گزارشی از رونمایی كتاب «در سپهر سپهری» با حضور استاد مصطفی ملكیان

1393/4/24 ۱۱:۲۳

گزارشی از رونمایی كتاب «در سپهر سپهری» با حضور استاد مصطفی ملكیان

«در سپهر سپهری» به دنبال ارائه یك نگرش به هستی است، سوی معنویت گمشده در زندگی روزمره و البته با توجه به زیست‌جهان عالم راززدایی شده كنونی. از این منظر، به نظر ‌می‌رسد، او در ارائه نگاه مذكور، موفق بوده است. در این میان با نكته‌سنجی قابل توجهی به نیكی سپهری یكی از الگوهای «عرفان مدرن»، جهت پرواز در سپهر یادشده، در نظر گرفته شده است

 

 

«در سپهر سپهری» به دنبال ارائه یك نگرش به هستی است، سوی معنویت گمشده در زندگی روزمره و البته با توجه به زیست‌جهان عالم راززدایی شده كنونی. از این منظر، به نظر ‌می‌رسد، او در ارائه نگاه مذكور، موفق بوده است. در این میان با نكته‌سنجی قابل توجهی به نیكی سپهری یكی از الگوهای «عرفان مدرن»، جهت پرواز در سپهر یادشده، در نظر گرفته شده است

دكتر دباغ گفته‌اند كه سپهری دو تلقی از غم دارد یكی غمی است كه همه ما انسان‌های عادی كوچه و بازار داریم اما ایشان از غم دومی در سپهری نام می‌برند كه آن غم وجودی و اگزیستانسیال است كه می‌شود آن را عارف هم داشته باشد و سپهری هم داشته و هر چه به پایان عمرش نزدیك‌تر شده این غم شدت گرفته

مصطفی كریمی/ هشتم خردادماه 1393، جلسه رونمایی، نقد و بررسی كتاب «در سپهر سپهری» (نوشته سروش دباغ)، در موسسه فرهنگی و هنری علیمرادیان برگزار شد، تا به سپهری‌پژوهی‌ها و ایده «عرفان مدرن» سروش دباغ، كه در چند سال اخیر مورد توجه بوده است؛ پرداخته شود. در این جلسه، مصطفی ملكیان و نیما افراسیابی به بازخوانی انتقادی این كتاب خواندنی و نسبت سپهری و زیست معنوی در جهان مدرن پرداختند. شایان توجه بود كه در این جلسه آرای سه نسل متفاوت از جامعه روشنفكری ایران ارائه شد، مصطفی ملكیان نقد و نظر خود را نسبت به كتاب یكی از روشنفكران نسل بعد از خود ارائه كرد و نیما افراسیابی نیز، ملاحظات خود را نسبت به كتاب یكی از روشنفكران نسل قبل از خود مطرح كرد. در میان روشنفكران ایرانی، رویكرد ملكیان (به عنوان یكی از موثر‌ترین روشنفكران معاصر)، در اهمیت دادن به اندیشمندان نسل‌های بعد از خود، اگر نگوییم بی‌نظیر است، حقیقتا كم‌نظیر است. امید است روشنفكران دیگر نیز این رویكرد مبارك و سازنده مصطفی ملكیان را پی بگیرند. بانیان برگزاری این جلسه، انتشارات صراط، موسسه معرفت و پژوهش، موسسه سروش مولانا، موسسه فرهنگی، هنری علیمرادیان و نشر نگاه معاصر بودند و متن ذیل، خلاصه‌یی از سخنرانی‌های ملكیان و افراسیابی در جلسه مذكور است.

مصطفی ملكیان سخنان خود را این گونه آغاز كرد كه بسیاری از مواردی كه من باید چه در مقام گزارش، چه در مقام تحلیل و چه در مقام نقد سخنان دكتر دباغ عرض كنم، دوست بنده، آقای افراسیابی، بیان و به من كمك كرد كه دیگر مجبور به تكرار آنها نباشم.

وقتی كه داستان «عقلانیت و معنویت» در مجالس طرح می‌شود، گاهی برخی مخاطبان از من می‌پرسند كه از این چهره‌های معنوی مثلا در قرن بیستم و به ویژه در ایران قرن بیستم، چه كسانی را می‌توان نام برد؛ من گاهی كه در مقام پاسخگویی به این قبیل پرسش‌ها برمی‌آمدم نامی از سهراب سپهری می‌بردم و می‌گفتم سپهری یكی از چهره‌های به راستی معنوی روزگار ما است. اما شك نیست كه نخستین كسی كه به جد به معنویت سپهری توجه كرد، ولو از او به عنوان یك عارف مدرن نام برد، دكتر دباغ بود. این فضل تقدم از آن دكتر دباغ خواهد ماند كه فارغ از وجه زیبایی‌شناسی و هنری سپهری، به وجه اندیشگی و احوال

درونی او توجه كرد و او را مصداقی از مصدایق عارف مدرن تشخیص داد.

كتاب «در سپهر سپهری» همه كارهایی نیست كه دكتر دباغ حول آثار سپهری انجام داده است اما می‌توان گفت مهم‌ترین كارهایی است كه دكتر دباغ درباره آثار سپهری كرده، در این كتاب آمده است و ابتدا من حول هشت قسمت اول، از 12 قسمت آن صحبت خواهم كرد.

نخستین قسمت كه بازنویسی یك سخنرانی بوده، عنوانش «تطور امر متعالی در منظومه سپهری» است، در این قسمت تلاش شده، نشان داده شود تلقی سپهری از امر متعالی یا به تعبیر دینی و مذهبی از خدا؛ دو تلقی بوده است كه به تعبیر من یكی خدای متشخص انسان‌وار است و دیگری خدای نامتشخص. البته سه نكته دقیق را ایشان در این باب تذكر داده‌اند، كه اولا سپهری یك سیر خطی نداشته كه مثلا از خدای متشخص انسان‌وار شروع كرده و به خدای نامتشخص رسیده باشد و دوم اینكه خدای متشخص انسان‌وار بیشتر در دفترهای اول تا سوم «هشت كتاب» به چشم می‌خورد، اما در پنج دفتر بعدی خدای سپهری عموما خدای نامتشخص است. نكته سوم اینكه سپهری بیشتر با خدای غیرمتشخص به سر می‌برده است. در مقاله دوم، یعنی «مخاطب تنهایی بادهای جهان» باید گفت كه باد و باران در آثار سپهری هر كدام به دو معنا به كار می‌روند ولی آنچه آقای دكتر دباغ گفته‌اند، دو معنا نیست، بلكه تقریبا دو معناست. كه البته مقاله آموزنده و جذابی هم است.

در مقاله سوم با عنوان «فكر نازك غمناك»، دكتر دباغ گفته‌اند كه سپهری دو تلقی از غم دارد یكی غمی است كه همه ما انسان‌های عادی كوچه و بازار داریم و آن غم‌هایی است برای امكان‌هایی كه از دست دادیم، سرخوردگی‌های ما و... و این غم‌ها را عارفان ندارند و البته حق هم با ایشان است. اما ایشان از غم دومی در سپهری نام می‌برند كه آن غم وجودی و اگزیستانسیال است كه می‌شود آن را عارف هم داشته باشد و سپهری هم داشته و هر چه به پایان عمرش نزدیك‌تر شده این غم شدت گرفته كه علتش پرسش‌های وجودی است كه پاسخی دریافت نمی‌كرده، یعنی گویی سوالاتی را كه سخت به دنبال پاسخ آنها بوده، جوابی نیافته و دستخوش غم و اندوه شده است. غمی كه بیشتر ناشی از ندانستن است كه این را من نمی‌توانم بپذیرم. همان طور كه در جای دیگری گفته‌ام، غم عارفان از نیافتن جواب برای پرسش‌های وجودی نیست، حیرت اندوه نمی‌آورد، جهل اندوه نمی‌آورد. اندوه علل دیگری دارد، آنهایی كه در روانشناسی احساسات و عواطف كار می‌كنند هیچگاه نگفته‌اند كه نیافتن پرسش به یك پاسخ اندوه می‌آورد. اندوه همواره به سبب جدا شدن از یك وضع مطلوب است.

اما در مقاله چهارم با عنوان«حجم زندگی در مرگ»، ایشان به مقوله مرگ در آرای سپهری می‌پردازد. به لحاظ محتوا چندان مخالفتی با آن ندارم، ولی به نظرم می‌آید كه به تعبیر من در این مقاله هشت چیز به صورت آشفته و پراكنده با هم آمده‌اند. گاهی مرگ محل بحث ما است به عنوان واقعه‌یی كه در یك آن در آخرین لحظه عمر ما رخ می‌دهد، گاهی حالت احتضار محل بحث ما است یعنی از روزی كه من یقین می‌كنم كه از این بستر زنده بیرون نخواهم آمد تا روز مرگ. یك بحث سوم پس از مرگ است و بحث چهارم مرگ پیچیده در زندگی است، به این معنی كه ما در هر آنی از حالات زندگی؛ هم در حال زندگی هستیم هم در حال مرگ. هر كدام از این چهار بحث احكام كاملا جداگانه‌یی با هم دارند، كه هر كدام از آنها را می‌توان از دو دیدگاه به آنها نگاه كرد، یكی اینكه خود آن با ما چه می‌كند و دیگر اینكه تلقی آن با ما چه كار می‌كند. مثلا مرگ آبجكتیو، بی‌شك و شبهه به زندگی من خاتمه می‌دهد اما اندیشه به آن مرگ چه؟ آن هم به زندگی خاتمه می‌دهد؟ به نظر بسیاری از عارفان زندگی من از روزی آغاز می‌شود كه به مرگ بیندیشم.

مقاله‌های پنجم، ششم و هفتم با عنوان «طرحواره‌یی از عرفان مدرن»، یك سه‌گانه هستند كه طرح دكتر دباغ را از

«عرفان مدرن» ساخته‌اند. مهندس افراسیابی اشارات فراوان و نقدهای بسیاری را درباره این طرحواره بیان كردند كه من هم خیلی با آنها همدلی دارم، اما یك نكته را مهندس افراسیابی به آن اشاره كردند ولی نه آنقدر كه شایان توجه است و آن این است كه دكتر دباغ معتقدند عرفان مدرن مبناهایی دارد: انسان‌شناختی، معرفت‌شناختی و اخلاقی. در دیدگاه اخلاقی پیش‌فرض دكتر دباغ رویكرد مك داول است كه اوصاف اخلاقی از كیفیات ثانویه هستند. از دیدگاه معرفت‌شناختی نیز ایشان دیدگاه شهودی را اختیار كرده است. دكتر دباغ می‌گویند كه شهود یكی از منابع شناخت است، كه درست هم هست. در واقع شش منبع وجود دارد كه همه معرفت‌شناسان روی آنها به عنوان منابع شناخت اجماع دارند: ادراك حسی، درون‌نگری، حافظه، گواهی، شهود و استدلال. بر این مبنا، ایشان تجارب عرفانی را نیز از مقوله شهود به حساب آورده‌اند و آن را دارای حجیت معرفت‌شناختی دانسته‌اند. اما این سخن مبتنی بر یك خطاست، آن نوع شهودی كه یكی از منابع شش‌گانه شناخت است، فرق می‌كند با شهود مورد نظر عرفا. گزاره شهودی گزاره‌یی‌ است كه وقتی بر ذهن و ضمیر تو عرضه می‌شود هر چه به ذهن فشار می‌آوری، نمی‌توانی آن را قبول نكنی. عجز از عدم تصدیق به یك قضیه، آن قضیه را یك قضیه شهودی می‌كند، مثلا گزاره‌یی شبیه «هر كسی جوان‌تر از پدر و مادر خودش است». اما علاوه بر این شش منبع كه مورد اجماع همه معرفت‌شناسان است، بسیاری منابع شناخت دیگر وجود دارد، مثل دورآگاهی، پیش‌آگاهی، نهان‌بینی، وحی و تجربه عرفانی كه برخی از معرفت‌شناسان آنها را به عنوان منبع شناخت قبول دارند و برخی قبول ندارند. كشف و شهود عرفانی اصلا و ابدا مورد اجماع همه معرفت‌شناسان نیست. بر این مبنا دكتر دباغ بر پایه یك نوع اشتراك لفظی كه در زبان فارسی وجود دارد، بین شهود به عنوان یكی از منابع شناخت و مكاشفات عرفانی خلط كرده‌اند. بنابراین ركن دوم فراهم آمده از سوی ایشان، برای مبانی فلسفی « عرفان مدرن» مورد نظر خویش، بلاتكلیف می‌ماند.

مقاله هشتم مقاله‌یی است به نام«سفر به روشنی خلوت اشیا» كه به مقوله عشق در آثار سپهری اختصاص دارد. دكتر دباغ البته پذیرفته‌اند و من هم می‌پذیرم، عشقی كه عرفایی مثل عطار، مولانا و امثال اینها از آن دم می‌زنند عشقی است كه متعلقش انسان‌های دیگر نیستند و عشق ماورایی است و متعلقش در واقع خداست. اما ایشان معتقدند دو نوع عشق دیگر هم وجود دارد: یك نوع عشق اروتیك، عشق انسان به انسانی دیگر، حال عارفان نظرشان درباره این عشق چیست؟ دكتر دباغ به حق جواب می‌دهد كه عارفان به این عشق دو دیدگاه دارند برخی آن را لازمه عشق الهی می‌دانند و برخی آن را مقدمه اجتناب‌ناپذیر عشق الهی نمی‌دانند. نظر ایشان این است كه اتفاقا سپهری هم از گروه دوم است كه من هم تا اینجا موافقم. بعد یك عشق دومی طرح می‌كنند كه انسان به همه انسان‌های دیگر دارد كه به آن عشق برادرانه می‌گویند كه بر پایه سخن عیسی درباره عشق به همسایه است. دكتر دباغ می‌گوید برخی عارفان معتقدند كه بدون كاستن از درد و رنج دیگران هم می‌شود به خدا رسید و برخی دیگر با این رای موافق نیستند و اینكه عارفان غالبا این موضوع را ضروری نمی‌دانستند و سپهری هم این گونه بوده است. من در باب نكته اخیر میزانی شك دارم. مهندس افراسیابی هم اشاره‌یی كردند، ولی من می‌خواهم یك مقدار واضح‌تر این مطلب را خدمت‌تان عرض كنم. ببینید، در زندگی معمولا كارهایی هستند كه من برای سود خودم انجام می‌دهم و خوشی زندگی است و كارهایی هم كه برای سود زندگی دیگران انجام می‌دهم، خوبی زندگی است. در این میان، اگرچه عارفانی چون سپهری به معنایی دیگرگزین نبودند، ولی چون خوبی زندگی را در جهت افزایش خوشی زندگی می‌دیدند، به معنایی هم دیگرگزین بودند. یعنی این عارفان می‌گویند من برای اینكه به خدا برسم از نفع رساندن به دیگران، خودم هم در حال سود بردن هستم. من نظرم این است كه، عارفانی چون سپهری كه معتقدند بدون كاستن از درد و رنج دیگران هم می‌شود به خدا رسید، آن را به معنای اول می‌دانند و نه به معنای دوم. یعنی اخلاقی زندگی نمی‌كنم كه فقط به دیگران نفع برسانم، بلكه معتقدم كه در نفع رساندن به دیگران خودم هم سود می‌برم.

قسمت اول سخنانم گفته شد، ولی دیگر به قسمت دوم نمی‌پردازم كه آیا سهراب سپهری «عارف مدرن» است یا خیر؟ دكتر دباغ سهراب سپهری را «عارف مدرن» می‌دانند و اگر واقعا «عرفان مدرن» این است كه ایشان می‌گویند حرف‌شان ناسازگاری ندارد غیر از یكجا و آن هم مهندس افراسیابی به آن توجه داشتند، كه دكتر دباغ یكی از وجوه افتراق «عرفان مدرن» و كلاسیك را در این می‌داند كه «عارف مدرن» نمی‌تواند از دغدغه درد و رنج دیگری فارغ باشد ولی خودشان در مقاله آخر گفتند كه سپهری به درد و رنج انسان‌های دیگر عنایت نداشت و معتقد بود نیازی نیست برای عشق الهی دغدغه درد و رنج انسان‌های دیگر را داشت. این یك عنصر، سپهری را از «عارف مدرن» بودن خارج می‌كند. بنابراین می‌خواهم بگویم همه آن چیزهایی كه دكتر دباغ درباره سپهری گفته است صادق است، به جز این نكته اخیر. امیدوارم ایشان هم در سپهری‌پژوهی خویش و هم در پروژه «عرفان مدرن» خود موفق باشند. البته من وجوه مخالفت فراوانی با پروژه «عرفان مدرن» دكتر دباغ دارم، اما چه باك كه اكوسیستم فرهنگی ما، فقط زمانی به بقای خویش ادامه می‌دهد كه این فرآورده‌های فرهنگی مختلف در آن وجود داشته باشند. من همیشه گفته‌ام كه بزرگ‌ترین خطر فرهنگی برای یك جامعه، تك‌آوایی شدن فرهنگی آن جامعه است.

 

فلسفه لاجوردی سهراب

نیما افراسیابی، پژوهشگر حوزه‌های فلسفه، هنر و عرفان، نیز در سخنرانی خویش به بازخوانی انتقادی كتاب «در سپهر سپهری» پرداخت. او گفت: قبل از نشر كتاب خواندنی «در سپهر سپهری»، طبق گفت‌وگویی كه با دكتر دباغ عزیز داشتم، قرار شد بنده موخره‌یی بر این كتاب بنویسم كه بازخوانی انتقادی 18 مقاله‌یی باشد كه در آن قرار می‌گیرند. اما فرآیندی كه چاپ اول كتاب طی كرد، تا به موقع به نمایشگاه اخیر كتاب برسد، باعث شد كه این كتاب با 12مقاله و بدون موخره بنده و مقدمه دكتر دباغ منتشر شود. به امید خدا، در چند ماه آینده كه ویراست دوم این كتاب منتشر می‌شود، هم آن شش مقاله اضافی را خواهد داشت و هم موخره بنده و هم مقدمه دكتر دباغ را. مقاله/ موخره بنده نیز اكنون، تحت عنوان «سروش سپهری»، در سایت رسمی دكتر دباغ و سایت فرهنگی نیلوفر و چند سایت دیگر در دسترس است كه در واقع، سخنرانی بنده تقریبا خلاصه‌یی فشرده از آن مقاله است و دوستان برای موارد تكمیلی می‌توانند به مقاله «سروش سپهری» مراجعه كنند.

به نظر من، بازخوانی انتقادی این كتاب باید در دو بخش كلی صورت پذیرد، یكی «سپهری‌پژوهی‌های مستقیم»، یعنی سپهری‌پژوهی‌های دكتر دباغ كه در آنها به شكل مستقیم به تامل نسبت به آرا و احوال سپهری پرداخته شده است. و دیگری «طرحواره‌یی از عرفان مدرن» كه تحت تاثیر سپهری‌پژوهی‌های اخیر نگاشته شده است. بر این اساس، افراسیابی «سپهری‌پژوهی‌های مستقیم» را در 15 مفهوم و موضوع و «طرحواره‌یی از عرفان مدرن» را در 10 مفهوم و موضوع؛ طبقه‌بندی، معرفی و تبیین كرد. سپس او گفت: تا اینجا عرایض بنده مربوط به معرفی «در سپهر سپهری» بود، اكنون به بخش بعدی، كه مربوط به نقد و پیشنهادهای بنده است، بپردازیم. بنده با بیشتر مطالبی كه در بخش قبل معرفی، طبقه‌بندی و تبیین كردم، یا موافق هستم، یا حداقل مخالفتی با آنها ندارم و آنها را قابل تامل /یا معرفت‌بخش/ یا رهگشا می‌دانم. حال، به مواردی می‌پردازم كه یا موافق آنها نیستم؛ كه نقد مربوط به آنها را مطرح می‌كنم، یا اینكه بیان فعلی بخشی از «در سپهر سپهری» را كافی نمی‌دانم، در نتیجه از دیدگاه خود برای آنها پیشنهاد تكمیلی ارائه می‌كنم كه شاید مناسب باشد، دكتر دباغ عزیز، در ادامه پروژه سپهری‌پژوهی خویش، به موارد مذكور بیشتر بپردازد. این موارد شامل 23 نقد و پیشنهاد است.

از میان 23 نقد و پیشنهادی كه افراسیابی مطرح كرد، هشت مورد در این گزارش آمده است: یك، به نظر می‌رسد، برخی «آشنایی‌زدایی‌های» سپهری، احتمال رسیدن به نسبیت‌گرایی فرهنگی /یا نسبیت‌گرایی اخلاقی را دارا هستند. از آنجا كه دكتر دباغ، نسبیت‌گرایی معرفت‌شناختی را موجه نمی‌داند، شاید مناسب باشد؛ او در ادامه سپهری‌‌پژوهی خویش به این موضوع مهم نیز بپردازد. حال كه او به ویژگی‌های«عرفان مدرن» پرداخته است، نیكو خواهد بود به تضادی كه ممكن است بین داوری اخلاقی و معرفت‌شناسی برخی عرفا به وجود بیاید، نیز بپردازد. به عبارت دیگر، معرفت‌شناسی برخی عرفا، نظرا /یا عملا حكم به تعطیلی داوری اخلاقی می‌دهد، كه به نظر می‌رسد، جهان‌اندیشگی دكتر دباغ، كه در حوزه اخلاق خود را «واقع‌گرا» می‌داند، به تعطیلی داوری اخلاقی حكم نخواهد داد.

دو، ایشان به موضوع قابل تامل تاثیر گرفتن سپهری از كربن اشاره می‌كند، ولی این موضوع را چندان تبیینی نمی‌كند و مستندی برای آن ارائه نمی‌دهد. امید است در سپهری‌پژوهی‌های آینده، این موضوع (و در كل، تاثیر گرفتن سپهری از اندیشمندان معاصر، از منظر«عرفان مدرن») بسط بیشتری یابد.

 

سه، به نظر می‌رسد، متافیزیك«عرفان مدرن»، به روایت دكتر دباغ، فقط مبتنی بر «متافیزیك نحیف شده» است، كه به نظر نمی‌رسد، این حصر چه به لحاظ منطقی-پیشینی و چه به لحاظ تجربی-پسینی، موجه باشد.

چهار، به نظر می‌رسد، زندگی عارفانه شامل حداقل سه مولفه است: سیر و سلوك عرفانی یا روش عرفانی، التزام به یك سلسله آموزه‌های عرفانی و تجربه عرفانی. حال با وجود اینكه، دكتر دباغ، «عرفان مدرن» را ذیل «دینداری تجربت‌اندیش» صورت‌بندی می‌كند و در تبیین نظام فكری خویش، از سپهری به عنوان سالك مدرنی كه در

«سلوك شعر» او نقش تجربه مواجهه با امر متعالی، بسیار پررنگ است، سود می‌برد ولی عملا در سلسله مقالات «طرحواره‌یی از عرفان مدرن»، «تجربه عرفانی» نقش چندان برجسته‌یی ندارد و به موانع موجود بر سر راه انسان مدرن، سوی «تجربه‌های مواجهه با امر متعالی» كمتر پرداخته شده است. و در این میان اگر مواردی هست بیشتر توصیفی است تا گزاره‌های تجویزی.

پنج، در تبیین «فلسفه لاجوردی سپهری»، اشاره شده است كه: «این سخنان با ایده‌های هایدگر متاخر كه از سوبژكتیویسم دكارتی عبور می‌كند و متضمن مواجهه پیشامفهومی با هستی است، قرابت قابل تاملی دارد». در این میان، شاید بهتر باشد، حداقل به دو تفاوت عمده و ریشه‌یی هایدگر و سپهری پرداخته می‌شد: یك، در فلسفه هایدگر، گویی یك پارادایم شیفتی از «موجود»، به «وجود» دیده می‌شود، كه ظاهرا «فلسفه لاجوردی سپهری» (و مولفه‌های اخلاقی «عرفان مدرن») با آن نسبتی ندارد. دو، «فلسفه لاجوردی سپهری» در بستر «آشتی با طبیعت» شكل می‌گیرد كه تقریبا فلسفه هایدگر با آن بیگانه است.

شش، به نظر می‌رسد، «طرحواره‌یی از عرفان مدرن» به دنبال جمع سازگار «خودآیینی كانتی» و «دگرآیینی لویناسی» است. ولی چندان به توجیه جمع سازگار آنها پرداخته نشده است.

هفت، در «طرحواره‌یی از عرفان مدرن»، تجربه عرفانی، بیشتر ناظر به «امر قدسی غیرمتافیزیكی» در نظر گرفته شده است، ولی چندان روشن به تبیین ویژگی‌های این «امر قدسی غیرمتافیزیكی» پرداخته نشده است.

هشت، دكتر دباغ، به تبیین تفاوت‌های جهان جدید و جهان قدیم، حداقل از دو حیث وجودشناختی و معرفت‌شناختی‌، پرداخته است. ولی چندان به نسبت «عرفان مدرن» و انقلاب‌های گسترده‌یی كه در علم و فلسفه رخ داده است، نمی‌پردازد. به عبارت دیگر، آموزه‌های وجودشناختی و معرفت‌شناختی «عرفان مدرن»، هم نیاز به تبیین بیشتر دارد و هم توجیه بیشتر.

پس از آنكه نیما افراسیابی، 23 نقد و پیشنهاد خود را نسبت به كتاب «در سپهر سپهری» طرح كرد، گفت: در كل، به نظر می‌رسد، سپهری كه شاعری «دیریاب» است، «در سپهر سپهری»، نزدیك‌تر دیده می‌شود. و اینكه، مجموعه مقالات سپهری‌پژوهی پیش‌رو، با آن همه استشهادات و توضیحات نیكو، در واقع، گونه‌یی گزیده و شرح

«هشت كتاب» نیز است و در بیشتر موارد استشهادات مطابق واقع و موجه به ابیات سپهری ارائه شده است.

«در سپهر سپهری»، دكتر دباغ، به دنبال ارائه یك نگرش به هستی است، سوی معنویت گمشده در زندگی روزمره و البته با توجه به زیست‌جهان عالم راززدایی شده كنونی. از این منظر، به نظر ‌می‌رسد، او در ارائه نگاه مذكور، موفق بوده است. در این میان با نكته‌سنجی قابل توجهی (و البته با نگاهی انتقادی)، به نیكی سپهری یكی از الگوهای «عرفان مدرن»، جهت پرواز در سپهر یادشده، در نظر گرفته شده است. سپهری‌ای كه از رهگذر «درآمیختگی با زمانه‌اش، به سیاق خاص خودش عارف بود». او كه «با زورق قدیمی اشراق تا تجلی اعجاب پیش می‌راند». هم او كه «در بیداری لحظه‌ها»، به دنبال «نردبانی است كه از آن، عشق می‌رفت به بام ملكوت». او كه «شعرش، شرقی است از دریچه غرب و زبان‌های غربی». سهرابی كه برای مخاطبانش «پنجره‌یی در مرز شب و روز» می‌گشاید. هم او كه پی «تراویدن راز ازلی»، «پنجره به پهنای جهان می‌گشاید» و او كه «اوجی صدایش می‌زد.»

روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: