معماری دوره خلافت منصور دوانیقی / محمدسعید اکبرزاده

1397/2/19 ۰۸:۵۱

معماری دوره خلافت منصور دوانیقی / محمدسعید اکبرزاده

بخش سوم: تاری‌خانه‎ی دامغان - کاخ و مسجد اسکاف بنی جنید ویرانه‎های شهر سُماکه یا اُسکاف بَنی جُنَید در جنوبِ عراق، بر کرانه‎های نهروان است. گویا اسکاف در دوره‎ی آبادیِ سامرا، پس از مرکزِ دیاله، بزرگ ترین شهرِ این ولایت بوده است.

 

بخش سوم: تاری‌خانهی دامغان - کاخ و مسجد اسکاف بنی جنید

ویرانههای شهر سُماکه یا اُسکاف بَنی جُنَید در جنوبِ عراق، بر کرانههای نهروان است. گویا اسکاف در دورهی آبادیِ سامرا، پس از مرکزِ دیاله، بزرگ ترین شهرِ این ولایت بوده است.

 

ــ تاری‌خانهی دامغان

شرح بنا

وصفِ کاملِ این بنا را فقط در نوشتهی گدار میتوان یافت. به گفتهی او ابعادِ حیاط 50/25 در 27مترِ است. بر سه سوی حیاط، رواقی است به پهنای یک دهانه. در جنوب غربِ حیاط شبسانی است به عمق سه دهانه (ت163). ستبری دیوارِ پیرامونِ مسجد 50/1متر است. این دیوار مستطیلی میسازد به ابعادِ 39 در 46متر. نمای رو به حیاط در محورِ قبله پنج دهانه قوس دارد و در دو سو، شش قوس. همهی قوسهای رواقهای دو سوی حیاط فروریخته است.

قطر پایههای آجری طاقگانهای شبستان 60/1 متر است. این پایهها را از آجرهایی به ابعادِ 34*34*7/5 سم ساخته اند: یک رج خفته یک رج راسته. روی آنها را به گچ پوشانده بودهاند (ت164)، زیر پایههای شالودهای نیست و پای هر یک را فقط 15سم پایین بردهاند. پاکار قوسها را از الوارهای ستبری چیده کنارِ هم ساختهاند. قوسهای شبستان تیرِ کششی نداشته است، اما بر دهانهی هر قوسِ رواق، بالای پاکارِ چوبی، حفرهای 30س متری است که نشان میدهد این قوسها تیر کششی داشته است. در میانِ ستونها و دیوارهای پیرامونی هم چنین تیری بوده است. بر دیوار، در پاکارِ هر قوس، تختهای چوبی است.

 

تاریخ ساخت تاری خانه

گویا تاری‌خانه را، هم چون اخیضر، زمانی ساختهاند که قوسهای بیضویِ ساسانی رفته رفته تیزهای کُند مییافت. میتوان قوسهای شبستان را یکسره ساسانی دانست با تمایلی به تیزهای کند. اما قوسهای رواق اندکی پیشرفته تر است. بنا بر این بی راه نیست که این بنا را از سدهی دوم/هشتم بدانیم. البته گدار برای محدودتر کردنِ این بازهی زمانی به نکتهای پرداخته است. محرابِ مسجد درست بر میانهی دیوارِ قبله نیست. محراب را به سمتِ چپ بردهاند تا برای منبرِ مسجد جایی باز شود. در فصلِ نخست دیدیم که دست کم مسجدهای مصر در سالِ 132ق به دستورِ مروانِ دوم صاحبِ منبر شدند. این محرابِ خارج از محور نشان میدهد که در طرحِ مسجد حضور منبر را در نظر داشتهاند. پس این مسجد را پس از رواجِ منبر ساختهاند. بنا بر این باید تاریخِ ساختِ آن را، همانندِ اخیضر، نیمهی دومِ سدهی دوم/هستم دانست. اگر چنین باشد، این مسجد کهن ترین بنای دورهی اسلامی ایران است {که هنوز برپاست}.

 

ریشههای معماری

قوسهای تاری خانه به قوسهای معماریِ ساسانی بسیار نزدیک است. در سالِ 1931م، باستان شناسانِ آمریکایی در نزدیکیِ تپه حصارِ دامغان، بنایی ساسانی یافتند که نشانهای بود بر اینکه بنای تاری خانه یکسره از معماریِ دورهی ساسانی آمده است.

بنای تپه حصار سرسرایی دارد که به تالاری مربع شکل باز میشود. سرسرا را با دو طاقگان به سه راهروی عمود بر نما بخش کردهاند. طاقگانها بر پایههای گرد و سترگ استوار است. بر این طاقگانها سه طاقِ آهنگ است؛ درست همانندِ تاری خانه. قطرِ پایهها 72/1 متر است. آنها را از آجرهای 35*35*8 سم ساخته اند؛ یک رج خفته و یک رج راسته؛ باز هم درست همانندِ تاری خانه. در اینجا هم پایهها شالوده ندارد و فقط15 سم در زمین فرورفته و بر یک رج آجر نشسته است. پایهها را به لایهی ستبری از گچ بری آراستهاند. اگر این لایه را از قطرِ پایهها کم کنیم، قطرِ پایههای این بنا و تاری خانه درست یکی خواهند بود: 60/1متر.

از این رو، همانندِ گدار، با اطمینان میتوان گفت این بنا در ساختار و ظاهر و فنِ ساخت، بنایی است سراسر ساسانی. فقط نقشهی بناست که از معماریِ مسلمانان آمده است.

 

رأیی دیگر در تاریخ تاری‌خانه

در ردِ این تاریخ گذاری کرسول هم سخن گفتهاند. نخست اینکه قوسهای اخیضر پیشرفته تر از قوسهای دامغان است؛ نمونهاش اتاقِ 40 در اخیضر که در آن، بر پایههایی درست همانندِ پایههای تاری خانه، قوسهایی با دو مرکز بر پا کردهاند. افزون بر این، اگر بتوان طاقها را با قوسها مقایسه کرد، پیداست که قوسِ طاقهای عطشان بیشتر به قوسهای تاری خانه نزدیک است تا اخیضر. گفتیم که شاید عطشان کهن تر از اخیضر باشد (همین فصل). همین سخن دربارهی تاری خانه هم درست است. گذشته از اینها، استدلالِ گدار دربارهی جای محراب و منبر قانع کننده نیست. هیچ نشانهای در دست نیست که نشان دهد این محراب و منبر همان محراب و منبرِ نخستینِ مسجد است. بسیار بسیار محتمل است که محرابِ نخستینِ مسجد در میانهی دیوارِ قبله بوده باشد. از این رو، شاید تاری خانه از دورهی امویان باشد و نه اوایلِ دورهی عباسیان.

 

ــ کاخ و مسجد اسکاف بنی جنید

ویرانههای شهر سُماکه یا اُسکاف بَنی جُنَید در جنوبِ عراق، بر کرانههای نهروان است. گویا اسکاف در دورهی آبادیِ سامرا، پس از مرکزِ دیاله، بزرگ ترین شهرِ این ولایت بوده است. در اواخرِ دههی 1950م، در این محوطه حفاریهای بسیاری کردند. حاصلِ این حفاریها انتشارِ مطالبی دربارهی دو بنا بود: مسجدی و کاخی(ت166و 167).

 

کاخ

فؤاد سفر در مقالهای دربارهی کاوشهای حوضهی رودخانهی دیاله، شرحِ کوتاهی از این بنا آورده است.

کاخِ چارگوشی است (65در55متر) که درونِ آن را سه بخش کردهاند. بخش میانی شامل حیاط و بنایی است با ایوان و دو اتاق در دو سو و تالاری در پسِ آن. دیوارهای ایوان تالار را با گچ بریهایی به اسلوبِ سامرا آراستهاند. در این گچ بریها نقشهایی است از خوشههای انگور و برگها و ساقههای تاک در قابهایی با شکلهای گوناگون. بر دیوارهای دو اتاقِ دو سوی ایوان نشانههایی است از دو دورهی سکونت. در دورهی نخست، دیوارها اندودی

گچی داشته اما هنوز گچ بری نداشته است. به گفتهی سفر، این بنا را در سدهی سومِ هجری ویران و در سدهی بعد باز آباد کردهاند و در آن ساکن شدهاند. از این دورهی دوم کتبیهای بر پوششِ گچیِ یکی از دیوارها باقی است.

از نقشهی بنا پیداست که بخشِ شمالیِ آن حیاطی کوچک و اتاقهایی برگردِ آن داشته است. طرحِ بقیهی بخشها روشن نیست.

 

مسجد

در گزارشِ فؤاد سفر ذکری هم از مسجد آمده است، اما شرحِ مفصل این بنا را میتوان در گزارشِ رسمیِ کار یافت. این بخش از گزارش را اینجا نقل میکنیم.

نقشهی مسجدِ سماکه (اسکاف بنی جنید) در فهم معماریِ متقدم مسلمانان جایگاهِ بسیار مهمی دارد. طرح مسجد همانندِ مسجدِ کوفه (ساختهی سعد بن ابی وقاص در سال 17ق) و مسجدِ واسط (ساختهی حجاج بن یوسف در سال 78ق) است. تفاوتِ اصلی اندازهی مسجد است (یک چهارمِ آن دو مسجدِ دیگر) و عمقِ رواقها که در اینجا دو دهانه است و در کوفه و واسط یک دهانه. مسجد را بر ویرانهای از دورهی ساسانیان ساختهاند.

از بختِ خوش نامِ این مسجد را میدانیم. بر کتیبهای گچین در محراب نوشتهاند «المسجد العلوی». گویا این مسجد ساختهی کسی به نامِ علی یا یکی از نوادگانِ اوست. در کنارِ نامِ مسجد نامِ «داود بن حسن العلوی» به چشم میخورد که به ظنِ قوی بانیِ مسجد است. البته شاهدی نیست که به صراحت نشان دهد او بانیِ مسجد بوده است.

مسجد کم و بیش مستطیلی است با زاویههایی که اندکی با زاویهی راست فاصله دارد. ستبریِ دیوارها 50/1 متر است. ابعادِ درونیِ مسجد 50/50و 50/45متر است. «حرم» {(شبستان)} در جانبِ قبلیِ صحن است و پنج دهانه عمق دارد. این پنج راهروی موازیِ دیوارِ قبله خود دوازده دهانه یا «رواق» است. در سه جانبِ دیگرِ حیاط رواقهایی است به عمقِ دو دهانه. رواقِ روبروی حرم (مُقَدَّم) دوازده دهانه است و دو رواقِ کناری (مُجَنِّبات) پنج دهانه.

خواهیم دید که محورِ اصلی مسجد از راستای قبله انحراف دارد. محرابِ مسجد 30درجه به جانبِ غربِ قبله است. البته این قبلهی نادرست در مسجدهای نخستین بسیار معمول بوده است. مسجد حجاج در واسط و مسجد منصور در بغداد نیز چنین است. البته انحراف از قبله در این دو مسجد بسیار کمتر از مسجد اسکاف است. گویا بسترِ رودِ نهروان این جهت گیری را بر مسجد تحمیل کرده است.

ستونهای مسجد از چوبِ گردوست. این چوب در برابرِ رطوبت و موریانه مقاوم است. پارههای بزرگی از این چوبها در بنا به دست آمده است. این پارهها هنوز کم و بیش سالم است. با این حال بیشترِ بخشهای مسجد آجری است؛ از جمله دیوارهای پیرامونی و پایههای طاقگانهای دور تادورِ حیاط. آجرِ طاقگانها 27*27 س متری است. این همان اندازهی آجرهای مسجد ابودلف در سامراست به تایخِ 223ق/838م. آجرهای نخستینِ دیوارهای پیرامونی کهن تر از اینهاست و 29*29 است. این آجرها را باید از دورهی پیش از سامرا دانست. بعدها بنا را با آجرهای گوناگون و کوچک تری تعمیر کردهاند. از همه متأخرتر آجرهای 23*23تا 21*21 س متری است که در مناره به کار گرفتهاند. مناره افزودهای است به پشت بندی در گوشهی شمالیِ مسجد. گویا مناره را اواخرِ سدهی پنجم/یازدهم افزودهاند.

بر هر یک از دیوارهای شرقی و جنوبیِ بنا، سه در است. بر دو دیوارِ دیگر دری نیست. محرابِ مسجد شاملِ سه قابِ تو در توست. در بررسیها به این نتیجه رسیدهاند که محرابِ پیش از آن دو قابِ تو درتو داشته است و محرابِ نخستین یک قابِ ساده بوده است. بنای مسجدِ نخستین از اواخرِ دورهی امویان و اوایلِ دورهی عباسیان است. شاهدِ این تاریخ گذاری کاربردِ آجرهای 29*29 است افزون بر آن اینکه نخستین قوسهای طاقگانهای دور تا دورِ صحن تیزهی بسیار کندی دارد و هنوز به پرداختگیِ قوسهای اخیضر نرسیده است. میدانیم که اخیضر از دورهی خلافتِ منصور دوانیقی است.

 

ــ افزایش نفوذ ایران

ادوارد براون هم گفته است «انقلابی که عباسیان را بر کشید اوضاع ایرانیان را دگرگون کرد. اینان که تا آن زمان مردمانی خوار و ناچیز شمرده میشدند به بالاترین مناصب رسیدند و بر جایگاههای مهم نشستند. عباسیان به شمشیرِ ایشان پیروز شده بودند؛ خاندانی که ابوریحان نه به خطا خراسانی خوانده بود: دودمانی از شرق. برافتادنِ امویان پایانِ چیرگیِ یک دستِ عرب بود».

نفوذ ایران در دوران منصور به تدریج در همهی جلوههای زندگی مسلمانان نمایان شد. لباسهای ایرانی، با کلاههای بند (قَلَنسُوَة)، پوشش محبوبِ درباریان شد. موبدانی که گروه گروه به اسلام میگرویدند آموزههای خود را همراه میآوردند و نوروزِ ایرانی برای خود جایگاهی مییافت. برتری عرب هم در لشکر و دیوان از دست رفته بود و هم در میانِ مردمان. قومِ غالبی که مردمانِ مغلوب را، که در علم و هنر و فرهنگ برتر از او بودند، خوار میشمرد اکنون در سراشیبی سقوط افتاده بود. حکومت متکی به نیروی سربازانِ ایرانی بود که بیش از سربازانِ عرب به نظم و تریبِ سپاه تن میدادند. جبههی روم انباشته از جنگاورانِ خراسانی بود.

تراسه اثر این تغییر و تحول بر هنر مسلمانان را چنین شرح داده است:

خلافت از عالمِ هلنی به سرزمینی رفت که سنتهای باستانیِ شرق در آن زنده و سرپا بود. در میان رودانِ عباسی هنری پا میگرفت که در همهی ابعادش درست در مقابلِ هنرِ شبه کلاسیکی بود که هنوز بر کرانههای مدیترانه حکم میراند.

منبع: هنر اسلامی

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: