1393/6/10 ۰۹:۴۳
«سیمین بهبهانی» شاعر چیرهدست و غزلسرای معاصر، پس از یك دوره بیماری آزاردهنده و 10 روز كما، هفته گذشته از جهان ما رخت بست. برای نوشتن از سیمین به سراغ خیلی از همنسلان و نسلهای پس از او رفتیم و حاصلش را هفته گذشته و یك روز پس از مرگش منتشر كردیم. اما در میان یادداشتها، جای یك نفر خالی بود كه پس از مرگ سیمین تنها شعری در اختیار ما گذاشت و آن هم منتشر شد.
شیفتهنو گراییام
«سیمین بهبهانی» شاعر چیرهدست و غزلسرای معاصر، پس از یك دوره بیماری آزاردهنده و 10 روز كما، هفته گذشته از جهان ما رخت بست. برای نوشتن از سیمین به سراغ خیلی از همنسلان و نسلهای پس از او رفتیم و حاصلش را هفته گذشته و یك روز پس از مرگش منتشر كردیم. اما در میان یادداشتها، جای یك نفر خالی بود كه پس از مرگ سیمین تنها شعری در اختیار ما گذاشت و آن هم منتشر شد. «سید علی صالحی» كه بهبهانی را همواره «مادر» خطاب میكرده و او را بحق، مادر شعر معاصر فارسی نامیده است. سیمین بهبهانی نیز بارها گفته بود: «من دو علی دارم؛ علی بهبهانی و سید علی صالحی. شاید در میان شاعران یك نسل پس از بهبهانی، هیچ كسی همچون سید علی صالحی به او نزدیك نبوده باشد. پس نوشتن سید از او، نوشتنی ناگزیر به نظر میآید. در این میان به اتفاق و به لطف «رسول رخشا» گفتوگویی از سید علی صالحی با سیمین بهبهانی به دستم رسید كه مربوط میشد به چند سال گذشته. حاصل همصحبتی این دو شاعر، قطعا خواندنی خواهد بود؛ هر دو سالهای سختی را پشت سر گذاشته و به درجهیی از محبوبیت رسیدهاند. این گفتوگو به مناسبت انتشار كتاب «یاد بعضی نفرات»-مجموعهیی از یادداشتهای خانم بهبهانی درباره بعضی از هنرمندان معاصر- صورت گرفته بود. اهمیت گفتوگوی میان این دو شاعر این است كه هر كدامشان از شاخصهای شعر ما محسوب میشوند و حرفهای زیادی برای گفتن دارند. بهبهانی درگذشته است و جای خالی او قطعا در آینده نزدیك بیشتر از امروز احساس خواهد شد؛ این دو شعرهایی نوشتهاند كه از میان مردم برآمده و برای مردم است. گفتوگو را در زیر میخوانید.
***
«یاد بعضی نفرات» به باور من بوطیقای صمیمیترین یادنوشتههایی است كه به دلیل تنوع منظر، تنها همین عنوان هوشمندانه و نیمایی «یاد بعضی نفرات» میتواند شناسنامه نهایی آن باشد. مروری آرام، نگاهی نرم و نوعی نشانی راه، راه را نشان دادن است. مدینه مضامین مختلف كه در مهمانی واژگان بهبهانی صاحب یك سقف مشترك شدهاند؛ نقد، نظر، بررسی، خاطرهخوانی، برنوشتهها، یادها و یاوریهای مادرانه. سفر در ساحت هزار منظر، مزایای روشنی را پیش روی مخاطب رونمایی میكند. در واقع تاریخ مغفول روزگار ما است در مكتب كلمه. من با همین معرفی مختصر مایلم شما سوای مقدمه راهگشایی كه نوشتهاید، خود از این كتاب بگویید...
این «دغدغه» را همیشه داشتهام. قصه من از این یادگزارهها، پیش از هر چیز، دقت در شیوه كار و ارزیابی هنر عزیزانی است كه با ایشان همدم و همنشین بودهام- البته با «بعضی نفرات»شان بیشتر با بعضی كمتر. (یكی- دو تنی از معاصرانم را هم هیچ نمیشناختهام.) به هرحال، دریغم آمده است كه درباره ویژگی هنری، خلقی و روحی آنان- تا جایی كه شناخت داشتهام- سخن نگفته باشم زیرا این ویژگی را در نشان دادن رویكرد شهودی (و ناآگاهانه به هنرشان) بیتاثیر نمیدانستهام. ضمنا سخن گفتن درباره آنان از جهت یادآوری پارهیی از خاطرات عاطفی شیرین و تلخ، شاید این گفتارها را تا حدی خوشایند كند و خواننده را از ملال برهاند.
نكته دیگر آنكه در این مجموعه- سوای شاعر و قصهنویس- از مترجم، روزنامهنگار، زبانشناس، بازیگر، آوازخوان، فیلمساز، حقوقدان و عالم اجتماعی و... نیز گفتاری هست.
این حجم ظریف زاده چند سال و ماه ماضی است كه امروز ما به استقبال آن رفتهایم؟ چطور كتاب را جمعآوری كردید؟ خواننده چه نكاتی را در این یادداشتها میخواند؟
كاش این كتاب گنجایش آن را میداشت تا «طیف وسیعی از جامعه ادبی ایران» را شامل شود، كار من اما ذوقی، احساسی و بیشتر بیانگیزه قبلی بوده است. گاه نیز در ساعتهایی از زندگیام، توجه به موضوعی جلب شده است برای نمونه، پس از خواندن قطعهیی یا مجموعه شعری یا قصهیی یا شنیدن یك نوار موسیقی یا دیدن نمایشی یا فیلمی كردهام. میانجیگری در مباحثه زندهیاد هوشنگ گلشیری با استاد بهاءالدین خرمشاهی در زمینه روش ترجمه قرآن از این دست است. به این ترتیب خواننده نمیتواند همه آنچه را به نقد و بررسی روشمند و فرهنگستانی مربوط است در این خاطرات بازبیابد.
حتما ناگفتههایی مانده هنوز از سرنوشت سرشت این اثر. از راهی كه رفتهاید و این یادماندهها را سامان داده است. ما میشنویم.
با وجود آنكه سه نسل از شیفتگان ادبیات معاصر را پشت سر گذاشتهام، همچنان در راه مستقل خود گام به پیش میگذارم. از این رو، شیفته نوآوری هستم و اعتقاد دارم گذشتگان كار خود را به كمال رساندهاند و هر شاعر و هنرمند باید به راههای تازه برود كه خوشبختانه مدتهاست رفته است.
جهان امروز شاهد رویدادهایی است كه بیان آن با شكل شعر یا به طور كلی، صورت هنر قدیم غریبی میكند، نیما این واقعیت را خیلی زود دریافت و به كسانی كه همچنان در این باره مردد مانده بودند با بیانی زیبا و طنزی تلخ نوشت: «شما دیر رسیدید، قطار حركت كرده بود!» البته این را هم بگویم كه شعر امروز دچار «تولید انبوه» شده است زیرا بسیاری از جوانان آن را ساده و آسانیاب گرفتهاند. این پنداشت نادرست سبب شده است كه اكثر جوانان دفتری در بغل داشته باشند انباشته از مطالبی كه هرچند شاید «حسب حال» باشد، شعر نیست. در موسیقی و بازیگری تئاتر یا سینما (یا پارهیی دیگر از هنرها) این اتفاق كمتر افتاده، زیرا دریافت این گونه هنرها مستلزم كسب دانش ویژهیی است و چندین و چند سال تلاش، آموزش و ممارست میخواهد و بیچاره شعر كه فقط سواد خواندن و نوشتن را برای «سرودن» آن كافی دانستهاند! از داوری خودم درباره شعر جوانان باید بگویم: هر كجا موردی از استعداد یا امیدواری به توفیق در ایشان یافتهام- به مقتضای وقت و امكان قلم برداشتن- با میل و رضایت و در كمال صداقت، نظر خودم را نوشتهام.
از دیگران گفتن به نوعی نیز از خود گفتن هم هست، خاصه برای شاعران بزرگ نه به قصد معرفی خویش (كه شعر خود رساترین معرف است) بلكه از دیگران نوشتن به مخاطب یاری میرساند تا با بعضی ناگفتهها و نظرها و نامكشوفات مولف بیشتر آشنا شود، واكاوی چیستیها و كیستیها را میگویم و این رسم پسندیدهیی است. طی قریب به 100 سال اخیر تنها سه شاهد زبده چنین كردهاند، نیما، حقوقی و شما... اما شاملو یا اخوان چندان از چنین حوصلهیی استقبال نكردند و گنجها با خود به خاك بردند كه دریغ. با نظر به این ضرورت موثر، چرا این شیوه جذاب و راهگشا در حاشیه مانده است. (براهنی را یك لحظه فراموش كردم و ایشان) نسلهای نو امروزه از طریق این نوع آثار شما، حقوقی و براهنی با فضای فرهنگی دهه 40 تا 80 آشنا میشود اما چرا این همه محدود؟
یادآور شدم كه «بررسی» من ذوقی و اتفاقی بوده است. با این همه، ضمن چند موردی كه درباره شعر و قصه امروز صحبت كردهام، به مطالبی اشاره داشتهام كه شاید «كل مبحث» را دربر بگیرد. من منتقد حرفهیی نیستم. اما در حد شاعری علاقهمند- تا آنجا كه لازم بوده است- در آثاری دقت كردهام كه به گمان من میتواند خواننده را به موارد پردامنهیی سوق دهد.
من فكر میكنم وسعت نظر شما و چندوجهی نگاه كردن بهبهانی به جهان نوشتن ناب، وجه قابل توجهی است كه به این فراخوانی فراخ دست یاری رسانده است. آیا اشتباه نمیكنم؟
از بابت حسن نظر شما متشكرم. امیدوارم تا حدی چنین باشد. در نوشتن شعر جدیترم یعنی در من چیزی هست كه به سرودن موظفم میكند.
سرایش جزیی از تنفس من است. اما در شیوههای دیگر، بیشتر احساس شگفتی از درك و دریافت ریزهكاریهای هنر است كه وامیداردم دیگران را هم در این درك و دریافت سهیم كنم.
غزل، شاخصه شعر شماست، شما آنچه نظر نیما در شعر نو بود را وارد غزل كردید و طرحی نو درانداختید؛ از غزل، از آنچه با این قالب در سالها كردهاید، در حافظه مردم مانده، زمزمه لبها شده است، خودتان راضی بودهاید؟
ساخت غزل پایكوب داعیهداران بوده و گرد و خاكی در این میدان برپا شده است. اصولا شعر، در 100 سال اخیر، دورههای گذار از «كهن» به «تازه» را گذرانده و در این گذار، به تعبیر شما «بلاها» و به تعبیر من تلاشهای سختی، روی داده است. در این دو دهه به ویژه در مورد غزل، بسیار بیشتر از گذشته تلاش كردهاند. بیشتر شاعران دهههای پیشین معتقد بودند كه غزل شیوهیی است متروك و مطرود و دیگر نمیتوان از آن «كار كشید» اما من چنین بینشی نداشتم. از سالهای 30 به بعد، در قالب غزل، جدا كار كرده بودم و در كنار آن چهارپاره را نیز پی گرفته بودم كه مجموعهیی از شعرهای اجتماعی مرا تشكیل میدهند تا «فعل مجهول». طی این فعالیتها سعی كردم كه همهگونه مطلبی را در قالب غزل بگنجانم، اعم از اجتماعی یا سیاسی یا تعزلی. سپس دست به تغییر تركیب و زبان زدم و حالا میبینم كه غزل میتواند سالهای دراز زنده باشد. پس در دو دهه اخیر «بلا» بر سر غزل نیامده است، بلكه تلاشهایی بوده كه راهگشا هم است. بسیاری از جوانان غزلهایی سرودهاند كه كاملا تازگی دارد. فكر میكنم آغاز هر دوره از شعر مواجه با تلاشهای موفق و ناموفق است. باید صبر كنیم و ببینیم آینده چه حاصل خواهد داشت.
از دیگران گفتن، از چیزها سخن سرودن، از روزگار خویش نوشتن در ادبیات و تاریخ كلام به نشانهها، سنتها و مصداقهای بسیار موثری میرسیم. این شیوه ادبی، سنتی دیرپا در ادبیات ما است، حالا با هر اسمی، سعدی، بیهقی، قابوس ابن وشمگیر، عطار نیشابوری و... بسیاران باسواد ما با تذكرهها و رسالهها و راه رقم زدنها، تصویری خارقالعاده از آدمها (نفرات) و حوادث و حكایات عصر خود برای ما باز گذاشتهاند. من یك نگرانی دارم. آیا سانسور و خودسانسوری (انواع رنگارنگ آن) در دوره معروف به عصر مدرنیزم یكی از عوامل دفن این شیوه نبوده و نیست؟
ابدا چنین نیست. شاعر به ندای قلب خود پاسخ میگوید. بسیاری از شاعران خوب ما كارشان اصلا جنبه سیاسی و اجتماعی نداشته و موفق هم بودهاند. كار هنرمند پرداختن به هنر است با هر محتوا كه باشد.
روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید