوزه‌های انسانی كشاند انقلاب‌ها بودند. درواقع انقلابات عرصه بازیگری نیروهای اجتماعی به معنای واقعی كلمه یعنی مردم هستند بنابراین با مطالعه انقلاب مشروطه یا هر انقلاب سیاسی دیگری ناگزیر هستیم كه از شرح حال مردمی سخن بگوییم كه پشتیبان این جریان سیاسی بودند. یكی از مهم‌ترین منابع عصر مشروطه «تاریخ بیداری ایرانیان» ناظم الاسلام كرمانی است. شما اگر فهرست مطالب این كتاب را نگاه كنید برخلاف آثار پیش از آن كتاب، می‌بینید كه سراسر عرصه كنشگری مردم در عرصه اجتماع و سیاست است كه به تصویر كشیده شده است. به همین دلیل می‌توان گفت یك چرخش پارادایمی مهم در تاریخ‌نگاری ایران در زمان مشروطه رخ داد. اما در تاریخ‌نگاری انقلاب‌ها به‌خصوص انقلاب مشروطه شما نمی‌توانید به‌طور همزمان هم نخبگان را درنظر بگیرید یا توده‌ها را برجسته كنید. اینها هر چند كه نقش مكمل هم دارند اما از آنجا كه انقلاب مشروطه یك انقلاب اجتماعی به مفهوم مدرن نبود خود به خود عرصه تاریخی در اختیار یكسری از نخبگان ناراضی قرار می‌گیرد و نقش‌ها پررنگ‌تر می‌شود به همین جهت من هم ناگزیر بودم كه پیشتازی و پیشگامی آنها را بیشتر مدنظر قرار دهم. هر چند تاكید می‌كنم اگر پشتوانه توده نبود هیچ‌گاه این نخبگان نیز موفق نمی‌شدند كما اینكه بدون حمایت توده مردم در سفارت انگلیس صورت نمی‌گرفت یا دیگر حركت‌های مردمی به هیچ عنوان انقلابی رخ نمی‌داد. اما من فكر می‌كنم كنش نخبگان به شكل بارز و معناداری خیلی برجسته‌تر بوده است.

در جایی از كتاب اشاره به مساله كلان روایت‌ها در عصر مشروط كردید، می‌خواستم بدانم كه نظر شما به‌طور كل درباره كلان روایت چیست و چه نقشی در تحلیل شما داشته است؟

كلان روایت تا پیش از ظهور جریان پسامدرن یا همان پست‌مدرنیسم در همه ساحت‌های زیست بشر وجود داشته است. اما یكی از كارهای شگرفی كه پست‌مدرن‌ها انجام دادند، این بود كه این كلان روایت‌ها را زیر سوال بردند و به همین ترتیب این امر تسری پیدا كرد به دیگر حوزه‌های مختلف كنش انسانی از جمله در حوزه تاریخ‌نگاری كه تغییرات بسیاری در بینش و روش مورخان ایجاد كرده است. كلان روایت‌های در گذشته وجود داشته است كه مورخان طرح می‌كردند مثلا عنوان می‌شد كه پادشاهی با جامعه و فرهنگ در هم آمیخته است و هر گونه به‌هم خوردن این ساختار كشور را ویران می‌كند یا دیگر مثال‌های اینچنینی كه مورخان سعی كرده‌اند با این كلان روایت‌ها تاریخ ایران را بازنویسی كنند. طبیعتا من به این كلان روایت‌ها باور ندارم اما همین كه من باور ندارم خود یك كلان روایت است. به هر ترتیب تمام بحث من در كتاب این است كه اگر یك كلان روایت وجود داشته باشد كه ما بدان اعتقاد داشته باشیم كلان روایت آزادی است كه سرنوشت محتوم همه ملت‌هایی است كه در چرخه مدرنیته قرار می‌گیرند.

همان‌طوركه می‌دانید پیش از شما آثار بی‌شماری درباره انقلاب مشروطه نگاشته شده است، می‌خواستم بدانم وجه متفاوت این اثر با آثار پیش از خود چیست؟

یكی از مهم‌ترین وجوه تمایز این كتاب با آثاری كه پیش از این نوشته شده از نظر رهیافت پژوهشی نگاه به همان كلان روایت مدرنیته است. یعنی پدیده مشروطه و اساسا تحولات ایران مدرن را به عنوان بخشی از جریان بزرگ مدرنیته كه از چند قرن قبل شروع شده و همواره در حالت انكشاف تاریخی است قرار داده‌ام به همین خاطر اعتقاد دارم بدون فهم این كلان روایت كه بستر تحولات اجتماعی كه مشروطه در آن رخ داده ما نمی‌توانیم رخدادهای خرد و ریز جهان از جمله انقلاب مشروطه را درك كنیم. انقلاب مشروطه ایران به عنوان بخشی از كنش ایرانیان برای مواجهه با مدرنیته در بستر آن اتفاق افتاده است و این بستر مدرنیته هم زمینه پیدایی انقلاب مشروطه و همچنین زمینه‌ساز كلیه كنشگران چه خودكامگان چه روشنفكران و نخبگان آن است. درواقع بحث شناخت این بستر و بردن تحولات داخل آن بستر تاریخی است. درواقع همه چالش‌هایی كه در تاریخ معاصر ایران رخ داده است حاصل این رویاروی‌های اجتناب‌ناپذیر ما با پدیده مدرنیته است. درواقع من سعی كرده‌ام ریشه‌های انقلاب مشروطه را در سطح عمیق‌تر ببینم كه پیش از این دیده نشده بود. در بسیاری از آثاری كه در این حوزه نگاشته شده است مثلا درباره ریشه‌های انقلاب مشروطه به اعزام دانشجویان به اروپا، ورود دانش‌های جدید به ایران، اصلاحات عباس میرزا و امیركبیر و... ارتباطات استعماری غرب و خیلی از مسائل دیگر پرداخته می‌شود همه اینها درست، اما حقیقت ماجرا و مساله‌ اصلی كه ایران با آن درگیر بوده و هست بر می‌گردد به همان پدیده كلان كه من از آن به عنوان علت‌العلل انقلاب یاد كرده‌ام، یعنی همان مدرنیته. من در این روایت از شخصی به نام نوئل پاركر (Noel Parker) متاثر بوده‌ام كه كتابی تحت عنوان «انقلابات و تاریخ» دارد. در اینجا نوئل پاركر از چندین انقلاب مدرن یاد می‌كند و معتقد است كه هدف همه این انقلاب دستیابی به مدرنیته بود و من هم به این باور رسیده‌ام همه روایت‌ها در همه جنبه‌ها به این امر بسترساز یعنی مدرنیته بازمی‌گردند. وجه دوم كتاب پرداختن به مسائلی در انقلاب مشروطه است كه به دلیل روایت رژیم پهلوی و در عین روایت جمهوری اسلامی از مشروطه اتخاذ كرده بودند در حاشیه قرار گرفته‌اند و به عبارتی دیده نشده‌اند. یكی از اینها روشنفكران ما هستند كه همواره در همه دوره‌ها و همه قرائت‌ها مطرود بوده‌اند و در حاشیه قرار داشتند ولی سعی كرده‌ام كه دیدگاه این جریان را در بطن تاریخی و بدون توجه به قرائت‌های سیاسی بررسی كنم. وجه سوم كتاب به صراحت بیان در نمایاندن مسائل انقلاب مشروطه است. درواقع من فكر می‌كنم پرداخت بدون پرده به مسائل انقلاب مشروطه به عبارتی پرداختن به مسائل امروز ماست. درواقع برای اینكه این مسائل بهتر درك شوند نیاز به صراحت بیان و نگاه دقیق‌تری دارد تا بهتر وضعیت امروز خودمان را درك كنیم. وجه چهارم كتاب نگاه به آینده است بدین معنا كه نگاه كتاب رو به آینده است، چراكه فكر می‌كنم برای بسط اندیشه آزادیخواهی باید نگاه به آینده داشت و هرگونه قرائتی از گذشته باید در خدمت حال و آینده ما باشد وگرنه كار ابتری است. من در این كار مورخی خنثی و منفعل نبودم. كوشیدم در این كار كنش گفتار داشته باشم، بدین معنا كه خیلی از ایده‌های خود را كه برگرفته از ایران امروز هست در لابه‌لای گفتارم متذكر شوم و خوانندگان را به كنشگری وا بدارم.

شما در كتاب خود اشاره‌ دقیقی به مساله استبداد صغیر و نقش آن در تحولات پس از خود داشته‌اید كه در آثار پیشین شاید كمتر به این امر پرداخته باشند، اهمیت این اتفاق مهم به نظر شما در چیست؟

ببینید، اساسا استبداد صغیر به‌ طور كلی از آن دست اتفاقاتی است كه در انقلاب مشروطه كامل و دقیق بدان پراخته نشده است. من استبداد صغیر را یك حركت واكنشی در برابر پروژه آزادیخواهی ایران می‌بینم و در آنجا یك رشته فعالیت‌های واپسگرایانه اما با استفاده از مدرن رخ داد كه در آثار پیشین بدان توجهی نشده است. مثلا در بحث شورای مملكتی ایده‌ای است كه استبدادگرایان با استفاده از مفاهیم مدرن می‌خواهند در برابر مشروطه‌خواهان قد علم كنند. كاری كه در دنیای امروز ما هم در همه جای دنیا می‌بینیم كه در آن جریان‌های واپسگرا ابزار مدرن را برای پیشبرد خواسته‌های خود به كار می‌گیرند. من سعی كردم این مساله را خیلی برجسته و این مساله را مطرح كنم. چگونه در چنین فضایی حتی استبدادگرایان در افق مدرنیته‌ای كه مشروطه‌خواهان ترسیم كرده بودند فعالیت می‌كردند. برخی دستاوردهای آنها را مصادره كرده و علیه همین جریان استفاده كنند. یكی از وجوه بسیار مهمی كه در كتاب بدان پرداخته و كمتر در آثار پیشین بدان اشاره شده همین بحث است.

با این حساب شما نباید اعتقادی به مشروطه ایرانی یا خود ویژگی‌های بومی آن داشته باشید چراكه پروژه مدرنیته یك امر جهانی است؟

درست است كه مشروطه ایران و حتی كل تاریخ معاصر را در پرتو مدرنیته می‌بینم اما به این معنا نیست كه مدرنیته آینده مشابهی را برای همه ملت‌ها رقم بزند و همه كشورها یك‌دست و یكپارچه شوند. ملت‌هایی كه پیشینه تاریخی و تمدنی گسترده‌ای دارند هم در مقابل مدرنیته مقاومت می‌كنند و هم سعی می‌كنند كه خود را با مدرنیته هماهنگ كنند اگر این هماهنگی صورت نگیرد جامعه از مسیر پیشرفت و توسعه نگاه داشته می‌شود. این امر پس از مشروطه در كنش‌های واپسگرایان بارها اتفاق افتاد مثلا خیزش‌های مكرر سلطنت‌طلبانه كاملا متاثر همین پدیده است. ما اگر قرار باشد كه مشروطه یا هر پروژه آزادیخواهی دیگر نسخه و نوع ایرانی آن خواهد بود. این به معنای تحقیر آن نیست بلكه به معنای انباشته‌ها و ذخایر فرهنگی و تاریخی است كه در ذهن ما رسوخ كرده ولی مهم این است این ذخایر فرهنگی را به گونه‌ای بازخوانی كنیم كه تسهیل‌كننده پروژه آزادیخواهی باشد نه مانع آن.

یكی از مهم‌ترین مباحثی كه در كتاب شما مطرح می‌كنید اشاره به گسست رابطه حكومت و آسمان در دوران مشروطه است اما ما می‌بینیم كه مثلا این نگاه به قدرت در دوران حكومت پهلوی ادامه پیدا كرد پس چطور می‌توان از این امر به عنوان یك دستاورد نگاه كرد؟

من معتقدم به هر حال یكی از بزرگ‌ترین دستاورد‌های انقلاب مشروطه در ایران همین گسستن و ارتباط با مقوله مشروعیت بود هر چند كه این گسست موقت باشد. مهم این است كه در تاریخ چند هزار ساله ما، این پیوند با آسمان هیچ زمان گسسته نشد اما كار بزرگ مشروطه‌خواهان قطع این ارتباط بود اما فشار تاریخی ارتباط با آسمان چنان گسترده و عمیق بود كه لاجرم شكلی موقتی پیدا كرد درواقع یك‌شبه نمی‌شد این مساله چند هزار ساله تاریخی به فراموشی سپرده شود.

پس می‌توان نتیجه گرفت كه قطع این امر اصلا امكان‌پذیر نیست؟

امكان‌پذیر هست اصلا نباید نگاه ذات‌گرایانه به موضوع داشت ولی نیازمند یك سیر تاریخی و تحول فكری است. ما زمانی كه در پیوند با مدرنیته قرار بگیریم به نحو گریزناپذیری این گسست به شكلی دایمی اتفاق خواهد افتاد. یعنی زمانی كه مجموعه فرآیند‌ها در كشورهای مدرن غربی طی كردند باید در اینجا طی شود. همان‌طور كه گفتم لیبرالیزاسیون جامعه در ابتدا رخ داد سطح آگاهی مردم افزایش پیدا كرد و پس از آن تحولات سیاسی دیگر رقم خورد. من فكر می‌كنم تا زمان طی كردن این تجربه‌ها باید منتظر بمانیم و زود قضاوت نكنیم. من فكر می‌كنم كار بزرگی كه انقلاب اسلامی یا به تعبیری جمهوری اسلامی كرد پیوند سلطنت با آسمان را قطع كرد در حالی كه در دهه 40 و 50 شمسی آثار زیادی درباره این ارتباط از سوی متفكران و محققان برجسته نوشته شد.

در كتاب یك نگاه دوگانه خوش‌بینی و بدبینی به تحولات پس از مشروطه و پروژه آزادیخواهی در ایران وجود دارد، نگاه شما چگونه است؟

طبیعتا من به پروژه آزادیخواهی قائل هستم و اساسا به این رویه و مسیر خوش‌بین هستم كه یك وجه آن برآمده از شخصیت و روانشناسی من هست و وجه دیگر آن در پرتو كلان مدرنیته است كه این امر را یك اتفاق گریزناپذیر می‌نماید. من فكر می‌كنم مجموعه این رفت ‌و برگشت‌ها كه صورت می‌گیرد به نظر من یك امر موقتی و در عین حال نشانگر ظرفیت‌های نهادی شده و پنهان در تاریخ ایران است و این ظرفیت‌ها در جاهایی از تاریخ به فعلیت می‌رسند. فرض كنید جریان‌های رادیكال در تاریخ معاصر مثل جریان فداییان اسلام یا هر جریان رادیكال دیگر همگی این مسیر را به نوعی هموار می‌كنند اینها تا زمانی عمل می‌كنند كه ظرفیت كنش‌های‌شان تمام شود و در این زمان است كه اتفاقا این جریان‌ها نیز به مدرنیته پیوسته‌اند. من فكر می‌كنم مجموعه فعالیت‌هایی كه صورت می‌گیرد درنهایت امید به آینده را تقویت می‌كند حتی وضعیت امروز ما هم با همه ناامیدی‌هایی كه وجود دارند اما باز هم باید به آینده امیدوار بود. مجموعه مسائلی كه در جامعه باعث ناامیدی می‌شوند را باید موقتی دید.

اما به هر حال تاریخ به ما نشان داده كه پدیده فاشیسم یكی از دستاوردهای جهان مدرن بود چطور می‌توان این امر را تحلیل كرد؟

بله، این امر را نمی‌توان انكار كرد. اما باز اگر این در یك گسترده كلان‌تر ببینید تمامی جریان واپسگرایانه اعم از جریان‌های فاشیستی یا احزاب دسته راستی رادیكال همگی نماد از وجوه شكوفا نشده جوامع بشری است كه در نهایت مطمئنم در روند افق مدرنیته همین جریان‌ها نیز حل می‌شوند. زمانی كه در مسیر آزادیخواهی قرار بگیرند مطئمن باشید كه این جریان‌ها از رونق خواهند افتاد و تبدیل به جریان‌های عادی می‌شوند. ما كه در پایان تاریخ نایستاده‌ایم كه همه‌چیز را تمام شده ببینیم. تاریخ هنوز ادامه دارد و می‌دانید كه تاریخ عرصه امكان‌هاست نه عرصه بن‌بست‌ها. تاریخ مدرنیته نشان داده كه چه جریان‌هایی وجود داشته‌اند و در دل همین مدرنیته هضم شده‌اند، چراكه مدرنیته با نگاه خود انتقادی كه دارد صورت‌بندی‌های تازه‌ای را ایجاد می‌كند و امكانات جدیدی را در اختیار انسان امروز قرار می‌دهد.

پس شما كلا خوش‌بین هستید؟

بله، درنهایت خوشبینم اما در یك نگاه كلان‌تر نه در یك نگاه محدود و كوتاه‌مدت، مشكلی كه جوانان ما دارند این است كه نگاه تاریخی ندارند این باعث می‌شود به به بلند به پدیده‌ها و وقایع پیش روی خود نداشته باشند. هر چند كه به نحوی من به آنها حق می‌دهم جوانی كه در وضعیت اقتصادی و روحی بدی قرار داشته باشد شاید نتواند وضعیت متصلب موجود را تحمل كند اما داشتن افق نگاه به آینده توجیه وضع موجود نیست بلكه معنای تلاش برای بهبود وضعیت در آینده است.

مباحث جالبی درباره جایگاه روحانیت در مشروطه دارید، شما جایگاه شخصی مثل شیخ فضل‌الله را چگونه می‌بینید؟

كنش روحانیت در انقلاب مشروطه ایران و همچنین جنبش‌های بعد از آن مثل ملی شدن صنعت نفت و انقلاب اسلامی امر انكارناپذیر و بدیهی است. نكته‌ای كه درباره روحانیت در ایران وجود دارد این است كه روحانیت در طول تاریخ پناهگاه و ملجا امن برای مردم در برابر خودكامگان و مستبدان بوده است. به این ترتیب در طول تاریخ ایران یك حاكمیت دوگانه روحانی - سلطانی مواجه بوده‌ایم؛ امری كه پس از صفویه به این سو شكل گرفت كه باعث شد طبقه بسیار نیرومندی به نام روحانیت شكل بگیرد و در همه تحولات اجتماعی سیاسی ایران ایفای نقش كردند. این باعث شد كه یك تقسیم وظایف بین سلطان و روحانیت شكل بگیرد كه هر كدام در كنار هم كاركردهای خاص خودشان را داشتند. اما سوال اینجاست چگونه یك نهاد سنت‌گرا به یك جنبش انقلابی مدرن می‌پیوندد؟ چگونه روحانیت با وجه اصلی سكولاریزاسیون نهفته در جنبش آزادیخواهی مشروطه كنار آمد؟ این تناقضی عمیق را در انقلاب مشرطه رقم می‌زند كه اتفاقا كسی مثل ادوارد براون هم از این امر تعجب می‌كند به همین سوال نیز می‌پردازد. براون با تجاربی كه از غرب مشاهده كرده می‌دانست كه اگر این پروژه آزادیخواهی ادامه پیدا كند روحانیت جایی در این میان نخواهد داشت. آیا روحانیت این امر را می‌دانست بدان خودآگاهی داشت؟ پرسشی كه هنوز بدان پاسخی دقیق داده نشده است. من اعتقادم این است كه پس از مشروطه خیلی از روحانیون این مساله را درك كرده بودند. اگرچه آنها در بخش زیادی از نهادسازی مدرن مانند شركت در قانون اساسی و مجلس حضور داشتند اما زمانی كه در عمل مشروطه وارد فرآیند تاریخی می‌شد ماهیت سكولار آن بیشتر نمایان می‌شد. برخی روحانیون مثل شیخ فضل‌الله نوری كه نماینده جریان مشروعه‌خواهی بود ماهیت این جنبش را درك كردند، درواقع شیخ فضل‌الله زود‌تر از همه به ماهیت سكولار مشروطه پی برد و آن را بیان كرد. اگر بخواهیم نگاه عمیق‌تری داشته باشیم ما نباید این مساله مهم تاریخی را به انگیزه‌ها و منافع شخصی پیوند بزنیم. قطعا این‌گونه مسائلی هم در میان بوده است اما نمی‌تواند به عنوان یك پدیده تاریخی مورد توجه قرار بگیرد. اساسا من معتقدم شیخ فضل‌الله دارای هوش و ذكاوت تاریخی خاص خود بود كه توانست مسیر این جریان را فهم كند. این جریانی كه با شیخ فضل‌الله آغاز شد در طول تاریخ پس از خود بسیار نیرومند شد و گسترش پیدا كرد و در مقابل جریان‌های نوگرا مواضع خاص خود را داشتند. این جریان كه با روی كار آمدن رضاشاه تضعیف شد در سال 1320 سر بر می‌آورد با قدرت بیشتری به حیات خود ادامه می‌دهد، پس می‌بینید كه این یك جریان تاریخی فربه است كه باید به رسمیت شناخته شود و مورد تحلیل جدی قرار بگیرد نه اینكه با تقلیل‌گرایی به منافع شخصی مواجه شویم و تاریخ را مخشوش كنیم.

منبع: روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: