بررسی سبک شاهنامه / دکتر جلال خالقی مطلق - بخش اول

1397/8/23 ۰۹:۲۲

بررسی سبک شاهنامه / دکتر جلال خالقی مطلق - بخش اول

درباره حکیم توس و شاهنامه بسیار گفته و نوشته‌اند؛ اما به راستی مجموع آنچه استاد خالقی مطلق در این باره نوشته است، کم‌نظیر و بسیار سودمند است. ایشان افزون بر تصحیح چند ده‌سالة شاهنامه، مقالات کوتاه و بلند متعددی در موضوعات گوناگون شاهنامه نوشته‌اند که جا دارد یکجا (در چند مجلد) به چاپ برسد. و اما آنچه تقدیم می‌شود، بخشی از نوشتار مفصل ایشان است که ذیل عنوان «سبک شاهنامه» در شاهنامه چاپ انجمن آثار و مفاخر فرهنگی به چاپ رسیده است.

 

 

اشاره: درباره حکیم توس و شاهنامه بسیار گفته و نوشته‌اند؛ اما به راستی مجموع آنچه استاد خالقی مطلق در این باره نوشته است، کم‌نظیر و بسیار سودمند است. ایشان افزون بر تصحیح چند ده‌سالة شاهنامه، مقالات کوتاه و بلند متعددی در موضوعات گوناگون شاهنامه نوشته‌اند که جا دارد یکجا (در چند مجلد) به چاپ برسد. و اما آنچه تقدیم می‌شود، بخشی از نوشتار مفصل ایشان است که ذیل عنوان «سبک شاهنامه» در شاهنامه چاپ انجمن آثار و مفاخر فرهنگی به چاپ رسیده است.

از آنجا که حماسه شعر کارکرد است، کثرت صنایع لفظی و هرگونه درنگ بسیار در آرایش سخن، که شتاب رویدادها را بگیرد و حواس خواننده را بیش از اندازه به مسائل فرعی دیگر بکشاند، از هیجان و تأثیر شعر حماسی می‌کاهد. از سوی دیگر، شعر بی‌آرایش که فاقد صنایع لفظی و معنوی باشد، سخنی لُخت و عور است. منتها هر نوع و قالب ادبی، آرایش ویژه خود را می‌طلبد و شاهنامه نیز تنها حماسه نیست، بلکه شامل رُمانس و انواع دیگر ادبی نیز هست. در زیر نمونه‌هایی از صنایع لفظی و معنوی شاهنامه را می‌آوریم:

 

الف) جناس٫ از میان صنایع لفظی، صنعت جناس یا تجنیس بیشتر مورد علاقة شاعر است:

۱- جناس تام:

یکی جام یاقوت پُر می به چنگ

دل و گوش داده به آوای چنگ

(فردوسی، ج۳، ص۳۰۷، بیت ۳۲)

 

ـ جناس تام و شبه اشتقاق:

«جهانِ جهان دیگری را سپرد» (همان، ج۱، ‌ص۸۶، بیت‌۴۹۸)؛ «سمندش جهان و جهان را کَنان» (همان، ج۲، ص۱۸۴، بیت‌۸۴۳). این جناس گویا زیاد به پسند شاعر بوده و چند بار آن را به کار برده است (همان، ج۴، ص۳۷۴، بیت ۳۱۴۱؛ ج ۵، ص‌۴۵۰، بیت ۱۴۹).

 

۲- جناس زائد:

به سالارِ خوان گفت: پیش‌آر خوان

بزرگان و فرزانگان را بخوان

(همان، ج‌۳، ص۳۵۵، بیت ۶۹۶ )

«همه بر سران افسران گران» (همان، ج۲، ص۲۱۵، بیت ۱۸۳٫

ـ جناس زائد و شبه اشتقاق: «زمانه ز ما نیست چون بنگری» (همان، ج۸، ص۴۰۹، بیت ۵)؛

 

۳- جناس محرّف و مطرّف:

عمودی که کوبنده هومان بوَد

تو آهن مخوانش که موم آن بود

(همان، ج ۲، ص۴۰۳، بیت‌۳۱۹)

به ر ستم بگفتا: غم آمد به ‌سر

نهادند رُستمش نام پسر

(همان، ‌ج۱، ص۲۶۸، بیت ۱۴۸۳)

 

۴- جناب تامّ مرکب:

رُخانش چو گلنار و لب ناردان

ز سیمین برش رُسته دو نار دان

(همان‌، ج۱، ص۱۸۴، بیت ۲۹۰)

چو رفتی به نزدیک او باربد

همش کار بد بود و هم بار بد

(همان، ج ۸، ص۲۸۲، بیت ۳۶۴۸)

۵- جناس منحصر یا متجانس که «نغمة حروف» نیز نامیده شده است: «شد از رخش، رخشان و از شاه، شاد» (همان، ج۲، ص۱۲۵، بیت ۹۴) و باز حرف «ش»:

همی پیشه‌ خوانی، ز پیشه چه بیش

همیشه ز هر کار پیشه‌ست پیش

(همان، ج۵، ص۴۹۳، بیت ۷۹)

و با حرف «س»:

به زاول نشسته‌ست و گشته‌ست مست

نگیرد کس از مست چیزی به دست

(همان،‌ج۵، ص۳۱۵، بیت ۲۷۳)

نوعی دیگر از این جناس را قافیه مقدم خوانند: «کمان و کمند و کمین» (همان،‌ج ۸، ص۲۳۰، بیت ۳۰۳۷)؛ «تن و تیغ و تیر» (همان، ج۲، ص۴۰، بیت ۵۳۳)؛ «چه و چون و چند» (همان،‌ج۲،‌ ص۲۰۷، بیت ۷۸)؛ «گراییدن گرزهای گران» (همان، ج۷، ص۳۴۳، بیت ۳۱۵۹)؛ «دل دام و دد شد پر از داغ و درد» (همان،‌ج۱، ص۳۵۴، بیت ۱۳۱)؛ «مرا داور دادگر داد داد» (همان، ج ۸، ص۱۴۶، بیت ۱۹۲۲).

 

ب) صنعت موازنه یا مماثله: بهترین مثال آن در نامة زال آمده است در توصیف سام که نظامی عروضی سمرقندی (ص۷۶) دربارة آنها می‌نویسد: «من در عجم سخنی بدین فصاحت نمی‌بینم و در بسیاری از سخن عرب هم».

چمانندة دیزه هنگام گَرد

چرانندة کرکس اندر نبرد

فزایندة باد آوردگاه

فشانندة تیغ از ابر سیاه

گرایندة تاج و زرین کمر

نشانندة شاه بر تخت زر

(همان، ج۱، ص۲۰۵، بیت ۶۱۷ ـ ۶۱۹)

 

ج) سجع: «به خواری و زاری به ساری فتاد» (همان،‌ج۷، ص‌۶۰۲، بیت ۱۶۲۹)؛

همه ماهروی و همه جعدموی

همه چامه‌گوی و همه مشکبوی

(همان،‌ج۶، ص۴۵۳،‌ بیت ۴۵۹)

 

د) ذوقافیتین:

چو نامه نبشتند و شد رای راست

ستد زود دستان و بر پای خاست

(همان، ج۱، ص۲۳۶، بیت ۱۰۵۵)

به چربی سخنهاش پاسخ دهید

چو پرسد سخن، رای فرّخ نهید

(همان‌‌، ج۱، ص۲۳۶، بیت ۱۰۵۵).

اینها چند نمونه از صنایع لفظی شاهنامه بود. در زیر به نمونه‌هایی چند از «صنایع معنوی» در این کتاب می‌پردازیم؛ ولی این نکته را باید گوشزد کرد که میان صنایع لفظی و معنوی همیشه مرز معینی نیست.

 

هـ) مبالغه: اغراق جوهر شعر است، چه به گفتة نظامی: «چون اکذب اوست احسن اوی». اگر در این گفته نظامی کوچکترین تردیدی باشد، برای حماسه هیچ تردیدی نیست. در شاهنامه به نمونه‌های جالب توجهی از این صنعت برمی‌خوریم؛ برای مثال:

سپاهش به کردار مور و ملخ

نبُد دشت پیدا، نه کوه و نه شَخ

خروشی خروشیدم از پشت زین

که چون آسیا شد بر ایشان زمین

چنان آمدم شهریارا، گمان

کزو کوه زینهار خواهد به جان

(همان،‌ ج۱، ص۲۲۴، بیت ۸۹۲، ۸۹۵ ـ ۹۰۸)

ز نالیدن بوق و بانگ سپاه

تو گفتی که خورشید گم کرد راه

(همان، ج۱، ص۳۴۶، بیت ۱۶)

در شاهنامه توصیفی از نبرد نمی‌توان یافت که در آن مثال‌هایی برای مبالغه نباشد؛ ولی این بیت بسیار مشهور که در تألیفات صنایع ادبی از شاهنامه مثال می‌‌آورند، در دست‌نویس‌های کهن شاهنامه نیامده است و به احتمال زیاد افزوده دیگران است:

ز سمّ ستوران بر آن پهن‌دشت

زمین شش شد و آسمان گشت هشت

(همان، ج۱، ص۳۴۸، حاشیه ۳۴).

 

و) تشبیه:

۱ـ هنگام زادن فریدون، در بیان شدت نیاز مردم بدو که از ستم ضحاک به جان آمده و تشنه داد بودند، او را به باران مانند کرده است: «جهان را چو باران به بایستگی» (همان، ج۱، ص‌۶۲، بیت‌۱۱۲)؛ تشبیه چشمان خسته و مضطرب به حالت بچه آهوی هراسان و تشبیه مردمک چشم در سیاهی به نیمشب:

دو نرگس چو تر آهوی اندر هراس

میانه، چو از شب گذشته سه پاس

(همان، ج۸، ص۴۵۷، بیت ۵۳۹)

ـ تشبیه چشمه در روشنی به چشم تذرو: «چو چشم تذوران یکی چشمه دید» (همان، ج۲، ص۲۹، بیت ۳۹۱)

ـ تشبیه خشم به آتشی که در نیزار گیرد: «برافروخت بر سان آتش ز نی» (همان، ج۲، ص۱۴۶، بیت ۳۴۷)

ـ تشبیه پرتو خشتها و زوپین‌ها، از پس گَرد تیره، به آتشی که در پشت پرده‌ای لاجوردین برافزودند:

درخشیدن خشت و زوپین ز گرد

چو آتش پس پرده لاژورد

(همان،‌ج۲، ص۱۵۲، بیت ۴۲۳)

در توصیف زیر از شب تیره که بهترین نمونة درهم‌آمیختن تشبیه و مبالغه است، سپهر همچون پولاد زنگ‌خورده‌ای است که بر روی خود قیر مالیده باشد و غلظت تاریکی چنان دهشت‌زاست که گویی از هر گوشه‌ای اهریمن چون ماری سیاه دهان گشوده و هرگاه که آه می‌کشد، چنان است که زنگیی گَردِ زغال برافشاند:

چو پولاد زنگار خورده سپهر

تو گفتی به قیر اندر اندود چهر

نموده ز هر سو به چهر اَهرمن

چو مار سیه باز کرده دهن

هرآنگه که برزد یکی باد سرد

چو زنگی برانگیخت ز انگِشت، گَرد

(همان، ج۳، ص۴ و ۳، بیت ۶ـ۸)

کل توصیف بالا که در خطبة داستان بیژن و منیژه آمده است، شاعرانی چون منوچهری، فخرالدین اسعد گرگانی، نظامی، جامی، بهرام پژدو و شاید باز شاعران دیگری را به تقلید از آن کشانده است؛ شمشیرهای پهلوانان ایران در زیر سایة درفش کاویان، همچون ستاره در شب تاریک می‌درخشند:

درفشیدن تیغهای بنفش

از آن سایه کاویانی درفش

تو گفتی که اندر شب تیره‌چهر

ستاره همی برفشاند سپهر

(همان، ج۴، ص۲۱، بیت ۲۹۸ـ۲۹۹)

مانند کردن سرنیزه‌ها به پشت منقّط پلنگ: «ز نیزه هوا همچو پشت پلنگ»(همان، ج۲، ص۳۹۴، بیت ۲۲۳) در صورتی که از پلنگ ببر منظور باشد، دستة نیزه‌ها به پشت مخطّط ببر مانند شده است. مانند کردن نیزه‌های برافراخته در میدان نبرد به نیستان (با توجه به اینکه چوب نیزه‌ را از نی‌می‌ساختند): «ز نیزه هوا چون نیستان شده‌ست»(ج۳، ص۱۱۵، بیت ۱۶۵)؛ مانند کردن دشت سبز در بهار به پرنیان: «چو دشت از گیا گشت چون پرنیان» (همان، ج۱، ص۲۹۳، بیت ۱۱۳) که در عین حال در آن جناس محرّف نیز به کار رفته است. دقت در مثال‌های بالا نشان می‌دهد که شاعر هم در تشبیهات حماسی و هم در تشبیهات غنایی استاد است؛

 

۲ـ تشبیه مشروط یا مقیّد:

یکی دختری داشت خاقان چو ماه

اگر ماه دارد دو زلف سیاه

(همان،ج۸، ص۱۷۷، بیت ۲۳۰۹)

 

۳ـ تشبیه معکوس یا مقلوب:

کجا نام آن رومی آزاده بود

که رنگ رخانش به می‌ داده بود

(همان، ج ۶، ص۳۷۳، بیت ۱۶۷)

 

۴ـ تشبیه کنایه(با حذف ادات تشبیه):

«درفشی بزد چشمة آفتاب» (همان، ج۶، ص۵۵۲، بیت ۱۸۰۹)؛ «برآورده تا چشمة آفتاب» (همان، ج۷، ص۱۱۳، بیت ۳۳۸)؛ «ز نیزه نیستان شد آوردگاه» (همان، ج۲، ص۴۳۲، بیت ۱۹۸)؛ مانند کردن بلندای برف به بادبان سفید کشتی: «چو برف از زمین بادبان برکشید»(همان، ج۴، ص۳۶۹، بیت ۳۰۷۲)؛

 

۵ـ تشبیه مجرّد:

«روان را چو دانش به شایستگی» (همان، ج۱، ص۶۲، بیت ۱۱۲)؛ «دهانش به تنگی دل مستمند» (همان،ج۱، ص۱۹۲،بیت۴۱۳)؛ «خمیده روانم چو خَمّ کمان»(همان، ج۲، ص۴۲۲، بیت ۵۱)؛ «روان را از اندیشه چون بیشه کرد»(همان، ج۲، ص۲۴۱، بیت ۵۷۷)؛ «ز گُرزش هوا شد پر از چاک چاک» (همان، ج۱، ص۳۴۹، بیت ۶۶)؛

روانش خرَد بود و تن جان پاک

تو گفتی که بهره ندارد ز خاک

(همان، ج۲، ص۱۲۲، بیت ۵۸)

در این بیت شاعر برای توصیف غیرخاکی بودن زیبایی تهمینه، از عناصر تجریدی و غیرمادی بهره گرفته است. تن او را به جان و جان او را به خرد، که در شاهنامه همیشه نیرویی بالاتر از جان و روان است، مانند می‌کند.

ز بس باغ و میدان و آب روان

برآمیخت گفتی خرد با روان

(همان، ج۲، ص۳۱۸،بیت ۱۷۲۷)

تشبیهات مجرد (یا به لفظ فارسی: ناتنومند و مینوی) در واقع تشبیهات ناحماسی است و از این رو تعداد آنها در شاهنامه، چنان که دکتر شفیعی کدکنی در پژوهش عالمانه و باریک‌اندیشانة خود نوشته است، بسیار کم و انگشت شمارند؛ چون: «اگر سراینده بخواهد با تصاویری که درک آنها خود نیازمند تأمل است، به ترسیم حماسه بپردازد، از صراحت و روشنی بیان او کاسته خواهد شد و ذهن خواننده به جای اینکه به عمق حادثه و مرکز متوجه شود، در پیچ و خم‌های تصاویر انتزاعی گم و گیج خواهد شد»(شفیعی کدکنی، ص۳۶۰).

تشبیهات شاهنامه مناسب با حماسه از عناصر عینی و مادی و ملموس(و یا به لفظ فارسی: تنومند و گوهرین) تشکیل شده است و نفوذ این تعداد اندک از تشبیهات انتزاعی به گمان نگارنده دو علت دارد: یکی آشنایی فردوسی با اشعار تغزلی عموماً که طبعاً شاهنامه از برخی باریک‌خیالی‌های شعر غنایی برکنار نمانده است؛ دیگر اهمیت خرد و روان و جان در شاهنامه که با بینش فلسفی شاعر ارتباط دارد و محتملا در مأخذ شاعر تا برسد به ادبیات پهلوی نیز چنین بوده است.

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: