1397/8/28 ۱۰:۰۳
برخی شواهد و مستندات حکایت از آن دارد که از زعفران و برخی رنگهای گیاهی دیگر در رنگرزی انواع الیاف طبیعی، و نیز به عنوان خضاب و رنگ موی سر و صورت، در ادوار کهن استفاده میشده است. در بندهش ـ از متون پهلوی عصر ساسانیان ـ مواد گیاهی که در رنگکردن جامهها به کار میرفته، به زعفران، دار پرنیان ]بقم[، زردچوبه، روناس و نیل تصریح شده و همچنین از مادۀ گیاهی دیگری سخن رفته که پطروشفسکی آن را «وخه» قرائت کرده و شادروان مهرداد بهار آن را h و wh آوانویسی نموده است.
۹ـ رنگهای گیاهی در رنگ جامههای زرد و…
برخی شواهد و مستندات حکایت از آن دارد که از زعفران و برخی رنگهای گیاهی دیگر در رنگرزی انواع الیاف طبیعی، و نیز به عنوان خضاب و رنگ موی سر و صورت، در ادوار کهن استفاده میشده است. در بندهش ـ از متون پهلوی عصر ساسانیان ـ مواد گیاهی که در رنگکردن جامهها به کار میرفته، به زعفران، دار پرنیان ]بقم[، زردچوبه، روناس و نیل تصریح شده و همچنین از مادۀ گیاهی دیگری سخن رفته که پطروشفسکی آن را «وخه» قرائت کرده و شادروان مهرداد بهار آن را h و wh آوانویسی نموده است.۳۱ شاید این مادۀ رنگی گیاهی «روین» بوده که نام دیگر فارسیاش «روناس» و عربی آن «فوه» و «فوه الصباغین» است. همچنین احتمال دارد مادۀ رنگی گیاهی مندرج در متن بندهش، «ورس» بوده که ثعالبی نیشابوری (وفات ۴۲۹) آن را از محصولات یمن برشمرده است: چهار چیز یمن دنیا را پر کرده و آنها ویژۀ یمن است: ورس، کندر، خطر ]گیاهی رنگی در خضاب موی[ و عقیق.۳۲
به نوشتۀ ابوریحان بیرونی: «ورس را از یمن به اطراف برند، و لون او بهغایت سرخ و به زعفران سوده ماند»؛ بیرونی به نقل از سرّاللغه، نوشته است: «ثوب مجسّد» جامهای است رنگ شده با «جساد» و این زعفران است. مورّس: رنگشده با ورس٫٫٫ که فقط در یمن وجود دارد.۳۳ به نوشتۀ مؤلف اختیارات بدیعی: «ورس نباتی یمنی بود...»۳۴ در ادوار قدیم، در رنگ کردن جامههای بافته شده از الیاف مختلف (ابریشم، پشم، کرک، موی، پنبه) به رنگ زرد تا نارنجی پررنگ از رنگهای گیاهی متفاوت، چون کاژیره (کافشه، گلرنگ: عصفر)، اسپرک، ورس، زریر و حنا استفاده میشده است.۳۵
کلمۀ «ورس» نام مصطلحگونهای از رستنی و وجه تسمیۀ مادۀ زرد زعفرانیرنگ استحصالی از آن، در میان اهالی سرزمین یمن در ادوار کهن بوده که وارد زبان عربی شده است؛ چرا که ورس به عنوان مادۀ رنگی محصول یمن همواره به دیگر بلاد میرفته است. و میدانیم که یمن پیش از اسلام در زمرۀ قلمروهای تابعۀ ساسانیان به حساب میآمده است. بر همین اساس ایرانیان با نام و خواص و نیز وجه تشابه ورس با زعفران از دیرباز آشنا بودهاند. برخی از فرهنگ عربی ـ فارسینویسان، از جمله صاحب تاجالاسامی (تألیف حدود قرن هفتم)، ورس را «نباتی سرخ» و مؤلف مهذبالاسماء (قرن هشتم) آن را «زعفران و رنگ زرد» معنی کردهاند. در برهان قاطع نیز از جمله این تعریف آمده است «ورس: در عربی گیاهی باشد زرد، و آن گیاهی باشد زردرنگ و آن در ولایت یمن بیشتر از جاهای دیگر به هم میرسد...» به همین ترتیب برخی از نویسندگان و مترجمان نیز کلمۀ ورس در منابع عربی را به زعفران ترجمه کردهاند، از جمله مترجم ناشناختهای (در حدود قرن پنجم تا ششم هجری)، در برگردان متن عربی مسالکالممالک (تألیف اصطخری، قرن چهارم) به فارسی، دربارۀ یمن نوشته است: «...آنجا کوهی هست... و گیاه آن کوه زعفران است». همین مطلب اصطخری، در برگردان فارسی توسط محمدبن اسعد تستری، در سال ۶۹۶، به این شرح ترجمه شده: «در آن کوه گیاهی زرد است که عرب آن را ورس خوانند.» زکریا قزوینی در قرن هفتم با استناد به قول اصطخری نوشته است: «بر بالای آن کوه مزارعی است سیراب، و زراعت آن اسپرک است.»۳۶
مورخان ضمن وصف خصلتها و خصوصیات پیامبر(ص)، از جمله به رنگ جامههای آن حضرت که در روزهای خاص یا به مناسبتهایی بر تن میکردند، اشارههایی دارند. محمدبن سعد بن منیع (وفات ۲۳۰ق) ضمن شرح مشخصاتی از جامههای آن حضرت، به پیراهن و شلوار و عمامۀ ایشان اشاره میکند که با «زعفران» رنگ شده بود.۳۷ یعقوبی (احمد بن ابی یعقوب اصفهانی، ملقب به ابنواضح یعقوبی، وفات بعد از ۲۹۲ق) نیز ضمن شرحی از وسایل و ملزومات پیامبر(ص)، از جمله اشارهای به رنگ جامههایی از آن حضرت دارد: پیمبر، برای هر چه داشت نامی مینهاد، نام رأیتش «عقاب» و به ساخت «طیلسان سیاه» بود؛ شمشیری داشت که «مخذم» گفته میشد، و شمشیری که نامش «رسوب» بود، و شمشیری که همراه میداشت به نام «ذوالفقار» و روایت شده است که جبرئیل آن را از آسمان فرود آورد... او را گوسفندی بود که از شیرش میخورد به نام «غیثه»، و قدحی به نام «ریان»، و قدحی به نام «عیر» و چوب دستیی به نام «ممشوق»، و جبهای به نام «کن» و عمامۀ سیاهی به نام «سحاب». و ابوالمختری گفته است که او را کمربندی بود از چرم خوشرنگ که در آن سگکی و سه حلقۀ مدور از نقره بود. و نیز بردهای یمنی را به صورت شلوار یا عباهای سفید، و کلاه برد و جبۀ دیبای سبز میپوشید... او را بستری چرمی بود، و جامۀ رنگشده به «زعفران» و «اسپرک» میپوشید. و یک جامه میپوشید و آن را میان دو شانهاش میبست. خود را چنان خوشبوی میکرد که عطر، عبایش را از جای سرش رنگ میکرد، و برق «مشک» از فرقش دیده میشد؛ و پیش از آنکه خودش دیده شود، به بوی خوشی که داشت، از دور شناخته میشد و میگفت: «اطیب الطیب المسک»: «از هر عطری خوشبوتر مشک است...»۳۸
۱۰- حنا، وسمه، زعفران در خضاب
پیش از اسلام، شاهان ساسانی بیشتر سرزمینهای اعراب و یمن را تحت تسلط خود داشتند. در آن روزگار بسیاری از پدیدههای فلاحتی و فرهنگی از جمله زعفران، و خواص و ویژگیهای آن، به عربها معرفی شده است. اعراب از زعفران علاوه بر عطر و بخور و در رنگکردن جامه، به عنوان رنگ موی (خضاب) استفاه میکردند. به نوشتۀ ابن رسته: اولین کسی که با رنگ ]وسمه[ خضاب کرد، عبدالمطلب بنهاشم ]وفات ۵۷۹م[ بود که مردی از مردم حمیر، وی را در یمن بدان خضاب آشنا کرده بود.۳۹
به نوشتۀ جرجی زیدان، عربها خضاب را از ایرانیان آموختند. پس از ظهور اسلام، خضاب یعنی رنگکردن موی سر و ریش شایع و متنوع گشت و از گیاهانرنگی بهره میجستند؛ مثلا با «حنا» خضاب سرخ، با «وسمه» خضاب سیاه و با «زعفران» خضاب زرد استفاده میشد.۴۰ جرجانی در ذخیرۀ خوارزمشاهی (تألیف ۵۰۴ق)، چگونگی تهیۀ انواع خضابهای به رنگ سیاه، سرخ (اشقر) و سپید را شرح داده، و از جمله دربارۀ خضاب سیاه نوشته است: «بباید دانست که اصل خضابها، حنا و وسمه است؛ و رسم چنان است که نخست حنا برنهند و یک ساعت صبر کنند یا بیشتر، پس بشویند و وسمه برنهند و همچند ]به اندازۀ[ آن صبر کنند و هر چند بیشتر، بهتر بود.»۴۱ حبیش تفلیسی در کتاب لغت عربی فارسی قانون ادب (تألیف ۵۴۵) نوشته است: «کتم: نباتی بود که بدو خضاب کنند.»۴۲ صاحب مهذبالاسماء با نقل همین تعریف، معنی «سرمه» را بر آن افزوده است.۴۳
طبری روایاتی دربارۀ خضاب و استفادۀ مواد رنگی در صدر اسلام دارد. برابر روایاتی که وی نقل کرده است، حضرت رسول(ص) و برخی از خلفا با حنا و بعضی با «زعفران» خضاب میکردند. طبری در ذیل عنوان «سخن از موی پیمبر(ص) و این که خضاب میکرد یا نه»، روایاتی نقل کرده، از آن جمله است: «معاذ گوید پیش عبدالله بن بسره رفتیم و به او گفتیم: آیا پیمبر را دیدهای؟ آیا پیمبر پیر بود؟ گوید: عبدالله دست به چانۀ خویش نهاد و گفت: بر چانۀ او موی سپید بود. ابنجحیفه گوید: پیمبر را دیدم که موی چانهاش سپید بود. از انس پرسیدند: آیا پیمبر خضاب میکرد؟ گفت: موهای پیمبر چندان سپید نشده بود؛ ولی ابوبکر با حنا خضاب میکرد، و عمر با حنا خضاب میکرد. انس گوید: پیمبر بیست موی سپید نداشت. جابربن سمره گوید: در پیمبر آثار پیری نبود به جز چند موی سپید که در پیشانی داشت، و وقتی سر خویش را روغن میزد، آن را نهان میکرد. عبدالله بن موهب گوید: همسر پیمبر به درون رفت و چیزی از موهای پیمبر بیاورد که با حنا خضاب شده بود. ابورمثه گوید: پیمبر(ص) با حنا خضاب میکرد، و موهای وی به شانه یا بازو میرسید (تردید از راوی است)؛ امّهانی گوید: پیمبر را دیدم که چهار دسته موی بافته و آویخته داشت.۴۴
به نوشتۀ طبری موی سر خلیفه سوم انبوه بود و او «ریش خود را زرد میکرد».۴۵ امام محمد غزالی (وفات ۵۰۵ق) نیز شرح مفصلی دربارۀ محاسن و رنگکردن آن و خضاب دارد: «در محاسن ده خصلت مکروه است، و بعضی مکروهتر از بعضی…»؛۴۶ در اینجا دو مورد آن به اختصار نقل میشود: اول، و آن رنگکردن است به سیاهی، منهی است… و گفتهاند: اول کسی که به سیاهی خضاب کرد، فرعون بود… دوم، رنگکردن است به سرخی و زردی و آن رواست، برای پوشیده داشتن پیری بر کافران در غزو و جهاد، و اگر برای این نیت نباشد، و برای تشبّه بود به اهل دین مذموم باشد. پیغامبر گفت (علیهالصلواه و السلام): «الصفره خضاب المسلمین و الحمره خضاب المؤمنین»، و برای سرخی به حنا و کتم رنگ کردندی و برای زردی، به خلوق و زعفران.۴۷
دربارۀ معنی لغت عربی «کتم» [برگ نیل؟[ اختلاف نظرهای زیادی در متون کهن وجود دارد. به نوشتۀ ابوریحان بیرونی: «بعضی گفتهاند وسمه را گویند. لیث گوید کتم نباتی است که او را با وسمه از جهت خضاب سیاه استعمال کنند. ازهری (هروی) گوید کتم نباتی است که لون او به سرخی به هم آمیخته باشد. ابوحنیفه (دینوری) گوید به وسمه شباهت دارد، و در بعضی مواضع این نبات با وسمه به هم برآید از زمین. گفتهاند در عرب روغنی است که او را «مکتومه» گویند، به آن سبب که کتم و زعفران در وی کرده باشند.۴۸
صاحب یواقیتالعلوم (تألیف نیمه دوم قرن ششم) از جمله نوشته است: «خضاب سیاه خود مکروه است و نیز دشوار است؛ چنانکه شاعر گوید: الشیب عیب و الخضاب عذاب؛ و در جامع احمد بیهقی رحمهالله از ابوامامۀ روایت میکنند که مصطفی صلیالله علیه و سلم به قومی از انصار بگذشت، موهای ایشان سپید دید، گفت: «یا معشر الانصار، حمّروا او صفرّوا و خالفو اهل الکتاب»؛ و هم از آنجاست که صدیق خضاب به حنا و کتم کرد. و کتم، وسمه باشد. و این خضاب سیاه بود. عمر خضاب کرد به حنا.۴۹ علی بن حسین انصاری نوشته است: کتم؛ صاحب منهاج گوید وسمه است. به نوشتۀ همو: وسمه: ورق ]برگ[ نیل است... موی را خضاب کند، خاصه چون با حنا بود.۵۰ حکیم عینالملک شیرازی در الفاظ الادویه (تألیف ۱۰۳۸)، کتم را وسمه یعنی ورق نیل معرفی کرده است.۵۱
به نوشتۀ محمد مؤمن حسینی تنکابنی طبیب شاه سلیمان صفوی (حکومت: ۱۰۷۷ـ ۱۱۰۵): «کتم، وسمه است. برّی و بستانی میباشد. و برّی را در مازندران و تنکابن شال حنی نامند، یعنی حنای شغال. و کتم غیر برگ نیل است؛ چه، گیاه نیل شبیه است به گیاه کتان و ساق نیل مجوّف است و برگ وسمه شبیه به برگ مورد ]است[ و ساقش غیر مجوّف و ثمرش به قدر فلفلی و بعد از رسیدن سیاه میشود... و بعضی برگ وسمه دانستهاند و خلاف واقع است.»۵۲ با توجه به شرحی که گذشت، گیاه کتم در خضاب رنگ سیاه کاربرد داشته و بعضی بعد از آن از حنا استفاده میکرده و برخی کتم و حنا را مخلوط به عنوان خضاب به کار میبردهاند.
مرحوم دهخدا در ذیل وسمه شرحی با شواهدی نقل کرده است: «وسمه هندی باشد و کرمانی؛ وسمۀ هندی رنگ سیاه طاوسی دهد و ]وسمۀ[ کرمانی، رنگ سیاه فقط و یا با طاوسی کمرنگ. وسمۀ هندی زودتر گیرد» (ذخیرۀ خوارزمشاهی)؛ و یادداشتی نیز از خود افزوده است: «وسمه غیر کتم است؛ جوهری گوید: کتم گیاهی است که آن را با وسمه مخلوط و با آن خضاب کنند. مؤلف ]دهخدا[ در یادداشتی نویسد: به اغلب احتمالات کتم: رنگ است که امروز نیز برای سیاه کردن موی به کار برند (لغتنامه، ذیل وسمه). با این حال همان در آمیختگی معانی وسمه و نیل و کتم و غیر آن، در متون کهن، به منابع گیاهشناسی معاصر نیز راه یافته است.۵۳
صاحب مجملالتواریخ و القصص (تألیف ۵۲۰)، که مأخذ اصلی و عمدۀ وی تاریخ طبری بوده، در معرفی و توصیف خلیفۀ سوم از جمله نوشته است: «مردی سفیدروی... و مویش تا بازوها بپوشیدی؛ و ریش خود را به حنا و زعفران خضاب کردی».۵۴ به نوشتۀ همو: «معاویه مردی بود دراز بالا... و ریش را به حنا و زعفران خضاب کردی».۵۵
به نوشتۀ ابوریحان بیرونی: «وسمه: برگهای نیل است»، و از قول رازی در الحاوی، میافزاید: «وسمه: نیل دشتی است»؛۵۶ بیرونی در معرفی نیل نوشته است: «از مرز مغون و لاشگرد تا مرز هرمز نیل میکارند... در ناحیۀ کلور و لوهاور ]: لاهور کنونی[ نیز نیل میروید.»۵۷ نیل یا وسمه، نام گیاهی از تیرۀ صلیبیان، به بلندی حدود یک متر، با گلهای زردرنگ، بومی شمال افریقا و اروپای جنوبی و مرکزی، و آسیای غربی از جمله ایران است، برگهای این گیاه مادۀ رنگکنندۀ سبز مایل به آبی دارد.۵۸ برگهای آن در رنگ موی به عنوان خضاب همواره استفاده میشده است.
برابر نوشتۀ طبری در روز عاشورای سال ۶۱ هجری که حضرت امامحسین(ع) به شهادت رسید، حمید بن مسلم گوید: «حسین جبۀ خزی به تن داشت و عمامه به سر، و با وسمه خضاب کرده بود».۵۹ مؤلف یواقیتالعلوم نیز شاید برگرفته از نوشتۀ طبری، نقل کرده است: «در تواریخ خواندهام که: قتل الحسین بن علی رضی الله عنهما و علیه جبّه من خزّ و کنّاء و علی رأسه برنس من خز ادکن و کان خاضبا بالسّواد».۶۰ طبری از قول سلیمان نوفلی در ذیل وقایع سال ۱۵۸ق، ضمن شرح خصوصیاتی از منصور دوانیقی (خلافت: ۱۳۶ـ ۱۵۸) از جمله نوشته است: «منصور با زعفران خضاب میکرد، چون ریش او کمپشت و نرم بود، خضاب وسمه نمیگرفت.»۶۱
۱۱- زعفران نام پسران
لغت عربی زعفران با نام پهلوی (فارسی میانه) و پارسی کهن (هخامنشی) «کرکم»، منشأ از دامنههای الوند و زاگرس دارد و رویشگاه طبیعی و اولیۀ آن دامنههای نواحی کرمانشاه، همدان، تویسرکان، بروجرد و نهاوند بوده و تا نواحی اراک، ری، قم، گلپایگان و رویدشت اصفهان، و همچنین در برخی از نواحی مازندران گسترش داشته است.۶۲ یکی از نکات جالب و شگفت در فرهنگ ایرانی، گزینش وجه تسمیۀ زعفران برای نام پسران است. عجیب از آن جهت که در قلمروهای فرهنگ و تمدن ایرانی، به مفهوم جغرافیایی بسی پهناور آن در ادوار قدیم، انتخاب نام رستنیها و گلهای زیبا و ظریف برای دختران معمول بوده، اما چرا وجه تسمیۀ زعفران محبوبترین و گرانبهاترین ادویۀ جهان، با رنگ زیبا و رایحه و طعم فرحفزا و خواص کمنظیر،۶۳ همواره از زمانهای دور، در گزینش نام پسران استفاده شده است؟ ظاهراً گزینش لغت زعفران برای نام پسران بعد از اسلام، به پیروی از سنتهای کهن پیشین، استمرار یافته است.۶۴ احتمالا گزینش نام پارسی باستان زعفران، یعنی واژۀ «کرکم» برای پسران در قلمروهای فرهنگی ایران پیش از اسلام معمول بوده است.۶۵
پینوشتها:
۳۱. بندهش، ص۸۸؛ بندهش هندی، ص۱۱۱؛ پطروشفسکی، کشاورزی و مناسبات ارضی، ص۳۲۶٫
۳۲. ثعالبی نیشابوری، لطائفالمعارف، ترجمۀ دکتر علیاکبر شهابی خراسانی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، ۱۳۶۸، ص۲۲۰٫
۳۳. ابوریحان بیرونی، صیدنه، ص۷ر۷؛ همو، الصیدنه (ترجمۀ باقر مظفرزاده)، ص۹۸۰٫
۳۴. اختیارات بدیعی، ذیل «ورس».
۳۵. ابریشمی، همان کتاب، ص۳۵۰٫
۳۶. ابریشمی، زعفران از دیرباز، ص۳۳٫
۳۷. محمدبن سعدبن منیع، طبقات، چاپ بریل، ۱۳۲۲ق، بخش ۲ از ج۱، ص۱۴۸؛ همو همان کتاب، ترجمۀ دکتر محمود مهدوی دامغانی، تهران، انتشارات فرهنگ و اندیشه، ۱۳۷۴، ج۱، ص۴۲۷ و ۴۲۸؛ صاحب این قلم طی تماس تلفنی از مشهد، اطلاعات مزبور را از استاد دکتر محمود مهدوی دامغانی اخذ کرده است. همچنین خانم دکتر مریم میراحمدی، در مقالۀ پژوهشی خود با عنوان «رنگ در تاریخ ایران» مندرج در فصلنامۀ علم و آینده (فصلنامۀ ستاد پیشبرد علوم ـ ایران ۱۴۰۰، سال دوم، شمارۀ ۲، تابستان ۱۳۸۲، ص۲۷-۳۶) با استناد به مندرجات طبقات ترجمۀ دکتر محمود مهدوی دامغانی، (تهران، ۱۳۶۵، ص۳۲۱، ۴۵۰) نوشته است: همچنین از قول نزدیکان پیامبر(ص) مینویسند که گاهی پیراهن و ردا و ازار رسول خدا را با «زعفران» و «ورس» رنگ میکردند و پیامبر آن را میپوشید و بیرون میآمد: همچنین پیامبر دارای ملافۀ زرد رنگی بود که با «ورس» رنگ شده بود. خانم میراحمدی در حاشیه نوشته است: «ورس (گل کاویشه) مادۀ رنگی بود که از صدر اسلام برای رنگ کردن متداول بود، و محل کشت آن بهخصوص در یمن بود. در ایران نیز در مناطق جنوبی کشت میشود». باید یادآور کند که «ورس» از نظر رنگ با «گل گافشه» یا «گلرنگ» و «کاجیره: کاژیره» نسبتی دارد، اما دو رستنی جداگانه هستند، و در ضمن «ورس» در جنوب ایران کشت نمیشود، بلکه گل کافشه، با نام عربی «عصفر» در بسیاری از مناطق ایران قابل کشت است.
۳۸. احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمۀ دکتر محمدابراهیم آیتی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر، ۱۳۴۲، ج۱، ص۴۵۸٫
۳۹. ابن رسته (احمد بن عمر بن رسته)، الاعلاق النفیسه، ترجمۀ دکتر حسین قره چانلو، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۵، ص۲۲۶؛ و نیز بنگرید به: ابریشمی، همان کتاب، ص۳۳۹٫
۴۰. جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ترجمۀ علیجواهر کلام، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۶، ص۹۵۰٫
۴۵. تاریخ طبری، ص۲۳۱۹٫
۴۶. ابوحامد محمد غزالی، احیاء العلوم الدین (ربع عبادات)، ترجمۀ مؤیدالدین محمد خوارزمی (به سال ۶۱۲)، به کوشش حسین خدیو جم، تهران علمی و فرهنگی، ص۳۱۸-۳۲۳٫
۴۷. غزالی، همان کتاب، ص۳۱۹٫
۴۸. بیرونی، الصیدنه فیالطب، ترجمۀ باقر مظفرزاده، ص۷۴۷، ۷۴۸، ش۵۸۲، با کمی اختصار.
۴۹. یواقیت العلوم و دراری النجوم، از مؤلفی ناشناخته، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، بنیاد فرهنگ، ۱۳۴۵، ص۲۱۵، ۲۱۶٫
۵۰. اختیارات بدیعی، نسخۀ خطی متعلق به نگارنده، ذیل «کتم» و «وسمه».
۵۱. محمد بن عبدالله عینالملک شیرازی، الفاظ الادویه، به کوشش ژیلا درخشانفر، تهران، انتشارات سفیر اردهال، ص۳۲۴٫
۵۲. محمدمؤمن حسینیتنکابنی، تحفۀ حکیم مؤمن، تهران، کتابفروشی محمودی، محرم ۱۴۰۲، ص۷۱۰٫
۵۳. دکترهادی کریمی، فرهنگ رستنیهای ایران، تهران، نشر پرچم، ۱۳۸۱، ج۱، ص۴۲۱ شماره ۳۷۲۲ در ذیل نام علمی گیاه مورد بحث، و نام خانوادۀ گیاهر Fam:، و نامهای: انگلیسیر E، فرانسهر F.، آلمانیر G. و فارسیر P. از این قرار آمده است:
۳۷۲۲٫ Indigofera L. Fam: Leguminosae (Papilionaccae).
[انگلیسی] E. indigo, indigo plant. F. indigofier anid.
[آلمانی] G. Indigostraueh, Indigopflanze
[فارسی]P. نیل، وسمه، رنگ، کتم، سدوس، چپری، کتمان.
۵۴. مجملالتواریخ و القصص، از مؤلفی ناشناخته، به کوشش ملکالشعراء بهار، تهران، کلالۀ خاور، ۱۳۱۸، ص۲۸۶٫
۵۵. همان، کتاب، ص۲۹۷٫
۵۶. ابوریحان بیرونی، همان کتاب، ص۹۸۹، ش۱۰۷۹ «وسمه».
۵۷. بیرونی، همان کتاب، ص۹۷۵، ش۱۰۶۵ «نیل».
۵۸. دهخدا، لغتنامه، ذیل «وسمه» به نقل از دکتر محمد معین، فرهنگ فارسی.
۵۹. تاریخ طبری، ص۳۰۶۰٫
۶۰. یواقیتالعلوم، ص۲۱۶٫
۶۱. تاریخ طبری، ص۵۰۱۳٫
۶۲. ابریشمی، زعفران از دیرباز تا امروز، ص۱، ۷، ۸٫
۶۳. همان، ص۶۹٫
۶۴. ابریشمی، زعفران از دیرباز تا امروز، ص ۷۱-۸۱٫
۶۵. دربارۀ ویژگیها و خواص زعفران، بنگرید به: ابریشمی زعفران ایران، زعفرانزار نهم، ص۲۴-۲۴۲؛ همو، گفتار چهارم، ص۴۳۱-۵۶۰٫
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید