اسطوره «زمین» و نسبت آن با معماری: زمین به‌مثابه اسطوره / علی اکبری

1396/2/17 ۰۹:۳۰

اسطوره «زمین» و نسبت آن با معماری: زمین به‌مثابه اسطوره / علی اکبری

فهم زمین به‌مثابه اسطوره‌ای جاودانه در عالم ذهن انسان، آن‌قدر ازلی و سرشته در وجود آدمی است که کمتر به نقش و تأثیر آن در تعریف حیات، سرنوشت و آفرینش فضای زندگی، پرداخته شده است.

 

فهم زمین به‌مثابه اسطوره‌ای جاودانه در عالم ذهن انسان، آن‌قدر ازلی و سرشته در وجود آدمی است که کمتر به نقش و تأثیر آن در تعریف حیات، سرنوشت و آفرینش فضای زندگی، پرداخته شده است. اگر به‌زعم الن داندز اسطوره، افسانه و مسير قدسي است که شرايط موجود جهان و مردم را تشريح می‌کند، اسطورهها در ارتباط تنگاتنگ با معنويت تعريف ميشوند. از همین رو، کشف اسطورههاي وجودي نقش مهمي در فرايند طراحي و ساخت معماری دارند. مسیر زندگی، سیر به سمت فهم عالم و کشف ناشناخته‌هاست و هرآنجا که انسان از فهم عالم بازمی‌ماند، امر ناشناخته را به‌مثابه قدرتی ماورائی و اسطوره‌ای می‌پندارد که بی‌تردید در سرنوشت او مؤثر است. از این رو، اسطورهها شامل هنجارها و فرهنگ جامعه هستند و نه تنها بهعنوان عامل انتقال اين فرهنگ به نسل بعدي مؤثر بوده بلکه در زمينۀ طراحي براي ايجاد دانش، براي کشف چگونگي اين زندگي و خردِ پيشنهاد زندگي بهتر کارساز است. شاید مهم‌ترین اسطوره‌ای که در ذهن و نهاد آدمی همواره وجود داشته است، بستر حیات او یعنی «زمین» است. سخنراني مشهور رئيس سياتل، سردار سرخپوستان، که شهر سياتل در سال 1855 ميلادي بر اساس نام وي نامگذاري شد نشاندهندۀ رابطۀ انسان سنتی با زمین است. سخنراني وي حاکي از نگاه فرهنگي و معنوي سرخپوستان به طبيعت است.

«رئيس جمهور واشينگتن پيام فرستاده است که دلش ميخواهد زمين ما را بخرد. ولي چگونه ميتواند کسي آسمان را بخرد يا بفروشد؟ يا زمين را؟ اين ايده براي ما عجيب است. اگر ما صاحب حضور هوا و تلألؤ نور در آب نباشيم، چگونه شما ميتوانيد آن را بخريد؟ ما جزئي از زمين هستيم و آن جزئي از ماست. گلهاي خوش عطر خواهرانمان هستند. آهو، خرس و عقاب برادرانمان هستند. کوههاي بلند، جريان آب در دشتها، بدن گرم اسبها و انسانها همه از يک فاميلاند....رودخانهها نيز برادرانمان هستند که تشنگيمان را برطرف ميکنند. آنها قايقهايمان را ميرانند و فرزندانمان را غذا ميدهند...پس بايد مهربانيمان را آنطور که به هر برادري نشان ميدهيم به آنها ابراز کنيم.

اگر زمينمان را به شما بفروشيم بهخاطر داشته باش که هوا براي ما ارزشمند است. هوا روحش را با تمام زندگي شريک ميشود. همان هوايي که اولين نفسها را به پدربزرگمان بخشيد و آخرين آهش را دريافت نمود. هوا به فرزندانمان روح زندگي ميبخشد.

پس اگر زمينمان را به شما بفروشيم بايد آن را جدا و مقدس بداريد. جايي باشد که مردم در آن بتوانند طعم باد را بچشند. بادي که از گلهاي وحشي دشت شيرين شده است. آيا شما هم به فرزندانتان آنچه را ما به فرزندانمان آموختهايم ميآموزيد؟ ...که زمين مادرمان است.

سرنوشت شما براي ما رمزآلود است. اگر همه بوفالوها را کشتيد چه اتفاقي ميافتد؟ اگر چهار گوشۀ جنگل از بوي انسانهاي فراوان اشباع شود چه بر سر عقابها خواهد آمد؟ اگر آخرين سرخپوستها را از صحنۀ روزگار محو کنيد، آيا روح مردم ما باقي ميماند؟ ما عاشق اين زمين هستيم. همانطور که هر نوزاد به ضربان قلب مادرش عشق ميورزد.....

زمين را براي همه فرزندان حفظ کنيم و دوستش داشته باشيم همانطور که خداوند همۀ ما را دوست دارد. يک چيز را ما ميدانيم و آن اينکه تنها يک خدا وجود دارد. هيچ فردي چه سرخپوست يا سفيدپوست نميتواند جدا باشد. ما همه برادريم».

فرهنگ سرخپوستي، به دليل نزديکي زندگي با اسطوره هايش، براي ما آموزنده است. زمانيکه هنرمندان ناواهو نقاشيهايشان را که با ماسههاي رنگارنگ ترسيم کرده بودند، نشان ميدادند، گرچه نقاشيها با دقت فراوان انجام شده ولي ميتواني همواره تشخيص دهي که يکي از جزئيات در آنها جا افتاده است. اين عمل با اين هدف انجام ميشد که کساني که اين نقاشيها را معامله ميکردند از قدرت اين هنرها مصون بمانند. با اين کار نيروهاي نقاشي را بهفعل درنميآورند. بسياري از تصاوير باقيمانده از زندگي بشر در غارها از صحنههايي ترسيم شده که قصد بهفعل درآوردن بخشي از زندگيشان را داشته است. کمرنگشدن و زوال فرهنگ سرخپوستان با فراموشي و زوال اسطورههايشان آغاز شد. جوزف کمپبل مينويسد زماني که جنگ جهاني دوم آغاز شد مرداني از قبيلۀ ناواهو به جنگ اعزام شدند. او پس از جنگ به ديدار همرزمان قديم رفت؛ انتظار داشت داستانهايي را بشنود که از اسطورههايشان حاصل آمده بود. آنها حاضر نبودند اين کار را انجام دهند. وي ميگويد تنها زماني که پيرمردان را متقاعد کرديم که جوانان قبيلۀشان ديگر علاقهمند به فراگرفتن اين آداب و رسوم نيستند آنان شرو ع به صحبت نمودند. در مورد مراسمشان گفتند که مجريان بايد از اسطورهها و آداب سلسلهمراتب مراسم آگاه باشند. هيچگونه اشتباهي نبايد صورت پذيرد. جوانان ديگر علاقهاي به آموختن اين مراسم ندارند. آداب و رسوم در حال نابودي است. نهايتاً به سرخپوستان گفته شد که اگر اطلاعاتشان را به مردمشناسان بسپارند آنان در موزۀ ناواهو از اين اطلاعات نگهداري خواهند کرد.

همانطور که بيان شد اسطورهها بر اساس باورهاي جامعه شکل ميگيرند. اسطوره ها بهطور معمول از واقعيتهاي زمانهاي دور تشکيل مي‌شوند و هیچ واقعیتی در ذهن انسان دورتر، ازلی‌تر و جاودانه‌تر از زمین نیست. در طراحي و ارايۀ پيشنهاد براي جامعه دانش باورها اساس ادبيات، هنر، علم و تاريخ هر جامعه است. ارتباط ميان حال و گذشته و شناخت پيشينه تاريخي در ظهور هويت جامعه بسيار مؤثر است.

مردم در طول تاريخ نياز به تشريح و تفسیر چگونگي عملکرد جهان پيرامونشان داشتهاند تا بتوانند نسبت میان خود، فرایند زندگی و سرنوشت‌شان را ترسیم کنند. ميرسي ايلياد ميگويد مهمترين عملکرد اسطوره ايجاد مدل رفتاري در جامعه است. ادامۀ حيات فرهنگ هر جامعه تنها با حفظ تماميت اسطورههاي آن جامعه تحقق مييابد. بخشي از اين اسطورهها را سمبلها و ارتباط ميان آنها تعريف ميکند. هرچند گاهی اسطورههاي مبتنی بر خیالات جوامع شکل می‌گیرند اما مورد بحث ما اسطوره‌های مبتنی بر واقعیت است.

جوزف کمپبل اعلام ميدارد که اسطورهها شامل هنجارها و مشخصههاي هر گروه فرهنگي خاص ميشوند و ميتوانند بهمثابه وسيلۀ انتقال فرهنگ به نسلهاي آتي عمل نمايند. اگر اسطورهها نسل به نسل منتقل شوند با آنها فرهنگِ چگونه زندگيکردن نيز انتقال مييابد. در طراحي دانش زندگيکردن بسيار مؤثر است.  

انواع اسطوره را ميتوان به موضوعات کلي در مورد شکلگيري کائنات و اسطورههاي طبيعت – چگونگي عملکرد جهان طبيعي مانند فصول سال، رفتار حيوانات و گياهان - و داستانهاي قهرمانانه که به ماجراجوييهاي قهرمانان ميپردازد، دستهبندي نمود. ولي سوال اصلي اسطورهها از چگونگي عملکردن جهان پيرامونمان است.  اين اطلاعات در مورد هر جامعۀ خاص براي پيشنهاد بهبود شرايط بسيار ضروري است. اسطورهها زمينهساز هويت جامعهاند. افراد جامعه با باورها و ارزشهاي مشابه چارچوب هويتي خاصي دارند. قهرمانان و اسطورههاي هر فرهنگ متضمن ارتباط عميق ميان افراد جامعه است.

 به این ترتیب زمین، محل سرمنشأ حیات و شکل‌گیری همه چیز است شاید نخستین اسطورۀ ذهنی انسان و مهم‌ترین آن باشد. اسطوره‌ای مقدس در ذهن انسان سنتی که باید به بهترین شکل آن را پاس داشت تا اصلی‌ترین رکن حیات، یعنی ادامۀ زنده بودن، ممکن گردد. از همین روست که در فرهنگ فارسی‌زبانان، زمین با ریشۀ فعل زایش نزدیکی معنایی دارد و عده‌ای آن را از ریشۀ زاییدن می‌دانند. زمین، در جهان اسطوره‌ای فرهنگ ایرانی، مادر و زایندۀ همه چیز است.

 

اسطوره و هنرِ معماری

هنر به مثابه تجربهاي دگرگونکننده حاصل تحقق اسطوره هاي وجودي در هنرمند است. هنرِ حاصل از اسطورهها در حيطۀ شگفتيهاي مثبت و شاد و گاه تأثرانگيز و آموزندۀ جامعه است. مراسم، اسطورهها را براي فرد و جامعه برقرار مينمايند و موجب ماندگاري حيات کيفيت‌هاي فرهنگي ميشوند. هنرمندان، که نقش اسطوره‌پردازي را در محيط برعهده دارند، خود نيز در سفر اسطورهاي به کشف وجودي خود و شناخت فرهنگ جامعه نايل ميآيند.

فرايند اسطورهاي در زندگي بسياري از هنرمندان در عرصه هاي گوناگون چون هنرهاي زيبا، موسيقي و فيلم تأثيرگذار بوده است. در حوزۀ ادبيات و شعر رابرت بلاي و مايکل ميد از آموزههاي اسطورهاي در رشد معنوي و رواني بهره جستهاند. در اين بازخواني افسانههاي اسطورهاي، که از آنها براي بينش فردي استفاده شده، ارجاعات فراواني به کهن الگوها بر اساس نظريۀ يونگ ديده ميشود.

هر چند موجودیت اسطوره می‌تواند از واقعیت بیرونی نشأت بگیرد اما قطعاً وجود اسطوره‌ای آن ماهیت، امری است متعلق عالم ذهن و قوۀ متخیلۀ انسان و از این‌جاست که فهم مفهوم هر اسطوره پیوندی وجودی با امر خیال برقرار می‌کند و از این‌جا وارد حوزۀ آفرینش هر امر بدیع یا اثر هنری می‌شود. عالم خیال، دري پنهان به اسرارآميزترين زواياي روح است که به سوي درياي بيکران کائنات باز ميشود. در رؤياها به دنبال شرايط ايدهآل ميگرديم. ژرفاي وحدت وجود منشأ خیالات است. موضوع خیال ، خود روشنگر خويشاند و در معنا چند ساحتي است. خیالات مظهر خواستها و تمايلات انسان‌ها و رابطۀ ميان ضمير خودآگاه و ناخودآگاه هستند. خودآگاه بايد در مورد ناخودآگاه بياموزد. رؤياها و تصورات واژههاي ناخودآگاهند که با ضمير خودآگاه صحبت ميکنند. رؤياهاي هر فرد اسطورههاي اوست. کارکرد واژه‌ها در مورد پديدههاي فيزيکي و رابطۀ ميان آنهاست. زمانيکه با واژگان به تعريف رؤيا و تصورات ميپردازيم خطر اينکه در تلهاي گرفتار شويم که نتوانيم از آن رهايي يابيم، زياد است.

به زعم متفکران معنای بازنمایی موجود در هر اثر هنری ما را وامی‌دارد تا قوۀ خیال را به‌مثابه عنصری اساسی در ادراک هنری و تجربۀ زیبایی‌شناسی تلقی کنیم. ادراک هنری و تجربۀ زیباشناختی محدود به حیطۀ پیش‌تأملی نیست و لذا باید از بدن زنده و حضور، به سمت خیالِ بازنمود گذر کرد. قوۀ خیال در بدن ریشه دارد و بنابراین در مقام خیال، بدن کنار نمی‌رود. بازنمایی، بازنمود آن‌ چیزی است که بدن تجربه کرده است. از سوی دیگر، بازنمود هر چیز، بازنمود زمانی-مکانی آن چیز است و بدون بستری که در آن تجربه شده، بازنمایی نمی‌شود. از سوم سو، زمانی-مکانی بودن چیزی ریشه در خیال دارد. خیال هم به صفت تجربی متصف می‌شود و گاه به صفت استعلایی. خیال تجربی نمودها را به‌صورت ابژه درمی‌آورد و اما در خیال استعلایی شرط آن است که اصلاً نمود تجربی ممکن باشد. بدین ترتیب بازنمود متوقف است به خیال استعلایی؛ اما معنی‌دار بودن هر بازنمود به خیال تجربی بازمی‌گردد. خیال به وصف استعلایی خود ملاحظه می‌کند که «داده‌ای» هست؛ یعنی امکان تحقق بازنمود را لحاظ می‌کند ولی خیال به وصف تجربی، معنی داشتن این داده را نشان می‌دهد. بدین ترتیب خیال هم خاستگاه زمان-مکان است و هم بازنمود معنی؛ بنابراین قوۀ خیال و «ابژۀ بازنمایی‌شده» که در خیال شکل می‌گیرد تعمیق ادراک حسی و حضور بدنی انسان در جهان است.

در نتیجۀ آنچه گفته شد، نسبت میان «اسطورۀ زمین» و «امر ساختن زمین» یا «معماری» از وجوه مختلف، نسبتی سرشتی و ماهوی است. نخست از این حیث که بدون در نظر داشتن مفهوم اسطوره‌ای زمین به‌مثابه مادر و سرمنشأ حیات، مداخله در امر ساختن زمین، نتیجه‌ای جز تخریب آن دربرنخواهد داشت. آنچه که در معماری مدرن در قرن بیستم رخ داد، چیزی جز نتیجۀ همین فراموشی نبود. قداست‌زدایی از طبیعت که در نتیجۀ انقلاب صنعتی رخ داد، منجر به تباهی معنای اسطوره‌ای طبیعت و زمین شد و نهایتاً انسات مدرن سرمنشأ حیاتش را فراموش کرد. از سوی دیگر، صورت‌های خیالین از زمین در ذهن معمار قطعاً منجر به ساختن چیزی خواهد شد که گویی از ذات زمین برآمده و جزئی لاینفک از آن است و انگار طبیعت آن را ساخته است. بافت تاریخی شهرهای سنتی و نیز بناهای قدیمی، مصداق همین مفهوم‌اند. چنان در سیاق خود قدبرافراشته‌اند که گویی زمین، زایندۀ آنهاست.

راهی جز بازخوانش و بازتعریف مفهوم اسطورۀ زمین پیش روی انسان امروز نیست. انسان مسیری را می‌پیماید که نتیجۀ آن قطعاً نابودی زمین و نابودی خود اوست و راه نجات، نه دیدگاه‌های انرژی‌محور و ایجاد تعادل در سهم مصرف و بازگشت منابع به طبیعت، بلکه راهی است که معنای قدسی مادر را به زمین بازگرداند و انسان را معتقد و باورمند به آن سازد تا بتواند مداخله‌ای در طبیعت نماید که نه‌تنها برای او تهدید محسوب نشود که منجر به تعالی معنای زندگی‌اش گردد.

منبع: انسان شناسی و فرهنگ

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: