دین به زندگی معنا می‌بخشد / لوئیس پی. پویمن - ترجمه نغمه پروان

1393/5/18 ۱۰:۰۶

دین به زندگی معنا می‌بخشد / لوئیس پی. پویمن - ترجمه نغمه پروان

لوئیس پل پویمن(1935ـ2005) فیلسوف امریکایی، در زمینه اخلاق و فلسفه دین فعالیت می‌کرد و نامش به سبب گزیده‌ها و متون فلسفی‌اش که در بیش از شصت دانشگاه جهان، به طور گسترده‌ای برای اهداف آموزشی مورد استفاده قرار گرفته بسیار شناخته شده است. وی می‌کوشید نشان دهد چرا انسانها با موضوعات بحث‌انگیز زمان مخالفند و با بررسی ریشه‌ها بر آن بود كه دیدگاههایی متعادل را مطرح سازد. این مطلب پیشتر در ماهنامه «اطلاعات حكمت و معرفت» به چاپ رسیده است.

 

 

اشاره: لوئیس پل پویمن(1935ـ2005) فیلسوف امریکایی، در زمینه اخلاق و فلسفه دین فعالیت می‌کرد و نامش به سبب گزیده‌ها و متون فلسفی‌اش که در بیش از شصت دانشگاه جهان، به طور گسترده‌ای برای اهداف آموزشی مورد استفاده قرار گرفته بسیار شناخته شده است. وی می‌کوشید نشان دهد چرا انسانها با موضوعات بحث‌انگیز زمان مخالفند و با بررسی ریشه‌ها بر آن بود كه دیدگاههایی متعادل را مطرح سازد. این مطلب پیشتر در ماهنامه «اطلاعات حكمت و معرفت» به چاپ رسیده است.

اگر خداباوری صادق باشد و موجودی متعالی و مهربان که برعالم فرمانروایی می کند وجود داشته باشد، هشت نظریه زیر صادقند.

1ـ ما از خاستگاهها و روند ادامه حیات عالم تبیین رضایت‌بخشی داریم. ما محصول اتفاق و ضرورت یا انفجاربزرگ سرد و بی‌روحی نیستیم، بلکه ساخته موجودی ماورایی هستیم که به ما اهمیت می‌دهد. اگر دین صادق باشد، آن گونه که ویلیام جیمز می گوید، «عالم دیگر برای ما صرفاً آن نیست، بلکه تو است...و هر گونه ارتباطی که میان دو شخص ممکن باشد، در اینجا نیز ممکن است.» با علم به اینکه جهان مرئی بخشی از عالم روحانی‌تری است که معانی‌اش را از آن می‌گیرد وبه رغم وجود شر، نوعی ارتباط هماهنگ ذاتی میان جهان ما و واقعیت متعالی وجود دارد، می‌توانیم به آرامش دست یابیم.

اصل موضوع اینجاست: آیا عالم هدفمند است یا صرفاً گردهمایی کور اجزای در حرکت است؟ علم به این پرسش پاسخی نمی‌دهد، گرچه علم‌گرایی ـ طبیعت‌گرایی سکولار ـ می‌پذیرد که جهان فاقد غایت است، ولی خداباوری به ما می‌گوید که همه موجودات هدفی دارند، عالم در نقطه‌ای از زمان آفریده شده است و به شیوه‌ای قانونمند به سوی غایتی مقرر پیش خواهد رفت. نگرش طبیعت‌گرایانه به عالم را که با فصاحت در نوشته «پرستش انسان آزاد» برتراند راسل بیان شده است، ملاحظه کنید:

اینکه انسان محصول عللی است که هیچ آگاهی از غایتی که به آن دست می‌یافتند نداشتند؛ اینکه خاستگاهش، رشدش، بیمها و امیدهایش، عشقها و باورهایش چیزی نیست جز حاصل گردهمایی تصادفی اتمها که نه اشتیاق، نه از خودگذشتگی، نه شورمندی تفکر و احساس، هیچ كدام نمی‌تواند زندگی فردی را از مرگ برهاند؛ اینکه همه رنجهای اعصار، همه دلبستگی‌ها و شورمندی‌ها، همه آمال و آرزوها، هر فروغ عظیم نبوغ انسانی، با مرگ عظیم منظومه شمسی محکوم به نابودی است، و کل معبد دستاورد بشر به ناچار باید در زیر آوارهای عالمی در ویرانه‌ها مدفون شود، همه این چیزها اگر کاملا غیر قابل شک نباشند، تقریبا به قدری مسلم هستند که هیچ فلسفه‌ای که انکارشان کند، نمی‌تواند امید داشته باشد که پابرجا بماند. فقط در چارچوب این حقایق، فقط بر بنیاد نومیدی سخت، سکونتگاه روح می‌تواند از این پس با اطمینان بنا شود.

این آن نوع «سکونتگاه روح» نیست که ارزش بنا کردن داشته باشد، چه رسد به اینکه با اطمینان بنا شود! براساس بنیادی بی‌ثبات، نمی‌توان عمارتی امن بنا کرد، و از عدم نمی‌توان چیزی به دست آورد. خوبی محصول ما فقط وابسته به آن است که از چه ماده‌ای به دست آمده باشد. از عالمی بی‌ارزش، به طور معجزه‌آسا ارزشهای عینی ظاهر نخواهد شد، و نیز هدف از بی هدفی به دست نمی‌آید. براساس «بنیاد محکم نومیدی سخت» فقط می توانیم چیزی را بنا کنیم که از روی استیصال باشد.

2ـ خداباوری بر آن است که عالم آکنده از خیر است و خیر بر شر پیروز خواهد شد. ما در نبردی نومیدانه به تنهایی در حال جنگ نیستیم، بلکه خدا در کنار ماست، یا بلکه ممکن است ما در کنار خدا در پیکار خیر علیه شر باشیم. بنابراین نیازی نیست شما و من بیهوده بجنگیم. اگر عالم بی‌معنا باشد، هیچ چیز نهایتاً مهم نخواهد بود. افلاطون، شکسپیر، موزارت، میکل آنژ، کلیسای نوتردام، و خورشید خود در فراموشی نابود خواهند شد؛ اما اگر خیر ازلی وجود داشته باشد، همه چیز خوب خواهد بود، هز چیزی به نحوی به یاد خواهد ماند، هیچ چیز ارزشمندی بیهوده نخواهد بود.

تصور پیروزی نهایی خیر بر شر، داد بر بیداد و ستمگری و نفرت(عداوت)، به ما اطمینان می‌دهد که به جنگ علیه بی عدالتی، ستمگری، و عداوت ادامه دهیم، آن هنگام که دیگران برآورد می کنند که احتمال پیروزی بر پرهیزگاری بسیار بیش از آن است که به مصافشان رویم.

3ـ خداوند به ما عشق می ورزد و به فکر ماست. عشق او ما را برمی‌انگیزاند، به طوری که ما انگیزة نیرومندتری برای اعمال به لحاظ اخلاقی خوب، از جمله نوعدوستی داریم. زندگی ما پیوند عمیقی با اخلاق دارد، نه به سبب ترس از دوزخ، بلکه به شكرانة امتنان عمیق از ذات یگانه‌ای که ما و او به هم عشق می‌ورزیم. ما نه با قوانین سرد و بی‌روح، بلکه با محبوبی کیهانی زندگی می‌کنیم که بیشترین منافع را برای ما در نظر دارد و چندان قدرتمند هست که تضمین کند به اندازه ای که شادمانیم، منشأ خیر باشیم.

سکولاریسم فاقد این احساس عشق کیهانی است، و بنابراین تصادفی نیست که نمی‌تواند قدیسان اخلاقی همچون مسیح و گاندی بپرورد. شما به عشق خاصی نیازمندید که مانند پدر دامین، جهان آسایش را برای عزیمت به سرزمینی متروک به خاطر مراقبت از جذامیان ترک گویید، یا مانند پدر کالبه که به جای همسلولی خود در سلول مرگ قرار گرفت، زندگی خود را برای دیگری به خطر اندازیید. شاید آین رند(Ayn Rand) محق باشد که معتقد است از دیدگاه سکولار نوعدوستی نه فقط احمقانه، بلکه مخالف زندگی است؛ زیرا تنها چیزی که داریم، یعنی من (ego)کوچکمان را در جهانی سرد و بی روح فدا می‌کند.

4ـ خداباوران برای این پرسش «چرا اخلاقی باشیم؟» پاسخی دارند؛ چرا؟ به خاطر عشق به خداوند و به این سبب که عشق تضمین کنندة عدالت است، به طوری که شما چیزی را که سزاوارش هستید، دریافت خواهید کرد: خوب در مقابل خوب و بد در مقابل بد. خوب واقعاً برایتان خوب است. نظام اخلاقی سکولار با این پرسش مشکل جدی دارد که: چرا هنگامی که می‌توانم از عمل نادرست (تقلب یا فریبکاری، دروغ گفتن، دزدی کردن، آسیب‌رسانی به دیگران) سود ببرم، باید اخلاقی باشم؟ هنگامی که می‌توانم با خودپرستی پیشرفت کنم، چرا باید از قوانین اخلاقی اطاعت کنم؟

پرسش سختی است که هرگز پاسخ سکولار کاملا قانع کننده‌ای به آن را مشاهده نکرده‌ام؛ اماپاسخ خداباوران کاملا متقاعد کننده است: هرچه كنی، به خود كنی: اگر كار خوبی انجام دهید، ثمرة نیک دریافت می‌کنید، اگر كار بد انجام دهید، کیفر بد دریافت می‌دارید. عمل غیر اخلاقی حقیقتا غیر عاقلانه و مصلحت شخصی و نوعدوستی یکی هستند. من نگرانیی از این جهت ندارم که آیا آنچه درو می‌کنم، همان چیزی است که در خاک می‌نهم؛ زیرا اطمینان دارم که در درازمدت آنچه را می‌کارم، برداشت خواهم کرد.

5ـ عدالت کیهانی بر جهان حکمفرماست دارد. این میزانها کاملا تراز شده‌اند، به طوری که همگان مطابق با شایستگی اخلاقی‌شان، آنچه سزاوارشان است، دریافت خواهند کرد. هیچ بخت و اقبال اخلاقی در کار نیست (مگر اینکه لطفی را که در سرانجام کار وجود دارد، نوعی اقبال تفسیر کنید)، بلکه هرکس براساس اینکه چگونه از استعدادهایش استفاده کرده است، مورد داوری قرار خواهد گرفت.

6ـ همه اشخاص از ارزشی برابر برخوردارند. از آنجا همه آفریدة یك خدا هستیم، برادران و خواهران یکدیگریم. ما یک خانواده‌ایم و باید با رأفت با یکدیگر رفتار کنیم؛ زیرا از ارزش یکسانی برخورداریم. نظامهای سیاسی و اخلاقی سکولار مدرن اغلب بدون اینکه این ارزش برابر فرد را توجیه کنند، آن را می‌پذیرند؛ اما بدون وجود خداوند معنا ندارد که بگوییم همه ذاتاً از ارزش یکسانی بهره مندند. از نظر هوش و سودمندی، ارسطو و نیچه برحق هستند، نابرابریهای عظیمی وجود دارد و چرا اشخاص برتر نباید انواع پست‌تر را برای منفعت خویش مورد استفاده قرار دهند؟ بر این اساس، ظاهراً سکولاریسم، با رد نابرابرگرایی، از سود سرمایه دینیی که کنار گذاشته است، گذران زندگی می‌کند.

7ـ لطف و بخشایش پایانی خوش برای همگان. خیر همگان که با فرجامی نیک خاتمه می پذیرد (کمدی الهی). گناهی که ماحتی برای بدترین اعمال مرتكب می‌شویم، ممكن است پاك شود و نجات یابیم و آغازی دوباره داشته باشیم. این رهایی اخلاقی راستین است.

8 ـ زندگی پس از مرگ وجود دارد. مرگ پایان ماجرا نیست، بلکه با شناختن یکدیگر در جهانی بهتر، به زندگی ادامه می‌دهیم. نفوس ما جاودانه‌اند و برای حیاتی عالیتر مقدر شده‌اند. از این رو اگر خداباوری صادق باشد، جهان مأمنی دوست‌داشتنی است که ما همچون برادران و خواهرانی در یک خانواده به هم پیوسته‌ایم و مقدر است تا ابد در رستگاری ماورایی که در آن خوبی بدی را شکست می دهد به سر بریم. اگر خداباوری سکولار صادق باشد، اساس روشنی برای برابری انسان، دلیلی که همه انسانها به طور مساوی محترم شمرده شوند و پاسخ ساده و روشنی به این پرسش وجود ندارد که چرا این عمل اخلاقی است حتی آنگاه که حداکثر منفعت را تأمین نمی‌کند؟

خداباوری ما را از هیچ گونه استقلالی که در نظامهای بی‌خدا داریم محروم نمی‌کند. چه خدا باشد و چه نباشد، ما به یک اندازه در انتخاب میان خیر و شر مختاریم (با فرض اینکه مفهوم خیر و شر در عالم خداناباور معنا دهد) در این صورت روشن است که جهان مبتنی بر خداباوری بسیار بهتر و رضایت‌بخش‌تر است از جهانی که در آن خدایی وجود نداشته باشد.

البته مسئله این است که احتمالا نمی‌دانیم آیا خداباوری صادق است یا نه، چه رسد به آنکه تقریر دینی خاص ما از آن صادق باشد. در اینجا برای بیان نکته سوم خود مبنی بر اینکه ممکن است ملزم باشیم یا شاید چیز خوبی باشد، که به گونه ای زندگی کنیم که گویی خداباوری صادق است، باید دلیل پاسکال را به کار گیرم. باید به گونه‌ای زندگی کنیم که فضایل خداباوری امکان داشته باشند که به زندگی ما الهام بخشند. جهان بینی مبتنی بر خداباوری به قدری برتر از جهان‌بینی سکولار است که هرچند ما لاادری یا ملحد باشیم، باز به سودمان است که چنان زندگی کنیم که گویی خداباوری صادق است، و هر شخص را دارای ارزشی والا در نظر بگیریم و چنان عمل کنیم که گویی خداوند در نبرد خیر علیه شر عمل می‌کند و جامعه‌ای مبتنی بر این عقاید بنا می‌کند.

در این صورت خوب است که به خاطر خدا دل را به دریا بزنیم. دین به زندگی ما هدف و بنیادی برای اخلاقی زیستن می دهد که ارزشمندتر از آن است که به آسانی از آن بگذریم. دین میراثی است که می توان از آن برای بنای تمدنی بهتر استفاده کرد و میراثی است که با غفلت از آن به خود ضرر خواهیم زد.

روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: