1397/8/30 ۱۲:۴۷
در منابع یونانی نیز داستانی از جوانی با همین نام (زعفران) آمده است که ابوریحان بیرونی به نقل از جالینوس (دانشمند یونانی در قرن دوم میلادی) نقل کرده است: «جوانی به نام زعفران با هرمس گوی بازی میکرد، با ضربۀ گوی سرش شکست و خونش بر زمین ریخت و از آن زعفران ]با کلالۀ[ درخشان رویید.»۶۶
مرحوم زریاب خویی در حاشیه متن عربی مطلب مزبور، به استناد نوشتۀ پولیوس برندس، افزوده است: «جالینوس نام جوانی را که با عطارد یا هرمس بازی میکرده، کروکوس گفته است که یونانیِ زعفران است، و نوع بازی هم دیسک بوده است…»۶۷ به نوشتۀ پیرگریمال: «کرکوس جوانی بود که بر اثر عشقورزی با ایزدبانو اسمیلاکس به زعفران مبدل شد.»۶۸ داستان مزبور دلالت بر آن دارد که یونانیان اولا با زعفران و رنگ قرمز خوشرنگ (محلول غلیظ) آن آشنا بودند، ثانیا این داستان مشابه روایت چگونگی رویش گیاه «پرسیاوشان» یا «خون سیاوشان» است که فردوسی در شاهنامه داستان غمانگیز عشق فرنگیس (دختر افراسیاب) و قتل فجیع و ناجوانمردانۀ سیاوش به دستور افراسیاب و ریختن خون وی بر زمین و رستن گیاهی از آن را نقل کرده است.۶۹ طبری نیز داستان سیاوش (سیاوخش) و کشتنش به دستور افراسیاب را نقل کرده، اما اشارهای به رویش گیاه از محل ریختن خون او بر زمین ندارد. در ترجمههای فارسی تاریخ طبری، منسوب به بلعمی، نیز داستان سیاوش بدون ذکر رویش آن گیاه آمده است.۷۰ طبری از «ابوزعفران» و نیز «زعفرانی» یاد کرده، که به آن اشاره شد.
۱۲- کنیۀ «زعفران» و «زعفرانی»
از موارد گزینش اسامی «رُستنیها» برای نام پسران کمتر سراغ داریم؛ زیرا به جز مواردی استثنایی، بهندرت اسامی گیاهان برای پسران انتخاب شده است؛ از باب نمونه بلاذری (وفات ۲۷۹ق) در وقایع قرن دوم از مردی به نام «خشخاش عنبری» یاد کرده است.۷۱ طبری نیز از مردانی با اسامی «صندل» و «ریحان» سخن گفته، از آن جمله است: در وقایع سال ۱۱۹، نام یکی از سالاران سپاه بیرون بلخ را «ریحان بن زیاد عامری» ثبت کرده است.۷۲ همچنین در وقایع سال ۲۵۵، از «ریحان بن صالح» از غلامان شورهچی که به مصاحبت علوی درآمد.۷۳ همو در وقایع سال ۲۶۶ق به کشته شدن «صندل زنگی»؛ و در وقایع سال ۲۹۳ق، به امانخواهی «صندلی مزاحمی» اشاره کرده است۷۴ که وجوه تسمیه خود را از «صندل» گرفتهاند که درختی است؛۷۵ اما گزینش نام برخی از رستنیها در لقب یا کنیۀ مردانه معمول بوده است، از باب نمونه کسانی با لقب «زعفران» یا «زعفرانی» در متون کهن آمده است که برخی از آنها در شمار مشاهیر بودهاند.۷۶
طبری در ذیل وقایع سال ۱۲۶ق، شرحی مبسوط در ذیل عنوان «سخن اندر اختلاف یمانیان و نزاریان در خراسان، و اختلاف کرمانی و نصر بن سیار و سبب این رخداد» نقل کرده است. در این وقایع از جمله از «ابوزعفران» که تحت تعقیب نصر بن سیار بوده سخن گفته است: «گویند نصر به کرمانی خشم آورد، از آن رو که به بکر بن فراس بهرانی عامل گرگان نامه نوشته بود و وی را از کار منصور بن جمهور، که فرمان کرمانی را با «ابوالزعفران» وابستۀ اسد بن عبدالله فرستاده بود خبر داده بود، که نصر از پی وی برآمد و به او دست نیافت… علی بن وایل گوید: پیش نصر رفتم؛ کرمانی به کناری نشسته بود و میگفت: گناه من چیست که ابوالزعفران آمده؟ به خدا نه او را نهان کردهام، نه جایش را میدانم.»۷۷
طبری در وقایع سال ۱۴۴ق نیز از شخصی به نام «زعفرانی» واقعهای را نقل کرده است: «زعفرانی گوید: محمد بیامد و پیش عبدالله بن شیبان جای گرفت و شش روز بماند…»۷۸ احتمال دارد این شخص از اهالی زعفرانیۀ همدان بوده که همانند «ابوالعلاء زعفرانی همدانی» و «ابی احمد قاسم بلبل زعفرانی همدانی»، کنیۀ خود را از «زعفرانیه» در یک منزلی راه همدان به اسدآباد گرفته است.۷۹
عریب بن سعد قرطبی در دنبالۀ تاریخ طبری، ضمن شرح وقایع سال ۳۲۰، از کشته شدن خلیفه مقتدر عباسی به دست مونس مظفر خبر داده و ابوعلی معروف به «زعفران» را از جملۀ یاران مونس برشمرده است. در شرح این واقعه از «محسن زعفران» نیز گفتگو شده است.۸۰
۱۳- تشبیه چهره به رنگ زرد و زعفران
در روایت بلعمی، ضمن نقل داستان یوسف و زلیخا، از «گندم» و «رز» و «انگور» نیز به مناسبتهایی سخن رفته است۸۱ و در تاریخنامه طبری در شرح داستان مزبور، وقتی یوسف را از زندان بیرون آوردند، گونههایش چون زعفران زرد وصف شده است: «یوسف را از جای برگرفتند و بیرون آوردند؛ رویهاش [=گونههایش[ چون زعفران شده، و چشمها گریان گشته، و غُلی بر گردن. زلیخا چون او را چنان دید شکیبایی نماندش، او را گفت: تو را در این سختی که افکند؟»۸۲
تشبیه «روی: چهره» به «زعفران» در تاریخ بلعمی نیامده است، باید الحاقی کاتب یکی از نسخ خطی ترجمۀ منسوب به ابوعلی بلعمی باشد. چون تشبیه رنگ رخسار به «زعفران» در متون کهن فارسی قرن چهارم نیامده۸۳ و مخصوصا در تاریخ بلعمی و نسخ خطی، آنچه در دسترس مرحوم بهار بوده، کلمۀ «زعفران» به منظور وصف رخسار زرد، و تشبیه مزبور ثبت نشده است. در تاریخ طبری، در شرح وقایع قوم ثمود، رنگ زرد رخسارها به «زعفران مالیده» تشبیه شده است. مطابق نوشتۀ طبری، وقتی بچه شتری که مادرش را کشتند به نزد صالح پیامبر میآید، «بگریست و اشکش فرو ریخت»: «آنگاه پیش روی صالح آمد و کف بر دهان آورد، و باز کف آورد و باز کف آورد؛ و صالح گفت: هر کفی مهلت یک روز است… و نشان عذاب این باشد که به روز اول چهرههایتان زرد شود، و به روز دوم سرخ شود، و به روز سوم سیاه شود. و چون صبح درآمد، چهرۀ کوچک و بزرگ و زن و مرد چنان بود که گفتی «زعفران» مالیدهاند… روز دوم چهرههایشان سرخ بود… روز سوم چهرهها سیاه بود.»۸۴
در ترجمۀ منسوب به بلعمی مطالب مزبور بدون تشبیه به رنگ «زعفران» آمده است: بچه شتر «سه بانگ بکرد، مر شما را سه روز زمان است: نخستین روز رویهایتان زرد شود، و دیگر روز سرخ شود و سه دیگر روز سیاه شود روز چهارم عذاب آید…»۸۵ همین تفاوت، بین نوشتۀ طبری با ترجمۀ بلعمی، دلالت بر آن دارد که در عصر بلعمی (قرن چهارم) تشبیه زردرویی یا زردی رخسار به زعفران در میان ایرانیان در آن روزگاران تداول نداشته است.
پینوشتها:
۶۶. ابوریحان بیرونی، الصیدنه فیالطب (متن عربی)، به کوشش عباس زریاب، شماره ۴۹۸، ص۳۱۳؛ همو، همان کتاب، ترجمۀ فارسی، باقر مظفرزاده، شمارۀ ۴۹۸، ص۷۶۸، همو، صیدنه (ترجمۀ فارسی در قرن هفتم) داستان «زعفران» با تفاوت نقل شده است: جالینوس را غلامی بود سر او بشکستند و خون او با خاک سرشته شد و از آنجا نبات «زعفران» برآمد (شماره ۳۸۲، ص۳۴۳).
۶۷- Berends J. Die pharmazie bei den alten Kulturvoikern Heldelsheim, 1965.
۶۸. پیرگریمال، فرهنگ اساطیر یونان و رم، ج۱، ص۲۱۷٫
۶۹. ابریشمی، زعفران از دیرباز، ص۲۰۳، ۶۴۱، ۷۱۵٫
۷۰. تاریخ بلعمی، ص۵۹۶-۶۰۲؛ تاریخنامۀ طبری، ج۱، ص۴۳۸ـ۴۴۳٫
۷۱. احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ترجمۀ محمد توکل، تهران، نشر نقره، ۱۳۶۷، ص۵۰۶٫
۷۲. تاریخ طبری، ص۱۴۹۳٫ ۷۳. همان، ص۳۶۱۱٫
۷۴. همان، ۶۵۳۲ و۶۷۶۳٫
۷۵. صندل نام درختی معرّب «چندل، چندال، چندان». به نوشتۀ ژان اوتر (در سال ۱۷۳۴مر ۱۱۴۷) از جملۀ صادرات هند چوب درختان آبنوس و صندل بود(ابریشمی، زعفران از دیرباز، ص۱۸۳)، چوب درخت صندل به رنگ زعفرانی تند، زرد و سفید و خوشبو و پردوام است. قطعا صندلیهای اولیه، آنچه داریوش بر روی آن نشسته است، از چوب درخت «صندل» ساخته شده و «صندلی» منسوب به آن است.
۷۶. ابریشمی، زعفران از دیرباز تا امروز، ص۶۹ـ ۸۵، از کسانی با لقب «زعفرانی» یاد شده است.
۷۷. تاریخ طبری، ص۴۴۲۱، ۴۴۲۳٫ ۷۸. تاریخ طبری، ص۴۷۴۴٫
۷۹. ابریشمی، همان، ص۷۹، ۸۰٫ ۸۰. دنبالۀ تاریخ طبری، ص۶۹۵۶٫
۸۱. تاریخ بلعمی، ص۲۹۶، ۲۹۷؛ تاریخنامۀ طبری، ج۱، ص۲۱۶، ۲۱۷٫
۸۲. تاریخنامۀ طبری، ج۱، ص۲۲۰
۸۳. تشبیه چهره یا رخسار، روی یا صورت به زعفران، در سرودههای فردوسی در شاهنامه نیامده؛ اما در منظومۀ یوسف و زلیخا منسوب به فردوسی یک بیت با تشبیه چهره به رنگ زعفران ثبت شده که تردید انتساب این اثر به فردوسی را قطعی میکند. در سرودههای دیگر شاعران قرن چهارم نیز چنین تشبیهی تا آنجا که نگارنده بررسی کرده، نیامده است، تنها یک بیت از لبیبی در تاریخنامۀ هرات با مضمون موصوف نقل شده که در گنج بازیافته لبیبی و اشعار او، ثبت نشده است (رک: ابریشمی، زعفران ایران، مشهد آستان قدس رضوی، ۱۳۷۶، ص ۱۵۹، ۳۳۱، ۳۳۵، ذیل عناوین «رخ و رخسار زعفرانی»، «حکیم ابوالقاسم فردوسی» و «لبیبی خراسانی». بر این اساس، به گمان که تشبیه روی (چهره) به زعفران در نوشتۀ بلعمی باید الحاقی باشد.
۸۴. تاریخ طبری، ص۱۷۰٫
۸۵. تاریخ بلعمی، ص۱۷۹؛ تاریخنامۀ طبری، ج۱، ص۱۲۸٫
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید