1397/7/24 ۰۹:۱۲
تحمل بارزترین مصداق مدارا و محور و پیام اصلی آن است تا آنجا که میتوان گفت تمام مظاهر و جوانب مختلف مدارا، ناگزیر به گونهای بدان بازمیگردد. تحمل جلوههای متفاوتی دارد و به صورتهای گوناگونی ظاهر میشود. از این رو جای آن دارد که نظر خواجة شیراز در این باره به تفصیل و تحت عنوانهایی جداگانه بررسی شود:
تحمل
بردباری در برابر ناروایی: در سراسر دیوان حافظ بارها به اختیار صبر و بردباری در برابر رفتارهای ناشایست دیگران توصیه و از بیقراری و زودرنجی آدمیان در قبال آنها انتقاد شده است:
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
*
حافظ! از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما، گل بیخار کجاست؟
در طریقت، رنجش خاطر نباشد، می بیار
هر کدورت را که بینی، چون صفایی رفت، رفت
هاتف آن روز به من مژدة این دولت داد
که بر آن جور و صفا صبر و ثباتم دادند
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نبود
دائما یکسان نباشد کار دوران، غم مخور
بر دلم گَرد ستمهاست، خدایا مپسند
که مکدر شود آئینة مهرآئینم
احترام به آرا و عقاید دیگران: بارزترین مظهر و نشانة برخورداری از روحیة مدارا، محترمشمردن اندیشهها و باورهای دیگران ـ بهویژه در زمینة اعتقادات دینی ـ است. در این مورد نیز خواجه شیراز را کارنامهای قابل تحسین است که در تأیید آن شواهد متعددی در دست است؛ از آن جمله:
گر پیر مغان مُرشد من شد، چه تفاوت؟
در هیچ سری نیست که سرّی ز خدا نیست
یکی از عقل میلافد، یکی طامات میبافد
بیا کاین داوریها را به پیش داور اندازیم
بیـا ساقی، آن آتـش تـابنـاک
که زردشت میجویدش زیر خاک
به من ده که در کیش رندان مست
چه آتشپرست و چه دنیاپرست
احتراز از ستیزهجویی و مجادله: آشتیجویی و اجتناب از مواجهه سخت و خشونتآمیز با مخالفان و دشمنان، از شاخصترین نشانههای مدارا و تساهل و از والاترین مظاهر کرامت انسانی است که تجلی آن در بسیاری از اشعار خواجه آشکار است:
به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر
به بند و دام نگیرند مرغ دانا را
بیا که نوبت صلح است و دوستی و وفاق
که با تو نیست مرا جنگ و ماجرا، حافظ
عدو چو تیغ کشد، من سپر بیندازم
که تیر ما به جز از نالهای و آهی نیست
بر آستانة تسلیم، سر بنه حافظ که گر ستیزه کنی، روزگار بستیزد
یک حرف صوفیانه بگویم، اجازت است؟
ای نور دیده، صلح بهْ از جنگ و داوری
انتقادپذیری: آمادگی آدمی برای پذیرش انتقادها و ایرادهای دیگران و شکل متعالیتر آن، یعنی مهیابودن برای «انتقاد از خود»، از جمله عوامل مؤثری است که موجب توسعه و تعمیق خودشناسی در انسان و به تبع آن، فراهمآوردن زمینه برای تساهل و تسامح بیشتر میشود؛ زیرا هنگامی که آدمی بر اثر انتقادات دیگران یا خودنقدی، به عیوب و نقایص خود وقوف یافت، قهراً از توانایی و سعه صدر زیادتری برای تحمل و چشمپوشی از تقصیر و یا رفتارهای ناروای دیگران برخوردار خواهد شد:
گفت: از حافظ ما بوی ریا میآید
آفرین بر نفست باد که خوش بردی بوی!
گناه اگرچه نبود اختیار ما، حافظ
تو در طریق ادب باش و گو گناه من است
هرچه هست، از قامت ناساز بیاندام ماست
ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست
گفت و خوش گفت: «برو خرقه بسوزان حافظ»
یا رب، این قلبشناسی ز که آموخته بود؟
سیاهنامهتر از خود کسی نمیبینم
چگونه چون قلمم دود دل به سر نرود؟
ناگفته نماند که حافظ در مقام انتقاد از خود، گاهی به طریق افراط میافتد و به شیوة ملامیته، تجاهر به فسق میکند و جسورانه به گناهان کرده و ناکرده، تظاهر و در مواردی تفاخر میکند! بیگمان نفرت عمیق او از زهد ریایی، در این تجاهرها و اعترافهای نامتعارف تأثیر اساسی داشته است. اینک بعضی از شواهد:
فدای پیرهن چاک ماهرویان باد هزار جامة تقوا و خرقة پرهیز
پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر به می ز دل ببرم هول روز رستاخیز
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
آه اگر از پس ا مروز بود فردایی!
ادبورزی: صرف نظر از مواردی محدود، حافظ اصولا شاعری مقید و ملتزم به رعایت ادب و عفت کلام است و از تحقیر و توهین مخالفان و رقیبان خود پرهیز دارد. التزام خواجه به مراعات ادب و نزاکت به درجهای است که در یکی از غزلیاتش، ورود به خرابات را مشروط و منوط به رعایت ادب کرده است:
قدم منه به خرابات جز به شرط ادب
که ساکنان درش محرمان پادشهند
و در بیتی دیگر، بیادبان را لایق مصاحبت نمیداند:
حافظا! علم و ادب ورز که در مجلس شاه
هر که را نیست ادب، لایق صحبت نبود
در ضمن، در مقام عشقورزی هم، رعایت ادب را ضروری میشمارد:
به ادب نافهگشایی کن از آن زلف سیاه
جای دلهای عزیز است، به هم برمزنش
نسبیتگرایی: یکی از ویژگیهای طرز تفکر حافظ، نفی مطلقاندیشی و کمالطلبی و موجه دانستن و مجاز شمردن برداشتها و قرائتهای مختلف از حقیقت است:
تو و طوبی و ما و قامت یار فکر هر کس به قدر همت اوست
در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز
هر کسی بر حسب فهم، گمانی دارد
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت، ره افسانه زدند
تو را چنانکه تویی، هر نظر کجا بیند؟
به قدر بینش خود هر کسی کند ادراک
خوشبینی و نیکگمانی: خوشبینی دربارة آینده و حمل بر صحت و حسن نیت کردن امور و کارها و گفتههای دیگران از نشانههای بارز مدارا و تساهل به شمار میرود که در دیوان خواجه، به کرّات و با تأکید، بدان توصیه شده است:
صبر کن حافظ، به سختی روز و شب
عاقبت روزی بیابی کام را
رضا به داده بده، وز جبین گره بگشا
که بر من و تو در اختیار نگشادهست
وضع دوران بنگر، ساغر عشرت برگیر
که به هر حالتی این است بهین اوضاع
منم که شهرة شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالودهام به بد دیدن
دلا! منال ز شامی که صبح در پی اوست
که نیش و نوش به هم باشد و نشیب و فراز۱
پینوشت:
۱- حافظ تشریح، عبدالحسین هژیر، به اهتمام مهدی سهیلی، تهران انتشارات اشرفی.
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید