حال آنکه در تلقی سقراط، موهبت هستی تنها به خطیب ارزانی نشده است، بلکه دیگری هم هست و بخشی از هرم هستی را این دیگری اشغال کرده است. وی نیز سخنان ناگفتهای را داراست که ارزش شنیدن دارد. باید با لب فروبستن و گوش فرادادن، وی را در اظهارات خود یاری رساند و در ادای کلمات محق ساخت. در این تجربه است که علاوه بر کشف حقیقت، رابطهای احترامآمیز و متقابل شکل میگیرد و طرفین در مسیر درست گفتگو هدایت میشوند.
سقراط که پسر خود را خامتر از آن میبیند که بخواهد گفتگوی خود را با یک اندرز ساده به پایان برساند، ناگزیر از زاویهای دیگر وارد شده، گفتگو را به این شکل پی میگیرد.
در مکالمات سقراطی، سرآغاز پرسشها و پاسخها ساده است و بوی روزمرگی میدهد. در آغاز به هیچوجه نشان نمیدهد که بناست گفتگوی پیچیدهو دشوار فلسفی شکل بگیرد؛ اما بهتدریج گفتگوی فلسفی چهرهگشایی میکند؛ تا آنجا که سقراط از میان پاسخهای مخاطب، سؤالات کلیدی و بسیار مهمی مطرح میکند.
گفتگوهای سقراطی به مثابه شهری دیدنی میآید که گشت و گذار در آن، دستکم برای یک بار هم که شده، میارزد. در این شهر با کسانی روبرو میشویم که غالبا با میل و رغبت با این فیلسوف گفتگو بر سر موضوعات مختلف به گفتگو نشستهاند. آدمیانی از هر صنف و دسته و طایفهای که در آن عصر و زمان کمابیش هر یک در دانش و هنر و حرفهای شناخته شده میآمدند. و اما این نام سقراط است که در میان آنهمه افراد جورواجور میدرخشد. ادارة شهر گفتگو به دست با کفایت اوست. اوست که گفتگوها را غالبا شکل میدهد، به پیش میبرد و به انجام میرساند.
اگر عدالت را مهمترین مسئله تاریخ تفکر بشری و اصیل ترین مفهوم بنیادین تاریخ فلسفه غربی بدانیم، افلاطون نخستین و آخرین آموزگار این تواریخ است. پربیراه نگفته اند آنان که ۲۵۰۰ سال تاریخ فلسفه در مغرب زمین را تاریخ گسترش تفکر افلاطون ارزیابی کرده اند. امروزه دیدگاهی که تمام میراث فلسفی غرب را حاشیه ای بر ایده های افلاطونی می داند، دیدگاهی تقریبا قابل قبول است. بدین جهت که مقام و موقع افلاطون مقامی بی بدیل و استثنائی در همه ازمنه ها و امکنه ها است.
سقراط در جست وجوی معرفتی است که ما را از فضیلت های اخلاقی آگاهی بخشد و در عمل نیز بدان فضیلت ها آراسته سازد. او با مبتنی ساختنِ اخلاق بر معرفت، فلسفه و راه زندگیِ خود را یگانه می سازد و به سنجه ای برای ارزیابیِ راه ورسمِ رایج در اخلاق و دین و سیاست و سخنوری دست می یابد تا به یاری آن کاستی های اخلاقی را در حوزه های مذکور بازشناسد.
اخلاق فضیلت گرایانه که از یونان باستان تاکنون، مطمح نظر بسیاری از فیلسوفان قرار گرفته است، با نام ارسطو پیوند خورده است. هرجا سخنی از فضیلت گرایی اخلاقی بهمیان می آید، بی درنگ نام ارسطو و شیوۀ فلسفی وی خصوصا در کتاب اخلاق نیکوماخوس به ذهن متبادر می شود.
در فهم متعارف، سقراط را شهید آزادی بیان میدانند، اما او حکم مرگ خویش را بهدلیلی دیگر پذیرفت.
آمپریسیسم، در معنای قرار دادن انسان و ابزار آزمایشی اش (از چشم نامسلح تا ربات ) در مرکز أزمون های علمی، از ویژگی های زمان ماست. در پشت هر ابزار آزمایشگاهی چشمی می بیند، گوشی می شنود، و .....مغزی یافته ها را در سیستمی فکری هر قدر سست، منظم می کند، تا ازطریق تجربیات حسی، نحوه ی وجود اشیا را در جهان، یعنی حقیقت آن ها را کشف کند. انسان حقیقت را امری عینی و خارج از خود می داند و در صدد مرتبط شدن با آن است. البته علیرغم بود و نبود انسان، نوعی بودن یا نوعی حقیقت بر پدیده ها عارض است و در شناخت آن، امروزه علم به کمک انسان و حس هایش می آید اما همیشه انسان از چنینن مددی برخوردار نبوده است.
ای آدم! من هیچ جایگاه معیّنی را برای تو تعیین نکردم، نیز، هیچ صورت خاصی؛ هیچ استعداد مشخصی به تو نبخشیدم؛ تا تو بتوانی جایگاه، صورت و استعدادهای دلخواه خود را با اراده و تصمیم خویش به دست آوری. سرشت صُلب و سخت سایر آفریدگان فقط در حصار قوانینی امکان تطور دارد که من پیشاپیش معین کردهام. اما تو سرشت خود را فارغ از هر محدودیتی و با ارادۀ آزادی که به تو اعطا کردم، تعیین خواهی کرد.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید