علم و کشور / دکتر رضا داوری اردکانی - بخش سوم و پایانی

1397/4/27 ۱۰:۲۶

علم و کشور / دکتر رضا داوری اردکانی - بخش سوم و پایانی

اگر می‌گویند علم جهانی است و به ایتالیا و فرانسه و انگلستان تعلق خاص ندارد، درست می‌گویند؛ اما علم جدید با روح تجدد پیوند دارد یا درست بگویم: با روح تجدد زنده است و پیش می‌رود و حتی جهانی بودنش به تبع جهانی بودن تجدد است. هر چه تجدد استوارتر و ریشه‌دارتر باشد، قدرت علم بیشتر است؛ به عبارت دیگر علم با توسعه تجدد مناسبت دارد و کشورها بر حسب درجه و رتبه و مقامی که در راه توسعه دارند، می‌توانند از علم و پژوهش برخوردار باشند.

 

 

اگر می‌گویند علم جهانی است و به ایتالیا و فرانسه و انگلستان تعلق خاص ندارد، درست می‌گویند؛ اما علم جدید با روح تجدد پیوند دارد یا درست بگویم: با روح تجدد زنده است و پیش می‌رود و حتی جهانی بودنش به تبع جهانی بودن تجدد است. هر چه تجدد استوارتر و ریشه‌دارتر باشد، قدرت علم بیشتر است؛ به عبارت دیگر علم با توسعه تجدد مناسبت دارد و کشورها بر حسب درجه و رتبه و مقامی که در راه توسعه دارند، می‌توانند از علم و پژوهش برخوردار باشند.

 

علم تکنولوژیک

۶ ـ یک بار دیگر توجه کنیم که علم جدید از آن جهت با توسعه تناسب دارد و شرط توسعه است که علم تکنولوژیک است. علم تکنولوژیک علم تسخیر مواد و نیروهاست و کارسازی می‌داند و کارسازی می‌کند. مقاله را هم که خیلی زود کهنه می‌شود، برای فرداها نمی‌نویسند. مقالة علمی از جنس و سنخ کتاب شعر و حکمت و فلسفه و دین نیست که بنیانگذار و تحکیم‌کننده و دائم باشد، بلکه کارساز است و با کارسازی کارش هم به اتمام می‌رسد. مهم این است که دانشمند با تعلق خاطر به علم، کار خود را انجام می‌دهد. از او نباید توقع داشت که به کاربرد علم بیندیشد و نگران آینده نتایج پژوهش‌های خود باشد. او وظیفه پژوهش خود را انجام می‌دهد؛ ولی برنامه کشور باید چنان باشد که همه امور اجرایی و علمی و تقنینی و اقتصاد و سیاست و فرهنگ و سازمان در تناسب با هم قرار داشته باشند و علم چنان با توسعه تکنیکی اداری یگانه باشد که دانشمندان (جز آنان که ممکن است پیشروان علم آینده باشند) مسائل را بیابند و منشأییت اثر پژوهش را درک کنند و صرفاً نگران چاپ شدن نتایج آنها نباشند.

در این بحث به دانشمند و کار مهم مقاله نویسی اشکالی وارد نیست. دانشمندان و به‌خصوص آنان که مقالات پژوهشی درخشان می‌نویسند و مایه فخر کشورند، مقاله بنویسند؛ ولی مقاله را تا حد کار عادی همگانی نباید تنزل داد. کار علم در این زمان، کار کشور است و باید برنامه‌ای در تناسب با امور دیگر و در جهت تحقق اراده به صلاح کشور داشته باشد. دانشمندان هم دانشمندان کشور و راهنمایان قوم و پاسداران خردند و باید به سرنوشت مردم و آینده کشور خویش توجه داشته باشند و نباید راضی شوند که علم و پژوهش و دانشگاه در مقاله‌سازی خلاصه شود؛ زیرا در این صورت دانشگاهیان خود به خود در مسابقه‌ای وارد می‌شوند که به‌درستی نمی‌دانند برای چه در آن شرکت می‌کنند و حاصلش چیست، وگرنه هر کس در هر جا پژوهش می‌کند، گزارش پژوهش را به صورت مقاله می‌نویسد.

مقاله حاصل کار پژوهش است نه غایت آن. مهم این است که این گزارش پاسخی به مسائل زمان و راهگشا و کارساز کار جامعه باشد. درست بگویم دانشگاه باید کانون دانش و پژوهش و جایگاه تجلی روح و نشاط فرهنگ و حقیقت‌طلبی باشد و نه صرفاً کارگاه تولید مقاله. تکرار می‌کنم چاپ و انتشار مقاله، «نتیجه» و حاصل پژوهش و فرع آن است. فرع و نتیجه و حاصل را با «غایت» اشتباه نکنیم. اگر این فرع مقصد و مقصود باشد، علم از دیگر شئون جامعه یعنی از اقتصاد و فرهنگ و مدیریت و کشاورزی و کار و تولید جدا می‌شود. به این جدایی باید فکر کرد.

یکی از اوصاف مشهور علم جدید، جمعی بودن آن است؛ یعنی علم طرح و حل مسائل جمع مردمان در مواقع زندگی آنهاست. علم کار فردی و شخصی نیست. دانشمند در زمان و در جامعه جدید جایگاهی متفاوت با اهل دانش جهان قدیم دارد. دانشمند قدیم آموزگار و راهنما بود؛ اما در این زمان دانشمند نه فقط می‌آموزد، بلکه در ساختن جهانی که در آن به سر می‌برد نیز نقش و سهم اساسی دارد. این سهم در همه جامعه‌ها یکسان نیست؛ زیرا همه با علم و پژوهش یک نسبت ندارند. درست است که همه علم را ستایش می‌کنند، اما یکی علم را برای زینت و مفاخره می‌خواهد، یکی دیگر چون علم دگرگون‌ساز است و از آن بهره‌برداری‌ها می‌توان کرد، آن را برای سودش می‌خواهد. این هر دو گروه می‌توانند قدمهایی در راه علم بردارند؛ ولی علم را بنیاد نمی‌کنند. علم را با اراده و عزم دانش‌طلبی باید بنیاد کرد. کشور باید علم را بخواهد و بجوید. نشانه این خواستن و جستن، احساس نیاز به دانستن است. اراده به علم با این نیاز به وجود می‌آید. اگر طراحان برنامه و متصدیان برنامه‌ریزی این معنی را ندانند، از عهده کار خود برنمی‌آیند، چنان‌که تاکنون هم برنیامده‌اند!

این ناتوانی جهات بسیار دارد؛ از جمله این که در جهان توسعه‌نیافته علم در جایگاه حقیقی خود قرار ندارد و نمی‌دانیم با آن چه می‌توانیم بکنیم. به این جهت علم و دانشگاه یک امر اداری تلقی می‌شود و با ردیف کردن بعضی ارقام و آمار، سر و ته قضیه به هم می‌آید! اگر به‌درستی بدانیم که مقاله را برای چه می‌نویسیم و پرسش آن را از کجا آورده‌ایم و چرا چاپ و انتشار آن در مجلات و نشریات خاص برای استادان و دانشجویان الزامی شده است و از این الزام چه می‌خواهیم و چه نتیجه‌ای عایدمان می‌شود، راه علم کشور تا حدودی هموار می‌شود؛ ولی بسیاری از متصدیان امور دانشگاهی و حتی بعضی از دانشمندان ما این قبیل پرسش‌ها را زائد و بی‌وجه می‌دانند. دانشگاه بی‌روح هم این قبیل پرسش‌ها را دوست نمی‌دارد و نمی‌داند که این دوست نداشتن دانشگاه را فقیرتر می‌کند.

مختصر اینکه پژوهش متعلق به جامعه و برای جامعه و کشور است. پس غایت آن هم نمی‌تواند افزایش مقالاتی باشد که نمی‌دانیم چه ربطی به ما دارد و در کجا به چه کار می‌آید. وقتی طبیعت و ذات علم جدید ساختن و پرداختن و ویران کردن است، اما نتوان از آن برای تغییر و تحول در راه صلاح استفاده کرد، پرداختن به آن بیشتر یک کار ذوقی و اشرافیت فکری است!

 

اراده تغییر

۷ ـ چه‏ کسانی و چگونه می‌توانند از علم در راه تصرف استفاده کنند؟ این استفاده در صورتی میسّر می‌شود که اراده تغییر وجود داشته باشد؛ زیرا علم جدید با اراده پیوستگی دارد و اگر این پیوستگی نباشد، علم به مجموعه‌ای از اطلاعات تبدیل می‌شود که در یاد زمانه هم نمی‌ماند. اراده به علم و قدرت تصرّف در اروپا، جزئی از وجود بشر جدید (هوموفابر) بود. اقوام دیگر در آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین هم ناگزیر به اکتساب آن شدند و در این اکتساب، حکومت‌ها سهم عمده‌ای داشتند و اکنون هم دارند. حکومت اگر اراده توسعه داشته باشد، علم کشور هم متوجه مسائلی می‌شود که حل آنها برای توسعه ضروری و مفید است؛ اما اگر چنین اراده‌ای نباشد، دانش و دانشگاه هم کاری برای توسعه انجام نمی‌دهند و برای آن چه می‌توانند بکنند؟

در جایی که علم و سیاست و فرهنگ و سازمان هر یک ساز خود را می‌زنند، طبیعی است سازمان‌ها هم با هم سر هماهنگی و همنوایی نداشته باشند. در این وضع اگر کوشش‌هایی هم در راه علم و فرهنگ و جامعه صورت گیرد، به نتیجه‌ای که باید نمی‌رسد. مختصر بگویم علم جدید برای ما باید علم توسعه باشد و پژوهش‌ها در مسیری صورت گیرد که به نظام کم و بیش هماهنگ تکنولوژی و اقتصاد و مدیریت و فرهنگ برسد. پیداست که رسیدن به این مقصود هرگز آسان نبوده و اکنون دشوارتر شده است؛ اما این معنی نباید ما را ناامید کند.

به تکرار «اکنون» هم نباید رضایت داد. ما که خود به‌ندرت از پژوهش‌های دانشمندان‌مان به‌درستی و در جای خود بهره می‌بریم، آیا فکر می‌کنیم که جهان از آنها بهره‌مند می‌شود؟ احتمال این بهره‌مندی را به‌کلی نفی نباید کرد؛ زیرا ایران پژوهندگان بزرگ دارد، ولی کاش می‌دانستیم و می‌کوشیدیم بدانیم که این بهره‌مندی اگر هست چگونه و تا چه اندازه و در کجاست که رضایت‌مان از دوام وضع کنونی وجهی داشته باشد.

توسعه و پیشرفت علم این نیست که پر بنویسیم و بر تعداد مقالات بیفزاییم و خیال خود را راحت کنیم. خیال دانشمند وقتی راحت می‌شود که علم را مؤثر و منشأ اثر ببیند. کشورهایی که مثل تایوان و کره و چین و ویتنام و… در دهه‌های اخیر سوداهای ایدئولوژیک را رها کرده و به درجات راه توسعه را پیش گرفته‌اند، هر وضعی داشته باشند لااقل در گذشت از وضع توسعه‌نیافتگی موفق بوده و بعضی از آنها به مرزهای توسعه‌یافتگی رسیده و بعضی دیگر به جهان توسعه‌یافته ملحق شده‌اند و ما همچنان گرفتار سودای افزایش تعداد مقالات و بالا بردن آمار و ارقامیم! گویی حساب «علم» را به‌کلی از «توسعه» جدا می‌دانیم که برای هر یک جداگانه باید تصمیم بگیریم. با این جدایی راه به هیچ جا نمی‌توان برد. اگر پیشرفت علم می‌خواهیم، حکومت باید کشور را از اختلاف و نزاع داخلی آینده‌سوز بیرون آورد و به تدوین برنامه توسعه جامع، فارغ از بلهوسی‌هایی مثل ساختن سدّ در برابر هر جوی آب در هر جا رو کند.

با این اختلاف و نزاعی که وجود دارد و گروه‌های مخالف ظاهراً با خیرخواهی (و شاید بعضی از این خیرخواهان نه صرفاً با داعیه خیرخواهی، بلکه با نیت خیر) دارند چوب لای چرخ کشور می‌گذارند و هیچ طرحی برای آینده ندارند و مانع اجرای هر طرحی می‌شوند، به هیچ مقصودی نمی‌توان رسید. اصلاح کار جهان داعیه و سودایی دلفریب است؛ اما اگر فکر می‌کنیم که یک کشور وقتی خود دچار بدترین فسادها و نابسامانی‌ها و آشفتگی‌ها و ندانم‌کاری‌هاست از عهده چنین کار بزرگی برمی‌آید، از سیاست دوریم. کشوری که می‌خواهد جهان را اصلاح کند، حداقل باید بتواند کار و بار و وضع و حال خود را به صلاح آورد. این صلاح با وعظ و نصیحت صورت نمی‌گیرد. صلاح و اخلاق با همبستگی و وحدت اجتماعی ممکن می‌شود و مردمی که تنها و بی‌پناهند، به وعظ و حتی به قانون وقع نمی‌نهند و چه بسا که از راه صلاح و قانون رو بگردانند.

پیوند جامعه نیز با امید به آینده و سیر هماهنگ به سوی آن استوار و تحکیم می‌شود. اولین قدم در راه همبستگی اجتماعی این است که دولت و حکومت با فساد وحشتناک به‌جدّ مقابله کند و برای رفع آن بکوشد و همّ خود را مصروف طرح و حل مسائل آموزش و اشتغال و کار مؤثر و ایجاد امنیت خاطر کند و تدوین برنامه توسعه هماهنگ اقتصادی اجتماعی و اداری را دستور اول کار خود قرار دهد و از دانشگاه و دانایان در این راه یاری بطلبد. درست است که دانشگاه اکنون بیشتر به کار اعطای مدارک تحصیلی به انبوه متقاضیان اشتغال دارد؛ اما در آن نیروی بزرگ بالقوه‌ای هست که اگر حکومت نیاز خود را به آن عرضه کند، این نیروی بالقوه در راه فعلیت یافتن قرار می‌گیرد. جهان توسعه‌نیافته هر چند از برکات علم چنان‌که باید بهره نمی‌برد، از بخت داشتن دانشمند برخوردار است و حتی قسمتی از بار علم کشورهای توسعه‌یافته را نیز بر دوش دارد. اکنون در داخل کشور دانشمندان ممتاز کم نیستند. در خارج و در اروپا و امریکا نیز ایرانیان دانشمند بسیارند که هر وقت به آنها نیاز باشد، بسیاری از آنها به درخواست کشور پاسخ مثبت می‌دهند.‏

 

اگرها

۸ ـ من‏ گاهی به دیگران اعتراض می‌کنم که چرا مدام قضایای شرطیه در زبانشان می‌گردد و پیوسته تکرار می‌کنند که اگر چنین شود، چنان می‌شود. پس درباره اگرهایی که خود گفتم باید توضیح بدهم. این «اگرها» با «اگرهای» شایع تفاوت دارد. اگرهای شایع معمولا ناظر به امکان‌ها نیست و غالبا انجام شدن یک کار دشوار به وجود شرایطی موقوف می‌شود که پدید آمدن یا پدید آوردن آن شرایط بسیار دشوار یا نشدنی است. من نمی‌خواهم با اگرهایم همه مسائل را هر چه زودتر حل کنم تا مشکلی باقی نماند. اگرهای من انداز است. من از «ضرورت‌»ها می‌گویم. ضرورت‌ها را نمی‌توان و نباید مهمل گذاشت؛ زیرا این اهمال ممکن است به مصیبت بینجامد. در این نوشته و در بسیاری از نوشته‌های من شرطها همه ناظر به ضرورت است و به ضرورت باز‌می‌گردد؛ فی‌المثل می‌گویم اگر به توسعه اهتمام نکنیم، دستمان خالی می‌شود و در کار خود فرو می‌مانیم. دیدن و گفتن از شرطهای موهوم و ممکن به امکان خاص کار آسانی است و چون همه چیز در قلمرو امکان خاص قرار دارد هر کس می‌تواند شرطها و قضایای شرطیه‌ای برای اصلاح همه امور داشته باشد و پیشنهاد کند.

در این آشوب البته توقع نباید داشت که به شرطهای ضروری اعتنایی بشود؛ اما بی‌اعتنا از کنار ضرورت گذشتن و به آن نیندیشیدن در شأن اهل دانش و اصحاب سیاست و تدبیر نیست. اینها در شرایط کنونی حتی زودتر از دانشمندان باید ضرورت‌ها را درک کنند. کاشکی همبستگی و اتحادی میان علم و سیاست به وجود می‌آمد که دانشگاهیان هم علاوه بر درس خواندن و درس دادن و مقاله نوشتن، در طرح و حل مسائل کشور شریک می‌شدند. آنها اکنون کارمندان ادارة علمند و حتی دانشگاه از آنها نمی‌خواهد که درباره صلاحیت دانشجویان و همکاران خود اظهار نظر کنند؛ زیرا ملاک صلاحیت علمی، چاپ کردن مقاله در نشریات خاص است! از این دانشگاهی نمی‌توان و نباید توقع داشت که به دانشگاه تعلق داشته باشد و اگر می‌بینیم کسانی با تعلق خاطر همچنان به کار پژوهش و پرورش دانشمندان جوان اهتمام می‌کنند، از روحی بزرگ برخوردارند که باید قدرش را دانست و به آن امید بست. ‏

 

جغرافیا، علم، تاریخ

۹ ـ مختصر‏ بگویم مقاله‌نویسی را تشویق کنیم و مقاله‌نویسان را بزرگ بداریم؛ اما بدانیم که درمان درد کشور و دانش و دانشگاه، تولید انبوه مقالات نیست، به‌خصوص اگر مقالات ربطی هم به وضع کشور نداشته باشد. باز هم نگرانم که بگویند علم به اینجا و آنجا و به جغرافیا تعلق ندارد. من هم در صدها صفحه پذیرفته و اثبات کرده و توضیح داده‌ام که علم به جغرافیا تعلق ندارد و اگر مثلا تعبیری مثل غربی به زبان می‌آید، معنی‌اش این نیست که علم به منطقه جغرافیایی خاص اختصاص دارد؛ اما اگر علم وطن جغرافیایی ندارد، تعلقش به تاریخ بی‌چون و چراست. علم در شرایط تاریخی خاص به وجود آمده است و برای اینکه رشد و بسط داشته باشد، به شرایطی نیاز دارد. علم وسیله‌ای هم نیست که بتوان آن را برای رسیدن به هدفهای انسانی و اخلاقی یا ضد اخلاقی به کار برد. علم کنونی به جهان متجدد پر از تعارض تعلق دارد و وجودش نیز سرشار از تعارض‌ها و تضادهاست؛ ولی آدمی در این زمان ناگزیر و به ضرورت باید آن را بخواهد. این ضرورت از آن رو نیست که علم نجات را در خود و با خود دارد، بلکه نظم زندگی کنونی به آن بسته است و آدمی نمی‌تواند از آن بی‌نیاز باشد.

وقتی به این مباحث فکر می‌کنم به یاد ماکس وبر می‌افتم که نظم علم و عقلانیت جهان جدید را چندان دوست نمی‌داشت، اما به آن راضی و تسلیم بود. ما ساکنان جهان توسعه‌نیافته به دشواری می‌توانیم وضع او را درک کنیم؛ زیرا چندان به علم و عقلانیتی که وبر می‌گفت، نیاز داریم که نمی‌توانیم به کاستی‌های آن بیندیشیم. مردمی که از خانه آبا و اجدادی بیرون آمده و هنوز خانه‌ای برای سکونت نیافته و نساخته‌اند، نمی‌توانند از خانه‌ای که نمی‌دانند کجاست و بنایش بر چیست، راضی یا ناراضی باشند. وبر از خانه خود ناراضی نبود، بلکه نگران بنیاد خانه بود؛ زیرا نگران بود که مبادا بنای خانه با باد گره خورده باشد.۱ ما ناگزیریم خانه خود را از روی مثال خانه عصر جدید بسازیم و برای این ساختن است که به علم نیاز داریم. شاید دل باختن به علم انتزاعی و دلخوش بودن به شمار بسیار مقالات نشانه وضعی باشد که در آن اکنون نه با گذشته پیوند دارد و نه با آینده. اگر اکنون را دریابیم، مشکل درک اکنون این است که فارغ بودن از زمان و سیر در ابرهای اوهام را تسلّی‌بخش می‌دانیم و دوست می‌داریم. با درک اکنون و قرار گرفتن و ایستادن در برابر وضع کنونی است که در تاریخ وارد می‌شویم و یاد حق‌پرستی و معرفت گذشته و اندیشه آینده زنده می‌شود.‏

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ـ گره به باد مزن گر چه بر مراد وزد

که این سخن به مثل باد با سلیمان گفت

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: