1396/11/25 ۰۸:۳۸
۱۴بهمن مصادف بود با سالروز درگذشت مورخ و محقق بزرگ، استاد عباس زریاب خویی. او بیتردید یکی از استادان کمنظیر در عرصه علوم سنتی و تاریخ و فرهنگ اسلام و ایران بود. علاوه بر آن، تحصیل و تحقیق مستمر در بالاترین کیفیت در حوزههای سنتی و دانشگاههای غرب به او جامعیتی بخشید که در کمتر استادی جمع میآید. شاید صفت «علامه» را در منظر معهود نیاکانمان بتوانیم در باره زریاب خویی به کار بریم.
اشاره: ۱۴بهمن مصادف بود با سالروز درگذشت مورخ و محقق بزرگ، استاد عباس زریاب خویی. او بیتردید یکی از استادان کمنظیر در عرصه علوم سنتی و تاریخ و فرهنگ اسلام و ایران بود. علاوه بر آن، تحصیل و تحقیق مستمر در بالاترین کیفیت در حوزههای سنتی و دانشگاههای غرب به او جامعیتی بخشید که در کمتر استادی جمع میآید. شاید صفت «علامه» را در منظر معهود نیاکانمان بتوانیم در باره زریاب خویی به کار بریم.
شغل من به عنوان روزنامه نگار فرهنگی و نویسنده بخش اندیشه و دبیرسرویس معارف در سراسر دهه ۱۳۷۰، اقتضا میکرد به دیدار بزرگان فکر و فرهنگ بروم. در آن زمان روزنامه همشهری تحرکی در فضای مطبوعاتی ایجاد کرده بود و من واقعا شیفته برخی از متفکران و نویسندگان ایران بودم و سطح کار را هم بسیار بالا تصور کردم. به همین دلیل اغلب پژوهندگان، نویسندگان و متفکران زبده و زنده را از نزدیک ملاقات کردم و افتخار مصاحبه و همسخنی با ایشان را به دست آوردم.
دکتر عباس زریاب خویی، یکی از این بزرگان بود که با شوق و افتخار به دیدارش میشتافتم. استاد را از دیرباز میشناختم؛ اما در فاصله سالهای ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۳ بود که فرصت مصاحبتی خاص یافتم و سه بار با استاد گفتگو کردم. اما همیشه پیش از هر چیز دیگر، این دو جمله در خاطرم زنده میشود: نخست سخن مورخ شیرینسخن نامدار دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی که در جلسهای به وی گفتم قصد دیدار و گفتگو با دکتر زریاب را دارم و باستانی به سیاق و لهجه شیرین کویری خاص خود دو سه بار این سجع را تکرار کرد: «زریاب را دریاب، زریاب را دریاب» و دیگری عبارت شیخ فاضل و با محبت دانشکده الهیات، استاد عبدالله نورانی که در میزگردی شرکت کرد و همانجا در مواجهه با دکتر زریاب گفت: «نگو زریاب، بگو زر ناب» و عباس زریاب خویی با شیرینترین خنده روزگار، سرخ میشد و سر فرو میافکند و با فروتنی غریبی که در ذاتش بود، تشکر میکرد. دو تا از این مصاحبهها را بعدها در کتاب «گستره تاریخ» (که انتشارات هرمس چاپ کرد)، آوردهام. آرزو داشتم چندین گفتگوی دیگر با استاد زریاب میداشتم تا کتابی مستقل فراهم میشد؛ اما در تقدیر من نشد. خوشبختانه غلامحسین میرزاصالح از طریق مجموعه مصاحبههایی با دکتر زریاب، در موضوعات تاریخ و نظریه تاریخ و تاریخنگاری، کتابی منتشر کرد که نشر فرزان در مجموعه «سپهر اندیشه» آن را به چاپ رساند.
اما گفتگوهای من، یکی با عنوان «تاریخنگاری و فلسفه تاریخ در ایران» و دومی «زمینههای تاریخی و اجتماعی بعثت» نام داشت و در همشهری چاپ شد. سومین گفتگو، ده پرسش بود که در زمستان ۱۳۷۳ کتباً خدمتشان دادم، اما پیک اجل خبری شوم آورد: در روز ۱۴بهمن استاد دکتر عباس زریاب خویی در ۷۵سالگی از عالم اضطراب درگذشت و راهی وادی آرامش شد. مرگش ناگاه بود، ولی تأسفبارترین حقیقت همان بود که قطعا رفته و بازگشتی هم در کار نخواهد بود.
یکی از بزرگترین و جامعترین دانشوران ایران که به مانندش دشوار یافت میشود و او را با صفت علامه و ذوالفنون یاد میکردند، صحنه فرهنگ ایران را ترک کرد؛ صحنهای تنُکمایه که بیش از همیشه به محققان و متفکران و معلمانی چون زریاب محتاج است و در غیاب ایشان بسیار خلوت و خالی به نظر میرسد.
استاد زریاب خویی از مشاهیر نویسندگان و مترجمان و محققان وطن بود. من هم به مانند بسیاری دیگر، دو کتاب «لذات فلسفه» و «تاریخ فلسفه» اثر ویل دورانت را با برگردان و نثر سحرانگیز دکتر زریاب خوانده بودم. برخلاف شهرتی که این دو اثر یافتهاند، چندان ساده نیستند، بلکه دو مرجع عالی و عام در فلسفه غرباند که در زبان پارسی، نبوغ مترجم و قدرت تبیین برگردان پارسی به این آثار وجههای عمومی بخشید. فصاحت و بلاغت، جوهر قلم زریاب بود و او اقبال و اقتدارش در نوشتن اینگونه بود که صاحب چندین قلم (سبک نوشتن) شناخته میشد.
در ترجمه آثار پژوهشی درجه اولی مانند «تاریخ ایرانیان و عربها در عهد ساسانیان» اثر تئودور نولدکه یا جلد اول «دریای جان» نوشته هلموت ریتر، شکوه و وضوح را در هم آمیخته، حالآنکه در مقالات و رسالات تألیفی، نثری مرسل و راحت دارد که برآمده از تسلط بیچون و چرای او بر موضوع و منابع است. در برخی نوشتههای ادبی و نیز در ترجمه آثار ویل دورانت، بازی بلاغت از قلمش تراویده و میل به ترکیبهای جمالشناسانه و آراستگی ادبی آشکارا دیده میشود.
تمام آثار دکتر زریاب، از ترجمه و تألیف و مصاحبه، در زمره ذخایر و منابع موثق و قابل اعتماد در دانش و فرهنگ معاصر ایران است. او یکی از همان آدمهای بزرگ و جامعالاطراف مثل فروغی و قزوینی و حکمت و مینوی و اقبال و نفیسی و زرینکوب است که از مشروطه به بعد، سر و سامانی به فرهنگ و ادب و تاریخ ما دادند و شمایل آبرومندی از آن عرضه کردند که هم ما بدان فخر کردیم و هم مستشرقان و فرنگیها از آن نکتهچینی و از اعتبارش دفاع کردند.
این علامگی و جامعیت، البته محصول ۵۰ـ۶۰ سال جنبش فرهنگی و خیزش فکری در تاریخ پسامشروطیت بود که در گروهی از فرهنگمردان و دانشوران کوشا و بااستعداد ایرانی تجلی پیدا کرد. مفهوم ژرف و قدرتمند «فرهنگ ایران» و تعلقات میهنی از همین رهگذر متولد و در نسلهای متوالی مؤکد شد. مثل گونهای جهش بود و از برخورد سنتهای شرقی ما با روشها و دستاوردهای علوم غربی حاصل شد. امثال زریاب خویی هم حوزهدیدههای زبدهای بودند و هم با روش و منابع پژوهش غربی و سنن دانشگاهی آشنا شدند. تعجیل و تبلیغی در کار و علمشان نبود. خوب آشنا شدند و ورز دیدند. علاوه بر این، ذاتاً طالب علم و به همان معنای باستانی از فلسفه، یعنی دوستدار و بلکه شیفته دانستن و دانش بودند.
اوایل انقلاب اسلامی، جمعی از اساتید و نویسندگان و محققان به دیدار امامخمینی(ره) رفته بودند. دکتر باستانی پاریزی (همان مورخ شیرینسخن)، جایی نوشته است که: آیتالله خمینی به محض دیدن جمع یکباره شکفته شد و به دور از حالت رسمی، لبخندی زد؛ زیرا شاگرد ممتاز قدیمش آشیخ عباس زریاب را دید و تا پایان او را «آشیخعباس خودمان» میخواند. او نزد امام قسمتی از «شرح منظومه» حاجیسبزواری و مباحث نفس و امور عامه «اسفار» را خوانده بود. برای آنکه مراتب فضل او را در دانش حوزوی بیان کنم، این عبارات را از «دانشنامه زبان و ادب فارسی» به سرپرستی دکتر اسماعیل سعادت (ج۳، ص۵۲۰) نقل میکنم:
«…برای تکمیل تحصیلات خود به حوزه علمیه قم رفت و نخست در مدرسه ناصریه منزل گزید و پس از آن به مدرسه فیضیه رفت. نخستین استاد زریاب در قم، شیخ صادق فراحی بود که زریاب در خوی نزد او بخشی از «شرح لمعه» را خواند. سپس «رسایل» و قسمتی از «مکاسب» را در محضر آقا سیدمحمد یزدی، معروف به محقق داماد، «اصول» را نزد آقاشیخ محمدعلی کرمانی و «کفایه» را نزد آفا سیداحمد خسروشاهی خواند… در درس خارج فقه و اصول از محضر استادان بزرگ آقا سیدصدرالدین صدر و آقا سیدمحمدتقی خوانساری و آقا سیدمحمد حجت کوهکمری بهره گرفت. علاوه بر این کتابهای سنتی، برخی کتابهای پرآوازه دانشمندان غربی مانند «اصل انواع» داروین، «جمهوریت» افلاطون، و «الابطال» کارلایل را از طریق ترجمههای عربی آنها مطالعه کرد.»
در زندگینامه استاد ثبت است که به پیشنهاد سیدحسن تقیزاده، بورس تحصیلات عالیه هومبولدت در آلمان به عباس زریاب جوان که کتابدار و فهرستنویس کتابخانه مجلس شورای ملی بود، تعلق گرفت. نتیجه این گزینش مسئولانه و این پیشنهاد سنجیده مشخص است. ثمرات و دستاوردهایش قابل وصف نیست.
استاد عباس زریاب خویی مدارج عالی تحصیلات و تحقیقات و تدریس را در دانشگاههای آلمان و امریکا گذراند؛ اما عشق میهن و مهر ایران او را بازگرداند. با چنین منزلتی، در میهنش ماند و زهد عالمانه را برتر دانست. در خردمندی و مرتبت متعالیاش تردید نیست؛ زیرا که آگاهانه و خردمندانه دامن برچید و از تقریب ارباب سیاست و تقدیر آبای قدرت دوری کرد. تنها تناقض در اواخر عمرش رخ داد و امضایی پر از اما و اگر و پر از ابهام و ایهام و اتهام…
یک بار جسارت کردم و دلیلش را از محضرشان پرسیدم. قدری تکیده و غمگین بود. بهوضوح از آن شادابی و سبکبالی که شیرینترین لبخند را بر صورتش نقاشی میکرد دیگر خبری نبود. با صدایی گرفته و حسرتبار، تنها یک کلمه گفت: «بگذریم.» باری به همین دلیل اینک جز خاطراتی جسته و گریخته و کتابهای ارزشمندش ـ که اکنون روبروی من پراکنده است ـ نمییابم.
من فقط از زاویه نگاه خود میتوانم سخن بگویم و از این اقبال بلند برخوردار بودم که بخشی از دانش و کار خود را در ارتباط یا بزرگانی چون استاد زریاب اندوختم. مقالاتش را میخواندم و بر اعتبارش وقوف داشتم. میدانستم جامعیتی که در فکر و کارش متراکم شده، بهای سنگینی دارد و همچون گوهر گرانبهاست؛ زیرا از رهگذر آموزش و سختکوشی و نبوغی شگرف پدید آمده است. نجابت و اصالتی آشکار در وجودش دیده میشد. تساهل و اخلاق و ادب او نیز محصول همین اصالت بود.
مردی بلندنظر و نکتهبین و دانا، که عاشق ایران و فرهنگ ایرانی بود. همانند دوست همتراز و همنسلش زرینکوب که مورخ و ادیب و کتابشناس و ایرانپژوه و زباندانی کممانند بود. درک محضر این بزرگان، کیمیایی است که روح را جلا میدهد، عقل را استعلا میبخشد و اخلاق را تا رفیعترین درجات بالا میبرد. در دانشکده الهیات و ادبیات دانشگاه تهران در اواخر دهه ۱۳۶۰ برخی کلاسهایش را شرکت کردم. سخنرانیهایش را شنیدم و در مؤسساتی چون نشر و پژوهش فرزانروز و دایرهالمعارف تشیع، که در دهه هفتاد مرکز تجمع بسیاری از نیکان و بزرگان فرهنگ ایران بود، از محضرش نکتهها آموختم. حالا از پس غبار سالیان، چون نیک نظر میکنم درمییابم که جای زریاب در این ملک بسیار خالی است و بایسته است اندیشه پیشه کنیم و به عبرت، فرمایش استاد آقا جلالالدین آشتیانی را که سالها قبل پیشبینی کرده بود، از نظر بگذرانیم: «…اساتید یکی بعد از دیگری میروند و کسی جای آنها را نمیگیرد. استاد همایی و بدیعالزمان با کوشش و تحصیل و مطالعه به مقام ارجمند رسیدند. اساتید بزرگی همانند آقای دکتر زرینکوب و دکتر یوسفی و دکتر باستانی پاریزی دوران بازنشستگی را میگذرانند و به تحقیقات خود ادامه میدهند و حقیر باور ندارد که کسی در حد آنها برسد.» (مقدمه بر کتاب «شکوه شمس» ۱۳۶۷، ص۹۴)
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید