شهر گفتگو / احمد راسخی لنگرودی - بخش اول

1397/9/18 ۰۸:۴۱

شهر گفتگو / احمد راسخی لنگرودی - بخش اول

گفتگوهای سقراطی به مثابه شهری دیدنی می‌آید که گشت و گذار در آن، دست‌کم برای یک بار هم که شده، می‌ارزد. در این شهر با کسانی روبرو می‌شویم که غالبا با میل و رغبت با این فیلسوف گفتگو بر سر موضوعات مختلف به گفتگو نشسته‌اند. آدمیانی از هر صنف و دسته و طایفه‌‌ای که در آن عصر و زمان کمابیش هر یک در دانش و هنر و حرفه‌ای شناخته شده می‌آمدند. و اما این نام سقراط است که در میان آن‌همه افراد جورواجور می‌درخشد. ادارة شهر گفتگو به دست با کفایت اوست. اوست که گفتگوها را غالبا شکل می‌دهد، به پیش می‌برد و به انجام می‌رساند.

 

درآمدی بر گفتگوهای سقراطی

گفتگوهای سقراطی به مثابه شهری دیدنی می‌آید که گشت و گذار در آن، دست‌کم برای یک بار هم که شده، می‌ارزد. در این شهر با کسانی روبرو می‌شویم که غالبا با میل و رغبت با این فیلسوف گفتگو بر سر موضوعات مختلف به گفتگو نشسته‌اند. آدمیانی از هر صنف و دسته و طایفه‌‌ای که در آن عصر و زمان کمابیش هر یک در دانش و هنر و حرفه‌ای شناخته شده می‌آمدند. و اما این نام سقراط است که در میان آن‌همه افراد جورواجور می‌درخشد. ادارة شهر گفتگو به دست با کفایت اوست. اوست که گفتگوها را غالبا شکل می‌دهد، به پیش می‌برد و به انجام می‌رساند.

شهر گفتگو از هر نظر که نگریسته شود، اعم از شکل و محتوا، زیبا و جذاب می‌آید. نکات آموزنده فراوان دارد. کسی از پرسه‌زدن در این شهر، پشیمان نمی‌شود. این شهر سرشار از درنگ و تأمل، نقد و نظر، استدلال و عقلانیت است. زندگی‌های نیازموده را به محک آزمون ‌کشیدن است. زاویة دید و نگاه آدمی را به خود و پیرامون خود بیش از پیش می‌گشاید و آدمی را به افقهای بالا و بالاتر سوق می‌دهد. گشت و گذار در این شهر ما را بر آن می‌دارد که برای یک بار هم که شده، به باورهای خود از جوانب و زوایه‌های مختلف بنگریم و بر درستی و نادرستی‌های آن واقف شویم.

شرط ورود به این شهر داشتن روحیة جستجوگری و مجهز بودن به قدرت گفتگوست. گفتگویی از جنس و لونی دیگر. اساس گفتگوها را در چنین شهری، بیشتر «معرفت» و «حقیقت» و «فضیلت» تشکیل می‌دهد. همة پرسش‌ها و همة پاسخ‌ها کمابیش حول این سه محور کلیدی دور می‌زند؛ و اصلا چه چیز از این سه مهمتر؟ سقراط، این مرد افسون‌زدة گفتگو، عاشق افقهای ناشناخته است. شوق آن دارد که خود و همه را با هنر خویش به قلمرو ناشناخته‌ها رهنمون سازد و آن را برای خود یک وظیفه به‌شمار می‌آورد. ‌کسی نیست که با هر علاقه و ذائقه‌ای به پای گفتگوهای سقراطی بنشیند، اما به فراخور، نکته‌ای دلنشین و سخنی آموزنده از آن برنگیرد. با خواندن مکالمات سقراطی، خواننده احساس می‌کند عمری را باخته است که هیچ‌گاه تجربه‌ای عملی از این نوع گفتگوها در زندگی نیندوخته است. وسوسه می‌شود که بکوشد از این پس، این‌گونه گفتگو کند و این‌گونه به موضوعات پیرامونی خود بنگرد.

در این شهر خوانندة تازه‌کار، تازه می‌فهمد که چگونه باید لطیفة گفتگو را جدی بگیرد؛ چگونه به زندگی بنگرد؛ و چگونه زاویه دید و نگاهش را به حقایق بگستراند. کمابیش می‌یابد که پرسش کدام است و پهنای هر موضوعی چیست. می‌آموزد که چگونه می‌توان به چیزها به مثابه مسئله نگریست و چرا باید چرخة اندیشه را معطوف آن داشت. پرسه‌زدن در این شهر، بر گفتگوهای روزمره‌مان تأثیرگذار است. ممکن نیست نظری به این شهر بیفکنیم، اما تأثیری غیرمستقیم، حتی بر گفتگوهای معمولی‌مان نداشته باشد. به ما توجه می‌دهد که چگونه با آغوش باز با دیگران گفتگو کنیم و چگونه عقاید خود را آزادانه در قالب گفتگو بیازماییم. هر گفتگویی به موضوع یا موضوعاتی اختصاص می‌یابد. این تنوع موضوعات، ما را بر آن می‌دارد که به درکش بپردازیم و خوشه‌ای از مباحثش برگیریم تا در گفتگوهای روزمرة خود به کار بندیم.

به‌راستی این شهر چه جذاب می‌آید! با وجود گذشت قریب دوهزار و پانصد سال از شکل‌گیری آن، اگر نتوان گفت بر جذابیتش افزوده شده، باید گفت از جذابیتش چیزی کم نشده است. رمز و راز این جذابیت را در چیست؟ شکی نیست که آن را باید در دلدادگی پیوستة سقراط به گفتگو و طرز کار و سبک نگاه او به موضوعات مختلف جست. هر موضوعی که به صحن گفتگو کشیده می‌شود، سقراط در نقش گردانندة شهر گفتگو، آن را از ابعاد مختلف با پرسش‌های قابل تأمل خود می‌‌آزماید. اساسا موضوعی نیست که به ذهن سقراط بیاید، اما آن را با هنرمندی خاص خود از زوایای گوناگون به صحنه گفتگو نکشاند. هر چیز را محمل و دستاویزی برای گفتگوهای استدلالی قرار می‌دهد. فقط کافی است در محاوره‌ای کوچه خیابانی واژه یا عبارتی بر زبان مخاطبی توجه سقراط را به خود جلب نماید، آنجاست که همین واژه یا عبارت، می‌شود محملی برای شکل‌گیری یک گفتگوی بلند سقراطی، چندان که مخاطب را گریزی از آن نشاید.

گردانندة شهر گفتگو هرگاه فرصتی می‌یافت در اینجا و آنجا از گفتگو غافل نمی‌شد؛ در دل طبیعت یا در میدان شهر، در تالار پذیرایی یا در دکان‌ پیشه‌وران، در رواق یا در مجلس مهمانی، در ورزشگاه یا در جایگاه نمایش‌های پهلوانی، در زندان یا در واپسین روزهای عمر؛ این‌که گفتگو در چه مکان و شرایطی باشد، برایش فرقی نمی‌کرد. در هر جایی که امکان می‌یافت باب گفتگو را می‌گشود. کافی بود کسی یا کسانی از نزدیکان و آشنایان را می‌دید، برای گشودن چهره حقیقت، آنها را به نزد خود فرا می‌خواند؛ به هر طریق باب گفتگو را با آنها باز می‌کرد و با طرح یک پرسش آغازین شالوده گفتگویی ماندگار را می‌ریخت. دریغ می‌خورد که به سبب سستی و بی‌حالی وقت به گفتگو نگذرد و بیهوده سپری شود. روزی با فایدروس زیر چنار بلندی بر روی چمنزار نشسته بود. فرصت را غنیمت شمرد و با عبارات شاعرانه‌ای از او خواست وقت به گفتگویی در پیرامون موضوعی معرفتی گذرانیده شود:

«گمان می‌کنم جیرجیرکان که از بالای درختان ناظر ما هستند و در این گرمابه آواز بلند با هم گفتگو می‌کنند و می‌خوانند، اگر ببینند که ما وقت را به گفت و شنید نمی‌گذرانیم و به سبب سستی و بی‌حالی به آواز آنان، چون کودکان به نغمة لالا، در خواب شده‌ایم، به ما خواهند خندید و خواهند پنداشت که دو بندة فرومایه به خانه آنان درآمده و چون گوسفندان در گرمای ظهر به خواب رفته‌اند! ولی اگر ببینند که می‌گوییم و می‌شنویم و بی‌آنکه نغمه‌های آنان اثری در ما ببخشد پیش می‌رویم… ما را به دیده ستایش خواهند نگریست و از هدیه‌ای که از خدایان گرفته‌اند تا به آدمیان ببخشند، سهمی هم به ما خواهند داد.» (دوره آثار افلاطون، ج۳، ص۱۲۴۸)

هیچ چیز سقراط او را از گفتگو کردن با دیگران بازنمی‌داشت. در جایی هم که احساس مانع می‌کرد، با طرح پرسشی رفع مانع می‌نمود و البته این طبیعت هر پرسشی است که هر گاه صورتی از خود نشان دهد، پل ارتباطی ایجاد می‌کند و گفتگو را میان دو یا چند نفر شکل می‌دهد؛ چیزی که در بی‌پرسشی جایی ندارد. سقراط از فرط اشتیاق به ادامه گفتگو، گاه بحثی را که به پایان رسانده بود، برای چندمین بار از سر می‌گرفت: «سقراط، گمان می‌کنم می‌خواهی بحث را سومین بار از سر بگیری». (همان، ص۱۷۰۵)

گاه نیز گفتگو را به عنوان وسیله‌ای برای بهتر شناختن و دوست‌شدن با دیگران به کار می‌گرفت؛ در چنین مواقعی بدش نمی‌آمد برای جذاب کردن گفتگو، با مخاطب مزاح کند و به دنبال طرح پرسش‌های بنیادی خود، دیگران را با گفته‌های مطایبه‌آمیز خود بخنداند. به عنوان نمونه: «شناسایی چیست؟ آیا می‌توانیم آن را تعریف کنیم؟ چه می‌گویید؟ کدام یک از شما آماده است پیش از دیگران عقیده خود را بگوید؟ هر کس نتوانست پاسخ درست بدهد، چنان‌که در بازی‌های کودکان مرسوم است، خر خواهد شد و به جای خر خواهد نشست؛ ولی آن‌که پاسخ درست بدهد و از مسابقه پیروز به‌در آید، شاه خواهد شد و حق خواهد داشت که هر چه می‌خواهد، از ما بپرسد و پاسخ بخواهد. چرا خاموش مانده‌اید؟ ثئودوروس، نکند پرحرفی من مایه ملال تو شده؟ مرادم این است که بحثی آغاز کنیم تا یکدیگر را بهتر بشناسیم و با هم دوست شویم.» (همان، رساله تتئای‌تتوس، ص۱۲۸۶)

سقراط با هر شخص و گروهی آماده گفتگو بود. برای گفتگوکردن مخاطب خاصی نمی‌شناخت؛ با همه‌جور آدم و تمامی طبقات اجتماعی، با خواص و عوام به یکسان می‌جوشید. همپای صحبت او هر کس و شخصیتی می‌توانست باشد؛ از نزدیکترین دوستان و هوادارانش کریتون تاجر و سیمون کفاش گرفته تا اشراف‌زاده‌ای مانند الکیبیادس و یا ادیب پرآوازه‌ای همچون کریتیاس و سرداران معروفی چون نیکیاس و لاخس و یا ریاضیدان مشهوری همچون تئودوروس٫ آنچه برای او بسیار اهمیت داشت، نفس گفتگو و دستاوردهای علمی و ثمرات ارزشمند آن بود. حتی از مناظره با اشخاص مدعی، مغرور، جویای نام و ایضا مخالف خود نیز پرهیزی نداشت.

در مکالمات سقراطی کمابیش واژگان کوچه بازاری هم دیده می‌شود. گردانندة شهر گفتگو چنان‌که خود می‌گفت، به مانند سخنوران ماهر اهل خطابه‌های شیرین، ترکیبی از الفاظ برگزیده و عبارات زیبا نبود، بلکه برعکس، در گفتگوهای خود ساده و بی‌پیرایه سخن می‌راند. موجب افتخار خود می‌دانست که به‌سادگی تمام، با افراد پیرامون خود گفتگو می‌کند. در همه حال می‌کوشید با زبان ساده و عامیانة مردم سخن بگوید: «(ای) آتنی‌ها، به خدا سوگند آنچه از من خواهید شنید، خطابه‌ای دلنشین مانند گفتار ایشان نخواهد بود که از الفاظ برگزیده و عبارات زیبا ترکیب یافته باشد، بلکه با شما به سادگی تمام سخن خواهم گفت.»

از این‌که گاه گفته‌هایش عوام‌زده نشان داده شود، ابایی نداشت؛ هدفی که در گفتگو دنبال می‌کرد، برایش بیشتر مهم بود. در سخنان تمثیلی خود به اقتضا همچون عوام از کلمات روزمره نیز استفاده می‌کرد که موجبات ریشخند و خنده دیگران را فراهم می‌آورد. سقراط این ریشخند را با آرامی و گشاده‌رویی تحمل می‌کرد؛ برای مثال در رساله دفاعیه، ضمن خرمگس خواندن خود، خطاب به آتنیان می‌گوید: «شما مردم مانند اسب تنبلی هستید که احتیاج دارید برای این که راه بیفتید، گاهی خرمگسی به شما نیش بزند و من همچون آن خرمگسی بوده‌ام که نیشکی می‌زده‌ام و شما را به اندیشیدن وامی‌داشته‌ام و اکنون اگر مرا بکشید، دیگری را مثل من نخواهید یافت.»

 

گفتگوهای پرتنش

هر یک از اعضای شرکت‌کننده در گفتگوهای سقراطی موافق خلق و خوی و میزان دانش خود سخن می‌گویند. از این‌رو گفتگوها در پاره‌ای موارد، با فرود و فرازها، موافقت‌ها و مخالفت‌ها، آرامی و ناآرامی‌هایی همراه است. مناظره‌کنندگان بسا به آرامی روند گفتگو را با بیان پاسخ‌های کوتاه و گویای خود به پیش می‌برند و گاه از پاسخ‌های متناقض خود شرم کرده، با به کارگیری عباراتی، به نادانی خود اعتراف می‌کنند و در برابر سقراط به زبان تصریح بیان می‌دارند: «گمان می‌برم برای من بهتر آن است که خاموش بمانم، زیرا می‌بینم که هیچ نمی‌دانم.» یا: «شرم دارم که سخنی بر خلاف گفته تو بگویم؛ زیرا هر چه بگویم، نه راست خواهد بود و نه شایان ستایش.» (خاطرات سقراطی، مقدمه مترجم، ص۷)

اما گاه نیز در گرماگرم گفتگو، وقتی یکی از حضار با تبختر اولیه در برابر پرسشی از پرسش‌های سقراط کم می‌آورد و در چنین شرایطی، متکبرتر از آن نشان داده می‌شود که به نادانی و یا تناقضات گفتاری خود اعتراف کند، طبیعی است که حالت عصبی به خود گرفته، زبان به تندی و پرخاش می‌گشاید؛ گویی در میدان مسابقه و در برابر حریفی قوی‌تر از خود، نفس کم آورده باشد! گاه نیز در گفتگو آرامش قبل از طوفان طی می‌شود؛ فقط کافی است طرف مناظره در روند پاسخگوی‌های خود دچار دست‌انداز گردد؛ آنجاست که از کوره درمی‌رود و مناظره را با سر و صداهای خود با مشکلاتی روبرو می‌سازد، و در آن صورت است که رگبار اتهام را به جانب سقراط می‌گیرد. در تمام این احوالات سقراط با روحیه آرام و بانشاط خود در نقش یک کارگردان مجرب و مدیری کارآزموده، روند گفتگو را هدایت می‌کند و با هنرمندی تمام و اقامه استدلالات محکم خود تشنج را از فضای گفتگو دور می‌سازد. بدین‌سان به مخاطب می‌آموزد که به اندازه کافی صادق باشد و آنچه را باور دارد بدون هیچ گونه پرخاشی، شجاعانه بر زبان آورد. همچنین در چنین مواقعی به مخاطب خود می‌آموزد که باید به اندازه کافی منطقی بود؛ در روند پاسخگویی از تشتت و پراکنده‌گویی پرهیز داشت و در تنظیم مطالب از مدار عقل و منطق خارج نگردید؛ زیرا گفتگو را چه نسبتی است با دعوا و مرافعه؟ با چنین شیوه‌ای کسی که در آغاز به غلط می‌پنداشت می‌داند، به آنجا کشیده می‌شد که بداند نمی‌داند و از این طریق مسیر دانستن برای او فراهم می‌آمد.

سقراط در گفتگوها، چنان‌که خود همیشه بر آن اصرار نیز می‌ورزید نقش «ماما» را داشت. در واقع او مامای زایش معنوی روح مخاطب بود. همین نقش بود که آرامش و تسلط او را در گفتگو، و برعکس ناآرامی مخاطب یا مخاطبان را قابل توجیه می‌سازد؛ بدین‌معنا، کسی که در نقش ماما می‌زایاند، دلیلی ندارد که آرامش خود را از دست بدهد و در کارش عصبانی جلوه‌گر شود. این مخاطب است که در نقش زائو درد می‌کشد؛ چراکه همه وجودش درگیر زاییدن و کشف حقیقت است. اوست که در برابر پرسش‌ها و واکاوی‌های سقراط، نادانی‌اش آشکار، و یقین و اطمینانش درهم شکسته می‌شود. در واقع اوست که به لحاظ روحی پیوسته در معرض تنویر یا تشویش خاطر قرار دارد و نتیجتا گاه رفتارهای عصبی و پرخاشگرانه از او بروز داده می‌شود. اما دیری نمی‌پاید که در جریان گفتگو این خشم و ناآرامی فرومی‌کاهد و جای خود را به آرامش می‌دهد. آنجاست که می‌توان گفت گفتگوی سقراطی موفق بوده است.

 

سرآغاز گفتگوها

بیشتر گفتگوهای سقراطی با پرسش‌های معمولی و روزمره شروع می‌شود؛ گویی بنا نیست یک مناظرة فلسفی برگزار شود. در ابتدا همه چیز به شکل خیلی عادی پیش می‌رود؛ آنقدر عادی که تصور می‌شود گفتگو از جنس محاوره‌های مردم کوچه و بازار است و تا پایان بر همین سیاق پیش خواهد رفت؛ ولی پس از چند رفت و آمد کلامی و پرسش و پاسخ، بحث با هدایت سقراط ‌چنان اوج می‌گیرد که نمی‌توان پذیرفت که این اوج از آن نوع شروع بوده است! این یکی از شگردهای سقراط بود که افراد را بدین‌سان وارد در گفتگوی فلسفی کند؛ تا جایی که در یک عمل انجام‌شده قرار گیرند. به‌طور نمونه مکالمة سقراط با اقریطون را در زندان می‌توان آورد:

«سقراط: چرا چنین زود آمدی ای اقریطون؟ مگر سحرگاه نیست؟

اقریطون: آری.

ـ : چه هنگام است؟

ـ بامداد تازه دمید.

ـ : چه شد که زندانبان تو را از ورود بازنداشت؟

ـ از زمانی که اینجا رفت و آمد می‌کنم، با هم آشنا شده‌ایم و رهین منت من نیز هست.

ـ : تازه رسیده‌ای یا دیرگاهی است این‌جا هستی؟

ـ دیرزمانی است.

ـ : پس چرا نزدیک من خاموش نشسته بودی و مرا بیدار نمی‌کردی؟…» (شش رساله، مکالمه اقریطون، ص۱۶۵)

منبع: روزنامه اطلاعات

 

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: