گذری بر زندگی سیاسی سید حسن مدرس در سالروز تبعید

1393/7/19 ۱۱:۰۶

گذری بر زندگی سیاسی سید حسن مدرس در سالروز تبعید

روز شانزدهم مهرماه سال 1307 خورشیدی، مدرس پس از خاتمه انتخابات دوره هفتم، خانه‌نشین بود كه در منزل خود در تهران دستگیر شد و ابتدا به دامغان و مشهد و سپس به خواف تبعید شد. ملك الشعرای بهار ماجرای دستگیری مدرس را چنین تقریر كرده« (سرتیپ) درگاهی شبی با چند تن دژخیم وارد خانه سید شد، آقا سید جلال الدین تهرانی قبلا آن جا بوده است درگاهی وارد می‌شود و دشنام به مدرس می‌دهد، مدرس به او تعرض می‌كند، درگاهی خود را روی سید می‌اندازد و او را كتك می‌زند در این حین فرزند او سید عبدالباقی از اطاق دیگر می‌رسد و با درگاهی طرف می‌شود و درگاهی امر می‌دهد دژخیمان سید را سربرهنه و یك لا قبا دستگیر می‌كنند».

 

 

مجید بیگلر:  روز شانزدهم مهرماه سال 1307 خورشیدی، مدرس پس از خاتمه انتخابات دوره هفتم، خانه‌نشین بود كه در منزل خود در تهران دستگیر شد و ابتدا به دامغان و مشهد و سپس به خواف تبعید شد. ملك الشعرای بهار ماجرای دستگیری مدرس را چنین تقریر كرده« (سرتیپ) درگاهی شبی با چند تن دژخیم وارد خانه سید شد، آقا سید جلال الدین تهرانی قبلا آن جا بوده است درگاهی وارد می‌شود و دشنام به مدرس می‌دهد، مدرس به او تعرض می‌كند، درگاهی خود را روی سید می‌اندازد و او را كتك می‌زند در این حین فرزند او سید عبدالباقی از اطاق دیگر می‌رسد و با درگاهی طرف می‌شود و درگاهی امر می‌دهد دژخیمان سید را سربرهنه و یك لا قبا دستگیر می‌كنند».

سید حسن مدرس فقیه و مجتهد برجسته‌یی بود، این را نه تنها تحصیلات حوزوی‌اش در نجف و استادانش تایید می‌كنند كه آثار فقهی كه نوشته نیز صحه می‌گذارند، با این همه ماندگاری نام او در تاریخ معاصر ایران نه به این دلیل كه به خاطر نقش برجسته‌اش در تاریخ نوپای پارلمان در ایران است. البته حضور جدی و پر شور داشتن در صحنه، قطعا موافقان و مخالفان زیادی برمی‌انگیزد. دیكته نانوشته غلط ندارد، مهم آن است كه گوشه‌نشین نبود و در مهم‌ترین بزنگاه‌های زمانه خود با وجود تهدیدهای فراوان و چند سوء‌قصد جدی میانه میدان را رها نكرد و شجاعانه ایستادگی كرد.

مدرس بر خلاف اكثر نمایندگان پارلمان، اصولی داشت و سخت بر آنها پافشاری می‌كرد. معتقد بود كه مجلس در راس امور است و بر هر چیزی قدرت دارد. این جملات از او مشهور است كه «ما قدرت داریم پادشاه را عزل كنیم، رییس الوزراء را بیاوریم، سوال كنیم، استیضاح كنیم، عزلش كنیم و همچنین رضاخان را استیضاح كنیم، عزل كنیم، می‌روند در خانه‌شان می‌نشینند. قدرتی كه مجلس دارد هیچ چیز نمی‌تواند در مقابلش بایستد، شما تعیین صلاح بكنید مجلس بر هر چیزی قدرت دارد».

 

مجتهد جامع الشرایط

سیدحسن قمشه‌یی اسفه‌ای، مشهور به مدرس در سال 1287 قمری برابر با 1249 خورشیدی در خانواده‌یی از سادات طباطبایی ساكن سرابه از توابع زواره اردستان به دنیا آمد. پدرش سید اسماعیل واعظی نام آشنا بود و از این راه تامین معاش می‌كرد و پدر بزرگش میرعبدالباقی مردی زاهد و عابد بود كه سال‌ها قبل در قمشه سكونت داشت. سید حسن در شش سالگی با پدر و جدش به قمشه رفت و 10 سال در آن شهر مقدمات عربی و فارسی را آموخت. گفته می‌شود كه میرعبدالباقی نقش موثری در شكل‌گیری شخصیت مدرس داشت، او در سال 1262 درگذشت. مدرس نوجوان در 1264 برای ادامه تحصیل به اصفهان رفت و در 1267 به امر پدرش ازدواج كرد و حدود سیزده سال در اصفهان علوم دینی را نزد علمایی چون عبدالعلی هرندی، ‌آخوند كاشی، جهانگیر خان قشقایی، شیخ مرتضی‌ریزی و سید محمد باقر درچه‌یی فرا گرفت.

مدرس جوان كه در اصفهان نزدیك به سی استاد برجسته را درك كرده بود، در 1270 راهی بین‌النهرین (عراق) شد و سامره نزد آیت‌الله حاج میرزا حسن شیرازی رفت و بعد از یك سال به نجف اشرف رفت و نزد علمای نامداری چون ملامحمد كاظم خراسانی و سیدمحمد كاظم یزدی به تحصیل پرداخت و در روزهای پایانی هفته نیز برای امرار معاش كار گل می‌كرد.

مدرس پس از اخذ درجه اجتهاد در 1278 به ایران بازگشت و در مدرسه جده كوچك فقه و اصول و در مدرسه جده بزرگ اصفهان منطق و شرح منظومه حاج ملاهادی سبزواری تدریس می‌كرد، ضمن آنكه همچنان به‌طور ناشناس روزهایی را كارگری می‌كرد. از شاگردان مدرس در این مدرسه می‌توان به سید علی اصغر سدهی، صدر كوهپایی، شیخ محمود مفید، شیخ محمد باقر نجفی، محمد باقر الفت و... یاد كرد. تخلص مدرس از همین زمان بر نام او ماند.

او همچنین آثار فقهی فراوانی نگاشته است كه از آن میان می‌توان به تعلیقه بر كفایه الاصول آخوند خراسانی، رسائل الفقهیه، رساله‌یی در ترتب (در علم اصول فقه)، رساله‌یی در شرط متاخر (در اصول)، رساله‌یی در عقود و ایقاعات، رساله‌یی در لزوم و عدم لزوم قبض در موقوفه، كتاب حجیه‌الظن (در اصول)، شرح رسائل شیخ مرتضی انصاری، شرح رسائل علامه شیخ مرتضی‌ریزی، حاشیه بر كتاب النكاح شیخ محمدرضا نجفی مسجدشاهی، دوره تقریرات اصول میرزای شیرازی، رساله‌یی در شرط امام و مأموم، كتابی در باب استصحاب (در علم اصول)، كتاب احوال الظن فی اصول الدین یاد كرد.

 

مشروطه خواه مشروعه خواه

آغاز فعالیت جدی مدرس در عرصه سیاست اما به عضویت او به انجمن ولایتی اصفهان به پیشنهاد حاج آقا نورالله باز می‌گردد. انجمنی كه آیت‌الله نورالله اصفهانی برای مبارزه با اقبال‌الدوله كاشی حاكم اصفهان در دوران استبداد صغیر تاسیس شده بود. در همین ایام است كه مدرس به دلیل مخالفت‌هایش با صمصام السطلنه، رییس مشروطه‌خواهان بختیاری به تخت فولاد تبعید می‌شود كه به دلیل پشتیبانی مردم نقشه او ناكام می‌ماند اما بعد از آن در سال 1286 دست به ترور مدرس می‌زنند كه ناكام می‌ماند. مدرس در همین سال با سردار سپه اسعد بختیاری ملاقات كرد و از خواست كه علیه استبداد قیام كند.

ورود مدرس به مجلس شورای ملی در سال 1289 در دومین دوره این مجلس و پس از درخواست علمای نجف مثل ملامحمد كاظم خراسانی و ملاعبدالله مازندرانی مبنی بر نظارت بر مصوبات مجلس صورت می‌گیرد. مدرس از میان چهره‌هایی چون حاج امام جمعه خوئی، حاج سید ابوالحسن اصفهانی، حاج آقا نورالله اصفهانی به عنوان نفر اول از پنج مجتهد به مجلس راه می‌یابد. او پس از عزیمت به تهران علاوه بر حضور در مجلس در مدرسه سپهسالار به تدریس فقه و اصول نیز می‌پردازد و در نظام یافتن ترتیبات آموزشی این مدرسه نقش موثری دارد.

عمر مجلس دوم كوتاه است، اما مدرس در همین فاصله نیز حضوری جدی در مجلس دارد و درباره مصوبات مجلس در موافقت و مخالفت سخنرانی می‌كند. برای مثال در جلسه 215 دوره دوم مجلس روز 23 شهریور درباره منع تریاك كشیدن سخنرانی كرد یا در جلسه 210 پیرامون تشكیل قشون ایراد خطابه كرد یا در جلسه 217 خطابه‌یی درباره ورود علم به مملكت ایران ایراد كرد كه از خطابه‌های خوب او به شمار می‌رود و در جلسه 228 درباره تشكیل مدارس از طرف وزارت معارف و اوقاف صحبت كرد. با این همه مجلس دوم به دلیل پاسخ منفی مجلس به اولتیماتوم روسیه منحل شد. مدرس مخالف سر سخت اولتیماتوم بود و برای مثال در جلسه 321 مجلس به اولتیماتوم اعتراض كرد. بعد از انحلال مجلس، دولت نمی‌خواست انتخابات دوره سوم را برگزار كند، اما برای این اقدام نیازمند تصویب مجلس بود. به همین دلیل مجلس مشاوره عالی از دوره اول و دوم را در تاریخ 11 ذیحجه 1331 تشكیل داد. مدرس به‌شدت با تصمیم دولت مخالفت كرد. ملك الشعرای بهار در جلد نخست تاریخ احزاب سیاسی در این باب می‌نویسد: ‌«سید حسن مدرس نطقی كرد كه مجلس به آن بزرگی به هم خورد و نطق به هواداری قانون اساسی و بر ضد خیال ناصرالملك بود. مرحوم سپهسالار تنكابنی در مجلس به مدرس حمله كرد و مدرسه به تعرض از مجلس برخاست و مجلس تق و لق شد و خواستند او را توقیف كنند، میسر نشد. از این روز شهرت مدرس شروع و در انتخابات تهران وكیل شد و وارد مجلس سوم گردید...».

 

وزیر عدلیه دولت موقت

مجلس سوم كه مدرس در آن علاوه بر سمت نظارت، عهده‌دار وكالت نیز بود، ‌مصادف شد با آغاز جنگ جهانی اول. با نقض بی‌طرفی و اشغال ایران توسط متفقین مجلس سوم به تعبیر مدرس جوانمرگ شد. بیست و هفت تن از نمایندگان مجلس با عده‌یی از رجال سیاسی تهران را به قصد قم ترك كردند و كمیته دفاع ملی را تشكیل دادند كه در راس آن چهار تن از جمله مدرس حضور داشتند. مهاجرین در رباط كریم با نیروهای روس درگیر شدند و پس از شكست عده‌یی به كرمانشاه و گروهی به اصفهان رفتند. مدرس نیز ابتدا به اصفهان رفت و تحت حمایت حاج آقا نورالله اصفهانی بود اما دولت موقت ملی او را به وزارت عدلیه انتخاب كرد و مدرس به همین خاطر به كرمانشاه رفت. دولت موقت ملی تاب مقاومت دربرابر روس‌ها را نداشت و به همین خاطر به عثمانی عقب‌نشینی كرد. مدرس نیز به اسلامبول رفت و در مدرسه ایرانیان آن جا به تدریس پرداخت. بعدها مدرس در مجلس ششم (29 شهریور 1305) در دفاع از مهاجرت گفت: «مهاجرت خیانت نبود، بلكه به خیر و صلاح مملكت بود و فواید سیاسی داشت».

پس از جنگ مدرس به تهران برگشت و بار دیگر در مدرسه سپهسالار به تدریس فقه و اصول پرداخت و تولیت آنجا را به عهده گرفت. شرایط كشور در این روزها سخت ناگوار است، پیامدهای جنگ، قحطی، ‌نابسامانی و ناامنی كشور را به ورطه انحطاط كشانده است. در این زمان صمصام السلطنه بختیاری، رییس الوزراست و ناتوان از برقراری امنیت. مدرس و گروهی از مردم در اعتراض به این وضع در حرم حضرت عبدالعظیم متحصن شدند و سرانجام زیر فشار مخالفان و نارضایتی عمومی كابینه صمصام‌السلطنه سقوط كرد و وثوق الدوله به نخست‌وزیری رسید.

 

مخالف 1919

وثوق الدوله صدراعظمی مقتدر بود، اما دلیل اصلی بدنامی‌اش به قرارداد 1919 باز می‌گشت. مدرس نیز كه در آغاز همراه وثوق الدوله است، سپس به صف مخالفان سرسخت قرارداد می‌پیوندد. این جملات او در مخالفت با قرارداد معروف است: «هی آمدند پیش من و می‌گفتند این قرارداد كجایش بد است. كدامیك از مواردش بد است، هر كجایش بد است موردش را ذكر كنیم تا برویم آن را تغییر بدهیم، من جواب می‌دادم: آقایان، من رجل سیاسی نیستم، یك نفر آخوندم و از رموز سیاست سر در نمی‌آورم. اما آن چیزی كه می‌فهمم بد است آن ماده‌ایش است كه می‌گوید ما استقلال ایران را می‌شناسیم. این مثل این است كه یكی به من بگوید من سیادت تو را می‌شناسم... لیكن اگر كسی خوب غورسی می‌كرد و روح آن قرارداد را می‌فهمید و چیز استنباط می‌كرد و او این بود كه ایران تمامش مال ایرانی است، مالش، حالش، حیثیتش، چه‌اش، همه‌چیزش، متعلق به ایرانی است. فقط این قرارداد در دو چیزش دیگری را شركت می‌داد، یكی پولش یكی قوه‌اش؛ این روح قرارداد بود... من مخالف بودم، من مخالفت كردم...»

مخالفت‌های گسترده با قرارداد البته به لغو آن انجامید. در همین زمان است كه كودتای 1299 صورت می‌گیرد، اقدامی كه دو چهره اصلی در آن نقش دارند، ‌سید ضیاء‌الدین طباطبایی روزنامه‌نگار و رضاخان میرپنج فرمانده نظامیان قزاق. صبح روز كودتای سیاه (سوم اسفند 1299) شمار زیادی از چهره‌های سیاسی به دستور سیدضیاء دستگیر می‌شوند. مدرس در میان بازداشت‌شدگان است. مدرس چند روز در قزاقخانه قدیم زندانی است و سپس به قزوین تبعید می‌شود و تا پایان دولت سید ضیاء در تبعید باقی می‌ماند. مسعود انصاری درباره دوره زندان مدرس چنین می‌گوید: ‌« آقای مدرس پیغام داد كه كریم آقا بیاید. پس از آنكه سروان كریم آقا (بوذرجمهری) آمد، مدرس به او گفت: آیا ممكنست پیغام مرا به بنی عمم برسانی؟ كریم آقا می‌پرسد كدام بنی عمتان؟ آقای مدرس می‌گوید: به سیدضیاء‌الدین از قول من سلام برسان و بگو حق تو این بود به محض اینكه ما را گرفتی همه را بكشی و به‌دار بزنی حالا كه این كار را نكردی دیگر هیچ كاری نمی‌توانی بكنی و خودت را خسته می‌كنی. فرمانفرما و نصرت الدوله و عده‌یی دیگر به صدا در می‌آیند كه آقا این چه پیغامی است؟ چرا سرود یادش می‌دهی ؟ آقای مدرس می‌گوید: مطمئن باشید دیگر سیدضیاءالدین هیچ كاری نمی‌تواند بكند خیالتان به كلی آسوده باشد».

 

در برابر سردار سپه

بعد از سقوط كابینه سید ضیاء، قوام دولت تشكیل می‌دهد و انتخابات دوره چهارم مجلس برگزار می‌شود. در این دوره موتمن الملك (حسین پیرنیا) رییس مجلس می‌شود و مدرس نیز نایب‌رییس. مدرس در این مجلس با اعتبارنامه موافقان قبلی قرارداد 1919 مخالفت كرد. مقابله با رضاخان نیز از همین جا آغاز شد. او در برابر قدرت گرفتن تدریجی رضاخان و اعلام حكومت نظامی از سوی او موضعی تند می‌گیرد و در جلسه 12 مهر 1301 می‌گوید: ‌«عجالتا امنیت در دست كسی است كه اغلب ماها خوشوقت نیستیم؟ شما مگر ضعف نفس دارید كه این حرف‌ها را می‌زنید و در پرده سخن می‌گویید، ما بر هركس قدرت داریم، از رضاخان هم هیچ ترس و واهمه نداریم.»

این سخنان باعث شد كه رضاخان در جلسه 24 مهرماه 1301 مجلس شورای ملی حاضر شود و متعهد شود كه حكومت نظامی را لغو كند. قوام در بهمن 1301 استعفا كرد و مستوفی الممالك به عنوان نخست‌وزیر مطرح شد كه مدرس با وجود آنكه به پاكدامنی او باور داشت، با این موضوع مخالفت كرد زیرا معتقد بود كه رییس دولت باید فردی قوی و مصمم باشد، به همین دلیل در جلسه استیضاح مستوفی الممالك گفت: ‌«مستوفی مثل شمشیر مرصع است كه در روزهای بزم و ایام سلام باید آن را به كمر بست ولی قوام‌السلطنه مانند شمشیر فولادی و برنده است كه در جنگ به كار می‌آید، مملكت در این روزها احتیاج به شمشیر برنده فولادی دارد نه شمشیر جواهرنشان» در همین جلسه است كه مدرس عبارت معروف «دیانت ما عین سیاست ماست و سیاست ما عین دیانت ماست» را مطرح می‌كند. بعد از استعفای مستوفی الممالك با وجود اصرار رضاخان، سردار سپه برای تصدی نخست‌وزیری، احمد شاه زیر بار نرفت و فرمان نخست‌وزیری به نام مشیرالدوله صادر شد اما دولت مشیرالدوله مستعجل بود و در آبان 1302 زیر فشار تحریكات رضاخان كناره‌گیری كرد و شاه جوان چاره‌یی جز صدور فرمان نخست وزیری رضاخان نداشت. البته این مانع نشد كه مدرس به عنوان نماینده دوره مجلس انتخاب شود. مجلس پنجم در 22 بهمن 1302 پس از نطق محمد‌حسن میرزا آغاز به كار كرد.

 

من با جمهوری مخالف نیستم

در همین زمان بود كه سردار سپه طرح جمهوری را مطرح كرد. مدرس از مخالفان طرح جمهوری بود و تمام تلاش خود را جهت تصویب نشدن آن به كار بست تا جایی كه در جلسه پنجم مجلس شورای ملی میان مدرس و محمد تدین (رهبر موافقان سردار سپه در مجلس) جنگ لفظی شدیدی در گرفت و مدرس به تدین گفت: «بنده همانم كه در مقابل شما مخالفت با قرارداد كردم» در پایان این جلسه دكتر حسین بهرامی (احیاءالسلطنه) به تحریك تدین سیلی محكمی به گوش مدرس نواخت. این سیلی اتفاقا به ضرر رضاخان و طرفداران جمهوری تمام شد. بهار در این مورد این شعر را سرود: از آن سیلی ولایت پرصدا شد/ دكاكین بسته و غوغا به پا شد.

در نهایت هم مدرس با طولانی كردن جلسات مجلس مانع از تصویب طرح جمهوری شد. در فروردین 1303 نیز با اعتراضات گسترده مردم در میدان بهارستان در نهایت طرح جمهوری ملغی اعلام شد. مدرس البته بعدا درباره مخالفتش با جمهوری گفت: ‌«من با جمهوری واقعی مخالف نیستم و حكومت صدر اسلام هم جمهوری بوده است ولی این جمهوری كه می‌خواهند به ما تحمیل كنند بنا به اراده ملت ایران نیست، بلكه انگلیسی‌ها می‌خواهند به ملت ایران تحمیل كنند.» مدرس و همفكرانش بعد از این اقدام در مرداد 1303 سردار سپه را به علت سوء‌سیاست نسبت به امور داخله و خارجه، قیام و اقدام بر ضد قانون اساسی و حكومت مشروطه و توهین به مجلس شورای ملی و تحویل ندادن اموال مقصرین به خزانه دولت استیضاح كردند. روز استیضاح درگیری شدیدی میان مدرس و رضاخان صورت گرفت. لحظه ورود مدرس به مجلس، هواداران سردار سپه شعار مرده باد مدرس سر دادند و مدرس در حضور رضاخان فریاد زد زنده باد مدرس. رضاخان به مدرس حمله كرد و گلوی او را فشرد و به او گفت: ‌«از جان من چه می‌خواهی» و مدرس با لهجه اصفهانی گفت: «می‌خواهم كو تو نباشی» رضاخان با غضب به مدرس گفت: ‌«شما محكوم به اعدام هستید شما را از بین خواهم برد». در همین روز مدرس و برخی اعضای فراكسیون اقلیت بیرون از ساختمان مجلس شورای ملی مورد ضرب و شتم اوباش طرفدار سردار سپه قرار گرفتند. استیضاح‌كنندگان در اعتراض به این اقدام‌ها در جلسه بعد از ظهر مجلس كه طرح استیضاح بررسی شد، شركت نكردند و در نتیجه دولت سردار سپه رای اعتماد گرفت.

 

در برابر رضا شاه

اما مهم‌ترین نقطه درگیری مدرس و رضاخان بحث تغییر سلطنت بود. تمام تلاش مدرس در این مدت معطوف بازگرداندن احمدشاه قاجار بود، تا جایی كه رحیم‌زاده صفوی از سوی مدرس به همین قصد به پاریس رفت. البته احمدشاه به ایران بازنگشت و با وجود مخالفت سرسخت نمایندگانی چون مدرس و دكتر محمد مصدق در روز 9 آبان ماه 1304 مجلس پنجم ماده واحده‌یی را مطرح كرد كه به موجب آن احمدشاه از سلطنت خلع و حكومت موقت در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملكتی به شخص آقای رضاخان پهلوی سپرده شد و تعیین تكلیف حكومت قطعی به مجلس موسسان واگذار شد. دوره پنجم مجلس در بهمن 1304 به پایان رسید و مجلس ششم در نخستین سال سلطنت رضاشاه شروع به كار كرد. مدرس در این مجلس نماینده اول تهران شد. نمایندگی مجلس باعث شد كه مصونیت سیاسی داشته باشد و رضاشاه نتواند متعرض او شود. البته در همین زمان طرح ترور مدرس رخ داد كه با زیركی او با شكست مواجه شد، اگرچه مدرس دو ماه در بیمارستان بود. رضا شاه در پیامی به مدرس از ترور او اظهار تاسف كرد، ‌مدرس نیز جواب داد «به كوری چشم دشمنان مدرس زنده است».

مدرس در مجلس ششم نیز همچنان نماینده‌یی پرشور و فعال بود. او در گام نخست به مخالفت با اعتبارنامه نمایندگانی پرداخت كه با مداخله نظامیان انتخاب شده بودند. دفاع سرسختانه مدرس از كابینه مستوفی‌الممالك نیز دیگر اقدام او در این مجلس بود. با پایان عمر مجلس ششم، مصونیت نمایندگی مدرس نیزبه پایان می‌رسید. در انتخابات مجلس هفتم حتی رای خود مدرس به خودش نیز خوانده نشد و از راهیابی او به مجلس جلوگیری شد. مدرس اما بار دیگر به مدرسه سپهسالار بازگشت و تدریس اصول و فقه را ادامه داد و در لابه‌لای دروس به مباحث سیاسی اشاره می‌كرد. برای مثال هنگامی كه در باب «مزدحم» در فقه تدریس می‌كرد، با اشاره به اینكه در ازدحام اگر كسی كشته شود خونش هدر است و باید دیه او را حاكم شرع بدهد؛ ‌گفت «مثلا روز دهم حمل (فروردین 1303) كه سردار سپه به مجلس آمد و زد و خورد بود، اگر سردار سپه كشته می‌شد، خونش هدر بوده است».

 

سرانجام

در نهایت شامگاه 16مهرماه 1307 دو روز پس از افتتاح مجلس هفتم ماموران نظمیه به منزل مدرس هجوم آورد و او را تبعید كردند. مایملك مدرس به هنگام تبعید یك زیلوی كهنه، یك منقل گلی، چند استكان چای خوری و چند جلد كتاب بود. تبعید مدرس به خواف از این حیث بود كه اهالی این منطقه سنی مذهب بودند و نمی‌توانستند با یك مجتهد شیعه ارتباط برقرار كنند. مدرس 9 سال در تبعید بود و در نهایت به كاشمر منتقل شد و در آنجا توسط میرزا كاظم جهانسوزی، افسر شهربانی به اتفاق دو مامور دیگر از شهربانی مشهد به شهادت رسید.

روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: